راز بصیرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب

 

مقدمه

 برای رهایی از اکنون‌زدگی و روکردن به آینده باید به آغاز حیات دینی معاصر خود یعنی انقلاب اسلامی و امام بنگریم. رسوب‌ در اکنون مایه‌ جهل و تباهی و درماندگی است. اگر وارثان انقلاب اسلامی، انقلاب را درست نشناسند و ندانند که با آن چه باید کرد، فرصت از دست می‌رود، در حالی‌ که انقلاب اسلامی علاج دردهای ماست. 

 پیشینه هویتی ما مایه تذکر و تفکر امروز و فردای ماست تا بتوانیم دریابیم که انقلاب اسلامی چگونه توسط امام ظهور و چگونه توسط آیت‌الله خامنه‌ای ادامه پیدا کرد.

اگر ما بدانیم که نیاکان ما چرا به انقلاب اسلامی گرائیدند، آن را چگونه دریافتند و به کدام سو بردند، امروز با امکانات‌ دینداری خود بهتر و بیشتر آشنا می‌شویم.

تاریخ همواره حرکتش را از نو آغاز می‌کند. تاریخ، تبدیل جماعتی بالقوه به جماعتی زنده است و تاریخ معاصر ما با انقلاب اسلامی آغاز شده است، آغازی در پیوند با گذشته‌ای که هویت دینی ما را تشکیل می‌دهد.

 پیامبر اکرم«ص» و امامان«ع» الهام‌بخش ما افراد در زندگی اسلامی هستند، در حالی‌که مدرنیته حس خود نسبت به چنین امور قدسی‌ای‌ کاملاً از دست داده است. در فرهنگ سکولاریسم، دیگر خداوند به زندگی و فرهنگ انسان‌ها شکل نمی‌دهد و طبیعت و به خانواده امور مقدسی محسوب نمی‌شوند.

لذا با آگاهی به این امر، همواره باید امامان معصوم«ع» را در منظر زندگی خود بنشانیم و شخصیت‌هائی چون امام خمینی و رویدادهائی چون پانزده‌ خرداد را ارج بنهیم، زیرا  بدون تذکر به چنین وقایعی راه به جایی نمی‌بریم و از شناخت انقلاب اسلامی و امام محروم می‌مانیم و مجبور به الگوبرداری از بیگانگان خواهیم بود و در ایده‌آل‌ترین شکل، کره و ژاپن جدیدی خواهیم شد.

 بی‌توجهی به هویت دینی موجب انفصال از گذشته و دلدادگی افراطی به غرب و فراموشی ریشه فرهنگی خودی می‌شود. ما هنوز به گذشته خود نگاه عمیق نداریم و نمی‌دانیم گذشته که نباشد، آینده‌ای هم وجود نخواهد داشت.   

تاریخ، قلمرو امکان‌هاست، وقتی دورانی به پایان می‌رسد، افق تازه‌ای گشوده و تاریخ دیگری آغاز می‌شود. آینده هر تاریخ، امکانات‌ آن است و با نظر به شرایط تحقق انقلاب اسلامی می‌فهمیم چه امکاناتی‌ برای حضور در آینده داریم. راه تاریخ با نظر به انسان‌های قدسی گشایش می‌یابد و زعمای دین، در کنار انبیاء و اولیاء بنیادهای تاریخ را استوار می‌کنند.

 

معنای بی‌تاریخی

به مناسبت ۱۴ خرداد، روز ظهور ولایت مقام معظم رهبری و ۱۵ خرداد، روز آغاز انقلاب اسلامی توسط حضرت امام در سال ۱۳۴۲ بحثی را در مورد نحوه‌ حضور تاریخی زُعمای دین مطرح می‌کنیم تا معلوم شود  که آنان در سیر تاریخی خود در بزنگاه‌های مختلف تاریخ چه حضورهایی داشته‌اند و ریشه‌ ما در تاریخ هزار و چهار صدساله در کجاست قرار دارد تا در این راستا نگاه درستی به دو زعیم تاریخ معاصر خود یعنی حضرت امام  و مقام معظم رهبری داشته باشیم.  

اساسی‌ترین رمز هویت هر ملتی در تاریخ او نهفته است. پیش از غلبه‌ فرهنگ مدرنیته، ما مشکل گسست تاریخی نداشتیم و مردم ما هویت خود را با نظر به مرجعیت شیعه معنا کرده بودند. پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌های ما به‌راحتی خود را در تاریخی می‌یافتند که اسلام و علمای دین شکل داده بودند و چون پدیده‌ای تحت عنوان بی‌تاریخی مطرح نبود، نیاز نداشتیم بر ریشه‌های تاریخی خود تأکید کنیم و یا بخواهیم که جایگاه تاریخی خود را بشناسیم.

