کمال ادب الهی در آیات و روایات

 

در آثار اسلامی گاهی از «کمال ادب الهی» یاد می‏شود که به اولیای خاص خدا اختصاص دارد. اولیاءالله کسانی هستند که در ابتدا خود به تأدیب خویش می‏پردازند و بعد، خداوند به‏ عنوان یک مؤدب، به تأدیب آنها اقدام می‏کند و سپس کمال ادب را به ایشان ارائه می‏دهد. برای روشن شدن بحث کمی این مطلب را توضیح می‏دهم.

 

کمال ادب و مسائل اجتماعی  

انسان ممکن است از نظر عقلی‎، قلبی و یا اعمال ظاهری  طبق روش الهی رفتار کند، ولی ادب خاصی وجود دارد که از احکام ظاهری الهی خارج و مربوط به روابط اجتماعی است. این ادب، اخص از آداب کلی الهی است که به‏ وسیلۀ انبیا به ابنای بشر ارائه شده‌اند. به‌ تعبیر دیگر ممکن است انسان در روابط خود با خدا مؤدب به ادب الهی باشد، ولی در روابط اجتماعی از ادب خاصی که مورد نظر خداوند است، بی‏بهره باشد. چنین شخصی به کمال ادب نرسیده است.

خداوند نیز در بین جمیع آداب الهیه، ادب خاصی را به‌ عنوان کمال ادب ارائه می‎فرماید و اولیای خاصش را در بُعد اخلاقی به آن آراسته و ستایش می‏کند. دلیل ستایش او نیز وجود کمال ادب است؛ یعنی تا زمانی که شخص دارای کمال ادب نباشد، خداوند او را از نظر اخلاقی ستایش نمی‏کند.

ادب یک روش رفتاری است و از ملکات انسان و اخلاقیات او به ‏شمار می‏آید، ولی خداوند انسان را زمانی ستایش می‎کند که به کمال ادب الهی و خُلق نیک رسیده باشد.

 

«کمال ادب الهی» در آیات و روایات

بررسی آیات و دو روایت محوری

امام‌صادق«ع» در روایتی می‎فرمایند: «إِنّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ حَتَّى إِذَا أقَامَهُ‏ عَلى مَا أَرَادَ‏: خداوند پیغمبرش را تأدیب کرد تا اینکه اراده‏اش در بارۀ ادب او به نتیجه رسید و تأدیب الهی پیامبر«ص» تمام شد. یعنی وقتی حضرت همان ‌طور که خدا می‏خواست تأدیب شد، «قَالَ لَهُ»؛ خداوند به او فرمود: «وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ.» سپس می‌فرماید:«فَلَمَّا فَعَلَ ذَلِکَ لَهُ رَسُولُ اللَّه»؛ آن‌گاه که پیغمبر‌اکرم«ص» به آنچه خداوند در آیه شریفه دستور داده بود عمل کرد،«زَکَّاهُ‌اللَّهُ»، خداوند او را ستایش کرد. «فَقَال» و فرمود: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» تو دیگر صاحب اخلاق بزرگی هستی.(۱)

روایت دوم از امام‌صادق«ع» است. حضرت می‌فرمایند: «إِنَّ‌اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیهُ»؛ خداوند پیغمبر‌اکرم«ص» را ادب کرد، «فَأَحْسَنَ تَأْدِیبَه»؛ و او را نیکو ادب نمود، «فَقَال خُذِ الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ‌الْجاهِلینَ»؛ بعد به او امر کرد تا این سه کار را انجام دهد، «فَلَمَّا کَانَ ذَلِکَ أَنْزَلَ‌اللَّه»؛ هنگامی که پیغمبر‌اکرم«ص» این سه کار را انجام داد خداوند در شأن او این آیه را نازل کرد «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ».(۲) هر‌دو روایت می‏فرمایند: خداوند پیغمبر«ص» را ادب کرد؛ یعنی نسبت به جمیع ابعاد وجودیش یک روش رفتاری به او عنایت فرمود. وقتی پیغمبر بدون کم و کاست بر آن ادب الهی و روش رفتاری که خداوند اراده کرده بود، استوار و پابرجا شد، دستور دیگری آمد که پیغمبر با عمل به آنها‏ به خلُق عظیم رسید و مورد ستایش خدا قرار گرفت؛ به‌ عبارت دیگر با اینکه پیغمبر در گذشته مؤدب به ادب الهی بود، ولی خداوند او را به خُلق عظیم توصیف نمی‏کرد، اما پس از آنکه این سه دستور را به ترتیبی که در آیه آمده انجام داد، او را به خُلق عظیم توصیف و ستایش فرمود. از همین کلام معلوم می‏شود که این سه‏ کار تأثیر به‏سزایی در تأدیب انسان دارد. به‏نحوی که بدون این امور انسان به خُلُق عظیم نمی‏رسد.

در روایت دیگری، امام‌صادق«ع» فرمودند:‌ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیهُ فَأَحْسَنَ‏ أَدَبَهُ»؛ خداوند پیغمبر را ادب کرد، پس او را نیکو ادب کرد. «فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ»؛ وقتی ادبش کامل شد و به کمال رسید، «قَالَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ»؛(۳) به او فرمود: «تو بر خُلق عظیم هستی.» ما وقتی این روایت را کنار آن دو روایت قرار می‏دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که این سه دستور پیغمبر‌اکرم«ص» را به کمال ادب رساند. چون تأدیب آن حضرت به بهترین وجه انجام شده بود، ولی با انجام این کارها حضرت به کمال ادب رسید. پس این سه کار، کمال ادب را در انسان به‏وجود می‏آورد.

 

بروز کمال ادب در روابط اجتماعی

انسان نسبت به خدا روش رفتاری خاصی دارد و باید نسبت به دیگران هم روش رفتاری خاصی داشته باشد و در قالب مشخصی رفتار کند. یعنی ادب، هم راجع ‏به روش رفتاریِ درونی و بیرونی انسان با خداست و هم راجع‏به رفتار درونی و بیرونی انسان با دیگر افراد، یعنی روابط اجتماعی. کمال‌ادب نیز مربوط به همین روابط اجتماعی است نه رابطه با خدا. خدای ‌متعال از عبارت «کمال ادب» نسبت به روش‏های رفتاری مربوط به خود استفاده نکرده است، ولی دربارۀ روابط اجتماعی، آن ‏هم کارهای سه‏گانه‌ای که در آیه آمده بود، تعبیر ادب را به‏کار می‏برد. این یعنی آنکه ادب انسان زمانی به کمال می‏رسد که در جنبه‏های اجتماعی، این سه روش رفتاری را داشته باشد: گذشت، امر به عرف و اعراض از جاهلان.

 

«کمال ادب» شرط رهبری و هدایتگری دیگران

در روایات آمده است که انسان زمانی می‎تواند زمام امور دیگران را به‏دست بگیرد که به «کمال ادب» متصف باشد. یعنی اگر کسی خالی از کمال ادب بود و چنین روشی در برخوردهای اجتماعی نداشت، صلاحیت سرپرستی و رهبری اجتماعی را ندارد. مثلاً پدر و مادر و یا یک استاد در خانواده و یا محل آموزش، زمانی صلاحیت تأدیبی و تدبیری فرزند یا شاگردان خود را دارند که این سه ویژگی در وجودشان نهادینه شده باشند، وإلا نمی‌توانند فرزند یا زیر‌دست خود را تأدیب و امور مربوط به او را تدبیر کنند.

در ادامۀ روایتی که به آن اشاره شد، نکته مهمی آمده است. حضرت می‏فرمایند:‌ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیهُ فَأَحْسَنَ‏ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍثُمَّ فَوَّضَ إِلَیهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّهِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ»؛(۴) خداى عزّوجل پیغمبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد؛ و چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود:‌ «تو بر خُلُق عظیمى استوارى»؛ سپس امر دین و امت را به او واگذار کرد تا سیاست بندگانش را به‌ عهده گیرد.

پس پیغمبر‌اکرم«ص» بعد از آنکه به‏ وسیلۀ این سه دستور الهی متصف به کمال ادب شد، مورد ستایش خدا واقع گردید که دارای خلق عظیم است و می‏تواند زمام امور بندگان را بر عهده بگیرد. بعد از این بود که خدا به او فرمود امورِ دین و بندگانم را تدبیر کن! بنابراین آن چیزی که بسیار اهمیت دارد، این است که انسان در روابط اجتماعی‎ این سه نکته را رعایت کند.

 

بررسی ماهیت «کمال ادب»

ریشه و رئوس مکارم اخلاق اجتماعی

دستورات الهی در زمینه روابط اجتماعی کدامند. در روایت آمده است پس از اینکه خداوند پیغمبر«ص» را ادب کرد، به او فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین؛(۵) شیوۀ گذشت را پیش‌گیر، به‏ عرف امر کن و از جاهلان روی برگردان. پس ادب در روابط اجتماعی از منظر قرآن کریم بر محور این سه موضوع قرار دارد؛ یعنی این سه روش از امهات اخلاق معاشرتی و مَلکات جمیلۀ نفسانی است که اگر به ‏همراه ادب الهی در انسان وجود داشته باشد، او را به کمال ادب می‌رساند و موجب تولید دیگر صفات حمیدۀ مربوط به اخلاق معاشرتی و اخلاق جمیلۀ نفسانی می‏شود. به‌تعبیر اهل علم، رئوس مباحث اخلاقی همین سه چیز است و دیگر فضایل اخلاق اجتماعی، ریشه در این مسئله دارند.

 

اصناف مختلف مردم در روابط اجتماعی

روابط اجتماعی شامل سه گروه و عبارتند از‌: افراد «معاند مسیء» یعنی کسانی که با انسان دشمنی می‎ورزند و بدرفتاری می‎کنند. دستۀ دوم، «محبّ مقبل» یعنی دوستانی هستند که می‎خواهند به ما خدمت کنند. دستۀ سوم افراد جاهلی که نه قصد اسائه ادب دارند و نه قصد خدمت. نه دشمن هستند که بخواهند بد کنند  و نه دوست هستند که بخواهند خدمت کنند. با هر یک از این سه گروه باید رفتار خاصی داشته باشیم تا روابطمان خدشه‏دار نشوند و به مشکل اجتماعی برخورد نکنیم.

 

دستوراتی برای همۀ مؤمنان

مخاطب این سه دستورالعمل تنها پیغمبر‌اکرم نیست. یعنی این ‏طور نیست که خداوند اجرای این دستورات را تنها از پیغمبر خود بخواهد، بلکه این یک دستور همگانی است و همۀ مؤمنان موظف به انجام آن هستند. درست است که خداوند آیه را خطاب به پیغمبر نازل کرده است، اما این نوع رفتار را از همگان انتظار دارد. پس این حرف غلط است که کسی بگوید این اوامر به پیغمبر تعلق دارد و «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» و…‌ خیر! من و شما هم موظف به پذیرش این دستورات هستیم.(۶)

 

شیوۀ برخورد الهی با «معاند مسیء»

 

در پیش گرفتن روش «عفو»

خُذِ الْعَفْوَ مربوط به گروه «معاند مُسیء» است. اینها کسانی هستند که با انسان دشمنی شخصی دارند و در رفتار هم با او بد عمل می‎کنند. قرآن می‏فرماید: «اگر معاند مسیء به تو بد کرد، تو او را عفو کن و از درون او را ببخش!» عفو یعنی بخشیدن که یک عمل درونی است. خدای متعال می‏گوید که انسان باید در برابر تضییع حق خود، راه گذشت را در پیش بگیرد و طرف مقابل خود را ببخشد.

البته تضییع حق گاهی نسبت به حق شخصی من است و گاهی مربوط به حق دیگران است. قرآن نمی‏فرماید که نسبت به هر تضییع حقی ساکت باشید و همه را عفو کنید؛ بلکه تضییع حق دیگران را ظلم معرفی و تأکید می‏کند که ظالم باید به‌طور قاطع دنبال شود؛ چون ظلم، جامعه را به فساد می‏کشاند و نباید به‌راحتی از کنارش گذشت، اما اگر تضییع حق نسبت به فرد خاصی بود، خدا به او می‏گوید که تو از حق خود بگذر و ضایع‏کنندۀ حقت را ببخش! خدا می‏فرماید: اگر حق شخصی انسان توسط دیگری تضییع شده بود، بعد از اثبات مُحق بودن فرد، نه صرف مدعی بودن، بهتر است که او را عفو کند. این روش الهیِ برخورد با افرادی است که در اجتماع حضور دارند و با انسان دشمنی می‏کنند.

 

«عفو» ملازم با «صفح» اصلاح‌کننده است

حال ببینیم که عفو چیست؟ عفو یک امر درونی و اعم از صفح است؛ یعنی اینکه شخص باید در درون خود از ضایع‏کنندۀ حقوقش بگذرد و نفس را از انتقام بازدارد. گاهی کسی به انسان بدی می‏کند و دیگران به شخصی که مورد ظلم واقع شده می‏گویند او را رها کن و از او انتقام نگیر! او هم انتقام نمی‏گیرد و از حقش می‏گذرد. این انتقام نگرفتن یک عمل خارجی است، اما یک‏وقت می‎گویند او را عفو کن، یعنی قلبت را از تذکر و یادآوری بدی او تخلیه کن و فراموش کن که او به تو بدی کرده است. این «عفو» است که همیشه همراه با «صفح» است. «عفو همراه با صفح» یعنی اینکه هنگام بخشیدن، دلت را هم از عمل بدی که آن شخص در‌مورد تو انجام داده تخلیه کنی و بعد از آنکه او را بخشیدی، دیگر عمل بدش را برای خود یادآوری نکنی تا به ‏سمت انتقام بروی! آیه نمی‏فرماید: انتقام نگیر؛ بلکه می‏فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ»؛ یعنی «ببخش و به دل هم نگیر.» عفو در باب مسائل اخلاقی به این معناست.

البته انتقام یک روش عقلایی و شرعی است و انسان می‏تواند از ظالم انتقام بگیرد، اما عفو یعنی خروج از مسیر انتقام و حرکت در مسیر بخشیدن قلبی و عملی؛ لذا مؤمن مؤدب، اگر بخواهد به کمال ادب برسد، باید کسانی را که به او ظلم کرده و حقش را پایمال می‏کنند، ببخشد و به هیچ‏وجه در وادی «انتقام» قدم نگذارد.

 

«عفو» یک حقیقت فرّار و امری اخلاقی است

البته «عفو» دستوری اخلاقی و بالاتر از شرع است. انتقام در قالب دستورات شرع و صرفاً نسبت به احقاق حقی که تضییع شده شرعاً و عرفاً ممدوح است، اما در اینجا جایی ندارد؛ لذا اگر انسان شرعاً حق داشته باشد، می‏تواند حقش را بگیرد و از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد که حقش را از ظالم بگیرد و با دیگران تسویه‏حساب کند. عرف نیز این ‏اصل را می‏پسندد، اما این احقاق با کمال ادب منافات دارد. چون یک انسان الهی باید از نظر درونی هم از متجاوز به حق خود بگذرد، تا هیچ رد پایی از نفسش باقی نماند و به کمال ادب برسد، این کار خیلی مشکل است.

بنابراین ادب در نگاه شرع و اخلاق متفاوت است و دایرۀ ادب اخلاقی بسیار وسیع‏تر از ادب شرعی است. معنای ادب از نظر شرعی این است که انسان خلاف شرع نکند؛ پس اگر کسی بخواهد چیزی را که حق او نیست از دیگران بگیرد و به حقوق آنها تجاوز کند، شرعاً و اخلاقاً یک رفتار بی‏ادبانه مرتکب شده است. اما کمال ادب و ادب اخلاقی بیش از ادب شرعی است. یعنی اگر کسی ببیند دیگران حقش را ضایع کردند و در برابر آنها‏ قیام کند و انتقام بگیرد، با آنکه کار مشروعی انجام داده و مرتکب بی‏ادبی شرعی نشده است، اما از نظر مکارم اخلاق، بی‏ادب است و به کمال ادب نرسیده است؛ چون او را نبخشیده و عفو ننموده است.

 

«عفو» یک خصلت خدایی است

لذا پیغمبر‌اکرم«ص» فرمود:«إنَّ مَکَارِمَ الأَخلاقِ عِندَاللهِ»؛ همانا همۀ مکارم اخلاق نزد خداست و از جملۀ آنها این است که: «أنْ‌تَعْفُوَ عَمَّن ظَلَمَکَ»؛ نسبت به کسی که به تو بدی کرده است، عفو داشته باشی و از او بگذری!(۷) «وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ»؛ و با کسی که با تو قطعِ ‌رابطه کرده است، رابطه برقرار کنی! شاید این قسمت روایت به‌ روابط خانوادگی اشاره داشته باشد و مربوط به صله ارحام باشد. «وَ تُعطِی مَن حَرَمَکَ»؛ و به کسی که تو را محروم ساخته، عطا کنی! بعضی از مواقع، کسانی بر سر کار می‏آیند که انسان را از حق مسلمش محروم و به او ظلم می‏کنند؛ حضرت می‏فرماید: از این انسان‏‏های بی‏ارزش که تو را در عین استحقاق، از حق خود محروم می‌سازند و حقت را به تو نمی‌دهند، بگذر! «ثُمَّ تَلَی النَّبی‎خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الْجاهِلین»؛(۸) بعد حضرت این آیه شریفه را تلاوت کردند؛ پس یکی از ارکان کمال ادب، گذشت در برابر متجاوز و ظالم است.(۹)

این هم که آیه می‏فرماید: «خُذِ الْعَفوَ» یعنی «عفو را بگیر»، نکات بسیار زیبایی دارد که مربوط به ظرافت بیان مسئله است. اول اینکه گویا خدای متعال، عفو را به یک موجود فرّار تشبیه کرده است که اگر انسان از او غافل شود فرار می‏کند؛ لذا دستور داده است که آن را بگیر و مراقب باش که از دستت فرار نکند! این تعبیر کنایی، حاکی از آن است که انسان به‌‏سختی می‏تواند به عفو دسترسی پیدا کند و کسانی را که به او ظلم کرده‏اند ببخشد. اگر کسی عفو را در اختیار خود بگیرد، به «کمال ادب» دست پیدا کرده است.

 

ظرافتهای بیانی عبارت شریف «خُذِ العَفوَ»

از طرف دیگر این عبارت به‌ معنای دیگری نیز اشاره دارد و می‏فرماید: انسان باید همیشه ملازم با عفو و گذشت باشد؛ یعنی روش رفتاری او نسبت به معاند مسیء همیشه باید این‏گونه باشد که او را عفو کند و از خطایش بگذرد؛ نه اینکه او را ببخشد و بعد از چند مرتبه، حسابش را کف دستش بگذارد! باید روش رفتاری ‏انسان این‏گونه باشد و این ادب همیشه رعایت شود. بنابراین اولاً دستیابی به عفو کار آسانی نیست، بلکه باید به‏ دنبال آن رفت و آن را به ‌دست آورد، ثانیاً بعد از عفو کردن نباید این روش رفتار الهی را رها کرد و عفو باید روش رفتاری انسان با کسانی باشد که به او بدی می‎کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۸٫

۲ـ بصائر الدرجات ج۱، ص۳۷۸؛ تزکیه در واقع نوعی ستایش و در اصطلاح تطهیر است.

۳ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۴٫

۴ـ همان.

۵ـ اعراف، ۱۹۹٫

۶ـ پیغمبر آن انسان کاملی است که الگوی همه است؛ لذا خدا به او امر فرموده تا رفتار او برای دیگران الگو باشد و کسی نگوید که این اوامر، اجرا نشدنی است. خدا به پیغمبر‌اکرم گفته است که این کار را انجام بده، او هم انجام می‌دهد، بعد هم خداوند او را ستایش می‌کند: «إِنَّکَ‌لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ»؛ یعنی تو یک الگوی کامل برای انسان‎ها هستی و همه باید این‌گونه باشند.

اینکه من این مطلب را در ارتباط با روابط اجتماعی عرض می‏کنم، دلیل دارد؛ چون یک عده در عمل به آیه گیر می‎کنند و نمی‎دانند اشکال‌شان از کجا است؟ اشکال‌شان از خودشان است. آنها فکر می‌کنند این کار نشدنی است، نه‌خیر؛ شدنی است و اختصاص به پیغمبر هم ندارد.

۷ـ روایت نمی‌فرماید: «عَمَّن ظَلَمَ النَّاسِ». ما اینها را از یکدیگر جدا کردیم و گفتیم که ظلم به من، با ظلم به دیگران فرق دارد.

۸ـ (حضرت استاد بحث «عفو و حدود و صغور آن» را به‌طور مفصل در مباحث خود بررسی و مطرح کرده‌اند که متن آن در کتاب «سلوک عاشورایی؛ منزل هفتم: عزت و ذلت» منتشر شده است.)

۹ـ الدر المنثور، ج۳، ص۱۵۴٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

روابط اجتماعی شامل سه گروه و عبارتند: از افراد «معاند مسیء»؛ یعنی کسانی که با انسان دشمنی می‎ورزند و بدرفتاری می‎کنند. دستۀ دوم، «محبّ مقبل» یعنی دوستانی هستند که می‎خواهند به ما خدمت کنند. دستۀ سوم افراد جاهلی که نه قصد اسائه ادب دارند و نه قصد خدمت. نه دشمن هستند که بخواهند بد کنند و نه دوست هستند که بخواهند خدمت کنند. با هر یک از این سه گروه باید رفتار خاصی داشته باشیم تا روابطمان خدشه‏دار نشوند و به مشکل اجتماعی برخورد نکنیم.

 

 

۲٫

اگر انسان شرعاً حق داشته باشد، می‏تواند حقش را بگیرد و از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد که حقش را از ظالم بگیرد و با دیگران تسویه‏حساب کند. عرف نیز این ‏اصل را می‏پسندد، اما این احقاق با کمال ادب منافات دارد. چون یک انسان الهی باید از نظر درونی هم از متجاوز به حق خود بگذرد، تا هیچ رد پایی از نفسش باقی نماند و به کمال ادب برسد، این کار خیلی مشکل است.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *