غلامرضا گلى زواره
فرازهایى از فداکارى
این روحانى مقاوم، بخش مهمى از بهترین اوقات زندگى خود را بر حسب وظیفه دینى و احساس مسؤولیت در برابر جامعه اسلامى ایران و حفظ حیثیت مسلمانان و تأمین امنیت و استقلال کشورى اسلامى و رهایى آن از شر اجانب به زحمت و مشقت گذرانید و متحمل صدمات زیادى گردید و در آخرین لحظات که غالب هم رزمان او از دست رفته بودند یکه و تنها با قواى طبیعت (سرماى شدید) مبارزه مىکرد، گرسنه، خسته و متحیّر نمىدانست چه بکند اما در همین شرایط آشفته وجدانش قبول نکرد دوست خود را که نیمه جانى داشت ترک کند و به تنهایى از آن محیط رعب آور دور شود، نیروى معنوى خاصى که از ایمانش منشأ مىگرفت حتى در آستانه مرگ هم او را از اقدام به یک عملى که اندکى از جوانمردى دور باشد منع مىکرد، ناچار پیکر دوستش را که رمقى داشت به دوش کشید و در سینهکش کوه آنقدر رفت تا به دلیل سرما و برودت هوا و خستگى مفرط از حرکت باز ماند و جسدش یخ بست،۱ آرى این مرد بزرگ به منظور پیگیرى مقاصد عالى، زندگانى شخصى را ناچیز شمرد و در برابر مشکلات مقاومت شگفتانگیزى از خود بروز داد، امتیاز وى به فداکاریش در راه استقلال کشورى اسلامى و مبارزه با بیگانگان منحصر نمىگردد و نکتهاى مهمتر در زندگى این انسان مشاهده مىشود و آن این که با اعمال و رفتار خویش اخلاق اسلامى و سلوک مذهبى را ترویج مىکرد و مبلّغ نیکوکارى، راستى و درستى در عرصه عمل و ایجاد مناسبات با افراد بود و حتى بدترین و ناگوارترین شرایط نتوانست سد راه درست او شود، در سراسر عمرش با پاکدامنى و عفت زیست، همه وقت طالب حقیقت بود و به همین دلیل او مىتواند سرمشقى مفید و سازنده براى نسل جوان در استقامت، فداکارى و خوش خویى باشد. بىجهت نیست که اغلب مورّخان تاریخ معاصر او را مردى مقدس و آزادى خواهى پاکدل معرفى کردهاند. این مرد متین و باوفا مدام به یاران خویش توصیه مىکرد هرگز شرافت خود را در مقابله با متجاوزان لکه دار نسازید و از مرگ نهراسید که کشته شدن در مسیرى پاک و مقدس عین سعادت مىباشد.۲ ابهت مذهبى و میزان تقیّد میرزا کوچک خان به حدّى بود که اگر کسى هم مىخواست در جمعى که او حضور داشت در امور دینى خود اهمال ورزد و یا نسبت به عبادات و اعمال مذهبى خویش بىاعتنا باشد، هیبت وى به او چنین اجازهاى را نمىداد و اگر به چنین امورى تفوه مىکرد با عکس العمل شدید، خشن و خشم آلود کوچک خان مواجه مىگشت زیرا مىدانست که هیچ گاه به مغز میرزا خطور نمىیافت که مقررات دینى را تحت الشعاع افکار انقلابى قرار دهد و برخى افرادى که در جنبش جنگل همراهش بودند رسوم دینى و سنتهاى عبادى را در مقابل وى خواه از روى ترس و یا از جهت احترامى که نسبت به میرزا داشتند رعایت مىکردند اگرچه اعتقاد قلبى سستى داشتند.۳
میرزا کوچک خان هیچ صبغهاى جز دیانت نداشت و براساس چنین باورى مقصدش پیراستن ایران از اغیار وگسترش بسط عدالت و انصاف بین افراد جامعه بود و براى رسیدن به چنین منظورى حیاتى توأم با رنج و ناکامىها را سپرى مىکرد، نه سرسبزى و خرّمى شمال کشور، منظره گلها و سایر جلوههاى زیباى طبیعت و نه امکانات گوناگون زندگى از قبیل خوراک، پوشاک و نه پول و مقام و شهرت هیچ یک برایش مفرّح نبود ابرهاى تیره استبداد و استکبار روح و روانش را درهالهاى از غم فرو برده بود و به همین دلیل آسودگى و آرامش خویش را جز در انتقام از دشمنان اسلام، طرد عناصر مزدور و خائن، مبارزه با ستم و خودسرى نمىیافت و در طول هفت سال نهضتى که ترتیب داد در عمل ثابت کرد که طالب راستى، پیروى از حق و عدالت و مشتاق رهایى محرومان و مظلومان از چنگال ستمگران مىباشد و به هیچ چیز دیگرى تمکین نمىکند و دیده روشن بین او هیچ نقطهاى جز عظمت ایران و احیاى هویت راستین اسلامى آن را مشاهده نمىنماید.
مبارزه با محرومیتهاى فرهنگى اجتماعى
میرزا کوچک خان به موازات مبارزه با عوامل مزاحم استقلال ایران در فکر رفع مشکلات فرهنگى و اجتماعى جامعه هم بود و علل عقب افتادگىها را نتیجه ضعف فرهنگ مىدانست و آن اندازه که در خور امکانش بود به افتتاح مدارس پرداخت و سطح تعلیمات و معرفت عمومى را در حد توان خویش گسترش داد و عقیده داشت فراگیرى دانش در مدارس باید اجبارى و رایگان باشد تا تمامى فرزندان کشور بطور یکسان از مزایاى آن بهره ببرند و استعدادها پرورش یابد و این توفیق جز در سه سال آخر عمر نهضت جنگل به دست نیامد و دلیل آن گرفتارى سران قیام در دفع معاندین و خنثى کردن عملیات منافقین مىباشد.
ابراهیم فخرایى خاطر نشان مىنماید نهضت جنگل توانست علاوه بر تکمیل دبستان نصرت فومن چهار باب دبستان در صومعه سرا، شفت، کسماء، ماسوله تأسیس نماید و خدمتگزاران کهن و علاقهمندان به فرهنگ را به همکارى دعوت کند، دبیرستانى در آبادى کسماء هم احداث گردید که توسط مهاجمین طعمه حریق گردید.۴
یکى از نویسندگان معاصر یادآور شده است: نهضت جنگل اقداماتى جهت بهبود وضع بهداشت و فرهنگ مردم در نواحى تحت قلمرو خود به عمل آورد، مدارس جدیدى افتتاح شد که کودکان بدون پرداختن وجهى در آنها به تحصیل بپردازند، در روستاها شوراهاى آموزشى براى مبارزه با بیسوادى تشکیل شد، اقداماتى به منظور احداث خانههاى کودکان به عمل آمد تا فرزندان مبارزان در آنها نگهدارى شوند.۵ میرزا احساس کرد براى پیشرفت امور لازم است وظایف را در امور مالى، داخلى، کشورى و لشکرى بین سران قیام جنگل تقسیم کند و هر یک از آنان را مأمور تشکیل کمیتهاى به نام کمیته داخله، مالیه و غیره نمود و خود نیز شخصاً در گوراب زرمخ )۳۰ کیلومترى رشت) به ایجاد مدرسه نظام همت گماشت، بسیارى از جوانان که از نقاط گوناگون گیلان داوطلب خدمت بودند به این مکان آموزشى اعزام مىشدند و تحت سرپرستى افسران ایرانى به تحصیل مشغول مىگشتند. کمیتهها دستور یافتند براى تدارک لباس و لوازم وطنى مشغول کار شوند، در نتیجه تشویق صنعتگران محلى در مدت کمى چندین کارخانه و کارگاه دستى در حوزه فومن ایجاد گردید که در آنها کلاه، لباس، و سایر لوازم سربازى تدارک دیده مىشد، در بین آبادىها جادههاى اصلى و فرعى احداث گردید، این اقدامات فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى که با امنیت و تأمین آسایش اهالى توأم بود بسیارى از خیّرین را متوجه میرزا کوچک خان نمود و بسیارى از آنان آشکار وپنهان با وى ارتباط برقرار ساختند و از این زمان تشکیلات جنگل یکى از مراکز امید مردمان مسلمان گردید و پناهگاه اشخاصى شد که از مظالم بیگانگان یا عمّال آنان به ستوه آمده بودند و کوچکخان هم از این نیروها برحسب توانایىها و مهارتهایشان در جهت پیشبرد مقاصد خویش استفاده مىکرد،۶ جنگ جهانى اول اثرات سوء خود را بر ایران آشکار کرد و فقر و درماندگانى ارمغان آن بود، مشاهده این وضع توأم با فلاکت دل میرزا را به درد آورد و برآشفته از عملکرد خائنینى که با مزدورى خویش دولتهاى بیگانه را در غارت امت اسلامى ایران مصممتر کردهاند به دنبال چاره مىگشت که توانست به همت عدهاى از یارانش مقدار زیادى برنج براى قحطىزدگان نواحى شمال و تهران فراهم آورد و مبالغى هرچند جزیى در اختیار افراد مستمند قرار دهد، خروارها برنجى که به همت سردار جنگل در اختیار درماندگان آن روزگار قرار گرفت و به نام “برنج کوچک خانى” مشهور شد، جان هزاران نفر را از مرگ حتمى نجات داد.
اصولاً میرزا کوچک خان با وجود آن که مىتوانست در وطن خویش با امکانات مناسب زندگى خوبى داشته باشد به دلیل روى آوردن به مبارزه در نهایت عُسرت زیست و از این جهت درد فقیران و محرومان را به خوبى درک مىکرد، خودش نقل مىکند: روزى بسیار دلتنگ بودم و به سرنوشت مردم ایران مىاندیشیدم و رفتار برخى کوته نظران را که مدعى نجات ملت بودند مورد مطالعه قرار مىدادم که مرد بینوایى نزدم آمد و تقاضاى کمک کرد من که در این حال مفلستر از او بودم و درب جیبم را تار عنکبوت گرفته و به اصطلاح معروف “بخیه به آب دوغ” مىزدم معذرت خواستم و کمک به او را به وقت دیگرى موکول کردم اما او سماجت نشان مىداد و پا بپایم مىآمد و گریبانم را رها نمىکرد. در جیب حتى دینارى پول نداشتم و به نحوه گذران زندگى خود فکر مىکردم، نه میل داشتم از کسى تقاضاى اعانت کنم و نه آهى در بساطم بود که دل او را خشنود نگه دارم، لیکن آن مرد دم به دم غوغا مىکرد و اصرار مىورزید تا آن که خشم مرا برانگیخت.۷
برخى حقایق تاریخى مؤیّد آن است که مردم و میرزا کوچک خان روابط متقابل با یکدیگر داشته و اهالى شهر و روستاهاى شمال کشور در شرایطى سخت و ناگوار در حمایت از قواى نهضت جنگل اهتمام مىورزیدهاند، در ۱۶ شوال ۱۳۳۶ ه.ق انگلستان بخشى از قواى خود را مأمور نمود که از چند جهت به شهر رشت یورش برند، قواى جنگل پس از آن که کلیه خطوط و جادههاى اطراف شهر را از دشمن پاک کرد به داخل رشت وارد گردید و در نبردهاى کوچه به کوچه ضربات سختى به مهاجمان وارد کردند، اما چون غالب آذوقه اهالى در انبارهاى دشمن بود مردم از فقدان برنج و گرانى آن در رنج بودند، برخى از امراض واگیردار در شهر شیوع یافت، نبردهاى چهار روزه بین نیروهاى انگلیس و مبارزان جنگلى فرصت استراحت و آرامش را از مردم سلب کرده بود، با همه این تلخ کامىها و مرارتها مردم بر سر راه مجاهدان ایستاده و به فراخور توانایى مادى خود، هدایایى تقدیم مىکردند، افراد دولتى و حتى محتکران محلى انبارهاى خود را به روى مردم گشودند، زنان و مردان انواع خوراکىها را به دست گرفته و به محل استقرار فداکاران کوچکخان مىرسانیدند در این اوضاع و احوال انگلیسىها از طریق هوا و زمین به بمباران و کشتن مردم بىدفاع مبادرت نمودند، برخى نقاط دستخوش حریق بود، جنگ در کوچهها و گذرها جریان داشت، قحطى و بیمارى و کشتار مردم موجب شد که کوچک خان به نزاع با دشمنان در داخل شهر خاتمه دهد، بدین منظور به قواى خود فرمان داد که شهر را تخلیه کرده و به خطوط خود که نزدیک شهر بود برگردند.۸
از دیدگاه معاریف و محققان حوزوى
درباریانِ حیله گر، وقتى با مقاومت و صلابت میرزا کوچک خان مواجه گردیدند براى عقیم کردن فعالیت این روحانى سلحشور و جلوگیرى از حمایت روحانیت و افراد مذهبى از جنگلىها، شایع کردند که میرزا و یارانش لامذهب و ماتریالیست بوده و جیره خواران گارد سرخ دولت شوروى هستند و اگر پیروز شوند اساس دیانت را از این کشور برمىاندازند! حامیان میرزا کوچک خان با مشاهده این نیرنگ به علماى شیعه مراجعه کرده و نظر آنان را در مورد کوچک خان جنگلى خواستار شدند و موفق شدند هدف ناپاک جیره خواران استعمار را نقش بر آب نمایند، یکى از این موارد سؤالى است که از شهید مدرّس درباره میرزا مىکنند که آن فقیه مجاهد و عالم عامل در جواب مىنویسد: “حقیر از آقاى میرزا کوچک خان و از اشخاصى که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند نیت سوئى نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم بلکه جلوگیرى از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتى بوده بس مقدس که بر هر مسلمانى لازم است.
خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیّت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نمایند پرواضح است که ضدیت و محاربه با همچه جمعیتى مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است. جمادى الثانى ۱۳۳۸ ه.ق سید حسن المدرس۹٫
امام خمینى در دفاع از روحانیت مىفرمایند: “این قیامهایى که در این صد سال شده از کى بوده؟ این چند قیام در این صد سال، کى رأس اینها بوده؟ قیام تنباکو، مرحوم میرزا بود، قیام مشروطه از نجف، آقایان نجف، از ایران… این چند تا قیامى که ما شاهدش بودیم همه از علما بود… تبریز هم ]شهید شیخ محمد [خیابانى هم یکى از آقایان ]روحانى[ بود، بعد ]قیام[ جنگل هم بودهاند. عمدهاش اینها بودهاند. پس این که مىگویند که “روحانیون دربارى اند یعنى براى دربار دارند کار مىکنند اینها کارى مىکنند که مردم را خواب کنند و دربار بچاپدشان” این حرف صحیح نیست.. این هم براى این بود که این قدرت را بشکنند، وقتى که این قدرت را شکستند، از آن طرف اسلام را در نظر مردم کوچک کردند، از این طرف روحانیون را در نظر مردم کوچک کردند. این دو قدرت را از ما گرفتند آن وقت هر کارى مىخواستند مىکنند…”۱۰
مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله خامنهاى بر نقش علماء روحانیون در قیامها و مجاهدتها تأکید کرده و فرمودهاند: “… اگر به مبارزات دوران مشروطه و بعد از مشروطه… و سپس مبارزات علماى سایر شهرها… نگاه کنید نقش تعیین کنندهاى را مشاهده خواهید کرد… همین مجاهدتها و از خودگذشتگىها بود که یک ذخیره تمام نشدنى را پدید آورد…”۱۱
معظم له عوامل بوجود آورنده انقلاب اسلامى را در چند بخش مورد بررسى قرار داده و بخشى را مربوط به صد سال اخیر دانستهاند که طى آن تلاشهایى در مصاف با استعمار صورت گرفته است و افزودهاند: “شخصیتمان و ذهنیت مان و اراده کار و اقداممان به میزان قابل توجهى مربوط به آن گذشتهها است از ماجراى تنباکو و میرزاى شیرازى شروع بفرمائید و ماجراى جنگل و ماجراى مدرس و آیه الله کاشانى…”۱۲
آیه الله رضا استادى در خصوص نهضتهاى معاصر که به رهبرى روحانیت ترتیب داده شدهاند این سؤال را مطرح کرده است که چرا اصل این قیامها را عدهاى از مورخان زیر سؤال بردهاند و تا حدى نقاط ابهام در روند این حرکتهاى مذهبى سیاسى ایجاد کردهاند و بطورى که براى خوانندگان کم اطلاع یا بىاطلاع، این شک را پدید آوردهاند که آیا اصلاً تلاشهاى مذکور صحیح، مفید و مشروع بودهاند یا خیر؟ و در واقع خواستهاند قداست قیامهاى صد ساله اخیر را یا از بین ببرند یا کم رنگ سازند، نهضتى که میرزا کوچک خان نیز ترتیب داد آماج تبلیغات مسموم و منفى و قضاوتهاى غیر واقعى قرار گرفت با این که کوشش وى براساس مقاصد اسلامى و قرآنى بوده است، راز این مطلب آن است که محققان متدین و مسلمان، ستیز علماى مسلمان و روحانیت را با استکبار و استبداد به رشته نگارش درنیاوردند و افرادى به ترسیم چهرههاى برجسته نهضتها مبادرت نمودند که اندیشه و انگیزه و اهداف آنان آغشته به اغراض و نیّات سوء بود و از این جهت تحریف نمودن حقایق و وارونه جلوه دادن مسایل در آثارشان به چشم مىخورد، اگر هم عدهاى متدین و خوش فکر تاریخ این قیامها از جمله نهضت جنگل را به نگارش درآوردند به اقرار خودشان دچار خودسانسورى شدند و چون خیلى دیر به تألیف روى آوردند در این فاصله بسیارى از مطالب حذف و محو گردید، براساس اسناد معتبر میرزا کوچک خان یک مسلمان معتقد، یک روحانى مؤمن بوده و قیامش در راستاى قیامهایى است که منشأ دینى داشته است. ایشان در ادامه هفت سند را ذکر مىکند که مؤیّد ادعاى نامبرده در خصوص تدیّن میرزا کوچک خان است.۱۳
شرح حال نگار معاصر حجهالاسلام والمسلمین على دوانى مىنویسد: “پس از انقلاب مشروطیت ایران یکى از بزرگترین جنبشهایى که در مملکت (ایران) پدید آمد قیام میرزا کوچک خان بر ضد نابسامانى موجود و نجات مملکت از نفوذ بیگانگان بود، چیزى که در این نهضت جلب توجه مىکند این است که رهبرى انقلاب را یک روحانى جوان عهده دار بود. مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را هیأت اتحاد اسلام تشکیل مىداد که افرادش به استثناء چند نفر همه از علماء بودند شیخ بهاء الدین املشى، شیخ عبدالسلام، حاجى شیخ على حلقه سرى علم الهدى، سید عبدالوهاب صالح، حاج سید محمود روحانى (داماد ملا محمد حمامى روحانى مشهور گیلان) شیخ محمود کسمایى از اعضاء برجسته هیأت مزبور در قیام جنگل به رهبرى کوچک خان به شمار مىرفتند.۱۴
ایشان طى سخنانى در کنگره بزرگداشت روحانى مجاهد میرزا کوچک جنگلى خاطر نشان ساخت: میرزا کوچک خان یک طلبه روحانى مصمم بود که چون دید با این لباس نمىتواند در یک حرکت سیاسى حضور یابد لباس را کنار گذاشت و به نام اسلام و خدا و دین قیام کرد، در عظمت میرزا همین بس که دوست و دشمن او را مردى صادق، پاک و نجیب مىدانند زیرا مدام متوجه ذات مقدس حضرت حق بود، همیشه در تنهایى و موقعى که ناراحت مىشد دست به تسبیح مىبرد و ذکر مىگفت و با خود زمزمه مىکرد: خدایا تو را شناختم، قیامم براى توست مصلحت چیست؟ اینها چون به یاد خدا بودند قیامشان ماند و باید بماند، وى به این نکته اشاره مىکند اگر نیروى نظامى میرزا کوچک خان روحانى انقلابى و قهرمان بزرگ با قدرت علمى و ولایت فقیه سید حسن مدرس و با نطقهاى آتشین شهید شیخ محمد خیابانى در هماهنگى کامل بود در آن موقع مىتوانستند بساط استبداد و استکبار را برچینند.۱۵
آیه الله محفوظى سخنان خود را در اجلاسیه کنگره بزرگداشت میرزا کوچک خان با بحث درباره مظلومیت این روحانى شهید آغاز کرد و افزود این فرزند حوزه احساس وظیفه کرد که در مقابل ستم قیام کند و در چندین میدان مبارزات خود را ادامه داد، به دلیل تشابه آرمانى و علایق دینى حرکت انقلابى شهید خیابانى در تبریز و حرکت میرزا کوچک جنگلى در گیلان، هماهنگ شدند، اگر دعاوى پست شخصى بود هرگز به این کار رضا نمىدادند ولى چون حرکت اسلامى بود، آرمان پاک و خدایى بود و حرکتى در راه مصلحت ملت مسلمان ایران به شمار مىرفت به سوى هم دست دراز کردند آرى متحد جانهاى شیران خداست. میرزا کوچک خان، مسلمان آگاه و مجاهدى بود که با سابقه طلبگى و شناخت اسلام درصدد تشکیل سازمانى برآمد تا نفوذ بیگانگان را از کشور اسلامى ایران قطع کند و به نابسامانىهاى جامعه پایان بخشد و حق و عدالت را بر کرسى نشاند مردى که در هر مورد و مقام از تبلیغ مردم به پیروى از حق و عدالت و انسانیت فروگذار نمىکرد، میرزا در تمام مدت نهضت جنگل یک قدم برخلاف دیانت و حب وطن برنداشته و یک روشنفکر مذهبى بود یکى از سربازانش نقل کرده است: در جنگلهاى جواهرده گرسنه بودیم چیزى نداشتیم، مدتى غذا به ما نرسیده بود، رفتیم در این آبادى، دیدیم سه خمره است، خیال کردم در آن ماهى شور است چون این ظرفها را براى درست کردن ماهى اختصاص دادهاند اما وقتى درشان را باز کردیم دیدم مغز گردو و کشمش است، برداشتیم آوردیم و در میان سربازان تقسیم کردیم میرزا وقتى فهمید گفت: چرا مال مردم را بدون اجازه تصرف کردید؟!
عقیده دینى وى چنین بود آنگاه هم که مىخواهد براى خدا قیام کند، از هیچ چیز فروگذار نمىکند، جانش را در این راه مىگذارد، اول مسئله دینى، دوم اتحاد اسلام، سوم دست دراز کردن به سوى علماى مجاهدى که با او همفکر بودند، همسویى داشتند یعنى منطق آنها هم منطق امیرالمؤمنین (ع) بود میرزا در مقابل استبداد و استعمار همچون کره استوار ایستاد و نتوانست ستم به محرومین و تجاوز به یک سرزمین اسلامى را تحمل کند، به وعدهها و امتیازهاى سردمداران آن روز و حکام گیلان اعتنایى نکرد، میرزا را باید از مظلومیت بیرون آورد، مردى که دوستانش نقل کردهاند وقتى امام جمعه لیمنجول (در حوالى رودسر) به وى پیام داد که هدفت چیست و چه مىخواهى؟ در جواب یک کلمه گفت: نظر من پیاده شدن احکام فراموش شده اسلام است، میرزا با این عقیده قیام کرد حالا دیگران مىخواهند سوء استفاده کنند و چهره نورانى او را با آن اعلامیهها و حرفهایش به خودشان ببندند، نمىتوانند زیرا براى خدا قیام کرد: أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى.۱۶
در وصف مورخان و نویسندگان معاصر
على اکبر دهخدا که میرزا کوچک خان را در سنین جوانى دیده بود در یادداشتهاى خود مىنویسد: میرزا کوچک خان از مجاهدین گیلان و بىنهایت شجاع بود… اول بار که او را دیدم جوانى خوش قیافه به سن سى ساله مىنمود در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حد نیز وطن پرست بود آن هم از راه این که ایران، وطن او، یک مملکت اسلامى است و دفاع از آن را واجب مىشمرد، نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمىشد و هرگز در عمر خود شراب نخورد و هم چنین از دیگر محرمات دینى مجتنب بود، لباس عادى داشت، قانع و بىطمع بود، همیشه متفکر بود و بسیار کم تکلم مىکرد، اطاعت امر آزادى خواهان بىغرض و طمع را مثل واجب دینى مىشمرد و همان وقت که در جنگل بود با معدودى از آزادى خواهان تهران که به آنان اعتماد و اعتقاد داشت در کارهاى خود کتباً و به پیغام مشورت مىکرد لیکن پس از مشورت با آنان نیز فاصل استخاره بود و اگر استخاره مساعد نبود به گفتههاى ایشان عمل نمىکرد.۱۷
میرزا یحیى دولت آبادى در خاطرات خود این مبارز مسلمان را چنین وصف کرده است: میرزا کوچک خان یکى از مجاهدین گیلان است در این وقت سالش به ظاهر میان پنجاه و شصت است مردى است قوى بُنیه سیه چرده، موى سر و صورتش انبوه، داراى اخلاق نیکو و در عین صلح و سلامت خواهى سلحشور دوستدار عالم اسلامیت و طرفدار استقلال و آزادى ایران و مخالف حکومتهاى استبدادى خودى و بیگانه، این شخص قوهاى از مجاهدین فراهم آورده جنگل گیلان را اقامتگاه خود قرار داده به خیال خویش راه قشون کِشى روس را به ایران تنگ نموده است. این شخص بیشتر از مجمع اتحاد اسلام که در بادکوبه بوده تشویق مىشده، عثمانیان هم که طرفدار اتحاد اسلام هستند به وى توجه داشتهاند آلمانها هم در ضمن تحریکات که در ایران بر ضد روس و انگلیس مىکردهاند در تشجیع قوه جنگل نیز کوتاهى نداشتهاند ولى میرزا کوچک خان با وجود استفاده نظامى که از آنها مىنموده است اسلامیت خود را از دست نمىداده، بیگانه را بیگانه مىدانسته است هر که بوده باشد چنان که روسها مکرر خواستند او را تطمیع کرده به دام بیاورند و فریب آنها را نخورد.۱۸
وى در جاى دیگر مىنویسد: میرزا کوچک خان مردى پاکدامن بود و در طى انقلاب که حکومت ملى دچار مخاطره گشت این مرد باغیرت اردویى تشکیل داد و چند سال در مقابل تجاوزات خارجى و حوادث داخلى ایستادگى کرد، نه تطمیع او را از خیال خود بازداشت و نه تهدید.۱۹
عبدالله مستوفى سیماى این مرد را چنین معرفى کرده است: میرزا کوچک خان مرد مسلمان و متنسک بوده و در انقلابات چند ساله گیلان در ضمن جلوگیرى از تطاول قشون روس و انگلیس خدمتهاى ذیقیمتى به اهل ولایت خود کرده است. تقدیر چنین بوده که میرزا کوچک خان وارد سیاست شده و با اخلاق نیک جبلّى خود که از تعلیمات مذهبى پاکتر و صافتر هم شده بود عدهاى دور خود جمع کرده و مدت چهار پنج سال یک ناحیه مهم کشورى را از تعدّى و تجاوز خارجى حفظ کند… در مورد این مرد پاک که مساوات مسلمانى را در تمام کارهاى خود کاملاً رعایت مىکرده، و با افراد خود یک جور غذا مىخورده و یک جور لباس مىپوشیده و همواره فکرش این بوده که قدرتى را که روزگار برایش تدارک دیده است در راه خیر جامعه بکار اندازد ترحیم مىکند زیرا این مرد را شخص پاک و مسلمانِ بىآلایش بجا آوردهام، نامش زنده و جاوید باد.۲۰
دکتر مهدى ملک زاده، فرزند ملک المتکلمین، خاطر نشان مىنماید: میرزا کوچک خان به داشتن اراده، آزادمنشى، قوه استدلال و قدرت تفکر در میان طلاّب معروف بود (او) یکى از مجاهدین حقیقى و یک فرد مؤمن بود، سربازى آزاده بود و در هر مورد و مقام در تبلیغ مردم به پیروى از حق و عدالت و حقوق انسانیت فروگذار نمىکرد، پس از آن که در جرگه مجاهدین مشروطه خواه وارد شد از گرفتن جیره و مواجب خوددارى نمود.۲۱
منشور گرکانى که در خصوص سیاست خارجى شوروى در ایران و رقابت این دولت با انگلیسىها تحقیقاتى به عمل آورده است، میرزا کوچک خان را چنین معرفى مىکند: یکى از آزادى خواهان واقعى و بامسلک که حقیقتاً براى نجات ملت ایران – نه براى جاه، مقام، هوس، وکالت و وزارت – از گیلان قیام کرده و همراه مجاهدین مشروطهطلب به تهران حمله و محمد على شاه مستبد را بیرون کردند میرزا کوچک خان جنگلى نام داشت این مرد در تهران مسجد محمودیه جنب خیابان سیروس به نام طلبه علوم قدیمه کسب علم مىکرد و به این جهت بسیار مقدّس و با وجدان بود.۲۲
احسان الله خان به دلیل اختلاف فکرى و عقیدتى از میرزا کوچک خان جدا شد و حتى با او جنگید با این وجود نتوانست واقعیتى مسلم را در خصوص شخصیت این مرد مقاوم مورد انکار قرار دهد و اقرار کرد: میرزا کوچک خان در شمال وجهه ملى داشت و یکى از مجاهدین شجاع، باشهامت و بسیار صالح بود که در تمام طول عمر و خدمتگزارى در راه انقلاب با داشتن آن همه اقتدار مرتکب هیچ گونه دزدى، اختلاس و استفاده شخصى نشده براى خودش یک شاهى هم برنداشت.۲۳ ژنرال دونسترویل هم که از دشمنان جدى میرزا کوچک خان بود و قوایش چندین بار با وى جنگیدند در خصوص این مجاهد مسلمان مىنویسد: نهضت جنگل از طرف میرزا کوچک خان انقلابى معروف که یک ایده آل با شرف و منصفى است تشکیل یافته (است) و در جاى دیگر مىگوید: امثال این مرد در ایران کمیاب است ولى راجع به طرز نگرش او چون بر علیه انگلستان است اظهار تنفر مىکند.۲۴
پى نوشتها :
۱ – روزنامه ایران ما، ۱۱ آذر ۱۳۲۵ ه.ش شماره ۶۹۰٫
۲ – از مقاله شهید جنگل، روزنامه پُست ایران، اول آذر ۱۳۴۴ ه.ش، شماره ۳۶۲۴٫
۳ – سردار جنگل، ص۴۵۲٫
۴ – همان، ص۴۳ – ۴۲٫
۵ – فصولى از تاریخ مبارزات سیاسى و اجتماعى ایران، ص۲۳۷٫
۶ – قیام جنگل، ص۶۶٫
۷ – سردار جنگل، ص۴۲٫
۸ – قیام جنگل، ص۱۰۵٫
۹ – شهید مدرس ماه مجلس (از مجموعه دیدار با ابرار) از نگارنده، ص۱۲۷-۱۲۸، به نقل از یادداشتهاى میرزا اسماعیل جنگلى (خواهرزاده میرزا کوچک خان)، ص ۴۶ – ۴۷٫
۱۰ – صحیفه نور، ج۵، ص۶۳ – ۶۴٫
۱۱ – حدیث ولایت، ج۹، ص۱۰۰ – ۱۰۱٫
۱۲ – دیدگاهها، حضرت آیت الله خامنهاى، تهیه و تنظیم انتشارات تشیّع قم، ص۲۵۴٫
۱۳ – اقتباس و مأخوذ از کتاب چهل مقاله، آیه الله رضا استادى، ص۶۶۳-۶۵۹٫
۱۴ – نهضت روحانیون در ایران، ج ۱ و ۲، على دوانى، ص۳۴۷-۳۵۵٫
۱۵ – سخنرانىهاى اجلاسیه کنگره بزرگداشت روحانى مجاهد میرزا کوچک جنگلى، گیلان آذر ۱۳۶۸، ص۹۱ -۸۸٫
۱۶ – برگرفته از بیانات آیه الله محفوظى در اجلاسیه بزرگداشت میرزا کوچک خان جنگلى (آذر ۱۳۶۸(
۱۷ – لغت نامه، على اکبر دهخدا، چاپ جدید، ج۱۲، ص۱۸۶۸۲٫
۱۸ – حیات یحیى، یحیى دولت آبادى، ج۴ ص۹۳ – ۹۴٫
۱۹ – همان، ص۲۷۷ – ۲۷۸٫
۲۰ – شرح زندگانى من، عبدالله مستوفى، ج۳، ص۳۶۴ – ۳۶۵٫
۲۱ – سردار جنگل، ص۴۴۵ – ۴۴۶؛ تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران، ج۲، دکتر سید جلال الدین مدنى، به نقل از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۵، دکتر مهدى ملک زاده.
۲۲ – رقابت روسیه و انگلیس در ایران محمد على منشور گرکانى، به اهتمام محمد رفیعى مهرآبادى، ص۶۵٫
۲۳ – همان، ص۶۷٫
۲۴ – مأخذ پیشین به نقل از مجله فروغ، فروردین ۱۳۰۷ ه.ش.