حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى
امام على(ع) در بخش نامههاى نهجالبلاغه۱ به “حارث همدانى” رهنمودها و هشدارهایى داده است که براى همیشه و همگان در طول تاریخ سودمند و آگاهىبخش و عبرتآموز است این نامه را در دو محور “هدایتها” و “هشدارها” به اندازه مجال شرح خواهیم داد، لکن پیش از آن لازم است درنگى در شخصیت حارث همدانى داشته باشیم.
حارث همدانى
حارث، از خواص شیعیان امیرالمؤمنین(ع) بود. او یار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترین بود(انه کان افقه الناس) در سال ۶۵ هجرى از دنیا رفت.
از برخى از روایات چنین به دست مىآید که وى به گونهاى ویژه مورد توجّه و علاقه امام بود و امام به میهمانى او مىرفت از این رو نوشتهاند:
“روزى حارث از امام خواست که براى غذا به خانه او برود حضرت قبول کرد، ولى به این شرط که خود را به زحمت نیفکند، به هنگام خوردن غذا تکّهنانهایى که در سفره بود به خدمت امام آورد، امیرمؤمنان(ع) مشغول خوردن شد، حارث گفت: من پول هم دارم – و آنها را نشان داد، اگر اجازه بفرمایید چیزى بخرم و بیاورم امام فرمود: “هذه مما فى بیتک” این از چیزهایى است که در خانه دارى و باید براى میهمان آورده شود( اشاره به این که اگر من گفتم از آنچه در خانه است بیاور و اضافه نه، به این معنى است که نباید قرض کرد، نه این که فقط از خوراکیها هرچه داخل خانه هست بیاورى و از پولها براى میهمان مصرف نشود.”۲
این علاقه دوسویه بود، هم امام به حارث علاقمند بودند و هم حارث از شیفتگان مکتب علوى بود و در این راه سر از پا نمىشناخت و از پرچمداران دفاع از جریان ولایت علوى و اسلام ناب بشمار مىرفت. حارث مىگوید:
“نیمه روزى به خدمت امیرمؤمنان رسیدم، فرمود آمدنت نزد من براى چیست؟ گفتم: به خدا سوگند علاقه و محبت به تو مرا این جا آورده، فرمود: اگر در گفته ات راست بگویى مرا در سه جا خواهى دید: هنگامى که جان به گلوگاهت رسیده، و در صراط و کنار حوض کوثر.”۳
در این نامهاى که به آن اشارت شد مجموعهاى از اوامر و نواهى، هدایتها و هشدارها از سوى امام براى حارث نوشته شده است که در این نوشتار آن را در دو بخش به تفکیک ارائه مىدهیم:
بخش اول: هدایتها
بخش دوم: هشدارها
هدایتها و رهنمودها
۱- قرآن محورى
“تمسّک بحبل القرآن و النتصحه، و احلّ حلاله و حرم حرامه و صدّق بما سلف من الحق”
به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر، و حرامش را حرام، آنچه از حقایق زندگى پیشینیان در قرآن آمده است تصدیق کن.
قرآن مجید محکمترین سند سعادت و جامعترین قانون خوشبختى دنیا و آخرت است این کتاب انسان را به بهترین راه هدایت مىکند۴ و خالصترین نصیحتها و خیرخواهىها را پیش روى آدمى مىگزارد. هدایتگرى است که در او غش نیست، راهنمایى است که صادقانه راه مىنماید،۵ و رهزنان را نشان مىدهد، پایبندى به حلالها و حرامهایى که در قرآن مطرح شده تضمین کننده خیردنیا و آخرت است.
گزارشها، قصهها و سرگذشت پیشینیان در این کتاب اطمینان آور و شفاف و درسآموز است، باور کردن این سرگذشتها پشتوانهاى استوار براى حرکت به سوى کمال است زیرا همواره گذشته چراغ راه آینده است و از گذشته باید پلى براى آینده ساخت.