با ورود فرهنگ مدرنیته، ملت‌ها گرفتار بی‌تاریخی شدند، به‌طوری که امروزه بسیاری از ملت‌ها نمی‌دانند در کجای تاریخ خود قرار دارند و لذا به‌راحتی در فرهنگ غرب هضم می‌شوند، زیرا فرهنگ غربی تا تاریخ یک ملت را از او نگیرد، نمی‌تواند براوسلطه پیدا کند.  تاریخ ما با دینِ ما معنا می‌یابد که همواره در دستگاه مرجعیت شیعه به حیات خود  ادامه داده است.

بدیهی است که در نظر به شخصیت علمای اسلامی باید به شخصیت فردی و تقوای آنان نظر داشت، ولی فرهنگ غرب و مستشرقین سجایای اخلاقی علما را نفی نمی‌کنند، بلکه همه تلاش آنها این است که ما عالمان شیعه را همانند علمای مسیحی ببینیم و متوجه نقش تاریخی آنها نشویم.

با این که انقلاب اسلامی کمک کرد تا نگاه ما به دین و علمای دین عوض شود، ولی عادات گذشته هنوز نمی‌گذارند ما جایگاه تاریخی زعمای دین را درست ببینیم و تاریخ جدید خود را شروع کنیم، در حالی که سرآغازهای جدید تنها از دل گذشته‌ها بیرون می‌آیند و آینده را می‌سازند.  

در ابتدای انقلاب، امام بر شخصیت شهید شیخ فضل الله نوری و شهید مدرس و مرحوم آیت‌الله کاشانی تأکید زیادی داشتند و سعی می‌کردند مردم را متوجه نقش تاریخی آن بزرگان بکنند. با این که آن بزرگان از جهات اخلاقی زبانزد بودند، ولی چون در مسائل اجتماعی از خود حساسیت نشان می‌دادند بعضی‌ها گمان می‌کردند جنبه اخلاقی آنها از بقیه‌ علما ضعیف‌تر است.

 

راه شناخت نقش تاریخی زعمای دین

یکی از مشکلات اساسی ما غفلت از حضور تاریخی عالمان دین است. برای شناخت این بزرگان باید بتوانیم تاریخ اردوکشی غرب به ‌همه ‌جهان را به‌‌خوبی بشناسیم، چون بدون این شناخت، جایگاه و مبدأ سیر و حرکت به‌سوی آینده معلوم نمی‌شود. آیا دل و جان ما آن توان را دارد که امید گشایش راه نجات از مصیبت را در خود بپرورد؟ در این پرسش، جایگاه تاریخِ قدسی ما و تاریخِ جدالیِ غربی روشن می‌شود. پاسخ به این نیاز بسیار مهم ضرورت بقا و حیات مردمی است که از تاریخ خود جدا افتاده و در حاشیه تاریخ غربی سرگردان شده‌اند و نمی‌دانند که خانه دیگران خانه آنان نیست. ناخوانده‌ها و ناگفته‌ها در تبیین این وضعیت تاریخی نه فقط رهگشا که لااقل برای ما یک ضرورت است، زیرا اگر حجاب جهان جدید از روی اندیشه ما برداشته شود و اندیشه ما راهی به ظهور در صحنه این جهان بیابد، به ما طمأنینه‌ای می‌بخشد که با آن می‌توانیم تفکر و تأمل کنیم و از سرگردانی رهایی یابیم.

رجوع به حضور تاریخی زُعمای دین و نظر به سرمایه‌های فرهنگی خود، نگاه ما را به زندگی غربی هوشیارانه می‌کند و نحوه زیست در تاریخ جدید را بدون شیفتگی نسبت به‌ غرب به ما می‌آموزد. نتیجه این می‌شود که می‌فهمیم بشر جدید و بسیاری از عالمان جهانِ متجدد صورتی از روابط و مناسبات کمّی و ریاضی‌اند، زیرا علم اصلی در فرهنگ مدرنیته تنها همین روابط و مناسبات ریاضی تکنیکی است، بی آنکه به کیفیات عالم نظر داشته باشد، در حالی‌که بشر در زندگی خود هم به کمّیات و هم به کیفیات محتاج است. این است جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی.

در مقطعی از تاریخ عده‌ای از ما باور کرده بودیم که مشکلات ما ناشی از سنت دینی است و راه نجات از آن مشکلات و به تعبیر آنها انحطاط را در غربی شدن دیدیم و به پیوندی که در گذشته در آریایی بودن با غرب داشتیم رجعت کردیم و عملاً در ذیل تفکر شرق‌شناسان که شیفته دوران قبل از اسلام بودند، قرار گرفتیم. در این راستا بود که نتوانستیم به حضور تاریخی زعمای دین نظر کنیم و عملاً راهی جز چنگ زدن به مفاهیم غربی نیافتیم. این است که تا امروز هنوز مجال تفکر به خود را پیدا نکرده‌ایم تا به اندیشه‌ای که در ایران اسلامی، به‌خصوص پس از صفویه پدید آمد و به هویت ملی خود که با جنبش‌هایی مثل تنباکو و عدالتخانه توسط علما به منصه ظهور رسید، توجه کنیم و مسئولیت ادامه انقلاب اسلامی را که مسیری را بیرون از فرهنگ غربی گشوده است، به عهده گیریم.

 باید به نمونه‌هایی نظر کرد که در زمانه خود توانستند جهان خود را مطابق آموزه‌های دینی مدیریت کنند. این موقوف به  تفکر و همتی است که سرچشمه آن نقطه اتصال ما با عالم «وجود» است و زعمای دین بدین سبب که با این نقطه اتصال بیگانه نیستند، می‌توانند متذکر راه تجدید عهد با عالَم معنا باشند. هر عهد‌بستنی ناظر به آینده است و هیچ عهدی نیست که مسبوق به سابقه نباشد.  تجدید عهد تاریخی، همزبان‌شدن با زعمای دین در گذشته است. در این همزبانی است که از سیره‌ آنها بعضی از درس‌های ناآموخته‌ را می‌توان فراگرفت. این تلقی اقتضا می‌کند که در برنامه و نحوه‌ رجوع به گذشته خود  تجدید نظر کلی کنیم و گذشته‌ای را که راز پایداری ماست و توسط فرهنگ غربی مصادره شده، پاس داریم.

امروز ما به دلیل درست ‌ندیدن تاریخ خود از یک سو، خود را عقب مانده‌تر از جهان کنونی می‌دانیم و از سوی دیگر نمی‌توانیم با فرهنگ درخشان گذشته خود ارتباط برقرار کنیم و از آن برای رفع بحران‌ها و ادامه راه مدد بگیریم. زیرا با غفلت از حضور در تاریخ عالمان دین نمی‌توانیم خود را در سطح متعالی فکری و فرهنگی تثبیت کنیم، در حالی که اگر نسبت ما با زعمای دین شکل بگیرد ـ مثل نسبتی که شهدا و سرداران و ملت با حضرت امام شکل دادند ـ عالَم و انسان و خدایی دیگر به صحنه می‌آید.

 مردم در زمان شهید شیخ فضل‌الله نوری جوهر مخالفت شیخ را با مشروطه‌ای که به دست روشنفکران غرب‌زده افتاده بود، نفهمیدند، در حالی‌که آن مرد بزرگ چون اهل تفقه بود فهمید که چه کاسه‌ای زیر نیم کاسه‌ مشروطه است. ارمغان تفقه در دین، زمان‌شناسی است. شهید مدرس نیز چون فقیه بود، خیلی زود فهمید رضاخان از چه جنسی است. مرحوم آیت‌الله کاشانی در آن شرایط پیچیده توانست بهترین موضع را بگیرد. به نظر من هنوز تاریخ نتوانسته است نقش آیت‌الله کاشانی را درست بازخوانی کند که چگونه توانست در بین دربار و جبهه‌ ملی دکتر مصدق و فدائیان اسلام نقش تاریخی خود را به عنوان یک زعیم در آن مرحله از تاریخ به‌درستی ایفا کند.  

امثال شیخ فضل‌الله نوری و شهید مدرس و مرحوم آیت‌الله کاشانی در زمان خود زعیم ملت ما بودند. آنها با روح توحیدی خاص زمان خود وظیفه راهنمایی جامعه را به‌خوبی به عهده گرفتند و نه تنها از به حاشیه رفتن اسلام بلکه از هلاکت شیعیان جلوگیری کردند. اگر ما با نگاهی سطحی حادثه‌های آن زمان را جدا از نقش تاریخی این بزرگان ارزیابی کنیم، با حادثه‌های پراکنده‌ای روبه‌رو می‌شویم که هرگز ما را به حقیقت تاریخی آن زمان نمی‌رسانند. همه‌ زعمای دین از روحیه‌ ناب عرفانی برخوردار بوده‌اند که منجر به شخصیت حماسی آنها شده است. اساساً تا کسی قلبش محل تجلی انوار حضرت حق نشود، به شیوه زعمای دین به صحنه نمی‌آید

 

راز حیات جامعه

 حیات جامعه در گرو حاکمیت و ولایت الهی است که توسط انبیاء الهی و سپس امامان معصوم«ع» محقق می‌شود و در زمان غیبت امام زمان«عج» این کار به عهده فقهای جامع الشرایط قرار می‌گیرد، زیرا همواره باید بر کثرت‌ها یک حقیقت وحدانی حاکم باشد تا کثرت‌ها از انسجام لازم بهره‌مند گردند. در زمان پیامبر و امام معصوم، وجود مقدس آن عزیزان است که مستقیماً نور هدایت الهی را از حق می‌گیرند و حکم حضرت اَحدیت را بر جامعه حاکم می‌کنند، ولی در زمان غیبت، فقیه با اجتهاد خود این وظیفه را به نیابت از آن بزرگواران به عهده می‌گیرد. زعمای دین مبتنی بر احکام اسلام، مأمور حاکمیت اسماء الهی در جامعه هستند تا در عالم تشریع «توحیدی» به صحنه آید که همه ابعاد زندگی انسان‌ها را در بر بگیرد و این است راز حضور تاریخی فقهای بزرگ در صحنه‌های اساسی تاریخ ما که موجب شده فقهای بزرگی که مسئولیت زعامت جامعه را به عهده داشتند، برای حاکمیت اسلام لحظه‌ای از پای ننشینند و به هیچ عنوان اجازه ندهند جامعه‌اسلامی در ذیل حاکمیت غیر اسلام درآید و به همین دلیل هم با هر تمدنی غیر از تمدنی که حضرت «الله» در آن حاکم باشد، مقابله می‌کنند.

امام خمینی«ره» می‌فرمایند: «ما آن چیزی را که می‌خواهیم حکومت الله است، حکومت خدا را می‌خواهیم. ما می‌خواهیم قرآن بر ما حکومت کند. ما می‌خواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کنند. ما هیچ حکومتی را جز حکومت الله نمی‌توانیم بپذیریم و هیچ دستگاهی را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمی‌توانیم بپذیریم.»

اگر ما از شهید شیخ فضل‌الله نوری بپرسیم چرا این قدر با حاکمیت روشنفکران غرب‌زده در مشروطه مخالفت کردید؟ جواب ایشان بیش از یک کلمه نخواهد بود: «اینها حجاب حضرت الله بودند و یک لحظه نباید تحمل می‌شدند.» یک عارف سالک فقیه مانند ایشان است که متوجه می‌شود روشنفکرهای دست‌پرورده انگلستان چگونه از موج مشروطه‌خواهی مردم سوءاستفاده کردند و حجاب نور «الله» شدند و از آنجایی که وظیفه علمای دین تلاش برای حاکمیت «الله» است، پس با هر جریانی که حجاب تجلی نور «الله» در جامعه باشد، مقابله می‌کنند  

متأسفانه ما آن‌طور که شایسته است متوجه نوع حضور علما در تاریخ‌ خود نیستیم و تاریخ خود را با نگاه غرب‌زده‌ها و شرق‌شناسان غربی‌ای می‌خوانیم که نه تنها معنای حضور توحیدی را نمی‌فهمند، بلکه تلاش می‌کنند برای ما هویت‌سازی کنند. ما هنوز معنای مقابله‌ میرزای شیرازی با معاهده‌ رژی را درنیافته‌ایم، چون متوجه نیستیم که مقابله علمای اسلام با دشمنان دین تنها جنبه الهی دارد و آنها بر اساس قواعدی چون «نفی سلطه» و «نفی مودّت کفار» و «نفی تشبّه به کفار» و… با نفوذ غیرمسلمانان بر امور مسلمین مخالفت می‌کردند. علمای ما قرارداد رژی و ضرر و زیانی را که در پی داشت این ‌طور تحلیل می‌کردند که «کَفَره را بر وجوه معایش و تجارت آنها‌ ـ مردم ـ مسلط کرده تا بالاضطرار با آنها مخالطه و مُوادّه کنند و به خوف یا رغبت، ذلت نوکری آنها را اختیار نمایند و کم‌کم بیشترِ منکرات، شایع و متظاهر شوند و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختلُ النّظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.» 

این‌همه بصیرت فقط با نور اسم «الله» به وجود می‌آید. آنها به خوبی متوجه‌ بودند که قراردادها اقتصادی نبودند، بلکه نقشه برای ایجاد اختلال در نظام جامعه اسلامی بودند.  

اگر کسی به «الله» رجوع داشت همه حقیقت را خواهد فهمید و زشتی همه کفر را با همه جلوه‌هایش خواهد شناخت. قرآن جمال حضرت الله است و علمای قرآن‌فهم حتماً به چنین بصیرتی می‌رسند که باید احکام قرآن در جامعه حاکم باشد.

نگاه زعمای دین به امور جامعه شخصی نبوده، بلکه نگاه رب العالمینی بوده که توسط آنها به صحنه آمده و از این جهت همواره در تاریخ تدوام دارد. آنان برای رسیدگی به امور بندگان مؤید به تأیید الهی هستند. حضرت رضا«ع» می‌فرمایند: «إِنَّ العَبدَ إِذَا اختَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدرَهُ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را برای رسیدگی به امور مردم انتخاب کرد، سینه او را گشاده مى‏گرداند تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه چنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى درنمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به‌خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهى است.  

تعصّب به معنایی که روشنفکران به زعمای دین نسبت می‌دهند، تهمتی است که فرهنگ مدرنیته به علمای دین می‌زند تا نقش مهم تاریخی آنان را از چشم‌ها بیندازد و ما را بی‌ریشه و بی‌تاریخ کند. زعمای جامعه‌ اسلامی همواره متوجه جهت‌گیری کلی جامعه بوده‌اند. مقام معظم رهبری به نمایندگان مجلس توصیه کردند در مسائل جزئی و کوچک نمانند و کل جریان را ببینید. ایشان به هیچ وجه نسبت به فرهنگ غرب که حجاب اسلام است کوتاه نمی‌آیند. زمانی می‌توان موضع‌گیری‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری را به‌خوبی تحلیل کرد و دریافت که بدانیم در نگاه توحیدی کجا می‌توان کوتاه آمد و کجا نمی‌توان کوتاه آمد. هدف اصلی غرب‌زده‌ها اصل حرکت توحیدی نظام است، هر چند مقاصد خود را در پوشش‌های دیگری مطرح می‌کنند. روح غربی با عدالت مد نظر اسلام مخالف است، ولی آن را در زیر پوشش‌های دیگر مطرح می‌کند. علمای دین خود را در اختیار برنامه‌های فرهنگ غربی قرار نداده‌اند و توسعه را تنها توسعه‌ غربی و عقل را تنها عقل مدرن نمی‌دانند.

زعیم توحیدی جامعه، جهت‌گیری کلی نهادها را می‌بیند و تشخیص می‌دهد کدام برنامه و یا کدام دولت حجاب نور «الله» محسوب می‌شود و ما را از اهدافمان دور می‌کند و کدام برنامه و دولت چنین نیست، با توجه به این امر است که مقام معظم رهبری گاهی بعضی‌ها را نصیحت می‌کنند، اما با بعضی از جریان‌ها هم سخت مقابله می‌کنند. این هوشیاری با تفقّه در دین به دست می‌آید و بدین لحاظ باید متوجه تفاوت تفقّه با تعصّب بود، زیرا در تفقّه عقلانیت نهفته است و حِکمت بر تصمیمات حاکم است نه جمود.

به تعبیر امام، نظام اسلامی برای تحقق آرمان‌هایش با چالش روبه‌روست و اگر این نظام توان تغییر تاریخ را نداشت، هرگز نظام استکباری این چنین در مقابل آن نمی‌ایستاد و بسیاری از شعارهای آبرومندانه‌اش را زیر پا نمی‌گذاشت و برای مقابله با نظام اسلامی با دیکتاتورترین حکومت‌های منطقه همدست نمی‌شد.

امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و نظر به جایگاه جریان‌ها

حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بعد از شهادت حاج آقا مصطفی در سال ۱۳۵۶ سخنرانی مفصلی دارند و در آن سخنرانی از دو گروهِ روحانی و روشنفکرهای مذهبی گلایه می‌کنند که چرا با نظر به هدفی که باید دنبال کنند همدیگر را تحمل نمی‌نمایند. از مذهبی‌های روشنفکر گلایه دارند که چرا بزرگی زعمای دین را در طول تاریخ نمی‌بینند و از روحانیون نیز گلایه دارند که چرا سادگی می‌کنند و دانشگاهیان را برای اسلام حفظ نمی‌کنند.   

امام در آن سخنرانی می‌فرمایند: «من با تمام این جناح‌هایى که براى اسلام خدمت مى‏کنند، چه جناح‌هاى روحانى که از اول تا حالا خدمت کرده‏اند و چه جناح‌هاى دیگر، از سیاسیون، از روشنفکرها که براى اسلام خدمت مى‏کنند، من به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم. علاقه دارم چون وقتى انسان ببیند گروه‌هایى در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانیت هستند، در خدمت اسلام که انسان‏ساز است هستند، چاره ندارد الاّ این‌که علاقه داشته باشد به آنها. از آن طرف گلایه هم هست براى اینکه مى‏بینم در بعضى نوشته‏هایشان، راجع به علماى اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدرى زیاده‏روى کرده‏اند، یک قدرى حرف‌هایى زده‏اند که مناسب نبوده است. ما مى‏بینیم این اسلام را در همه ابعادش روحانیون حفظ کرده‏اند، یعنى معارفش را روحانى حفظ کرده، فلسفه‏اش را روحانى حفظ کرده، اخلاقش را روحانى حفظ کرده، فقهش را روحانى حفظ کرده، احکام سیاسیش را روحانى حفظ کرده. از اول که زمان پیغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، این علماى شیعه بودند که جمع مى‏شدند دور ائمه«ع» و احکام را از آنها اخذ مى‏کردند و در اصولى که چهارصد تا کتاب بوده است نوشته‏اند… اینها همه با زحمت علما و فقهاى شیعه درست شده است. تمام ابعادى که اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقدارى که درخور فهم بشر است، تمام اینها‌ را این جماعت به قول این آقایان، عمامه به سر و ریش‌دار، اینها درست کرده‏اند. تا این‌جا اسلام را اینها رسانده‏اند، اسلام بى‏آخوند اصلاً نمى‏شود. پیغمبر هم آخوند بوده؛ یکى از آخوندهاى بزرگْ پیغمبر است. رأس همه علما پیغمبر است. حضرت جعفر صادق«ع» هم یکى از علماى اسلام است.

از آقایان علماى اعلام هم  گله دارم. اینها هم غفلت از بسیارى از امور دارند. اینها هم از باب اینکه یک اذهان صافیه‏اى دارند، تحت‌تأثیر یک تبلیغات سوئى که دستگاه راه مى‏اندازد واقع مى‏شوند. دست‌هایى هست که یک چیزى درست مى‏کنند، دنبالش یک صدایى راه مى‏اندازند. هر چند وقت یک‌دفعه یک مسئله‏اى درست مى‏شود در ایران. تمام وعاظ محترم، تمام علماى اعلام، وقتشان را که باید صرف کنند در یک مسائل سیاسى اسلام،… فردا مقدّرات این مملکت دست این دانشگاهی‌هاست. اینها‌ هستند که مى‏آیند یا وکیل مى‏شوند یا وزیر مى‏شوند. شما اینها‌ را براى خودتان حفظ کنید. هى طرد نکنید؛ هى منبر نروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید.»(۱)

ما باید به تاریخی که در آن هستیم بنگریم و تلاش کنیم خود را از فروبستگی تاریخی آزاد نماییم و حیات خود را از خطر رهایی بخشیم و برای این کار باید از آنچه موجب حجاب تفکر است آزاد شویم تا آینده‌ای که باید بسازیم ادامه بی‌فکری امروزمان نباشد. باید زیر بار مسئولیتی برویم که حضرت امام در سخنان فوق به ما تذکر داده‌اند. با نگاه روشنفکرانه و با طرح چند اشکال از کار روحانیت در غبار توهمات سیاسی، هیچ آینده امیدبخشی در مقابل ما گشوده نمی‌شود و گرفتار نوعی عدم باور به آمدن آینده مطلوب می‌شویم و در انزوایی سیاسی و عدم مشارکت در جامعه، در جایگاه معترضانی قرار می‌گیریم که به مشروعیت نظام خدشه وارد می‌کنند و منتظر سرنگونی آن می‌مانند و برای اثبات حقانیت باور خود تا اخلال در کارها نیز جلو می‌روند و یا در بی‌عملیِ آزاردهنده‌ای تنها نظاره‌گر آینده مبهمی هستند که نمی‌دانند چه باید باشد.

 

نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی

وقتی عده‌ای جایگاه تاریخی انقلاب را نشناسند با دیدن چند نمونه ناهنجاری می‌گویند پس انقلاب چه کار کرد.  حضرت امام خطاب به جبهه ملی که به علما انتقاد می‌کردند فرمودند:

«جرم شیخ فضل‌الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل‌الله این بود که قانون باید اسلامى باشد. جرم شیخ فضل‌الله این بود که احکام قصاص غیرانسانى‏ نیست، انسانى است. آقاى کاشانى هم همین‌ طور. جرم اینها همین است که اینها عقیده‏شان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود و شما مى‏گویید که احکام غرب مترقى است».(۲)

روشنفکر غربزده به آرمانشهری نظر دارد که اساساً محقق شدنی نیست، ولی علت عدم تحقق آن را به پای زعمای دین می‌گذارد، در حالی که زعمای دین در دویست سال اخیر نشان داده‌اند که نباید از موضع پذیرش ارزش‌های مدرن به دین نظر کرد، بلکه باید از موضع دریافتی حقیقت‌طلبانه از دین به سوی استقرار ارزش‌های جامعه اسلامی انسانی جلو رفت؛ اما روشنفکر غرب‌زده چون متوجه موضع حقیقت‌طلبانه عالمان دین نیست می‌گوید از کجا که برداشت عالمان از دین درست باشد و با این حرف عملاً ما را دعوت به جدایی از دین می‌کند.

 

سیاست جزو انفکاک‌ناپذیر دین

تمام زعمای دین در راستای حاکمیت «الله» تلاش کردند و هزینه‌ آن را هم پرداختند و کوتاه نیامدند. حضرت امام می‌فرمایند:

«یک مطلبى که همه مى‏دانید و مى‏دانیم این است که شیاطین بزرگ و کوچک و آنهایى که مى‏خواستند و مى‏خواهند تمام قدرت‌ها را در هر جا قبضه کنند و تمام منافع ملت‌ها را چپاول کنند، از سال‌هاى طولانى نقشه‏هاى عجیب و غریبى داشته‏اند و مع‌الأسف قشرهاى زیادى غافل بودند. از جمله این مطلب که روحانیون در امور سیاسى نباید دخالت کنند. آنها باید مردم را در این نماز و روزه و امثال اینها هدایت کنند و جاى آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بیایند و نماز بخوانند، منزل بروند و استراحت کنند و به‌طورى این تبلیغ شده بود که همه باورشان آمده بود تقریباً و دخالت در سیاست یک فحشى بود براى اهل علم. اگر مى‏گفتند فلان آخوند سیاسى است، این به منزله یک فحش تلقّى مى‏شد و خود مردم و بلکه خود روحانیون هم بسیاریشان این مسئله را باورشان آمده بود. اگر راجع به یک امر اجتماعى، یک امرى که راجع به ملت است گفته مى‏شد، بعضی‌ها مى‏گفتند که ما در امور سیاسى دخالت نمى‏کنیم و اگر یک ملّایى در امر سیاست ملت و مصالح کشور صحبت مى‏کرد، مى‏گفتند که این سیاسى است و بر خلاف موازین است. این مسئله‏اى بود که این قدر رویش تبلیغات کرده بودند در داخل و خارج که به این زودى نمى‏شد از ذهن مردم بیرون کرد. آنها مى‏خواستند که یک قشر بزرگى از جامعه را ـ که جامعه هم تَبَع آنهاست ـ منزوى کنند و خودشان به جاى آنها بنشینند. حکومت مال ما، نماز جماعتِ خشکى که در آن اصلاً صحبت از اجتماعى و سیاسى نباشد هم مال شما.»(۳)

سیاست در نگاه علمای دین نظر به حق است و وظیفه‌ای که نسبت به حق بر دوش دارند و توجه به امکاناتی که در متن دین برای اداره جامعه بشری نهفته است. در این دیدگاه انسان هیچ وقت تنها و رها شده نیست در حالی که در نگاه روشنفکر غرب‌زده تنها ساحتی که برای انسان فرض می‌شود یک ساحت فردی و اخلاقی است و دین در صورت اجتماعی آن مدنظر قرار نمی‌گیرد تا نقش زعمای دین فهمیده و معلوم شود که چرا امیدهای پیش آمده در ملّی شدن نفت با کودتای ۲۸ مرداد جامعه ایرانی را ده‌ها سال گرفتار ناامیدی آزاردهنده کرد، زیرا به جای نظر به سرمایه دینی خود برای اداره‌ جامعه از طریق مدیریت زعمای دین، امید به طرح‌هایی بستیم که در ذات خود سکولار بودند. شما در همین تاریخی که هستیم ملاحظه کنید در دوره‌هایی که دولت‌های روشنفکر بر سر کار آمده‌اند، اگر زعیم زمانه یعنی مقام معظم رهبری هدایت‌های کلی را به عهده نداشتند دولت‌‌ها به کجا امید می‌بستند و حالا تا چه اندازه ما از امیدواری به آینده خود تهی بودیم.

تنها وقتی می‌توانیم هویت حقیقی خود را نگه داریم که بتوانیم با نظر به رهبری زمانه‌ خود، نسبت باطنی و روحانی را که در گذشته‌ تاریخی خود داشته‌ایم در خود احساس کنیم و با آن رابطه برقرار نماییم و از سیلاب اندیشه‌های پراکنده و موهوم که روشنفکران غرب‌زده به ما تحمیل کرده‌اند رهایی یابیم و بفهمیم در سیره‌ زعمای دین میزانِ آزادی، حق بودن امور بوده است و برای آن‌که اسیر آزادی نفس اماره خود نشویم عالمان دین حق و عدالت را مقدم بر آزادی دانسته‌اند، زیرا وقتی حقی در میان نیست، میزانی برای سنجش آزادی نمی‌ماند، آزادی تبدیل به آنارشیسم می‌شود و زعمای ما با این نوع آزادی مقابله کردند و به تحجّر و مخالفت با آزادی متهم شدند، در حالی‌که تنها انسان‌های متعالی هستند که تاریخ‌های متعالی را بنیاد می‌نهند، آنهایی که مؤید به روحی قدسی هستند ‌‌و انوار الهی را بر جان افراد جامعه می‌‌نشانند و ابتدا انسان‌ها را از چنگال نفس امّاره آزاد می‌کنند تا به آزادی دیگران احترام بگذارند. آیا این نوع آزادی را می‌توان در زیر سقف‌های ترک‌خورده‌ دنیای مدرن و در فضای فرهنگ سکولار به‌دست آورد یا باید رو به سوی انسان‌های معصوم و زعمایی کرد که ذیل امامان معصوم عمل می‌کنند؟

باید بدانیم تکامل و تطور هر قوم نتیجه فرایندی از کوشش‌های معنوی بزرگان آن قوم است و لذا هر قوم راه تکامل خود را از درون خویش می‌گشاید، درونی که ریشه‌ خویشتن‌داری‌های او را در طول تاریخش به او گوشزد می‌کند و معنای انقلاب اسلامی در این تاریخ جز این نیست و تجربه نشان داده است این راه بحمدالله از طریق مقام معظم رهبری به ‌خوبی در حال طی‌ شدن است و غفلت از این موضوع موجب بی‌تاریخی ما خواهد شد که حاصل آن احساس پوچی آزاددهنده‌ای است که روشنفکرانِ غرب‌زده گرفتار آنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، ج‏۳، ص ۲۳۴٫ ۱۰ آبان ۱۳۵۶٫

۲ـ صحیفه امام، ج‏۱۴، ص ۴۶۵.

۳ـ صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۲۹- ۴۳۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

بی‌توجهی به هویت دینی موجب انفصال از گذشته و دلدادگی افراطی به غرب و فراموشی ریشه فرهنگی خودی می‌شود. ما هنوز به گذشته خود نگاه عمیق نداریم و نمی‌دانیم گذشته که نباشد، آینده‌ای هم وجود نخواهد داشت.  

 

۲٫

حیات جامعه در گرو حاکمیت و ولایت الهی است که توسط انبیاء الهی و سپس امامان معصوم«ع» محقق می‌شود و در زمان غیبت امام زمان«عج» این کار به عهده فقهای جامع الشرایط قرار می‌گیرد، زیرا همواره باید بر کثرت‌ها یک حقیقت وحدانی حاکم باشد تا کثرت‌ها از انسجام لازم بهره‌مند گردند.

 

 

۳٫

در زمان پیامبر و امام معصوم، وجود مقدس آن عزیزان است که مستقیماً نور هدایت الهی را از حق می‌گیرند و حکم حضرت اَحدیت را بر جامعه حاکم می‌کنند، ولی در زمان غیبت، فقیه با اجتهاد خود این وظیفه را به نیابت از آن بزرگواران به عهده می‌گیرد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *