عربستان در رویای بازیگر برتر منطقه

 

به نظر می‌رسد تحولات سیاسی در عربستان از شتاب بیشتری برخوردار شده است. برای نخستین‌بار محمد بن سلمان از نسل سوم خاندان سعودی ردای ولیعهدی را بر تن کرد و چنین می‌نماید که با کسب تاج و تخت پادشاهی فاصله چندانی ندارد. در تاریخ جابه‌جایی قدرت در عربستان سعودی، برای نخستین بار است که قدرت از پدر به پسر منتقل می‌شود.

با به قدرت رسیدن ملک سلمان دورانِ گذار از فرزندان عبدالعزیز به نسل سوم آل سعود آغاز شد که شاید از این پس بتوان دوران حکومت آل سلمان در عربستان نامید. ملک سلمان با صدور فرمان برکناری محمد بن نایف از ولیعهدی، محمد بن سلمان فرزند خود را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد و به تناسب جابه‌جایی‌هایی در سایر ساختار قدرت با هدف تثبیت جایگاه ولیعهد صورت گرفت. زمینه‌سازی برای چنین تحولی از زمان به قدرت رسیدن ملک سلمان در ۲۰۱۵  آغاز شده بود. در این دوره ضمن اینکه بسیاری از افراد نزدیک به محمد بن سلمان به مناصب مهم سیاسی و امنیتی دست یافتند و اختیارات و حوزه نفوذ ولیعهد محمد بن نایف کاسته شد، همزمان در سطح بین‌المللی نیز تلاش برای جلب حمایت امریکا از فرآیند انتقال قدرت در عربستان آغاز شد و بن سلمان از چهره‌ای ناشناخته به‌تدریج به چهره مورد اعتماد امریکایی‌ها تبدیل شد و سفر ترامپ به عربستان دغدغه‌های ملک سلمان درباره جابه جایی قدرت را مرتفع ساخت.

سئوال اساسی که می‌توان در این مجال کوتاه به آن پرداخت این است که محمد بن سلمان چه اهدافی در سر دارد؟ به عبارت دیگر تغییر در ساختار سیاسی و قدرت در عربستان چه سمت و سویی را در تحولات آتی این کشور نشان می‌دهد؟

بن سلمان را مبتکر طرح «سعودی ۲۰۳۰» می‌دانند. طرحی که در چهارچوب آن قرار است عربستان از وابستگی به نفت رهایی یابد. محمد بن سلمان اعلام کرده برای اجرای این برنامه قصد دارد ظرف ۱۰ سال آینده به‌تدریج ۴۹ درصد سهام شرکت دولتی نفت عربستان(سعودی آرامکو) را بفروشد و عایدی حاصل از آن را در صندوق سرمایه‌گذاری قرار دهد و در داخل و خارج از عربستان سرمایه‌گذاری کند. او همچنین طرح‌هایی را برای ریاضت اقتصادی بیشتر دنبال می‌کند تا کاهش کسری بودجه ناشی از افت قیمت نفت و افزایش هزینه‌های ناشی از جنگ را جبران کند. تلاش برای خصوصی‌سازی، افزایش اشتغال، رقابت‌پذیری و جذب سرمایه‌گذاری خارجی از دیگر برنامه‌های اوست.

تلاش برای سرکردگی جهان عرب را می‌توان از دیگر برنامه‌های بن سلمان دانست. به نظر می‌رسد آرایش قدرت در جهان عرب در حال جابه‌جایی است و عربستان این مسئله را فرصتی برای کسب رهبری جهان عرب می‌داند. تصور دولت عربستان این است که این کشور ابزارهای مادی و معنوی لازم را برای رهبری پایدار جهان عرب در اختیار دارد. کشورهایی مثل مصر، عراق و لیبی در مقاطعی در تلاش برای دستیابی به سرکردگی جهان عرب بودند و انگیزه‌های رهبران این کشور مهم‌ترین عامل در چنین تکاپویی به شمار می‌رفت. اشغال عراق و سرنگونی صدام و حزب بعث، سرنگونیِ مبارک در مصر، سقوط معمر قدافی دیکتاتور لیبی و آغاز جنگ داخلی در سوریه و پیدایش تروریسم تکفیری داعش، انگیزه عربستان را در کسب رهبری جهان عرب در خلاء قدرت در جهان عرب سرعت بخشیده است.

نزدیکی بیش از پیش عربستان به ایالات متحده امریکا، برنامه دیگر دولت سعودی و محمد بن سلمان است. این احساس مشترک در  بین مقامات عربستان سعودی و همچنین دولت ترامپ وجود دارد که در دوران اوباما سطح رابطه دو کشور کاهش پیدا کرده و انگیزه و بستر لازم برای بهبود روابط در شرایط فعلی مهیاست. برای ترامپ پول دلارهای نفتی سعودی می‌تواند کمک بزرگی به اقتصاد امریکا که یکی از مهم‌ترین بحث‌های انتخاباتی ترامپ بود، باشد.

همچنین سلاح‌ها و حمایت‌های سیاسی امریکا می‌تواند به تحقق رویاهای پلندپروازانه عربستان سعودی کمک کند. رقص شمشیر ترامپ در عربستان و هدایای مجللی که بعد از سفر به این کشور دریافت کرد، نشانه روابط جدیدی است که از قضا محمد بن سلمان تلاش زیادی در احیا و گسترش آن کرده و به همین دلیل توانسته جایگزین دیگر چهره محبوب امریکایی‌ها در عربستان، یعنی بن نایف شود.

تجربه نشان داده است برای امریکایی‌ها، دموکراسی، حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، وقتی سخن از پول و نفت در میان باشد، شعاری بیش نیستند. بنابراین بهبود رابطه امریکا با کشوری که فاقد شاخص‌های فوق است، چندان تعجبی ندارد. در جریان این سفر، عربستان سعودی در قالب خرید تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری از آمریکا، سامانه پدافند موشکی تاد، مهمات هوا به زمین، ارتقای سامانه پدافندی پاتریوت، هواپیماهای پشتیبانی سبک هوایی، قایق‌های گشتی و ناو را از این کشور دریافت می‌کند.

محمد بن سلمان سیاست رهبران سنتی عربستان را موجبات قدرت‌یابی بیشتر ایران در منطقه می‌داند و به همین جهت موضع بسیار تندتری را در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کرده است. او در این زمینه از اهرم‌ها و ابزارهای مختلفی همچون ادعای تلاش ایران بر شیعه کردن جهان عرب، مداخله ایران در امور داخلی کشورهای منطقه و حمایت از جریان‌های تروریستی با هدف القای ایران هراسی بهره می‌گیرد. بن سلمان معتقد است بازوهای ایران در منطقه، چه در میان گروه‌های فراملی مقاومت از جمله حزب‌الله و حماس و جنبش الحوثی در یمن و همچنین کشورهایی که روابط دیپلماتیک خوبی با جمهوری اسلامی ایران دارند از جمله سوریه، عراق و حتی قطر می‌بایست قطع شوند.

شکل دادن به ناتوی عربی از دیگر اهداف عربستان است. تلاش برای شکل‌گیری ناتوی عربی را می‌توان از سال‌های بعد از انقلاب یعنی زمانی که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در سال ۱۹۸۱ این سازمان و در نوامبر ۱۹۸۴ واحدی به نام «نیروی حافظ شبه جزیره » را به وجود آوردند، ردیابی کرد.

بنابراین چنین تحرکاتی  پدیده جدیدی در منطقه نیست، ولی به نظر می‌رسد ناتوی عربی قصد دارد با پشتوانه حمایت‌های امریکا از شکل‌گیری اتحادیه‌های منطقه‌ایِ مخالف ایران در خلیج فارس، وارد چالش‌های جدی با ایران به‌ویژه در حوزه نظامی بشود. کشاندن جنگ به داخل ایران که از طرف بن سلمان همزمان با حوادث تروریستی تهران عنوان شد، بخشی از تحرکاتی است که با هدف بر هم زدن ثبات و امنیت در ایران آغاز شده است.

گام‌های عربستان برای تبدیل شدن به یک قدرت هژمون، نیازمند پذیرش عربستان سعودی به عنوان برادر بزرگ‌تر توسط سایر کشورهای عربی منطقه است، تحت فشار قرار دادن قطر، دخالت در سوریه، موضع بدبینانه نسبت به دولت عراق و ساختار سیاسی جدید این کشور و از همه اینها مهم‌تر آغاز جنگ با یمن بخشی از این فرایند است.

تحکیم و تقویت رابطه با اسرائیل را باید یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دولت سعودی در مقایسه با سایر کشورهای مدعی ناسیونالیسم عربی دانست. برای ناسیونالیسم عربی، اسرائیل همیشه به عنوان یک دیگری تعریف می‌شد و شکست اعراب از اسرائیل همیشه دستاویزی برای رهبران مدعی ناسیونالیسم عربی بود تا به تحریک احساسات پان عربی دست بزنند؛ اما مورد عربستان از جهاتی خاص است، زیرا رژیم سعودی تهدید ایران را جدی‌تر از تهدید اسرائیل می‌داند و به همین دلیل دو کشور بر منافع مشترک بر سر مسئله ایران تاکید دارند. گسترش دامنه روابط با اسرائیل به‌ویژه همکاری‌های نظامی از یک طرف بیانگر تغییر جهت‌گیری در ناسیونالیسم عربی است و از طرف دیگر خیانت به فلسطین و آرمان‌های آزادی قدس است که از جهات مختلف مهم‌ترین اولویت جهان اسلام به شمار می‌رود.

عربستان سعودی برای دستیابی به سرکردگی و رهبری منطقه، جمهوری اسلامی را مهم‌ترین مانع تلقی می‌کند. اگر چه رابطه جمهوری اسلامی ایران با عربستان سعودی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به ماهیت متفاوت نظام سیاسی دو کشور هرگز به‌طور کامل بهبود پیدا نکرد، اما با انتخاب بن سلمان به نظر می‌رسد بر شدت اختلافات بین دو کشور افزوده خواهد شد. جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی سمبل دو شکل متفاوت از نظام‌های سیاسی در منطقه هستند، عربستان نماد نظام استبدادی با تفسیر سلفی و محافظه کارانه از اسلام و جمهوری اسلامی ایران سمبل اسلام انقلابی و پیشرو مبتنی بر مردم‌سالاری دینی است.

این که عربستان در کسب برتری منطقه‌ای و تبدیل شدن به بازیگر اصلی منطقه تا چه میزان موفق خواهد بود به نظر می‌رسد سئوال مهم و اساسی است و مجال دیگری می‌طلبد، اما اجمالاً می‌توان موانع مهمی را در کسب چنین جایگاهی از طرف این کشور مورد اشاره قرار داد:

به نظر می‌رسد مهم‌ترین مانع در کسب رهبری منطقه‌ای توسط عربستان سعودی، فقدان مولفه‌های قدرت مادی و معنوی در این کشور است. شکل‌گیری جریان تکفیری و سلفیسم در جهان اسلام ریشه در افکار محمد بن عبدالوهاب دارد. در کنار این سیستم سنتی قبیله‌ای در عربستان سعودی و فقدان نهادهای مردم‌سالارانه و صدور فتواهای عجیب و غریب و رابطه این کشور با امریکا نشان می‌دهد که عربستان سعودی فاقد مولفه‌های نرم قدرت برای تاثیرگذاری در جهان اسلام و به‌طور خاص در منطقه است. قدرت مادی و اقتصادی این کشور نیز هرگز نمی‌تواند پایگاه مطمئنی برای حفظ تاج و تخت آل سعود باشد، تجربه پیروزی انقلاب اسلامی نمونه خوبی از ناکار‌آمدی اسلحه در برابر اراده مردمی است.

از طرف دیگر اینکه کشورهای ریز و درشت منطقه تا چه میزان تن به سرکردگی عربستان خواهند داد مسئله بسیار مهمی به نظر می‌رسد.  شکل‌گیری مقاومت در یمن، قدرت‌یابی شیعیان در عراق و تلاش قطر، کویت و عمان برای فاصله‌گیری از عربستان نشان می‌دهد که عربستان در کسب سیادت در منطقه با موانع و چالش‌های مهمی روبه روست.

واکنش قطر به درخواست‌های نامعقول عربستان نیز حاکی از جدایی قطر از سیطره عربستان است. اولین جایی که عربستان می‌خواهد نفوذ ایران را به حداقل برساند، در میان کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس است. برخی از کشورهای عربی منطقه مثل کویت، قطر و عمان با این جهت‌گیری عربستان مخالف و به دنبال حفظ رابطه و بهبود آن با جمهوری اسلامی ایران هستند.

تقاضای کاهش ارتباط با جمهوری اسلامی در صدر خواسته‌های عربستان از قطر نشانه اوج حساسیت عربستان به روابط ایران با کشورهای عربی منطقه است.

صرف‌نظر از میزان تحقق برنامه و طرح عربستان ۲۰۳۰ ، آثار و نتایج سیاسی و فرهنگی چنین اقدامی می‌تواند سیستم سنتی و الیگارشیک و گروهه‌سالارانه عربستان را با تکانه‌های بسیار شدیدی مواجه سازد. ژست‌های آزادمنشانه بن سلمان با ساختار سیاسی این کشور چندان تناسبی ندارد و چشم‌انداز اینکه جامعه عربستان تا کی به تحمل دریافت رانت در مقابل چشم‌پوشی از حق مشارکت سیاسی اکتفا خواهد کرد چندان روشن نیست. چشم‌انداز اقتصادی عربستان ۲۰۳۰ اگر چه خیلی رویا پردازانه نیست، ولی تجربه نشان داده است که برای نفت و قیمت آن هرگز نمی‌توان حساب ویژه‌ای باز کرد. با وجود این فقدان بخش خصوصی، توزیع رانت‌های دولتی و اقتصاد مبتنی بر رانت و تصاحب گرانیگاه‌های اقتصادی توسط خانواده بزرگ آل سعود موانع بسیار مهمی در تحقق این چشم انداز هستند.

به نظر می‌رسد توفیق عربستان در سرکردگی منطقه با موانع و چالش‌های زیادی همراه است. نسل جدید در عربستان به همان میزان که خیالِ برتری منطقه را در سر دارد، قصد دارد یک‌شبه هم به چنین جایگاهی دست پیدا کند. بحران یمن، تلاش برای انزوای قطر، روابط نیم‌بند با عراق و از همه اینها مهم‌تر درافتادن با جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای همراهی جهان عرب با این کشور در قضیه ایران به نظر نمی‌رسد که کار آسانی برای بن سلمان باشد.

عربستان برای تحمیل نظر خود به منطقه هنوز به تصور سنتی از قدرت در قالب خرید تسلیحات و دلارهای نفتی می‌اندیشد. این در حالی است که قدرت نرم و غیرمادی نیز به همان میزان حاثز اهمیت است و استفاده به‌موقع از این دو در قالب قدرت هوشمند از توان کشوری مثل عربستان بسیار خارج است. ابزارهای قدرت مادی عربستان به خرید مشروعیت داخلی نسبی و تکثیر تکفیر و نفرت پراکنی در جهان اسلام منجر شده است تا به اتحاد.

ادعای حمایت ایران از تروریسم از جانب سعودی به شکلی واضح ریاکارانه است و تنها پول دلارهای نفتی است که باعث چشم‌پوشی از این مسئله می‌شود. عربستان حامی تروریسم سلفی است و بودجه و سلاح گروه‌هایی مانند داعش، القاعده و النصره را تامین می‌کند.

فقدان تجربۀ لازمِ بن سلمان در کشوری مثل عربستان که تا به امروز نشانه‌های بازیگری در منطقه حساس چون خاورمیانه را به صورت عملی به نمایش گذاشته، می‌تواند عواقب و نتایج فاجعه‌باری برای این کشور و همسایگان به دنبال داشته باشد، از این زاویه تشبیه بن سلمان به صدام شاید خیلی پربیراه نباشد.

 

سوتیترها:

 

۱

رقص شمشیر ترامپ در عربستان و هدایای مجللی که بعد از سفر به این کشور دریافت کرد، نشانه روابط جدیدی است که از قضا محمد بن سلمان تلاش زیادی در احیا و گسترش آن کرده و به همین دلیل توانسته جایگزین دیگر چهره محبوب امریکایی‌ها در عربستان، یعنی بن نایف شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *