پرسش ها و پاسخ ها

ياد خدا

س ـ آيا ياد خدا آرام بخش است يا ترس
آور؟ خداوند در سوره رعد آيه 28 مي فرمايد: «ألاٰ بذکر الله تطمئن القلوب» و در
سوره ي انفال آيه 2 مي فرمايد: «اذا ذکر الله و جلت قلوبهم» چگونه اين تضاد را
توجه مي کنيد؟ (هـ . منصوري).

ج ـ پاسخ سوال شما در سوره ي زمر آيه 23 آمده است: «الله
نزل احسن الحديث کتابا متشابها تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و
قلوبهم الي ذکر الله …».

 

توضيح مطلب:

خداوند در دو مورد از قرآن در وصف مؤمنان و خاشعان فرموده
است «الذين اذا ذکر الله وجلت قلوبهم»، (سوره ي حج آيه 28 و سوره ي انفال آيه
2)
در سوره ي انفال، مؤمنان را منحصرا کساني مي داند که داراي چنين صفتي هستند. يعني
هر گاه نام خدا را مي شنوند دلهاشان ترسان و لرزان مي شود. و از اين جمله استفاده
مي شود که نام خدا براي مؤمن مايه ي ترس و هراس است.

و در سوره ي رعد مي فرمايد: «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم
بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب» آنان که ايمان آوردند و دلهاشان به ياد خدا
آرام مي شود؛ هان که ياد خدا تنها آرام بخش دلها است. اين آيه نه تنها ياد خدا را
آرام بخش دل مؤمنان مي داند بلکه پس از ذکر اطمينان مؤمنان، با يک جمله جداگانه و
اعلام عمومي، ياد خدا را مايه آرامش همه دلها خوانده است. بلکه مقدم داشتن کلمه
«بذکرالله» که بايد مؤخر باشد طبق قواعد ادبيات عرب، دلالت بر حصر دارد. يعني هيچ
امر ديگري اين صفت را ندارد که آرامش راستين به دلهاي مضطرب و پريشان بخشد.

از نظر ظاهر، ميان اين دو مطلب تضاد است؛ و اين سوال را بر
مي انگيزد که: آيا ياد خدا ترس آور است يا آرام بخش؟

در سوره ي زمر آيه 23 که قبلا ذکر شد هر دو مطلب را در
کنار هم آورده است: «خداوند قرآن را فرو فرستاد که بهترين سخن است. کتابي است که
مطالبش هم آهنگ و همانند است و هر يک بر ديگري عطف شده، (يعني آيات هر يک روشنگر
ديگري است) کتابي است که با شنيدن آن لرزه بر اندام مؤمناني مي افتد که از قهر خدا
ترسانند و سپس دلها و بدنهاشان با ياد خدا آرام مي گيرد».

از اين که هر دو مطلب در اين آيه در کنار هم آمده است،
روشن مي شود که تضادي ميان آنها نيست و هر يک از ترس و آرامش دليل و علتي دارد گر
چه هر دو با ياد خدا و تلاوت آيات خدا همراه است. بنابراين بايد دقت کرد و راز اين
ترس و آرامش را پيدا نمود.

 

انگيزه هاي ترس از خدا

ترس از خدا انگيزه هاي مختلفي دارد. گاهي انسان ــ به دليل
گناهان بزرگي که مرتکب شده ــ از خشم و غضب الهي مي ترسد و خود را مستحق سخت ترين
عقاب مي داند. ترس از گذشته ي سياه و پر گناه و ترس از آينده ي تاريک که نمي داند
بار چه گناهاني را به دوش خواهد کشيد. امام صادق عليه السلام فرمود: «المؤمن بين
مخافتين: ذنب قد مضي لا يدري ما صنع الله فيه و عمر قد بقي لا يدري ما يکتب فيه من
المهالك فهو لا يصبح الا خائفا و لا يصلحه الا الخوف» (اصول کافي،
ج2،
ص71). مومن ميان
دو نگراني است: نگراني از گناه گذشته که نمي داند خداوند با آن چه کرده است
(بخشيده يا نبخشيده است) و نگراني از عمر باقيمانده که نمي داند چه لغزشهاي
هولناکي در آن از او سر خواهد زد؛ پس مؤمن هميشه ترسان است و به جز ترس او را
اصلاح نمي کند.

و گاهي ترس ناشي از احساس سنگيني مسئوليت است که انسان خود
را بدون کمک و ياري خدا از انجام آنها ناتوان مي بيند و از واگذاري خدا هراس دارد.
اين ترس حتي در معصومين نيز هست. و گاهي ناشي از نهايت قرب به درگاه الهي است که
مقربان خاص او از کمترين توجه به غير نگردانند مبادا موجب کمترين توقف در حرکت و
مسير الي الله باشد. حتي بعضي از اعمال که براي افراد معمولي خوب و مناسب است آنها
براي خود لغزش مي دانند و از آن توبه مي کنند. «حسنات الابرار سيئات المقربين».

و گاهي ترس، تنها به دليل احساس عظمت الهي و ناچيزي خويشتن
است. آنان که خداوند را به حق مي شناسند، هميشه در دل احساس خوف و خشيت مي کنند:
«انما يخشي الله من عباده العلماء» تنها دانايانند که از خداوند ترس و خشيت دارند.
بعضي از علما قائلند که خوف به هر ترسي گفته مي شود ولي خشيت ترسي است که ناشي از
احساس عظمت و جلال الهي است و اين اختصاص به دانايان دارد.

 

دليل آرامش دلها با ياد خدا

و اما آرامش دلها و رفع نگراني و اضطراب با ياد خدا به اين
دليل است که انسان به فطرت پاک، خدادادي احساس مي کند، تنها قدرت مهيمن بر همه
جهان آن نيروي غيبي است که همه چيز در برابر اراده ي او خاضع است و او نيازي ندارد
تا به کسي ستم روا دارد و چون هر چه به وقوع مي پيوندد از قدرت او سرچشمه مي گيرد
پس او به هيچ ستمي راضي نيست و هر ستمي را تلافي خواهد کرد. و او مهربان است و
رحمت او بي پايان. و او تواب است و توبه ي هر گنهکار را مي پذيرد بنابراين مؤمن در
عين حال که به دليل گناهان خود مضطرب و پريشان است با ياد رحمت الهي مطمئن و آرام
مي شود. و پيوسته ميان اين آرامش و نگراني و خوف و رجاء است.

و از سوي ديگر انسان احساس مي کند که تنها پناهگاه و رکن
مورد اعتماد که در هر مشکلي فريادرس او است خداوند است و حتي آنان که به زبان خدا
را انکار مي کنند در تاريکي ها و ناهمواريهاي زندگي تنها چيزي که آنها را از
نگراني نجات مي دهد و اضطراب و تشويش را به اميد مبدل مي سازد کشش و جاذبه ي فطري
به سوي آن ذات مقدس است که هر انسان در سختي ها و نگراني ها آنگاه که از همه ي
عوامل طبيعي نااميد شود خدا را احساس مي کند و به او رو مي آورد و از او ياري مي
خواهد. در قرآن مکرر آمده است که کفار نيز وقتي در ميان امواج خروشان دريا گرفتار
مي شوند با کمال اخلاص رو به سوي خدا مي آورند و چون نجات يافتند او را فراموش مي
کنند.

 

انحصار آرامش در ياد خدا

چرا قرآن آرامش دلها را منحصر در ياد خدا مي داند؟

زيرا آن آرامشي که با ياد خدا است واقعي است نه پنداري و
چيزهاي ديگر که آرامش بخش است يا داروهائي است که نيروي تخيل انسان را افزايش مي
دهد تا با خيالات خود را قانع کند و يا او را به خواب فرو مي برد تا زندگي و
مشکلات آن را فراموش نمايد و چون به هوش آمد دلهره ي او دو چندان خواهد شد. و يا
اعتماد به غير خدا است که ديري نمي پايد که پوچي او روشن مي شود ولي اطميناني که
از ياد خدا به دست مي آيد ناشي از پشت گرمي و اعتماد به ذات لايزالي است که هر چه
در عالم وجود مي گذرد تحت نفوذ قدرت و سلطه ي او است.

اين اطمينان قلب گر چه همگاني است ولي مؤمنان با اختلاف
مراتب ايمان از درجات والاتري از اطمينان قلب برخوردارند. ايمان تنها درک و يقين
نيست چه بسا چيزي را يقين به وجودش داريم ولي اين يقين ادراکي نتوانسته است بر
احساسات ما غلبه کند و دل و اعضاء، و جوارح ما را پيرو خود کند.

همه ي ما مي دانيم که مرده جماد است و کاري از او ساخته
نيست در عين حال اکثر مردم از ماندن در کنار يک مرده به تنهائي احساس وحشت مي
کنند. بنابراين آن يقيني ايمان است که بر احساسات انسان حکومت داشته باشد و قلب و
ساير اعضاي انسان را پيرو خود کند. ايمان مرحله اي است بالاتر از علم و يقين
ادراکي. کسي که به خدا و روز جزا ايمان دارد قلبش خاشع و اعمالش صالح است و آن
ايمان داراي مراتب و درجات است و به همين اختلاف مراتب ايمان، مراتب اطمينان قلب و
پيروي اعضا نيز مختلف است تا جائي که از نظر پيروي اعضا به عصمت مي رسد و هيچ
حرکتي که ناشي از غير ايمان به خدا باشد از او سر نمي زند. و از نظر اطمينان به
جائي مي رسد که از هيچ چيز نمي هراسد. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «اگر تمامي
جنگجويان عرب دست به دست هم دهند و بر من هجوم آوردند از آنها هراسي ندارم».

اين گونه اطمينان قلب در حوادث ناشي از آن ايماني است که
فرمود: «اگر پرده ها بالا برود، بر يقينم افزوده نخواهد شد».

آري! او پشت پرده را مي بيند بلکه براي او پرده اي نيست.

بنابراين منافاتي ميان ترس و اطمينان نيست. هر انسان معتقد
به خدا به گونه اي از خدا مي ترسد و هر انساني به حسب اختلاف درجات ايمان يا احساس
وجود خدا، با ياد او اضطراب و نگراني را از خود دور مي کند. و همان مؤمناني که از
نام خدا لرزه بر اندامشان مي افتد به دليل ترس از گناهان خويش چون توجه به رحمت بي
پايان او مي کنند آرامش مي يابند.

و از اين روي مؤمن هميشه بايد ميان خوف و رجاء، ترس و اميد
باشد. ترس از عاقبت کردارهاي اعمال خويش و اميد به رحمت بي پايان پروردگار. خداوند
در قرآن کريم به تکرار هر دو خصلت را در مؤمنان بر مي انگيزد. به عنوان نمونه در
سوره ي حجر آمده است: «نبيء عبادي اني انا الغفور الرحيم و ان عذابي هو العذاب
الاليم». اي رسول خدا بندگانم را آگاه ساز که تنها منم که آمرزنده و مهربانم تنها
عذاب من عذابي دردناک است. آياتي که اين معني را مي رساند بسيار است. به آيات 98
مائده، 165 انعام، 167 اعراف، 3 مومن و 43 فصلت مراجعه شود.