غلامرضا گلیزواره
مقدمه
تشیع مذهب قرآن و عترت و مولود طبیعی اسلام و با طبیعت و حقایق و واقعیتها متناسب و سازگار بوده و در پرتو رسالت نبیاکرم«ص» شکل گرفته است. رسول خدا برای رهبری جامعه اسلامی بعد از ارتحال خویش، موضعی مشخص و روشن را اتخاذ فرمود و به امر خداوند متعال، انسانی را به سمت پیشوایی پس از خود برگزید که کردار و گفتارش چنان با رسالت اسلامی آمیخته بود که مرجعیت فکری و زعامت جامعه مسلمانان در وی متمرکز گردید و او کسی نیست جز حضرت علی«ع» که پیروان و جانشینانش جامعه شیعیان را تشکیل میدهند.(۱)
عوامل مهمی این مذهب را که امانت الهی بود، در توفانها و بحرانهایی که در صدر به وجود آمد، حفظ کردند و به دست نسلهای بعدی رساندند. برخی از اصحاب آگاه، شجاع، وفادار و فداکار نیز نقش عظیمی را در صیانت از این نهال داشتند و در برهههای حساس، این بار گران را بر دوش کشیدند.
یکی از سرآمدان این یاران، جناب مقداد کندی است که در تکلیفشناسی ژرفبینانه و تعهدگرایی والا نمونه بود.(۲) او در ذکر، مناجات و استغفار و جهاد در رکاب مقام نبوت و امامت نمونه بود و به ارادت به مولای خود اکتفا نکردند، بلکه به میدان عمل آمد و از خود رشادتها، دلاوریها و حماسهها نشان داد.(۳)
در ایمان و اعتقاد مقداد هیچگونه تردید، تزلزل و نوسانی دیده نشد. از هنگامی که اسلام را پذیرفت تا آخر عمر، در صحنههای گوناگون و بحرانهای پس از رحلت رسول اکرم«ص»، استوار و ثابت ایستاد و در رویدادهای مهیبی که برخی حق را با باطل آمیخته بودند، با بصیرت و فداکاری کامل از جانشین راستین پیامبر دفاع کرد و وفاداری خود را نسبت به آن حضرت بروز داد و با سخنانی مستدل و آتشین پیوستگی خود را به مقام ولایت آشکار ساخت.(۴)
خاندان و خانواده
مقداد از قبیله الحاف بن قضاعه و فرزند عمرو در دوران جاهلیت در حضرموت از توابع یمن به دنیا آمد. در کودکی پدر را از دست داد و به همراه مادرش تحت سرپرستی اسْوَد درآمد. گفتهاند که بین طایفه مقداد و قبیلهای دیگر نزاعی صورت گرفت و بر اثر آن وی ناگزیر حضرموت را ترک کرد و به مکه پناه برد و در آنجا با اسود ملاقات و به وی اعلام وفاداری کرد. اسود هم مقداد را به خود نسبت داد و از او حمایت کرد و چون آیه قرآن نازل گردید و دستور داده شد که ادعوهم لابائهم(۵) یعنی هر کسی را به پدرش نسبت دهید، مقداد را فرزند عمرو خواندند.(۶) سپهر در ناسخ التواریخ تصور کرده است مقداد بن عمرو و مقداد بن اسود دو نفرند که خطای فاحشی است.(۷)
مقداد در هنگام بعثت نبیاکرم«ص» جوانی ۲۴ ساله بود. این رزمنده صدر اسلام مردی بلندقامت، سیهچرده، قوی هیکل، دیدگانی درشت و ابروان پیوسته مشکی داشت.(۸)
مقداد از طایفه قریش دختری را خواستگاری کرد، ولی والدین وی مانع از این ازدواج گردیدند. رسول اکرم«ص» بر فراز منبر اعلام فرمود که مؤمنان همکفو هستند و ضیاعه دختر زبیربن عبدالمطلب را که از بانوان سرشناس و در زمره سابقین در اسلام بود و همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد، به کابین او در آورد. او احادیثی را از رسول خدا«ص» روایت کرده است.(۹)
