سیاست و اخلاق
موضوع بحث ما منشور مدیریت علوی بر محور عهدنامه مالک اشتر، جامعترین سند تربیتی و سیاسی اسلامی است. در گذشته بخشهایی از این منشور را بررسی کردیم و اینک به بخش دیگری از این منشور مبارک مینگریم:
«ولا تند من علی عفو و لا تحجن بعقوبه و لا تسرعن الی بادره وجدت منها مندوحه. و لا تقولن انی مؤمر فاطاع فان ذلک ادغای فی القلب و منهکه لالدین و تقرب من الغیر…»(۱): «ای مالک! از عفو کردن پشیمان مباش و از عقوبت کردن شادمان مشو و به مجازات کاری که راهحل دارد، شتاب مکن و مگو که من فرمانروایم و هر آنچه گویم آن کنند. چه این پندار قلب را تباه و ایمان را ضعیف میسازد و آدمی را به پرتگاه سقوط میکشاند و هرگاه در سایه حکومت تو را کبر و عجب و غرور دست دهد به عظمت ملک خدا مافوق خود بنگر و از سیطره او بر تو در آنچه از آن ناتوانی یاد کن که این نگاه از غرورت میکاهد و از خودبینی میرهاند و از تندروی بازمیدارد و عقل از دست رفته را به تو بازمیگرداند. زنهار که با خود بزرگبینی به رقابت با خداوند برخیزی و در جبروت به او تشبه جویی که خداوند هر جبار و متکبری را خوار و ذلیل خواهد ساخت.»
سیاست و اخلاق
جایگاه اخلاق در عالم سیاست و عرف سیاستمداران از موضوعاتی است که از دیرباز موضوع بحث بوده و هماکنون مطرح است. سئوال این است که آیا در جهان سیاست، اخلاق جایگاهی دارد؟
بدیهی است که پاسخ به این پرسش تابع اندیشه سیاسی حاکم و فرهنگ زیربنایی سیاست است. اگر سیاست را از منظر مکاتب منفعتگرا و حاکمان زورمدار و جاهطلب و عوامل توجیهگر آنان بنگریم، در این نگاه اخلاق و وجدان جایگاهی ندارد، مکر و نیرنگ و شیطنت و حتی قتل و غارت و خشونت در این نوع سیاست قابل توجیه است و آنچه نقش محوری دارد هدف مورد نظر است که هر وسیلهای را ـ اعم از حق یا ناحق ـ توجیه میکند. امروزه به این شیوه سیاسی «ماکیاولیسم» میگویند که در عمل اغلب سیاستمداران مسلط بر جهان رایج است و از دیرباز نیز چنین بوده است
مثلاً در تاریخ پرماجرای اسلام معاویه بن ابیسفیان نمونه کاملی از ماکیاولیسم است. او به مردم میگفت: «جنگ و ستیز من با امام حسن مجتبی«ع» نه برای این بود که شما نماز بخوانید یا روزه بگیرید و یا امور دیگر شرعی را اقامه کنید، بلکه هدف به دست گرفتن زمام حکومت و در درست کردن انگشتر خلافت بود.» و هر عهد و میثاقی را در ماجرای آن صلح تحمیلی زیرپا گذاشت.
این شیوه سیاسی هم اکنون در اغلب نظامهایی که مدعی اسلامی بودن هستند، جاری و ساری است؛ لذا میبینیم بسیاری از این کشورها از مزدوری در برابر با استکبار جهانی و خیانت به ملتها و دست معاهده با رژیم صهیونیستی دادن و دین را ملعبه مقاصد مادی خود ساختن و کشتار بیگناهان و مردان مظلوم و زنان و کودکان ابائی ندارند (مانند رژیم آلسعود).
دین و سیاست
این در حالی است که در فرهنگ دینی و آنجا که ایمان و باورهای معنوی و الهی حاکمند، مکر و نیرنگ و اعمال ضداخلاقی جایگاهی ندارند و قلمرو سیاستمداران بیرون از این مسیر نیست. در فرهنگ دینی، سیاست و دیانت پیوند ناگسستنی دارند و به تعبیر بزرگان ما عین یکدیگرند. همان گونه که در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه معصومین میگوییم: « وَ سَاسَهَ الْعِبَاد» و آنان را سیاستمدار و مدیر و مدبر امور بندگان میدانیم، هر گاه زمام امور دراختیار امامان و صالحان رهپوی آنان بوده و امور ملک و ملت را با آییننامه الهی عهدهدار بودهاند، جامعه را به سوی کمال و سعادت رهبری کردهاند. در این مکتب مکر و نیرنگ و ناروایی مردود و محکوم است.
برخی از افراد در محضر امیرالمؤمنین«ع» از سیاستهای معاویه سخن میگفتند و شاید آن را نشان زیرکی و هوشمندی در سیاست میپنداشتند. حضرت در پاسخ آنان فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِن أَدهَى النَّاسِ وَ لَکِن کُلُّ غُدَرَهٍ فُجَرَهٌ وَ کُلُّ فُجَرَهٍ کُفَرَهٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ اَللَّهِ مَا أُسْتَغفَلُ بِالْمَکِیدَهِ وَ لاَ أُسْتَغمَزُ بِالشَّدِیدَه؛(۲): به خدا سوگند معاویه از من هوشمندتر و سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ میزند و مرتکب گناه میشود و اگر نفرت از نیرنگ و گناه نبود، من از همه هوشمندتر و سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر مکر و نیرنگی گناهکاری است و هر گناهی کفر است و در قیامت با هر غدار و مکاری پرچمی است که بدان وسیله شناخته میشود»
سپس میفرمایند: «به خدا سوگند من با مکر و نیرنگ اغفال نمیشوم و در رویارویی با نامردمیها ناتوان نمیگردم.»
مفاد فرمایش امام این است که یک مسلمان سیاستمدار با اینکه اهل مکر و نیرنگ نیست، با این حال نباید در برابر سیاستهای شیطانی فریب بخورد و میدان را به بازیگران سیاستهای شیطانی بدهد، همان گونه که در روایت آمده: « الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ؛ مؤمن زیرک و هوشیار است.» به عبارت دیگر کیاست و سیاست باید آمیخته باشد.
این سخن درسنامهای است برای رجال سیاسی ما که در برابر شیاطین بزرگ و کوچک فریب نخورند و در تعاملهای سیاسی و دیپلماسی منافع ملی را به پای دشمن سوگندخورده قربانی نکنند و همواره از دست بالا با آنان سخن بگویند و از تجربههای تلخ گذشته درس بیاموزند.
جایگاه مِهر و قهر
امیرالمؤمنین«ع» در صدر نامه به مالک اشتر درس اخلاق و تعامل انسانی و اسلامی میآموزد. البته این درسآموزی در نوع رفتار اخلاقی با توده مردم است، مردمی که دست وفاداری به او دادهاند و از حاکم اسلامی خود انتظار ملاطفت و رفاقت و صمیمیت دارند. انتظاری که شایسته است پاسخ داده شود. همان گونه که قرآن کریم در توصیف مؤمنان فرموده: « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛ در برابر کفار سرسخت و نسبت به مؤمنان مهربانند.» یعنی قهر بر دشمن و مهر بر دوست، همان گونه که در بخش دیگر عهدنامه در باره تعامل با دشمن و معاهده با دشمنان خواهیم دید.
اما در مورد تعامل با مردم مفاد نامه امام این است: «ای مالک! از عفو و گذشت پشیمان مباش و در عقوبت شادی نکن و تا آنجا که ممکن است با مردم راه مسالمت پیشگیر و بدان که این نوع رفتار به حیثیت تو لطمه نمیزند، بلکه ایمان و اخلاق تو را صفا میدهد، همان گونه که گفتهاند در عفو لذتی است که در انتقام نیست.
«ای مالک! غرور قدرت تو را نفریبد. قدرت، غرور و فساد میآورد، قلب را فاسد میکند و ایمان را به انحراف میکشد. غرور قدرت مجال نمیدهد که انسان به واقعیتها فکر کند، لذا دیگران را تحقیر میکند و میان حکومت و ملت فاصله میاندازد و این فاصله در روز حادثه که به حضور مردم نیاز است تأثیر میگذارد، بهویژه آنکه چاپلوسان پیرامون حاکم را گرفته باشند و مانع رابطه دولت و ملت شوند و نگذارند صدای محرومان به گوش حاکم برسد.
بدیهی است که بدون حضور ملت، یعنی تودههای مردمی بینام و نشان، حکومت پشتیبانی ندارد و البته این برای همین حکومت چند روزه درس عبرت است. بالاتر از آن مجازات و محاسبه الهی است که قدرت و حاکمیت حقیقی از آن اوست و انسان با همه قدرت و توان خود در برابر او هیچ است و باید در برابر او پاسخگو باشد.
امام علی«ع» به بیان خودشیفتگی و غرور قدرت و تأثیر آن بر قلب پرداخته و فرمودهاند: «فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْب» قلب و جانمایه روانی در وجود آدمی کانون تشخیص و تفکیک نیک و بد در عرصه حیات است. اگر قلب به این معنی و آن گونه شد، قدرت تشخیص را مختل میسازد. این واژگونی به فرمایش امام«ع» همان غرور و خودشیفتگی است که بر اثر قدرت و ثروت و لذت و رفاه و جاه و مقام بر انسان غلبه میکند، شاخص قلب و عقربه و جان و دل و روح انسانی را به بیراهه میبرد، دین را تباه میسازد و میان انسان و خدا فاصله میاندازد.
برای معالجه این غرور و غفلت، باید آدمی به خود آید، اندکی فکر کند و عظمت خالق و ملک نامتناهی خداوند را بنگرد و به کوچکی و حقارت خود در برابر جهان بزرگ و آفریدگار آن بیندیشد. فکر کند که حکومت و ریاست و ملک و ثروت و شخصیت و شهرت چند روزه، اموری زودگذر و ناچیزند. یک کشور در برابر کره زمین کوچک است و کره زمین در برابر کیهان باعظمت و جهان سحابیها و کهکشانها ذرهای بیش نیست، چه رسد به ریاست محدود و موقت دولت چند روزه آن که لحظهای است زودگذر در برابر عمر میلیاردی جهان و عرصه نامتناهی عالم واپسین به حساب نمیآید و برتر از همه این عالم، عظمت خالق است که این جهان پرتوی از اراده اوست.
حال اگر آدمی به این جهان مادی بیانتها و زمان نامتناهی عالم هستی و آفریننده آن که فوق تصور ماست بیندیشد، آیا باز هم غرور و غفلت و خودبینی و خودشیفتگی باقی میماند؟ اما همه اینها اندکی تأمل و تفکر میطلبد که صاحبان زر و زور کمتر از آن بهره دارند و در خیالات واهی خود غوطهورند.
همچنین این انسانها که پارهای فریب خوردگان قدرت و ثروت به آنان متکی هستند، همانطور که تاریخ حاکمان و امپراتوران طی هزاران سال بدان گواهی میدهد، به مثابه لانه عنکبوت و هر لحظه در معرض فنا و زوال هستند.
میگویند اسکندر ذوالقرنین وصیت کرد هنگامی که من مُردم، دستهای مرا از کفن بیرون بگذارید تا همه ببینند. از اهل دلی پرسیدند اسکندر از این کار چه هدفی داشته است؟ پاسخ داد: خواسته است بگوید آهای مردم! من حاکم شرق و غرب زمین بودم و اینک میروم در حالی که دستهای من از ملک و مال و دولت و مکنت خالی است، از این ماجرا عبرت بگیرید!
هر چند عبرت بسیار است و عبرتگیران اندک: « مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعتِبَارَ».(۳)
به خدا پناه ببریم و از ساحت قدس او استمداد کنیم که در شناخت راه درست هدایتمان فرماید.
پینوشتها
۱ـ نامه ۵۳ نهجالبلاغه.
۲ـ خطبه ۲۰۰ نهجالبلاغه.
۳-حکمت۲۸۹ نهجالبلاغه.
سوتیتر:
برخی از افراد در محضر امیرالمؤمنین«ع» از سیاستهای معاویه سخن میگفتند و آن را نشان زیرکی و هوشمندی در سیاست میپنداشتند. حضرت در پاسخ آنان فرمودند: به خدا سوگند معاویه از من هوشمندتر و سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ میزند و مرتکب گناه میشود و اگر نفرت از نیرنگ و گناه نبود، من از همه هوشمندتر و سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر مکر و نیرنگی گناهکاری است و هر گناهی کفر است…»