غلامرضا گلى زواره
تیر تهمت
با این وجود در برخى منابع از سوى برخى نویسندگان معاصر، این شخصیت مورد مذمت قرار گرفته و تلاشهاى صادقانه او را مورد تأمّل قرار دادهاند، ملک الشعراى بهار ضمن آن که میرزا کوچک خان را مردى مذهبى مىداند که براى آزادى ایران از استبداد و استعمار تلاش مىکرد به وى تهمت تجزیهطلبى زده و نوشته است: از حرکات میرزا و کلنل محمد تقى خان پسیان پیدا بود که قصدشان ایجاد حکومت مرکزى صالح نبوده، بلکه به همان ولایاتى که در کف داشتهاند قانع بودهاند. ۱
در جاى دیگر مىنویسد: بدبختى از هر طرف روى آورد، بغداد سقوط کرد، پلیس جنوب به وجود آمد، خراسان از طرف سپاه انگلیس اشغال گردید، از این جهت هم طغیان میرزا کوچک خان در گیلان و خیابانى در آذربایجان و ماشاءالله خان و سایر یاغیان در کاشان و اصفهان و عملیات واسموس و دشتستانیان دولت مرکزى را ضعیف ساخت.۲ خواننده محترم ملاحظه مىفرمائید که قیام شخصیتهایى چون کوچک جنگلى، شیخ محمد خیابانى از سوى ملک الشعراى بهار در ردیف یاغىگرى ماشاءالله خان کاشى و تجاوزات قواى انگلیسى به شمار آمده و تلاشهاى این بزرگمردان براى رهایى ایران از یوغ استبداد و استکبار، بدبختى تلقى گردیده است. احمد کسروى اظهار داشته است: نیروهاى جنگلى به رهبرى کوچک خان آشوب و آسیب سختى در کشور پدید آوردند، وى اضافه مىکند: میرزا کوچک خان و همراهان او راهى مشخص نداشتند و به همین دلیل کارهاى آنان نابسامان درمىآمد و دلیل این ادعا را این مىداند که جنگلىها به اسم نبرد با بیگانگان ابزار دست گروهى بیگانه شدند زیرا براى دشمنى با انگلستان با دولت آلمان و قواى عثمانى اتحاد پیدا کردند و در میان خود سرکرده اتریشى داشتند و دولتهاى مذکور از خصومت اینان با روس و انگلیس سود مىبردند، و این موضوع مىرساند که مردان کوتاه بین و سادهاى هستند و از دوراندیشى و شناختن سود و زیان کشور بىبهرهاند و چنین کارهایى از نیک نامى آنان مىکاست. کسروى در ادامه، جنگ وثوق الدوله با نیروهاى جنگلى را موجّه جلوه مىدهد: با آن حالى که پیش آمده بود مىبایست کار آنان یکسره گردد، آنان نیز کشورى در میان کشور پدید آورده و مایه گرفتارى دولت مىبودند.۳ در حالى که افسران اتریشى، آلمانى و عثمانى که در جنگل همکارى مىکردند اسیرانى بودند که از روسیه فرار و به جنگل پناهنده شده بودند و شکى نیست که رد درخواست پناهندگى آنان دور از جوانمردى محسوب مىشد۴ و چنانچه اشاره کردیم میرزا کوچک خان از امکانات پیش آمده استفاده مىکرد ولى بیگانه را بیگانه مىدانست، هر کشورى مىخواهد باشد و این نگرش را تا آخر با حفظ رسومات دینى و تبعیت از مذهب پى گرفت.
سید مهدى خان فرخ (معتصم السلطنه) که بخشى از مأموریتش از سوى دولت مرکزى در رشت با سمت کار گذار صورت گرفته است مطالب مذمت گونهاى در مورد نهضت جنگل آورده و یادآور شده است: من جنگلىها را متوجه کردم که کمیته جنگل و جنگلىها در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل هزاران بار کوچکتر و بىاهمیت ترند، وى مىافزاید: از خارج مخصوصاً تهران اشخاص هوچى، جاه طلب و شیاد(قیام) جنگل را با تبلیغ اهمیت داده و آن را چندین بار بیش از آنچه بودهاند جلوه مىدادند یکى از این اشخاص دکتر ابوالقاسم خان از اهالى لاهیجان است که مدتى مبلّغ بهایىها بود و ادعا مىکرد که در فرانسه تحصیل طبّ مىکرده است این شخص از جاسوسهاى سفارت انگلیس بود، در ادامه نامبرده جنگلىها را انسانهایى ترسو دانسته که در مقابل انگلیسىها اقدامى نکردند.۵ نوشتههاى وى در خصوص ابوالقاسم لاهیجى کذب محض است و برحسب منابع مستند دیگر نامبرده هیچ گاه دعوى تحصیل طب نمىکرد و مبلّغ فرقه ضاله بهائیت نبوده است، و برعکس انسانى مسلمان، صاحب بصیرت و مطلع از جریانات سیاسى بود، فردى آزادى خواه صریح اللهجه به شمار مىرفت و طالب خودستایى نبود و در هیچ منبعى او به عنوان جاسوس انگلستان معرفى نشده است،۶ روح متکبرانه این وابسته استبداد موجب شده که در خاطرات خود بگوید میرزا کوچک خان و همراهانش که از اعضاء هیأت اتحاد اسلام بودند ناگهان بىدین از آب درآمدند، با تمامى این بدگویىهاى آمیخته به کذب او نتوانست این حقیقت را منکر شود که قائد نهضت جنگل مردى دلیر و بىطمع بوده است و نیروهاى میرزا کوچک خان مردانى شریف بوده و انگیزهاى جز آزادى خواهى نداشتند.۷
سرپرسى سایکس از میرزا کوچک خان به عنوان عامل سپهدار رشتى نام مىبرد و مدعى است برگشت میرزا به گیلان به منظور ادامه عمل پرسود یعنى به اسارت گرفتن ایرانیان ثروتمند و نگاهداشتن آنها براى پرداخت خون بها یا باج سبیل بوده است و مىنویسد حکومت ایران در مقابل جنبش جنگل ناتوان بود و اگر اقدامات بریتانیاى کبیر نبود احتمال مىرفت سلطنت را منقرض کند.۸ این در حالى است که ژنرال دنسترویل فرمانده قواى انگلیس مىگوید: پروگرام نهضت جنگل حاوى همان افکار و اصول و مرامهاى مبتذل و غیرقابل تحمل مىباشد من جمله آزادى، مساوات، اخوت، ایران مال ایرانیان و دورپار خارجى، تصریح سایر مواد نتیجه ندارد زیرا همان اندازه که کذب محض است به همان نسبت هم زیاد مىباشد دنیا از این مرامها به ستوه آمده است.۹ گویا اگر شعار میرزا کوچک خان این بود که ایران مستعمر انگلستان است چنین برنامهاى به مذاق این ژنرال انگلیسى خوش مىآمد.
حبیب الله مختارى – فرزند کریم خان مختار السلطنه – که رئیس شهربانى معروف رضاخان در مشهد در ایام قتل مدرّس بود، از جمله حامیان رضاخان به شمار مىرود که از جمهورى ساختگى او هم دفاع کرد.۱۰ وى در اثرى که به رشته تحریر درآورده، نوشته است: صفحات رشت، لاهیجان، مازندران و گرگان را میرزا کوچک خان و جمعى از اشرار و اعوان او شروع به چپاول وغارت کردند.۱۱ در صورتى که جنگلىها به هیچ عنوان به گرگان نرفتند و متهم ساختن آنان به چپاول و غارت از اغراض نویسنده حکایت دارد و میرزا و یارانش درجهت اصلاح جامعه ایرانى به سوى استقلال و قطع نمودن دست ایادى استکبارى گام برمىداشتند، نهضتى که با قواى روس و انگلیس و عوامل دولت مستبد مرکزى به مقابله برخاست هدفى جز طرد مداخلات نامشروع و خانه تکانى و برانداختن کاخ ستم و نیل به حقوق راستین جامعه ایران و ساختن ایرانى رها از یوغ غارتگران نداشت، با این وصف متهم نمودن افراد آن را به یاغیگرى و نیرنگ مقرون به انصاف نیست و تلاش توأم مشقت آنان دفاع از حق محسوب مىگردد، البته از طاغوتى چون رضاخان بعید نیست که حرکت میرزا کوچک خان را نوعى اخلال در نظم تلقى کند و اگر وى از این قیام تعریف یا حمایتى مىکرد شک در درستى اهداف و مقاصد آن طبیعى بود. رضاخان و همفکرانش در برابر مخالفان اصلاحات به بىنظمى کشور اشاره مىکرد و حادثه جنگل، قیام کوچک خان و جمهورى گیلان و تلاشهاى مبارزاتى شهید شیخ محمد خیابانى را به عنوان مصداقهاى شرارت و طغیان مطرح مىنمود و چنین قیامهاى مقدسى را در ردیف قساوتها، غارتگرىها و سفاکىهاى رضاخان جوزدانى، نایب حسین کاشى و سایر راهزنان قلمداد مىکرد و مىگفت: این گونه بلواها و فتنهها باید خاموش شود تا راه اصلاحات هموار گردد!۱۲
چقدر دور از حقیقت است که میرزا کوچک خانى که داراى ملکات اخلاقى است و مدام قرآن مجید همراهش داشت به بازویش بسته بود و نسبت به رهبران دینى علاقهاى شدید تا حد مودّتى توأم با معرفت و با تأسى به سیره و زندگى آن بزرگان داشت به عنوان فردى دل بسته به سیم و زر و در اندیشه جمع کردن ثروت و خریدن املاک مردم و غارتگر و مُخلّ آرامش مردم معرفى گردد!
در مجله اسپار تاکوس – چاپ پاریس – ضمن یادداشتهایى که از کشور مکزیک براى آن فرستاده شده، عنوان گردیده است که از آثار فعالیت کمونیزم به سال ۱۹۱۹ میلادى در آسیا پیدایش دستهاى در شمال ایران به رهبرى روسها بود که نفوذشان را در گیلان و مازندران مستقر ساخته و در شماره اول مجله کمونیست بین المللى از آنان حمایت شده است و اضافه مىکند ریاست اسمى این نهضت با میرزا کوچک خان بود امّا نهضت را روسها اداره مىکردند ولى نویسنده در ادامه رشته مطلب را عرض مىکند و مىگوید میرزا کوچک خان مردى صدیق و باوفا است و یک ایرانى عمیق، متفکر به شمار مىرود اما آنها که پیرامونش بودند و دعوى همکاریش را داشتند نیمى سرسپرده روسها و نیم دیگر سر سپرده انگلیسها بودند. در حالى که نهضت جنگل قبل از وقوع انقلاب روسیه به وجود آمد.۱۳ اسناد صحیح و روشن که به امضاى میرزا کوچک خان جنگلى و خطاب به میرزا صادق خان کوچکى فرمانده گروه جنگلیان در فومن است گروهى را که مىگویند میرزا کوچک خان بلشویک بوده باطل مىکند و اصولاً مردى مانند وى که اساس عقاید و نظریاتش بر مسلمانى و اجراى مقررات دین اسلام و دشمنى سرسخت با خارجیان مهاجم و ارتشهاى روسیه تزارى و بریتانیا و عمّال این دو دولت استعمارى در ایران بود، هیچ گاه حتى یک بار خود را کمونیست نخواند و چنین اتهامى بر وى خطایى فاحش و کذب است.۱۴
البته از سرلشکر سابق محمد حسن اخوى که به گفته ارتشبد سابق، حسین فردوست، مغز متفکر باند سرلشکر ارفع و طراح عملیات کودتاى ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ ه.ق انتظارى نیست که در مجله فارسى زبان “ره آورد” چاپ لوس آنجلس امریکا بنویسد:
“بلشویکها در شمال استقلال ایران را تهدید مىکردند و امیر مؤید سوادکوهى در مازندران و میرزا کوچک خان جنگلى در گیلان با این نیرو همکارى مىنمودند، مهاجرین قفقازى و عدهاى از اهالى فریب خورده محل تحت حمایت آن ارتش بیگانه جمهورى کمونیستى را در گیلان ایجاد کردند و قصد خود را به توسعه قلمرو خویش در تمام ایران اعلام نمودند.” و بعد مىافزاید در چنین شرایطى همه در انتظار یک منجى بودند که ژنرال آیرونساید راه کودتاى رضاخان را هموار ساخت. از آن سوى حامیان نظام کمونیستى شوروى میرزا کوچک خان را متهم کردهاند که از مرام تودههاى خلق نفرت داشته است میرزا کوچک خان بر حسب گرایشهاى مذهبى حرکات مشکوک احسان الله خان را به تندروى و افراطگرى او نسبت داد، تقى شاهین از این انتسابات برآشفت و نوشت کوچک خان در تلاش بود تا با ایجاد اختلاف در بین سران جنبش (حامیان کمونیسم) و یا لکه دار کردن آنها از طریق بهتان بافى و افترازنى آنان را کنار بزند و هم چنان مغرضانه به تکریم سردار محیى خائن و احسان الله خان و تکذیب سردار مظلوم جنگل پرداخت و نوشت: او ]میرزا کوچک خان[ چشم دیدن نزدیکى احسان الله خان نسبت به کمونیستها و فداکارى وى در راه مبارزه ]؟! [را نداشت. بطور کلى کوچک خان علاقهاى به منافع تودههاى خلق نداشت، او شخصى بود خرافاتى، عوام، سالوس و مقام پرست]؟!![ که نمىتوانست خود را از تأثیر زمین داران بزرگ ]؟!![ و روحانیون مرتجع ]؟!![ برحذر دارد. احسان الله خانِ (حامى کمونیست) اعتقادى به کوچکخان نداشت او به تزلزل و سازشکارى کوچک خان وقوف داشته و بارها شاهد تغییرات موضعگیرىهاى سیاسى او بوده است.۱۵
ابوالقاسم لاهوتى در مدتى که در ترکیه به حالت تبعید به سر مىبرد افکار کمونیسم را قبول کرد و با این طرز تفکر به مخالفت با روحانیت پرداخت، کودتایى که در تهران وسیله رضاخان به عمل آمد وسیله تحریک او شد و هوس کودتا و فرماندهى کل قوا و فتح تهران و تشکیل جمهورى کرده بود، لاهوتى در خصوص مخالفت کمونیستها و این که تصمیم گرفته بودند میرزا کوچک خان را ترور کنند اشعارى سروده که با واقعیت مطابقت ندارد ولى از این سرودهها مىتوان به اختلاف عقیده بین حامیان کمونیسم و میرزاى متدین پى برد و فهمید که آنان چه نفرتى از وى داشتهاند، وى در این اشعار نسبتهایى غرضآمیز به سردار جنگل داده که با شخصیت و اخلاقش موافق نیست: او را متهم کرده که از همراهى با رنجبران ابا داشته و براى احراز مقام کار مىکند و با اعتراف به یک تشکیلات پنهانى متعلق به حیدر عمر اوغلى معتقد است که میرزا او را زندانى و بعداً تیرباران کرد در صورتى که خلاف حقیقت است و قبل از اطلاع رهبر قیام جنگل او به دست مجاهدین کشته شد.۱۶
شخصى به نام س. ع. آذرى که ظاهراً تمایلات سوسیالیستى داشته است مىنویسد: نهضتى را که میرزا در رشت و جنگل ایجاد نمود به الوان مختلف رنگپذیر شد… میرزا به مشورت عقیده نداشت رفته رفته استبداد رأى بر سایر صفاتش چیره شد، سخنان رفقاى صمیمى و باوفاى خود]؟