حاصل این ازدواج دختری است به نام کریمه که روایاتی از والد خود نقل میکند و خط هم میدانسته است. پسر مقداد عبدالله یا معبد نام دارد که متأسفانه راه خود را از مسیر پدر جدا کرد و در غائله جنگ جمل که طلحه و زبیر علیه علی«ع» راه انداختند، به آنان پیوست.(۱۰)
اولین سوارکار صدر اسلام
مقداد در زمره هفت نفری است که نخستین بار اسلام آوردند. او در مکه معظمه ایمان خود را آشکار ساخت و در نتیجه سهم خود را از آزار و شکنجه مشرکان با نهایت شجاعت و استقامت که به یاران و پیروان ویژه رسول اکرم«ص» اختصاص داشت، تحمل کرد. مورخان و رجالنگاران نوشتهاند اولین کسی که مرکب خود را در راه خدا به تاخت و تاز درآورد، مقدادبن عمرو بود.(۱۱)
در ایامی که گروهی از مسلمانان واقعی که از شدت فشار و تهدیدها و شکنجههای دشمنان به ستوه آمده بودند، به فرمان پیامبر اکرم«ص» به سوی حبشه (اتیوپی کنونی واقع در آفریقای شرقی) مهاجرت کردند. مقداد در زمره دومین گروه مسلمانان در این هجرت بزرگ بود و چون خبر رسید که قریش از آزار اصحاب پیامبر دست برداشتهاند، به مکه بازگشت، اما خلاف این گزارش را دید، لذا همراه عدهای به سرپرستی جعفربن ابیطالب به حبشه بازگشت و از عسرتهای محیط مکه در دربار فرمانروای حبشه خبری نبود.(۱۲)
پارسای پایدار
برخی مورخان گفتهاند مقداد به همراه رسول خدا به مدینه مهاجرت کرد، ولی شواهدی مؤید آن است که وی در سال اول هجرت در ماه شوال المکرم در سریه ابوعبیده به مسلمانان پیوست و همراه آنان راهی مدینه گردید. قرینه دیگری که هجرت مقداد را در این زمان تأیید میکند این است که حضرت محمد«ص» در اولین سال هجرت بین او و جبّارین صخر عقد اخوت خواند. مقداد پس از ورود به مدینه، میهمان کلثوم بن هدم گردید و پیامبر در محله بنی حدیله قطعه زمینی را به وی اهدا نمود.(۱۳) مقداد میگوید وقتی در مدینه استقرار پیدا کردیم، رسول اکرم«ص» ما را به گروههایی تقسیم فرمود و من در میان دستهای بودم که همواره با پیامبر بودند.(۱۴)
دلبستگی و تعلق مقداد به اسلام و رسول اعظم با اشتیاق، بصیرت، حکمت و خرسندی آمیخته بود. هر غوغا و آشوبی که در مدینه دیده میشد، مقداد مقابل خانه حضرت میایستاد و پاسداری میکرد.
او نه تنها از بداندیشی دشمنان اسلام، بلکه همواره از خطا و لغزش دوستان نیز نگران بود و چنان پاسداری درخشانی که نبیاکرم«ص» مژده دادند پروردگار متعال فرمان داده است مقداد را دوست بدارم و خود نیز او را دوست میدارد.(۱۵)
مقداد در مواقع حساس و مهمی که جز همراهان خیلی نزدیک پیامبر«ص» حضور نداشتند، همواره آن حضرت را همراهی میکرد. امام کاظم«ع» فرمودند: «وقتی روز قیامت فرا برسد، منادی حق ندا میدهد کجایند صحابی نزدیک پیامبر، آنان که پیمان رسول خدا«ص» را به خوبی انجام دادند و نقض عهد نکردند. پس مقداد، سلمان و ابوذر برمیخیزند و خود را معرفی میکنند.»(۱۶)
سلحشوری در نبرد بدر
هجده ماه بعد از هجرت پیامبر به مدینه و در رمضان سال دوم هجری، غزوه بدر به وقوع پیوست. ۸۲ نفر از مهاجران و۲۳۱ نفر از انصار، پیامبر را در این جنگ همراهی کردند. دو نفر از این سلحشوران اسب سوار بودند، یکی مرتد بن ابی مرتد غنوی و دیگری مقداد بن عمرو بهرانی، مرکب مقداد سَبَحه نام داشت. از آنجا که وی با نهایت دلاوری و شجاعت و با یورشهای پیدرپی دشمن را به کام مرگ میفرستاد ، به مرکبش سَبَحه میگفتند.
شمارش نیروهای مشرکان مکه به حدود هزار نفر بالغ میگردید که صدنفرشان اسبسوار بودند. در این بحران جدی وخطرناک، پیامبر اکرم«ص» اصحاب خود را فراخواند و درباره چگونگی نبرد با مخالفان جنگجو به مشورت پرداخت. دو نفرشان که بعد از آن حضرت به خلافت رسیدند، مطالبی مطرح کردند که نتیجهاش چارهای جز عقبنشینی و نواختن کوس ناامیدی نبود. حضرت محمد«ص» پاسخ آنان را نپسندیدند و حتی در این باره ناراحت و برافروخته شدند. در این هنگام، مقداد از جای خود برخاست و گفت: «ما در رکاب شما حاضر به هرگونه فداکاری هستیم. سوگند به خداوند ما هرگز آنچه را که بنیاسرائیل به موسی گفتند به تو نمیگوییم: « قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ.(۱۷): قوم موسی به وی گفتند: ما اینجا مینشینیم تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید.» ما میگوییم در رکابت آماده سلحشوری هستیم تا خداوند فتح را نصیب اسلام نماید.»
سخنان مقداد همچون تیری رها شد و به هدف نشست و سپاه پیامبر به حرکت درآمد.
عبدالله بن مسعود میگوید: «در روز بدر من موقعیت مقداد را آرزو میکردم، زیرا بعد از اینکه چهره پیامبر برافروخته گردیده بود، با گفتههایش موجبات انبساط و سرور آن حضرت را فراهم کرد و در این نبرد، پیامبر سرافراز گردید و فتحی بزرگ نصیب مسلمانان گردید.»(۱۸)
اسوه استقامت
غزوه اَُحُد در سال سوم هجرت در دامنه کوه احد واقع در شمال مدینه و در وادی عقیق رخ داد. موقعی که ارتش اسلام در این نبرد تحت فشار قرار گرفت و عدهای این شایعه را پخش کردند که پیامبر رحلت نموده است، اغلب افراد گریختند و تنها شش نفر پیامبر را همراهی و مقاومت کردند که در رأس آنها حضرت علی«ع» قرار دارد و مقداد در میانشان دیده میشد. مقداد در این نبرد از سوی رسول اکرم«ص» همراه یکصد رزمنده، فرمانده میسره لشگر شد تا مراقب طرف چپ سپاه دشمن باشد و آنان را وادار به عقبنشینی کند. برخی منابع تاریخی نوشتهاند مقداد در این جنگ جزو تیراندازان بود.(۱۹)
در جنگ ذیقِرَد (قلمرو قبیله غطفان) یا غزوه غابه در سال ششم هجرت، رسول اکرم«ص» بسیج عمومی داد و مسلمانان را به نبرد با کسانی که برخی مؤمنان را کشته و اموالشان را غارت کرده بودند، فراخواند. به قولی هفتصد نفر آماده رزم شدند که علمدار آنان مقداد بود. او پیشاپیش سپاه به سوی خصم متجاوز حرکت و دشمن را تعقیب کرد و عدهای از سران آنها را به هلاکت رساند و پیروزمندانه نزد پیامبر بازگشت.(۲۰)
مقداد در غزوه مر یسیع (قلمرو قبیله خزاعه) که طی آن طایفهای از خزاعه به نام بنیالمصطلق برای جنگ با پیامبر و یارانش آماده شده بودند، به عنوان رزمندهای اسبسوار، از خود سلحشوری نشان داد و در شکست آنان نقش مؤثری را ایفا کرد.(۲۱)
در جنگ خیبر واقع در ۸ مایلی مدینه که مسلمانان با یهودیان وارد نبرد شدند، مقداد از خود دلاوری قابل تحسینی بروز داد و در این درگیری، غنائمی به او اختصاص پیدا کرد. کریمه دختر مقداد میگوید بعد از غزوه خیبر رسول خدا«ص» پانزده بار شتر جو به پدرم داد که آن را فروختیم.(۲۲)
گروهی در دُومه الجندل (در حوالی دمشق) گرد آمده بودند و بر مسافران و رهگذران ستم میکردند و قصد داشتند مدینه را محاصره کنند. رسول اکرم«ص» برای دفع تهاجم و توطئه آنان، مدینه را با هزار نیروی مسلح ترک فرمود. دشمنان از حرکت پیامبر و یاران سلحشورش ترسیدند و پراکنده شدند و برخی هم اسلام آوردند. عبید بن یاسر به حضور آن حضرت رسید و مسلمان شد و اسبی اصیل را که نامش مُراوح بود به رسول خدا«ص» اهدا کرد. حضرت آن اسب را به مقداد دادند.(۲۳)
در فتح مکه در سال هشتم هجرت، مقداد بن عمرو پرچمدار دستهای از رزمندگان بنیسلیم بود که تعدادشان به هزار نفر بالغ میگردید.(۲۴)
فضایل و مکارم مقداد
مقداد در پرتو ایمان و پرهیزگاری از حکمت و بصیرت برخوردار بود. به علاوه، تجربههای گوناگون و همنشینی با پیامبر و حضرت علی«ع» بر کمالات او افزوده بود. پیامبر روزی او را عهدهدار حکمرانی یکی از نواحی کرد. مقداد چون برگشت، عرض کرد: «احساس میکنم همه پایینتر از من قرار گرفتهاند. سوگند به خدا که بعد از این حتی بر دو نفر هم حکمرانی نمیکنم.» و به سوگند خود عمل کرد و دیگر گرد فرمانروایی نرفت. او پیوسته روایتی از پیامبر را زمزمه میکرد که: «سعادت از آن کسی است که از فتنههای روزگار دور باشد.» و در هر جایی که غوغای فتنه را میدید، سعی میکرد خود را از آن دور بدارد، در عین حال که در وقت ضرورت برای خنثی کردن فتنهها هم مصمم بود.
روزی مردی او را مخاطب قرار داد و گفت: خوشا به حال دیدگانی که پیامبر را مشاهده کردهاند. مقداد در پاسخ گفت: «سوگند به خداوند، اقوامی با آن حضرت معاصر بودند که خالق هستی آنان را به جهنم افکند. شما باید خدا را شاکر باشید که از عصر ایشان دور، اما به پروردگار و پیامبرش مؤمن بودهاید.» این نمونه بصیرت و تدبر مقداد است.(۲۵)
مقداد همواره به سیرت و کمال معنوی میپرداخت و زندگی ساده و فقیرانهای داشت.(۲۶)
مقداد از مجموعهای فضایل و مناقب از قبیل سبقت در اسلام، هجرت، جاننثاری، استقامت، ثبات، نجابت و زهد برخوردار بود.(۲۷)
عبدالله بن مسعود میگوید: «منزلت و موقعیتی از مقداد بن اسود مشاهده کردم که اگر من از آن برخوردار گردم، آن را از اینکه تمام امکانات دنیوی برایم فراهم گردد، محبوبتر میدانم.»(۲۸)
مقداد در زمره راویان حدیث به شمار میرود و از وی احادیث متعددی که برخی تا ۵۰ مورد دانستهاند از لسان مبارک رسول اکرم«ص» نقل گردیده است.(۲۹)
از منظر قرآن و معصومین
آیاتی از قرآن کریم در شأن مقداد و برخی دوستان خالص او نازل گردیده است، از جمله آیه: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا … الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم».(۳۰)
امام صادق«ع» میفرمایند: « این افراد عبارتند از برجستگانی چون سلمان فارسی، مقداد، ابوذر و عمار یاسر که ولایت امیرمؤمنان«ع» را پذیرفته و به آن حضرت دلبستهاند.»(۳۱)
آیه: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا.»(۳۲)
صادق آلمحمد«ص» فرمودهاند که این آیه در منزلت مقداد، سلمان، عمار و ابوذر نازل شده است.(۳۳)
آیه: « إِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم…»(۳۴)
فروغ ششم امامت نوید دادهاند که این آیه در شأن علی«ع»، مقداد، ابوذر و سلمان نازل گردیده است.(۳۵)
حضرت علی«ع» را به همراه سه نفر از صحابی پیامبر یعنی مقداد، سلمان و ابوذر ارکان اربعه نامیدهاند، زیرا طبق روایات معتبر، رسول اکرم«ص» فرمودهاند این چهار نفر مشتاق بهشتاند.
ابن اثیر در کتاب خود نوشته است: «پیامبر میفرمایند خداوند مرا به دوستی چهار نفر مأمور کرده است. علی، سلمان، ابوذر و مقداد.»(۳۶)
حافظ ابونعیم نیز روایتی بدین مضمون نقل کرده است؛(۳۷) پیامبر اکرم«ص» در پاسخ به جابربن عبدالله انصاری که درباره اصحاب مذکور سئوالاتی کرده بود، مطالبی فرمودند و درباره مقداد گفتند او از ماست، خداوند دشمن خصم اوست و نیز دوست کسی است که به وی محبت میورزد.»(۳۸)
حضرت صادق«ع» فرمودهاند: رسول خدا«ص» میفرماید مقداد از افرادی است که در کار و تلاش و وظایفی که به عهده میگیرد، همت و پشتکار دارد.(۳۹)
انس میگوید: «پیامبر اکرم«ص» صدای مردی را که با صوت بلند قرآن میخواند، شنیدند و فرمودند این صدا از مردی است که تائب بوده و به سوی خدا توجه جدی و واقعی دارد. بعد از بررسی معلوم شد که قاری مورد ستایش پیامبر، مقداد است.»(۴۰)
امیرمؤمنان«ع» فرمودهاند: «در گذشته مرا برادری در راه خدا بود که خُردی دنیا درنظرش، او را در چشم من بزرگ مینمود. اسراف نمیکرد. غالب اوقات خاموش بود و چون سخن میگفت بر همه سخنوران غلبه مییافت. هر چند فروتن بود، ولی به گاه نبرد چون شیر بیشه بود. بدانچه میگفت عمل میکرد و آنچه را عمل نمیکرد، بر زبان نمیآورد.»
برخی گفتهاند مقصود حضرت علی«ع» مقداد است که از شیعیان مخلص او و مردی دلیر، مجاهد و پسندیده سیرت بود و در فضیلت او احادیث بسیار رسیده است.(۴۱)
امام باقر«ع» خطاب به یکی از اصحاب خود میفرمایند: «اگر میخواهی کسی را بشناسی که هیچگونه تردیدی و خللی در دل او راه نیافت، مقداد است».(۴۲)
امام صادق«ع» فرمودند: «درجه و مقام مقداد در میان مسلمانان (صدر اسلام) به سان چگونگی الف در قرآن است که چیز دیگری به آن ملحق نمیگردد. مقداد در حوادث و رویدادها، آزادمردی ثابتقدم بود و هرگز لغزشی به قلب او راه پیدا نکرد.»
از دیدگاه علامه مجلسی، مقداد در برخی خصال اینگونه بینظیر بوده و این حدیث با روایاتی که به وصف فضایل اصحابی چون سلمان پرداختهاند، منافاتی ندارد.(۴۳)
امام رضا«ع» خطاب به گروهی از شیعیان که ادعا میکردند ما پیروان امیر مؤمنان«ع» هستیم، فرمودند: «شیعه راستین آن حضرت نبود مگر امام حسن«ع»، امام حسین«ع»، سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابیبکر که آنچه مولای متقیان میفرمود، آنان بدون چون و چرا عمل میکردند.»(۴۴)
آن حضرت به مأمون فرمودند: «از شرایط ایمان و اسلام واقعی دوستی با امیرمؤمنان«ع» و افرادی است که در مسیر سنت پیامبر قدم برداشتند و در این طریق تغییر نکرده و منحرف نشدند مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حذیفه و… خداوند آنان را مشمول رحمت و خشنودی خود قرار دهد.»(۴۵)
مدافع راستین حریم امامت
مقداد در زمره بزرگان صحابه مهاجر است که هسته اولیه تشیع را تشکیل دادند و اعتقاد قلبی به امامت و زعامت مولای متقیان داشتند. مقداد به همراه عمار و سلمان، به دلیل دفاع سرسختانه عقیدتی و عملی از عترت نبیاکرم«ص» و جانشین راستین آن حضرت، از زمان حیات پیامبر و بعد از ایشان به دوستی با امیرمؤمنان نامبردار و در تشیع پیشگام بودند. آنان علی«ع» را به استناد نص پیامبر، شایسته مقام خلافت میدانستند.(۴۶)
مقداد و همراهان او پیمان بسته بودند که گوش به فرمان مولا علی«ع» باشند و پیشوای پرهیزگاران هم بهشت را بر ایشان ضمانت کرده بود.(۴۷)
امام صادق«ع» فرمودند: «کسی که پس از رحلت رسول اعظم تا لحظه مرگ اندکی تغییر نکرد، مقداد بود. او پیوسته دست بر قبضه شمشیر و دو چشم بر دیدگان علی«ع» داشت تا هر لحظه که ایشان امری کند، اجرا نماید.(۴۸)
حضرت علی«ع» میفرمایند: «بعد از دفن پیکر مبارک رسول خدا، دست فاطمه زهرا«س»، امام حسن«ع» و امام حسین«ع» را گرفتم و به خانه تمام کسانی که در غزوه بدر شرکت کرده بودند رفتم و آنان را که در ایمان و دیانت سبقت گرفته بودند ملاقات کردم و جز چهار نفر (مقداد، ابوذر، سلمان و عمار) کسی به یاری من برنخاست.»(۴۹)
این چهار نفر تأکید کردند که پس از درگذشت پیامبر«ص» جز از علی«ع» از دیگری اطاعت نمیکنیم و چون حضرت پرسید چرا و به چه دلیل؟ در پاسخ گفتند چون در روز غدیر از رسول خدا به مقام و موقعیت شما به عنوان خلیفه بعد از پیامبر پی بردهایم.(۵۰)
مقداد به انتخابی که برای آینده زمامداری مسلمانان در سقیفه بنیساعده صورت گرفت بهشدت معترض گردید و زمامدار انتصابی را مخاطب قرار داد و گفت: «از ستم بپرهیز، امر خلافت را به کسی واگذار که از تو بهتر و مقدمتر است. از خدا بترس و این بار گران را از دوش خود فروگذار تا سلامتی دنیا و عقبی را دریابی. شیفته مقام فناپذیر دنیا مباش. بهزودی حیات تو پایان میپذیرد و به کیفر کردارت گرفتار خواهی شد. به درستی میدانی که خلافت جامعه اسلامی به علی«ع» اختصاص دارد، پس این منصب را به صاحب اصلی آن واگذار.(۵۱)
صحابی معترض منتقد
دو سال و چهارماه از خلافت اولین زمامدار گذشت که مرگش فرارسید. دومین نفر بدون مشورت با مسلمانان روی کارآمد و حدود ده سال و شش ماه حکمرانی کرد. مقداد همواره در کنار امیرالمومنین بود و چون خلیفه دوم توسط غلام مغیره بن شعبه (فیروز معروف به ابولؤلؤ) مضروب گردید، عبدالرحمن بن عوف خلیفه آینده را برگزید. مقداد به این موضوع اعتراض کرد و گفت: سوگند به خداوند کسی را که به حق و عدالت داوری کرد، رها کردی. او در راه عزت اسلام بیش از همه رنج برد، و راهشناستر از همگان است. خلافت را از هدایتکننده پاک و مطهر ربودند و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند. به خدا قسم که اگر یارانی داشتم با غاصبان خلافت، همان گونه که در غزوات بدر و احد جنگیدم، وارد نبرد میشدم. عبدالرحمن بن عوف گفت این سخن تو موجب فتنه میگردد. مقداد گفت کسی که مردم را در باطل میافکند و هوای نفس را برمیگزیند تفرقهانگیز و فتنهگر است.(۵۲)
مقداد به سیاستهای مالی، بذل و بخششهای مسرفانه، تبعیض نژادی و نابرابریهای سومین خلیفه معترض بود و به اتفاق عمار یاسر نامهای به این زمامدار نوشت و به وی هشدار داد که از این رفتارها دست بردارد.(۵۳)
نمونههایی از لیاقتهای مقداد
مقداد در زمره خواصی بود که در تشیع پیکر حضرت فاطمه زهرا«س» حضور داشت و به امامت حضرت علی«ع» بر ایشان نماز خواند.(۵۴)
مقداد در عصر ظهور حضرت مهدی«عج» رجعت میکند و جزو یاران آن حضرت است و به عنوان امیر و فرمانده، مأموریتی را که امام زمان به وی محول میکند، انجام خواهد داد.
امام صادق«ع» فرمودهاند: ۲۷ نفر با حضرت قائم آل محمد از پشت کوفه همراهی دارند. پانزده نفرشان از قوم موسی هستند که به راه حق هدایت شدند و هفت نفرشان از اصحاب کهفاند. بقیه عبارتند از یوشع بن نون، سلیمان ابودجانه، مقداد و مالک اشتر. اینها در خدمت آن حضرت به عنوان یاران و فرماندهان مشغول انجام وظیفه خواهند بود.(۵۵)
فرجام مقداد
از دوازده سال خلافت سومین خلیفه، مقداد ده سال آن را درک کرد و در این مدت از وضع به وجود آمده ناراحت بود و میگفت این مقام را به کسی دادهاند که در جنگ بدر نبوده و از غزوه احد گریخته، در بیعت رضوان حضور نیافت و روزی که مسلمانان مهیای نبرد با دشمن شدند، به جنگ پشت کرد.(۵۶)
مقداد با مسلمانان در امور رزمی همکاری داشت و در فتح مصر و قبرس حضور پیدا کرد،(۵۷) اما همواره چون سایه همراه علی«ع» بود و هیچگاه به جانب مخالفانش تمایلی پیدا نکرد. او چون میخواست از تشکیلات خلافت دور باشد، در قریه جرف واقع در یک فرسخی مدینه به سوی شام که اردوگاه سپاهیان اسلام بود، اقامت گزید. هرگز در نماز خلیفه وقت حضور نیافت و او را با لقب امیر مؤمنان نخواند.(۵۸)
وی در سال ۳۳ هجری و در سن هفتاد سالگی رحلت کرد. عمار یاسر بر پیکرش نماز خواند و پیکرش را در بقیع دفن کردند. قبری که در شهر وان از توابع ترکیه به مقداد نسبت میدهند، از آن فاضل مقداد میسوری عالم بزرگ شیعی اهل حلّه و شارح باب حادی عشر است.(۵۹)
پینوشتها
۱ـ التشیع والاسلام، شهید سیدمحمدباقر صدر، صص ۷۰ـ۶۹٫
۲ـ عقل سرخ، محمدرضا حکیمی، ص ۱۲۴٫
۳ـگریز از ایمان، گریز از عمل، آیتالله شهید مرتضی مطهری، ص ۱۶۵٫
۴ـ سرزمین وحی سرچشمه تشیع، عبدالرضا نکتهسنج، صص ۳۰ـ۲۹٫
۵ـ احزاب، ۴٫
۶ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۰۹، طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۱۴، تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۲۸۵٫
۷ـ ناسخ التواریخ، سپهر، ج ۱، ص ۳۱۰٫
۸ـ طبقات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۱۴۰٫
۹ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۳، ص ۴۳۸، ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج ۴، ص ۳۶۸، معارف و معاریف، سیدمصطفی حسینی دشتی، ج ۹، ص ۵۵۴٫
۱۰ـ الجمل، شیخ مفید، ص ۲۳۶، طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰، منتهی الامال، ج ۱، ص ۸۷٫
۱۱ـ الاوائل، شیخ محمدتقی شوشتری، ص ۱۹۷، طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰٫
۱۲ـ الکامل فیالتاریخ، ابن اثیر، ج ۲، صص ۵۳ـ۵۲، سیره ابنهشام، ج ۱، صص ۲۲۳ـ۲۲۲، فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۱۲٫
۱۳ـطبقات، ج ۳، ص ۱۳۹، منتهی الامال، ج ۱، ص ۸۷، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۴٫
۱۴ـ اسدالغایه، ج ۴، ص ۴۰۹٫
۱۵ـ رجال حول الرسول، خالد محمدخالد، ج ۱، صص ۲۷۷ـ۲۷۶٫
۱۶ـ الاوائل، ص ۶۴، به نقل از رجال کشی.
۱۷ـ مائده، ۲۴٫
۱۸ـ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۴۰۵ـ۴۰۴، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۴۰، رجال حول الرسول، ج ۱، صص ۲۶۸ـ۲۶۷؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۶، ص ۶۰، فروغ ابدیت، ج ۱، صص ۴۹۵ـ۴۹۴٫
۱۹ـ شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۳۸۴، ج ۶، ص ۲۵۵، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۵، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۲۷ و ۵۴، با مسلمانان صدر اسلام آشنا شویم، ج ۸ (مقداد)، محمد محمدی، ص ۳۶٫
۲۰ـ مغازی، واقدی، ص ۴۱۳، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۵، وفاءالوفاء، ج ۲، ص ۳۶۰، منتهی الامال، ج ۱، ص ۵۶٫
۲۱ـ مغازی، ص ۳۰۱، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۶۰، فروغ ابدیت، ج ۲۲ و ۱۶۶٫
۲۲ـ طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰، مغازی، ص ۴۸۱، معجم البلدان، ج ۳، ص ۴۹۵٫
۲۳ـ مغازی، ص ۷۸۷ف سیره ابن ، ج ۲، ص ۲۱۳، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۱۳۲٫
۲۴ـ سیره ابن هاشم، ج ۲، ص ۳۱۹، مجمعالبیان، ج ۹، صص ۲۷۰ـ۲۶۹، شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۱۷، صص ۲۷۱ـ۲۷۰، فروغ ابدیت، ج ۲، صص ۳۲۸ـ۳۱۸٫
۲۵ـ رجال حول الرسول، ج اول، صص ۲۷۸ـ۲۷۶٫
۲۶ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۱۷٫
۲۷ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۴۴٫
۲۸ـ رجال حول الرسول، ج ۱، ص ۲۶۷٫
۲۹ـ الاعلام، زرکلی، ج ۸، ص ۲۰۸٫
۳۰ـ توبه، ۱۰٫
۳۱ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷٫
۳۲ـ کهف، ۱۰۷٫
۳۳ـ حیوه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۷۷۴، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۲۲٫
۳۴ـ انفال، ۲٫
۳۵ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۲٫
۳۶ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۱۰٫
۳۷ـ حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۱۷۲٫
۳۸ـ بحالانوار، ج ۲۲، ص ۳۳۳٫
۳۹ـ منتخب التواریخ، ص ۱۸۷٫
۴۰ـ قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۴٫
۴۱ـ شرح نهجالبلاغه، ج ۸، صص ۸۰ـ۷۹٫
۴۲ـ تتمه المنتهی، محدث قمی، ص ۸، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۲٫
۴۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۳۸، مستدرک الوسایل، ج ۸، ص ۴۲۳٫
۴۴ـ حیاه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۸۷۶٫
۴۵ـ عیون اخبار الرضا، صدوق، ج ۲، باب ۳۵، ص ۱۲۶، تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۹۸٫
۴۶ـ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهلبیت، اصغر منتظر القائم، ص ۱۳۰٫
۴۷ـ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۹۶، الاوائل، ص ۴۲۷٫
۴۸ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۱۴۰۹، عقل سرخ، صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫
۴۹ـ حیوه القلوب، ج ۲، ص ۸۷۵٫
۵۰ـ شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۲۱۲، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۲۴٫
۵۱ـ ناسخ التواریخ، سپهر، ج ۱، ص ۶۹٫
۵۲ـ قاموس الرجال، ج ۱، ص ۱۱۳، عتعات الانوار، ص ۶۹۰، الغدیر، ج ۹، ص ۱۱۴، تاریخ یعقوبی، ج ۲، صص ۵۵ـ۵۴، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، صص ۲۴۹ و ۲۷۳ و ۲۷۵، اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۳۴، الاوامل، ص ۵۷٫
۵۳ـ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج اول، ص ۳۷۲٫
۵۴ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۸، ص ۴۲۳، منتهی الامال، ج اول، ص ۲۶۵، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۵۱٫
۵۵ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۲۳، ارشاد، شیخ مفید، ص ۳۹۳، سفینه البحار، ج ۱، ص ۴۴۰، اعلام الشیعه، ج سوم، ص ۱۴۷۴٫
۵۶ـ نبرد جمل، شیخ مفید، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، صص ۶۸ـ۶۷٫
۵۷ـ فتوح البلدان، بلاذری، ص ۲۲۳، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۳٫
۵۸ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۹، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۵٫
۵۹ـ امل الامل، ج ۲، ص ۳۵۹، الکنی و الالقاب، ج ۳، ص ۱۰، تتمه المنتهی، ص ۸، دائرهالمعارف تشیع، ج ۱۵، ص ۴۵۳٫
سوتیترها:
۱٫
رسول خدا برای رهبری جامعه اسلامی بعد از ارتحال خویش، موضعی مشخص و روشن را اتخاذ فرمود و به امر خداوند متعال، انسانی را به سمت پیشوایی پس از خود برگزید که کردار و گفتارش چنان با رسالت اسلامی آمیخته بود که مرجعیت فکری و زعامت جامعه مسلمانان در وی متمرکز گردید و او کسی نیست جز حضرت علی«ع» که پیروان و جانشینانش جامعه شیعیان را تشکیل میدهند.
۲٫
مقداد در زمره بزرگان صحابه مهاجر است که هسته اولیه تشیع را تشکیل دادند و اعتقاد قلبی به امامت و زعامت مولای متقیان داشتند. مقداد به همراه عمار و سلمان، به دلیل دفاع سرسختانه عقیدتی و عملی از عترت نبیاکرم«ص» و جانشین راستین آن حضرت، از زمان حیات پیامبر و بعد از ایشان به دوستی با امیرمؤمنان نامبردار و در تشیع پیشگام بودند.
۳٫
روزی مردی مقداد را مخاطب قرار داد و گفت: خوشا به حال دیدگانی که پیامبر را مشاهده کردهاند. مقداد در پاسخ گفت: «سوگند به خداوند، اقوامی با آن حضرت معاصر بودند که خالق هستی آنان را به جهنم افکند. شما باید خدا را شاکر باشید که از عصر ایشان دور، اما به پروردگار و پیامبرش مؤمن بودهاید.» این نمونه بصیرت و تدبر مقداد است.
۴٫
همواره چون سایه همراه علی«ع» بود و هیچگاه به جانب مخالفانش تمایلی پیدا نکرد. او چون میخواست از تشکیلات خلافت دور باشد، در قریه جرف واقع در یک فرسخی مدینه به سوی شام که اردوگاه سپاهیان اسلام بود، اقامت گزید. هرگز در نماز خلیفه وقت حضور نیافت و او را با لقب امیر مؤمنان نخواند.