اگر قرآن محور زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان باشد هیچگاه دشمنان قدرت تسلّط بر آنان را نخواهند داشت، جامعهاى که بر اساس قانون در رهنمودهاى قرآنى شکل بگیرد در روابط داخلى و خارجىاش عزیز و مقتدر و مستقل، خودباور و خداباور و خویشتن بان و خوشبین به آینده خواهد بود.
جامعه قرآنى برخوردار از “حیات طیّبه”۶ و جامعهاى برتر و به تعبیر قرآن “اعلون”۷ است، تعالى روحى و اخلاقى، تعالى سیاسى و اجتماعى، تعالى فرهنگى و انسانى از مشخصات روشن جامعه قرآن محور است.
از این رو على(ع) در این نامه و دستورالعمل به حارث همدانى نخستین توصیه و دستور را تمسّک به ارزشهاى قرآنى و پرهیز از نواهى آن مىداند.
قرآن ریسمانى است که از چاه ظلمات نفس آدمى را به نور هدایت الهى بالا مىکشد، از فرش بسوى عرش و از ملک به سوى ملکوت رهنمون مىگردد، افسوس که قرآن هنوز که هنوز است در بین بسیارى از مسلمانان (مهجور)۸ و در حاشیه زندگى است، اگر این کتاب انسان ساز و جامعه پرداز به متن زندگى مسلمانها راه مىیافت امروز وضعیت مسلمانان این چنین که هست نبود و دشمنان این گونه که هستند نبودند.
- عبرت آموزى
هدایت دیگرى که در این دستورالعمل علوى آمده است این است که:
“واعتبر بما مضى من الدّنیا ما بقى منها فأنّ بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحق بأولها و کلّها حائلٌ مفارق”
از (رخدادهاى) گذشته دنیا براى باقیمانده آن عبرت گیر، چرا که بعضى از آن شبیه بعضى دیگر است. و پایانش به نخستین آن ملحق مىگردد، اما تمام آن گذرا و ناپایدار است.
“عبرت” از ماده عبور است، یعنى از ظاهر پدیدههاى تاریخى باید نقبى به درون آن زد، سنتهاى حاکم بر تاریخ و فلسفه آن را باید کشف کرد و از آن درس زندگى آموخت، علل پیشرفت و پیروزى ملتها و نیز ریشههاى شکست و نابودى آنان را جستجو کرد و آن را به عنوان قانون و سنت عالم آفرینش مورد توجه قرار داد.
قرآن در سوره “دخان” مىفرماید:
“کم ترکوا من جنّات و عیون وزروع و مقام کریم و نعمه کانوا فیها فاکهین کذالک و او رثناها قوماً آخرین فما بکت علیهم السماء و للأرض و ماکانوا منظرین”۹
(سرانجام همگى نابود شدند و) چه بسیار باغها و چشمهها که از خود به جاى گذاشتند، و زراعتها و قصرهاى زیبا و گران قیمت. و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند. این چنین بود (ماجراى آنان) و ما (اموال و حکومت) اینها را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم.
نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه به آنها مهلتى داده شد.
این آیات اشاره به قوم بنى اسرائیل و فرعونیان دارد که با آن همه کبکبه و تمدّنى که داشتند بر اثر لجاجت با خداو پیامبر الهى در کام دریا فرو غلتیدند و از آب وارد آتش جهنم شدند.
هر قوم و ملتى که روحیه تفرعن و فرعونیت که همان خودخواهى و منیّت است در او باشد محکوم به فنا و نابودى است.
خدا با هیچ قوم و ملّتى پیوند خویشى نبسته است.
- نام خدا را بزرگ شمار
“وعظّم اسم اللّه ان تذکره الّا على حقٍّ…واطع اللّه فى جمیع امورک فأنّ طاعه اللّه فاضلهٌ على ماسواها.”
نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر…در تمام اعمالت مطیع فرمان خداباش، زیرا اطاعت و فرمانبردارى خدا از هرکارى بهتر است.
در این دو فراز از این نامه به دو نکته در رابطه با خداى متعال اشاره شده است:
– بزرگ شمردن نام خدا
– فرمانبردارى از فرامین او
معناى بزرگ شمردن نام خدا آن است که اسم او را وسیله مطامع و منافع دنیوى قرار ندهیم، براى رسیدن به متاع اندک دنیا به ذات اقدس او سوگند نخوریم، زیر پوشش نام او مردم را فریب ندهیم، گزیده سخن آن که خدا را هزینه زندگى زودگذر و فانى دنیا نکنیم، باعظمت از او یاد کنیم و جز در موارد حق نام او را نبریم.
نکته دیگر آن که سرلوحه همه کارهایمان را اطاعت از او قرار دهیم به خدا نگوییم کار داریم، به کارمان بگوییم خدا داریم، فرمان و قانون او را بر همه فرمانها و قانونها مقدم بداریم. سرمایه باقى و ثمربخش و ماندگار براى انسان، قرار گرفتن در حوزه جاذبه حق تعالى و پیروى نمودن فرامین حیات بخش او در زندگى فردى و اجتماعى است. در همین نامه حضرت مىفرماید: “و وقّراللّه احبب احباءه” خداى را محترم شمار و دوستان خدرا دوست بدار، بنابراین تعظیم توقیر و اطاعت خداوند وظیفه اساسى ما است است.
- یاد مرگ و مراحل پس از آن
“واکثر ذکرالموت و ما بعدالموت؟ ولاتتمنّ الموت الّا بشرط وثیق.”
همواره به فکر مرگ و عالم پس از آن باش، هرگز آرزوى مرگ مکن مگر با شرایط مورد اعتماد(به این شرط که خود را اهل نجات بدانى).
ما انسانها در این بزرگ راه زندگى مسافرى را مانند هستیم که از مبدأى به سوى مقصدى در حرکت است غفلت از مبدأ و مقصد و توجه نکردن به تابلوهاى در مسیر، آدمى را به بیراهه مىکشاند و چه بسا او را در درّه سقوط بیفکند که نام و نشانى هم از او باقى نماند.
ذکر مرگ و یاد گردنههاى پس از آن انسان را از خواب غفلت بیدار مىسازد تا راه را گم نکند و مقصد را فراموش ننماید.
نسیان آخرت برابر است با غفلت و سنگدلى، و انسان داراى قساوت قلب از رحمت و فیض و فضل الهى به دور است، مانند سنگى که در مسیر رودخانه قرار گرفته انبوه آب از روى او عبور مىکند اما هیچ سودى به حال او ندارد.
آرزوى مرگ براى کسى زیبا و مثبت است که دستش از عمل صالح پر باشد با دست خالى به سوى آن عالم رفتن رسوایى دارد، اگر على(ع) مىفرمود علاقه من به مرگ مانند علاقه کودک به شیر و پستان مادر است.۱۰ و یا مىفرمود: “من و مرگ مانند تشنه و آب هستیم.”۱۱ و یا به هنگام ضربت خوردن فرمود: (فزت و رب الکعبه) براى آن بود که او لحظهاى از عمرش را در غیر یاد خدا و اطاعت او مصرف نکرد و همواره غرق در یاد خدا بود.
در ادامه نامه حضرت مىفرماید: “و ایاک ان ینزل بک الموت و انت آبق من رب فى طلب الدنیا”. و بترس از آن که مرگ گریبانت را بگیرد و تو از خدایت فرار کرده و در طلب دنیا باشى.
- عاقبت اندیش باش
“واکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، و اصفح مع الدّوله، تکن لک العاقبه”.
خشمت را فرو خور، به هنگام قدرت گذشت پیشه کن و هنگام خشم بردبار باش، آن گاه که حکومت در دست تو است عفو و مدارا کن تا عاقبت خوب براى تو باشد.
در این فراز از سخن مولا به عواملى اشاره شده که در پىریزى عاقبت آدمى نقش بنیادى و اساسى دارد:
فرو بردن خشم، عفو و گذشت و بردبارى پایههاى شخصیّت انسان را تشکیل مىدهند، قرآن مجید مىفرماید:
“والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللّه یحبّ المحسنین”۱۲
(متقین) کسانى هستند که خشم خود را فرو مىبرند و از (خطاى) مردم مىگذرند، و خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد.
در گام اول انسان در برابر رخدادها و عوامل خشم آفرین باید قدرت کنترل خویش را داشته باشد. از آن بالاتر این که به کسى که او را به خشم آورده با آرامى و بزرگوارى برخورد کند در گام سوم بردبارى و سعه صدر از خود نشان دهد و بالأخره در گام چهارم دولت و قدرت او را سرمست نکند بلکه به او بزرگوارى بدهد که از لغزش دیگران چشم پوشى نماید اگر انسان این چهار مرحله را به درستى بپیماید عاقبت او تضمین است، چنین انسانى چشم انداز آینده او روشن و درخشان است و روزگار به سودش رو به پیش خواهد رفت.
- نگرش انسان به نعمتها
“واستصلح کل نعمه انعمها اللّه علیک، ولاتضیّعنّ نعمه من نعم اللّه عندک ولیر علیک اثر ما انعم اللّه به علیک…و اکثر ان تنظر الى من فضّلت علیه فأنّ ذلک من ابواب الشکر.”
هر نعمتى را که خدا به تو داد نیکودار و هیچ نعمتى از نعمتها را ضایع و تباه مساز، و باید اثر نعمتهایى که خدا به تو داده در تو دیده شود… به افراد پایینتر از خود توجه داشته باش، که این خود شکر برترى تو بر آنهاست.
استفاده بهینه از نعمتها و تباه نساختن آنها نشانه خداباورى و خردمندى است باید بدانیم که در هر نعمتى عوامل فراوانى در عالم هستى دست به دست هم مىدهند تا آن را به دست ما بسپارند، شایسته نیست که آن را به آسانى تباه سازیم و ضایع کنیم، از سوى دیگر آثار نعمتهاى الهى در زندگى ما باید محسوس باشد، در عمل شاکر نعمتها باشیم، آنها را به جا و درست مصرف نماییم و در مرحله سوم همواره به افراد پایین دست نگاه کنیم ونه بالا دست تا روحیه شکرگزارى در ما ایجاد شود و تداوم یابد.
بسیارند از کسانى که غرق در نعمت فرزند صالح، همسر شایسته، منزل وسیع، آبرومندى اجتماعى و مانند آن هستند اما همواره آه و ناله و ناسپاسى آنها به گوش مىرسد، ریشه آن این است که خود را با انسانهاى بالاتر و جلوتر از خود در امور مادى و دنیایى مقایسه کنند و احساس کمبود مىکنند، رهنمود على(ع) آن است که خود را با پایین دستها سنجش کن تا درهاى شکر برایت گشوده شود.
هشدارها و تحذیرها
در نامه ۶۹ نهج البلاغه در کنار هدایتها و رهنمودها – که به آن اشارت شد – هشدارها و تحذیرهایى نیز آمده است که هر کدام به نوبه خود آژیر خطر و زنگ بیدار باش براى ما انسانها است، امام على(ع) مانند طبیب حاذقى که بیماران را با دستورهاى مثبت و منفى، ایجابى و سلبى مداوا مىکند و یا از گسترش بیمارى پیشگیرى و جلوگیرى مىنماید، در این دستورالعمل هم به موضوعات ایجابى که باید انجام داد و هم به موضوعات سلبى که نباید انجام داد پرداخته است تا درمان خود را با کمال و تمام به انجام رسانده باشد.
آنچه در بخش پیشین به آن اشارت شد، دستور به انجام کارهایى بود که شایسته انجام بود. در بخش دوم به آن امورى اشاره خواهیم کرد که حضرت همگان را از آن برحذر داشتهاند و هشدار دادهاند.
لازم به ذکر است که زبان هشدار گاهى با جمله (ایاک) است و گاهى با صیغه (واحذر) و گاهى هم با فعل نهى، که نتیجه هر سه از لحاظ معنایى یکى است.
- کار ناپسند نسبت به دیگران
“واحذر کلّ عمل یرضاه صاحبه لنفسه و یکره لعامّه المسلمین.”
از هر عملى که تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند آید برحذر باش.
در این فراز از سخن، مولا على(ع) معیارى براى کارهاى روزانه ما مسلمانان بیان کردند و آن این است که: پسندیده و ناپسندیده بودن کار را با روحیات خودت محاسبه نکن، بلکه معیار خوب و بد و شایسته و ناشایسته بودن کار را عموم مسلمانان قرار ده، به دیگر سخن خودت میزان و خط کش نباش که هرچه را بپسندى انجام دهى و هرچه را نپسندى ترک کنى، بلکه بررسى و دقت کن این کارى که مىخواهى انجام دهى، این حرفى که قرار است بیان کنى، این تصمیمى که قرار است اتخاذ کنى و بالأخره هر اقدامى که قرار است از تو صادر شود آیا به مذاق دیگر هم کیشان تو و مسلمانان پیرامون تو پسندیده هست یا نه، اگر سر دوراهى قرار گرفتى بر خشنودى خویش و ناخوشنودى دیگران، دیگران را بر خود مقدّم بدار، مصلحت امّت و جامعه اسلامى را بر رضاى خویشتن و مصلحت خود ترجیح بده و به گونهاى عمل کن که فضاى جامعه دینى را آلوده و مه آلود نسازى، اگر دیدى شعاع عملکرد تو دیگر مسلمانان را مىآزارد و آنان را نگران مىسازد از عملیاتى کردن آن تصمیم و اراده صرف نظر کن.
این رهنمود حضرت که با هشدار همراه است در بسیارى از مسائل و مواضع اجتماعى کارساز و گرهگشاست، چه بسا ذوق و سلیقه فردى چیزى را اقتضاء کند که مزاج سیاسى و فرهنگى جامعه آن را پذیرا نیست، در این فرض بهتر است که مصلحت جمع و جامعه را بر نگرش و بینش خود مقدّم بدارد تا جامعه به تنش و چالش گرفتار نگردد.
- شرم و حیاء
“واحذر کلّ عمل یعمل به فى السرّ و یستحى منه العلانیه”
و از هر کارى که پنهانى انجام مىشود و در ظاهر از آن شرم دارى، پرهیز کن.
بىشرمى و بىحیایى یکى از آسیبهاى بزرگ و فردى و اجتماعى است، بىحیایى نسبت به خدا، بىحیایى نسبت به مردم، بىحیایى نسبت به خود. تنها سفارشى که از همه پیامبران الهى باقى مانده این است که: اگر کسى حیاء نداشت هرکارى که مىخواهد بکند مانعى براى آن نیست. یعنى تنها چیزى مىتواند جلو هرزگى و تبه کارى انسان را بگیرد داشتن “حیاء” است.
بسیارى از کارها را انسان در ملأ عام و در منظر مرأى انجام نمىدهد ولى ممکن است در خلوت و پنهانى انجام دهد، امام على(ع) مىفرماید: از آن کارى که حاضر نیستى در خلوت و در دیدگاه مردم انجام دهى از آن در پنهانى نیز پرهیز کن و انجام نده.
در روایات از حیاء به عنوان “رأس”۱۳ و سرآمد فضائل یاد شده است، حیاء کلید خوبىهاست و بىحیایى کلید زشتىها و پلیدیها. از این رو در روایت آمده است که “لاایمان لمن لاحیاء له”۱۴
بنابراین یکى دیگر از هشدارهاى امام على(ع) به شیعیان این است که همواره خود را در محضر خدا بیند و آشکار و پنهانشان یکسان باشد و حرمت حیاء را پاسدارند.
- کارى که عذرخواهى به دنبال دارد را ترککن
“واحذر کلّ عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه”
از اعمالى که اگر از انجام دهندهاش پرسش شود انکار مىکند و یا پوزش مىطلبد دورى کن.
در این فراز امام ملاک و معیار کار خوب و بد را بیان کردهاند، فرموده است: هر عمل و کارى که این دو چیز را به دنبال داشته باشد، شایسته است که ترک شود و انجام آن به صلاح نیست:
الف: کارى که اگر انجام بگیرد انسان انجام دهنده حاضر نیست آن را به خودش نسبت دهد.
ب: کارى که اگر عملى شود انسان حاضر است از انجام آن عذرخواهى نماید.
امام مىفرماید: در هر اقدامى نخست بیندیش و فکر کن، به پیامدها و عواقب کارها اندیشه کن، اگر دیدى از جمله کارهایى است که آن قدر زشت و نامناسب است که آدم دوست ندارد آن را بعهده بگیرد و یا اگر عهده دار شود ناچار است از آن پوزش بطلبد، از چنین کارهایى اجتناب کن و از آغاز که نیت انجامش را دارى ترک کن تا گرفتار آن نشوى.
این هشدار امیرالمؤمنین(ع) را اگر جدّى بگیریم بسیارى از فضاسازیهاى منفى و شایعه سازیهاى اجتماعى رخت بر مىبندند، کسانى هستند دست به کارهایى مىزنند که اگر آشکار شود و روزنامهاى و یا رسانهاى شود آن را تکذیب مىکنند، چرا عاقل کند کارى که بازآرد پشیمانى، شایسته است پیش از انجام هر اقدامى جوانب آن را به درستى بررسى کنیم تا گرفتار آثار منفى آن نشویم.
- پاییدن زبان
“ولاتجعل عرضک غرضاً لنبال القول، ولا تحدّث النّاس بکلّ ما سمعت به فکفى بذلک کذبا، ولاتردّ على الناس بکلّ ماسمعت به فکفى بذلک جهلاً”
آبروى خود را هدف تیرهاى سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را مىشنوى براى مردم بازگو مکن (چرا که راست و دروغ مخلوط است) دین تو را به دروغ آلوده مىکند و نیز تمام آنچه را براى تو نقل مىکنند تکذیب منما.
سه نکته و سه هشدار در این قطعه از سخنان مولاعلى(ع) مورد توجه قرار گرفته است: زبان سرخ سر سبز مىدهد بر باد. بسیارى از اوقات بر اثر عدم توجه و رعایت نکردن اصول انسانى در روابط اجتماعى، انسان با یک اظهار نظر و با یک گفتار آبرو و حیثیت اجتماعى چند ساله خود را برباد مىدهد و آماج تهمتها و حملهها و هجمهها قرار مىدهد. بنابراین زمام زبان باید در اختیار انسان باشد، کم بگوید و محکم بگوید و از سست گویى و پرگویى بپرهیزد. در جاى دیگر على(ع) فرمود: “من کثر کلامه کثر خطاء؛۱۵ آنکه سخن زیاد بگوید لغزشهایش نیز بیشتر است.”
گوش انسان دروازهاى است که دربان ندارد، فیلتر و حاجب و مانع هم ندارد ممکن است بسیارى از چیزها را آدمى در طول شبانه روز بشنود، راست و دروغ، سست و محکم، حق و باطل، اما مجاز نیست که هرچه شنید آن را به دیگران منتقل کند زیرا همین روحیه کافى است که او را در ردیف دروغگویان قرار دهد و آبرو و اعتبار خود را در معرض آسیب بگذارد.
۳- نکته سومى که حضرت به آن اشاره فرموده است آن است که: آنچه از دیگران مىشنوى تکذیب نکن که این روش تو را در ردیف جاهلان و نابخردان قرار مىدهد، بسیارى از گفتههاى دیگران که به گوش تو مىرسد حق است، راست و درست است با تبر(لا) گفتهها و اقوال دیگران را هدف قرار مده. درباره آنها فکر کن، بررسى و جستجو کن، شاید از لابلاى آنها به حقایقى دست یابى که در صورت دست یابى به آنها زندگى اجتماعى و حتى فردى تو را دگرگون سازد و نقطه عطفى در اراده و عزم تو شود.
- از یار بد گریزان باش
“واحذر صحابه من یقیل رأیه و ینکر عمله فانّ الصاحب معتبر بصاحبه”
از یارانى که در فکر و نظر ضعیفند و عمل آنها ناشایسته است برحذر باش، زیرا مقیاس سنجش شخصیّت هر کس را یارانش تشکیل مىدهند.
مردم در جامعه انسان را از دو طریق شناسایى مىکنند: یکى گفتار و رفتار فردى و موضع گیریهاى اجتماعى و دیگر از نشست و برخاست با دیگران، مصاحبت و همنشینى معیار خوبى براى نمره دادن مثبت و منفى به انسانهاست.
در روایات آمده است که:
“المرء على دین خلیله؛۱۶ هر کس با آیین دوست و رفیقش شناخته و ارزیابى مىشود.”
انسان مسلمان و شیعه اهل بیت(ع) اجازه ندارد با هر کس و ناکس رفت و آمد کند و دست دوستى بدهد. شایسته است با کسانى همنشینى نماید که او را به ارزشها نزدیک و از زشتىها دور سازند و اگر به عکس شد این رفاقت ممنوع است زیرا یار بد بدتر بود از مار بد.
در ادامه این دستورالعمل حضرت شفافتر به این مسأله اشاره کردهاند: “ایّاک و مصاحبه الفساق فأنّ الشّر بالشّر ملحق”
از همنشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر مىپیوندد.
نسیم با آن لطافتى که دارد هنگامى که از روى مزبله عبور مىکند بوى بد مىگیرد و آزار دهنده مىشود، مراقب باش روح لطیف خود را که با رنگ عبودیت و عطر بندگى خوگرفته گرفتار بوى بدگناه نکنى و دوستان ناباب فضاى جان و روح تو را آلوده نسازند که اگر روحت رنگ گناه گرفت رفتار و گفتارت نیز به فسق و فجور آلوده خواهد شد.
- در گزینش مسکن حسّاس باش
“واسکن الامصار العظام فأنها جماع المسلمین و احذر منازل الغفله والجفاء و قله الأعوان على طاعه اللّه”
در شهرهاى بزرگ سکونت کن زیرا مرکز اجتماع مسلمانان است و از جاهایى که مردم آن از یاد خدا غافلند و به یکدیگر ستم روا مىدارند و بر اطاعت از خدا به یکدیگر کمک نمىکنند، بپرهیز.
در ضرب المثلها گویند: “وطن جایى است که آزارى نباشد کسى را با کسى کارى نباشد” در شهرهاى کوچک چون همه همدیگر را مىشناسند دردسرها و مزاحمتها هم فراوان است به خلاف شهرهاى بزرگ که انسان در یک فضاى جمعى کلانى زندگى مىکند، امکانات و ابزار زندگى فراهمتر است، اگر در کلان شهرها انسان بتواند سکونت گزیند و در عین حال به یاد خدا باشد بهتر است اصولاً هرکجا که تعاون بر نیکى و تقوا بیشتر باشد و تعاون بر گناه و تجاوز کمتر، شایسته سکونت است.
در این رابطه دو حدیث را ملاحظه نمایید:
رسولخدا(ص) فرمود:
“البلاد بلاد اللّه و العباد عباد اللّه فحیثما اصبت خیراً فأقم؛۱۷ شهرها شهرهاى خدایند و بندگان نیز بندگان خدا. پس هرجا که محیط خیر و خوبى باشد شایسته سکونت و زندگى است.
امام على(ع) فرمود:
“والزموا سواد الأعظم فأنّ یداللّه مع الجماعه؛۱۸ همواره با بزرگترین جمعیّتها باشید که دست خدا با جماعت است.
- جایگاه حضور شیطان
“وایّاک و مقاعد الأسواق، فأنها محاضر الشیطان و معاریض الفتن” از نشستن در گذرگاههاى عمومى و بازار، پرهیز کن که جاى حاضر شدن شیطان و برانگیخته شدن فتنههاست.
گرچه شیطان مانند خون در تن انسان جارى است و هه جا انسان را رَصَد مىکند و کمین کرده تا زمینههاى لغزش او را فراهم آورد امّا در برخى زمانها و مکانها حضور پررنگتر و جدّىترى دارد، از جمله آن مکانها، اماکن عمومى مانند بازار است که زمینه گناه و انجام حرام بیشتر است از این رو پیامبر اکرم(ص) فرمود:
“انّ الشیاطین تغدوا برایاتها الى الأسواق فیدخلون مع اول داخل و یخرجون مع آخر خارج؛۱۹ شیطانها صبحگاهان با پرچمهاى خود به بازار مىروند و با هر که زودتر به بازار رود داخل مىشوند و با هر که دیرتر درآید، بیرون مىآیند.”
بنابراین زمینه شیطنت شیطانها در بازار فراهمتر است، چه انسانهایى به ظاهر انسان اما در عمل دست شیطان را از پشت مىبندند و با هزاران دوز و کلک مردم را مىفریبند و شیطان گونه با سوگند و قسمهاى پى در پى و با شیوههاى ویژهاى که دارند، اجناس بُنجُل را به قیمت بالا به مشتریان ناآگاه مىفروشند و نام آن را هم زرنگى و کیاست مىگذارند.
- مسافرت در جمعه
“ولاتسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاه الّافاصلاً فى سبیل اللّه او فى امر تعذربه”
روز جمعه پیش از نماز مسافرت نکن جز براى جهاد در راه خدا و یا کارى که از انجام آن ناچارى.
از این فراز کلام مولا اهمیت حضور و شرکت در نماز جمعه استفاده مىشود. هشدار حضرت آن است که هیچ چیزى نباید مانع حضور در نماز جمعه شود، زیرا نماز جمعه رمز وحدت، عامل تقویت نظام، پیوند و بیعت با ولایت، حضور در متن سیاست، و بالآخره نماز جمعه پیشانى و چهره حکومت اسلامى است.
حضور دسته جمعى و با انگیزه هر هفته در نماز جمعه اقتدار مسلمانان را به نمایش مىگذارد و صف بهم پیوسته آنان را که حاکى از دلها و انگیزههاى بهم گره خورده است، نشان مىدهد، امام جمعه با تبیین مسائل سیاسى و تحلیل آنها و نیز تشریح مصلحت اسلام و مسلمانان و شیطنتها و فتنه گریهاى دشمنان، مردم را به حضور در صحنه فرا مىخواند و با ذکر و موعظه و سفارش به تقوا مصونیّت فردى و اجتماعى را گسترش مىدهد، این چنین اجتماعى که در آن هم عبادت و هم سیاست با هم مطرح باشد در سایر ادیان وجود ندارد و این از ویژگیهاى دین همه سونگر و جامع اسلام است.
از این رو در روایات نسبت به کسانى که بدون عذر و دلیلى سه هفته پى در پى به نماز جمعه حضور نیابند هشدار داده شده است.
امام باقر(ع) فرمود:”من ترک الجمعه ثلاث جمع متوالیه طبع اللّه على قلبه”۲۰ هر که سه جمعه متوالى (بدون عذر) نماز جمعه را ترک کند، خداوند بر قلب او مهر مىزند.
پىنوشتها:
- نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه ۶۹ با استفاده از ترجمه مرحوم دشتى، و نیز آیه اللّه مکارم.
- ترجمه و شرح فشرده نهج البلاغه آیه اللّه مکارم، ج ۳، ص ۴۷۶ سفینهالبحار، دارالأسوه، ج ۲، ص ۱۳۹٫
- همان.
- سوره اسراء، آیه ۱۷٫
- نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶٫
- سوره نحل، آیه ۹۷٫
- سوره آل عمران، آیه ۱۳۹٫
- سوره فرقان، آیه ۳۰٫
- سوره دخان، آیه ۲۵ – ۲۹٫
- نهج البلاغه، خطبه ۵٫
- همان، نامه ۲۳٫
- سوره آل عمران، آیه ۱۳۴٫
- میزان الحکمه، رى شهرى، ترجمه شیخى، ج ۳، ص ۲۸۰٫
- همان، ص ۲۸۲٫
- نهج البلاغه، قصار، ۳۴۹٫
- میزان الحکمه، ج ۶، ص ۱۹۰٫
- نهج الفصاحه، حدیث شماره ۱۱۱۶٫
- نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷٫
- نهج الفصاحه، شماره ۶۳۸٫
- التهذیب، ج ۳، ص ۲۳۸٫