امام جواد(ع) و انحرافات و چالش‌های عقیدتی

 

طلیعه نوشتار

واکاوی‌های تاریخی نشان می‌دهند که قلمرو مسلمین همیشه از سوی فرصت‌طلبان و صاحبان قدرت در معرض تهدیدات و خطرات قرار گرفته است. شبهه‌افکنی و آمیختن حق و باطل، پنهان‌ترین حربه در دست دشمنانی است که همواره درصدد زدن ضربات جبران‌ناپذیر بر پیکر جامعه اسلامی هستند؛ لذا بررسی سیره پیشوایان معصوم(ع) در راستای حفظ ارزش‌های اصیل اسلامی از مواردی است که علاوه بر هدایت و نجات انسان‌ها، نقش قابل تأملی را در حفظ آرمان‌های جامعه مسلمانان ایفا می‌کند. از این رو آن بزرگواران در طول زندگی با برکت خویش حضور در صحنه و بیداری نسبت به مسائل را مسئولیتی مهم از جانب خداوند سبحان می‌دانستند. نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت و یازدهمین گوهر عصمت و طهارت حضرت امام محمدتقی(ع) معروف به جوادالأئمه(ع) در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.(۱)

پدر بزرگوارش حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) و مادر مکرمه‌اش بانویی مصری‌تبار به نام «سبیکه» از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام(ص) بود؛ به‌طوری که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویی قدیسه و پاکیزه یاد می‌کرد.(۲)

امام جواد(ع) در سن هفت سالگی به امامت رسید و به مدت هفده سال رهبری شیعیان را به عهده گرفت. دوران امامت حضرتش با دو نفر از خلفای ستم‌پیشه عباسی به نام‌های «مأمون و معتصم» مقارن بود.(۳)

امام محمدتقی(ع) در دوره‌ای امامت خویش را آغاز کرد که به‌رغم اقتدار شیعیان عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالش‌های عقیدتی و درگیری‌های مختلف شده بود؛ لذا توانست با اتخاذ بهترین روش‌های آگاهانه از فرهنگ اصیل و ارزش‌های راستین اسلام به صورت شایسته پاسداری کند. همچنین در طول آن سال‌های پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت و آگاهی محروم بودند، موفق شد تا ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشه‌ها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت و ولایت را به قلّه رفیع هدایت برساند. نگارنده در این نوشتار سعی دارد که با الهام از آموزه‌های دینی و سیاسی آن امام همام(ع) به تبیین چالش‌های عقیدتی و انحرافات فکری جامعه اسلامی در عصر امامتش بپردازد. امید است که مورد توجه پویندگان راه ولایت و امامت قرار گیرد.

اثبات امامت خویش

از منظر باورهای مذهب شیعه موضوع امامت یک موهبت الهی است که خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بلند معنوی بداند، به منصب پیشوایی امت برمی‌گزیند، هر چند آن فرد در سنین کودکی باشد. اگرچه از دیدگاه عموم مردم معیار رسیدن به مراتب کمال داشتن سن بالاست، اما از منظر آموزه‌های وحیانی ممکن است یک انسان پاک و وارسته در سن کودکی کمالات و شرایط رهبری جامعه را داشته باشد و خداوند سبحان موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب گرداند.

در عصری که زمینه امامت نهمین فروغ امامت فراهم آمده  و آن حضرت در سن هفت سالگی عهده‌دار این منصب آسمانی شده بود، مسئله مخاطره‌آمیزی که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید می‌کرد، قدرت گرفتن و پیشرفت «مذهب معتزله» بود.

مکتب اعتذال در آن زمان رواج و رونق خاصی گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت می‌کرد. پیروان این مکتب دستورات و مطالب دینی را به عقل خویش عرضه می‌کردند و آنچه را عقلشان صریحاً تأیید می‌کرد، می‌پذیرفتند و بقیه را انکار می‌کردند و چون رسیدن به مقام امامت در سنین خردسالی با عقل ظاهربین آنان سازگار نبود، پرسش‌های دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌کردند تا به پندار خویش حضرت جواد(ع) را در میدان رقابت علمی شکست دهند، اما آن امام(ع) با پاسخ‌های قاطع و استدلال‌های قوی از این امتحانات سربلند بیرون آمد و هر گونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت کرد و نشان داد که برخورداری از منصب الهی در خردسالی هیچ مشکلی ندارد.

علی‌بن اسباط یکی از یاران امام محمدتقی(ع) می‌گوید: «روزی به محضر امام جواد(ع) رسیدم و چون سن ایشان خیلی پایین بود به چهره‌اش خیره شدم. درست همین لحظه امام(ع) تمام افکار مرا خواند و فرمود: ای علی! همانا خداوند درباره «امامت» حجت آورده همان‌طوری که درباره «نبوت» حجت آورده است. قرآن کریم درباره حضرت یحیی(ع) می‌فرماید: «و آتَیناهُ الحُکمَ صبیّاً؛(۴)ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم.» و درباره حضرت یوسف(ع) می‌فرماید: «و لمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماَ و علماَ؛(۵)و چون به حد رشد و کمال رسید به او نبوت و علم دادیم.» و نیز درباره حضرت موسی(ع) می‌فرماید: «و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاستَوی آتَیناهُ حُکماً و علماً؛(۶) و چون به سن رشد و بلوغ رسید به او نبوت و علم دادیم.» بنابراین همانگونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند.»(۷)

همچنین آن حضرت برای اثبات مقام امامت خویش در خردسالی می‌فرماید: «سوگند به خدا! در آغاز بعثت، جز علی(ع) کسی دیگر از پیامبر(ص) پیروی نکرد با اینکه او در آن موقع نه سال بیشتر نداشت و من نیز اکنون نه سال دارم.»(۸)

استدلال امام جواد(ع) به ایمان‌ آوردن حضرت علی(ع) در نه سالگی بر این اساس بود که علی(ع) در این سن و سال شایستگی کسب ایمان کامل را پیدا کرد. (۹)

برخورد با فرقه‌های منحرف

امامان معصوم(ع) هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با فرقه‌های منحرف درگیر بودند. در دوران امامت امام نهم بعضی از انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دوران‌های قبل داشت؛ ولی آن بزرگوار به مناسبت‌هایی با این انحرافات برخورد می‌کرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و درست را بیان می‌کرد و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط بازمی‌داشت و شیعیان را راهنمایی می‌کرد.

یکی از این فرقه‌ها «اهل حدیث» بود که مجسّمی مذهب بودند و خدا را جسم می‌پنداشتند. امام(ع) درباره آنها به شیعیان می‌فرمود: «شما اجازه ندارید پشت هر کسی که خدا را جسم می‌داند نماز بگذارید و به او زکات بدهید.»(۱۰)

«واقفیّه» یکی دیگر از فرقه‌های موجود انشعابی از شیعه بود که به صورت معضلی بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود. آنان کسانی بودند که پس از شهادت امام کاظم(ع) بر آن حضرت توقف کردند و امامت فرزندش علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را نپذیرفتند.

«زیدیه» نیز فرقه‌ای منشعب از شیعه بود که طعن و دشنام آنها به امامان معصوم(ع) سبب موضع‌گیری تند ائمه(ع) در برابر آنان شد؛ چنان که در روایتی از امام جواد(ع) واقفیه و زیدیه مصداق آیه «وُجُوهٌ یومَئذٍ خاشعه عاملهٌ ناصبه»(۱۱) خوانده شدند و در ردیف ناصبی‌ها قرار گرفتند.

هدایت گمراهان

در زمان امامت امام محمدتقی(ع) فردی بود به نام قاسم‌بن عبدالرحمن که به مذهب زیدیه گرایش داشت، اما با شنیدن رهنمودهای قرآنی آن حضرت با حقیقت آشنا شد و به امامت امام جواد(ع) و سایر ائمه(ع) اعتقاد پیدا کرد(۱۲). او در این رابطه می‌گوید: «من زمانی به مذهب زیدیه تمایل داشتم تا اینکه به بغداد سفر کردم و مدتی در آنجا بودم. در همان ایام روزی در یکی از خیابان‌های بغداد دیدم که مردم با شور و شوق وصف‌ناپذیری متوجه یک مکان هستند بعضی می‌دوند، بعضی بالای بلندی‌ها می‌روند و بعضی ایستاده و آنجا را تماشا می‌کنند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: امام جواد(ع) می‌آید. گفتم: من هم باید او را ببینم. تا آنکه حضرت جواد(ع) سوار بر مرکب نمایان شد. من همچنان که به او خیره شده بودم با خود گفتم: خداوند گروه امامیه را از رحمت خویش دور کند. آنان اعتقاد دارند که پروردگار متعال اطاعت این جوان را بر مردم واجب گردانیده است!. همین که این اندیشه در ذهن من خطور کرد حضرت راهش را به سوی من کج کرد و مقابل من این آیه قرآن را تلاوت کرد: «اَ بَشراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُهُ اِنّا اِذاً لَفی ضَلالٍ وَ سُعُر؛(۱۳) [قوم ثمود گفتند:] آیا ما بشری از جنس خود را پیروی کنیم؟ در این صورت ما در گمراهی و جنون خواهیم بود.» با شنیدن این آیه با خود اندیشیدم که مثل اینکه او ساحر و پیشگوست که از اندیشه‌های درونی من خبر می‌دهد! امام جواد(ع) دوباره مرا خطاب قرار داد و این آیه را تلاوت فرمود: «أَلقی الذّکرُ عَلَیه من بیننا بَل هُو کذّابٌ اَسِرّ؛(۱۴) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه، بلکه او بسیار دروغگو و آدم خودپسندی است.»

وقتی که متوجه شدم آن حضرت واقعاً از اندیشه‌های قلبی من خبر می‌دهد و این برای افراد عادی ممکن نیست، فهمیدم که او ولیّ خدا و امام مسلمانان است. بعد از آن از مذهب زیدیه دست برداشتم و اعتقادم به آن بزرگوار کامل شد و نیز به امامت حضرتش اقرار کرده و اعتراف کردم که او حجت خدا بر مردم است.(۱۵)

رد تفسیرهای نابجا

نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری  و علما و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات راهنمایی می‌کرد.

روزی در مجلس معتصم برخی از دانشمندان به آیه‌ای استناد و یک حکم شرعی صادر کردند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطای آنان را گوشزد و تفسیر صحیح را برای حاضران بیان کرد.

«محمدبن مسعود عیاشی سمرقندی» در تفسیر خود ماجرای آن مجلس را این گونه بیان کرده است: در زمان معتصم عباسی عوامل خلیفه، عده‌ای دزد را دستگیر کردند و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان دستور خواستند. خلیفه در مورد این حادثه حساس شورایی تشکیل داد و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حدّ شرعی را در مورد آنان خواستار شد.

علما گفتند: قرآن کریم در این مورد بهترین راهکار است و در این باره می‌فرماید: «اِنّما جزاءُ الذین یُحاربونَ اللهَ وَ رَسولَهُ وَ یَسعَونَ فی الارضِ فَساداً اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اًو تُقَطَّعَ اَیدیهِم وَ اَرجُلُهُم مِن خلافٍ اَو یُنفَوا مِن الارض؛(۱۶) کیفر کسانی که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می‌کنند این است که اعدام شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا اینکه از سرزمین خود تبعید گردند.»

آنان به خلیفه پیشنهاد کردند که طبق این آیه یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسی در همان جلسه از امام(ع) نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهارنظر خودداری کرد، اما وقتی که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه خطا کردند استنباط حکم شرعی از این آیه، دقت بیشتری می‌طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرم‌های مختلف کیفرها فرق می‌کند؛ زیرا این مسئله صورت‌های مختلف و احکام جداگانه دارد:

۱- اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کرد‌ه‌اند و نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت برده‌اند مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای «نفی ارض» است.

۲- اگر راه را ناامن کرده و افراد بی‌گناهی را کشته‌اند، اما به مال دیگران تجاوز نکرده‌اند، مجازاتشان اعدام است.

۳- اگر امنیت را از راه‌های عمومی سلب کرده، انسان‌های بی‌گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده‌اند، کیفر آنان باید سخت‌تر باشد؛ یعنی اول دست و پایشان را به عکس همدیگر قطع ‌کنند، سپس به دار مجازات آویخته ‌شوند. معتصم این نظریه را پسندید و به عامل خود دست داد طبق نظر امام جواد(ع) عمل کند.(۱۷)

نفوذ در دستگاه بنی‌عباس

امام جواد(ع) با توجه به شرایط و موقعیتی که داشت، توانست افرادی از شیعیان را در دستگاه بنی‌عباس بگمارد. وکلای آن امام(ع) در بسیاری از استان‌ها مانند اهواز، همدان، بصره، سیستان، ری، بغداد، قم و خراسان پخش شده بودند.(۱۸) بعضی از شیعیان مانند «حسین بن عبدالله نیشابوری» حاکم بُست و سیستان شد و «حکم بن علیای اسدی» به حکومت بحرین رسید که هر کدام از این دو نفر خمس و وجوهات را به امام جواد(ع) می‌پرداختند و این امر حاکی از وابستگی پنهانی آنان به امام نهم(ع) بود.(۱۹)

فعالیت‌های سیاسی گسترده امام از تجزیه نیروهای شیعه جلوگیری می‌کرد و عاملی برای حمایت از شیعیان در برابر دشمنان بود. همچنین آن بزرگوار رفتار وکلا را کنترل و آنان را ارشاد می‌کرد که کردارشان موجب یاری رساندن به ظالم نشود؛ لذا در این زمینه می‌فرمود: «کسی که به ستمکار یاری برساند و از کرده او راضی باشد در جرم و گناه شریک اوست.»(۲۰)

امام جواد(ع) همانند پدر بزرگوارش با زبان و عدم رضایت خویش را نسبت به خروج از مدینه نشان می‌داد ایشان در بیانی به سختی دورانش اشاره کرد و فرمود: «سی ماه بعد از مأمون فرج و گشایش حاصل می‌شود.» (بعد از سی ماه امام(ع) شهید شد.)

این حدیث نارضایتی امام را از عصر خویش نشان می‌دهد. دورانی که با تقیه همراه بود و همسر حضرت یکی از دشمنان ایشان به حساب می‌آمد و این امر مظلومیت آشکار امام را نشان می‌دهد. اما در عین حال حضرت به تعدادی از شیعیان آگاه خود اجازه ورود به دستگاه خلافت عباسی را داد تا حضور آنان صرفاً به نفع شیعیان باشد و کمکی به بنی‌عباس نشود. اگر چه با این کار تشکیلات شیعه بسیار گسترده و چشمگیرتر شد، ولی امام(ع) همچنان تقیه می‌کرد و دست به هیچ قیامی نزد؛ زیرا موقعیت قیام و بازپس گرفتن خلافت را از غاصبان مساعد نمی‌دید بنابراین سکوت کرد.(۲۱)

 

مخالفت با دروغ‌پردازان

پس از آنکه مأمون دخترش را به ازدواج امام جواد(ع) درآورد، در مجلسی که وی (مأمون) و بسیاری دیگر از جمله فقهای درباری مانند «یحیی بن اکثم» حضور داشتند، یحیی به امام(ع) گفت: روایت شده که جبرئیل به حضور پیامبر(ص) رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: من از ابوبکر راضی هستم! از او بپرس که آیا او از من راضی است؟

امام(ع) فرمود: کسی که این خبر را نقل می‌کند باید خبر دیگری را که رسول خدا(ص) فرمود: کسانی که بر من دروغ می‌بندند، بسیار هستند و بعد از این نیز بسیار خواهند شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق است، قبول کنید و آنچه مخالف با کتاب خدا و سنت است، رها کنید. روایت مذکور با کتاب خدا سازگاری ندارد؛ زیرا خداوند فرمود: «وَ لَقَد خَلَقنا الانسانَ و نَعلَمُ ما تُوَسوِسُ به نفسُهُ و نَحنُ اَقرَبُ الیه مِن حَبلِ الورید؛(۲۲) ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه چیزی می‌گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تر هستیم.» آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا از پیامبر(ص) بپرسید؟!(۲۳)

یحیی بن اکثم روایت دیگری را مطرح کرد و امام جواد(ع) قاطعانه آن را پاسخ داد.

 

مبارزه با تفکرات غلوآمیز

در هر دین و مذهبی ممکن است کسانی پیدا شوند که در بعضی از آموزه‌ها یا اصول آن، جایب گزافه‌گویی و مبالغه را بگیرند و درباره شخصیت‌های دینی دچار غلوّ شوند. متأسفانه در میان شیعیان و یا به اسم شیعه گروهی بودند که دچار چنین انحرافی شدند و نسبت به ائمه طاهرین(ع) غلوّ می‌کردند و حتی بعضی از آنها برای آن حضرات قائل به مقام اولوهیت بودند.

امام سجاد(ع) در سیره خود از غالیان تبرّی می‌جوید و می‌فرماید: «عده‌ای از شیعیان ما در دوستی با ما همان چیزی را می‌گویند که یهود در مورد عزیر(یکی از پیامبران) و نصارا در مورد عیسی بن مریم(ع) گفتند: نه آنان از ما هستند و نه ما از ایشان هستیم»(۲۴)

«محمدبن سنان» از جمله کسانی است که در محبت اهل بیت(ع) زیاده‌روی می‌کرد. او می‌گوید: روزی محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلی از جمله اختلافات شیعیان را مطرح می‌کردم امام(ع) فرمود: ای محمد! خداوند قبل از هر چیز نور محمد(ص) علی و فاطمه را خلق کرد، سپس اشیاء و موجودات دیگر را آفرید و اطاعت اهل بیت(ع) را بر آنان واجب کرد و امور اینها را در اختیار اهل بیت(ع) قرار داد. بنابراین فقط آنان حق دارند چیزی را حلال یا حرام کنند و حلال و حرام ایشان نیز به اذن و اراده خداوند است.

ای محمد! دین همین است. کسانی که جلوتر بروند و افراط نمایند، منحرف شده‌اند و راه را کج رفته‌اند و کسانی که عقب بمانند و تفریط کنند، پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهی با اهل بیت(ع) است و تو نیز باید همین راه را طی کنی.(۲۵)

 

طرد افراد ناصالح

یکی از خطراتی که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب را تهدید می‌کند، وجود اطرافیان ناصالح و نالایق است که به خاطر اغراض مادی، انحرافی و اعتقادی پیرامون بزرگان را می‌گیرند و بین آنان و مردم فاصله ایجاد می‌کنند و معمولاً راه‌های ارتباطی مردم را با آن رهبران قطع می‌کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیان‌های جبران‌ناپذیری جامعه را تهدید کند و مشکلات بسیاری را به بار می‌آورد.

در زمان امامت امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمی سن امام به خیال خود فکر می‌کردند که می‌توانند بر امور جامعه مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند آن حضرت این خطر را احساس و بدون هیچ اغماضی آنها را طرد کرد.

«ابوعمر جعفربن واقد» و «هاشم بن ابی هاشم» در زمره این افراد جای داشتند. امام محمدتقی(ع) درباره آنان فرمود: «خداوند آنها را لعنت کند؛ زیرا به اسم ما از مردم اخّاذی می‌کنند و ما را وسیله دنیای خود قرار داده‌اند.»(۲۶)

 

آگاهی از توطئه سیاسی

پس از شهادت امام رضا(ع) در سال ۲۰۳ ه.ق، مأمون در سال ۲۰۴ به بغداد رفت و آنجا را مرکز خلافت خود قرار داد. وی در اولین فرصت نامه‌ای به امام جواد(ع) نوشت و ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. امام(ع) بر اساس مصلحت و شرایطی که ایجاب می‌کرد، به‌ناچار این دعوت را پذیرفت و مدینه را به قصد بغداد ترک کرد. هنگامی که به بغداد رسید، مورد احترام مأمون قرار گرفت و خلیفه آن حضرت را در یکی از خانه‌های مجاور خانه خودش اسکان داد و دخترش را به عقد ازدواج ایشان درآورد.(۲۷)تا با این کار امام جواد(ع) را تحت نظارت و کنترل داشته باشد و شیعیان را از خود راضی نگه دارد. آن حضرت توطئه سیاسی مأمون را می‌دانست ولی برای حفظ شیعیان صلاح دید که به ظاهر خود را به مأمون نزدیک کند. امام جواد(ع) در کنار همین سیاست توانست به منظور گسترش مکتب تشیع و تقویت فرهنگ شیعی از فرصت‌ها استفاده و شاگردان و نمایندگانی را تربیت کند.(۲۸)

 

شکست توطئه معتصم

معتصم عباسی و درباریانش از راه‌های تطمیع و تهدید وارد شدند تا امام جواد(ع) را تسلیم دربار کنند، ولی امام(ع) با کمال هوشیاری و صلابت در برابر آنان ایستاد. رژیم خونخوار معتصم اگر چه همه انقلابی‌ها و شورشیان علوی را سرکوب کرد، ولی هرگز نتوانست آن حضرت را در برابر خود به تعظیم وادارد.

یکی از توطئه‌های معتصم عباسی تهمت، جوسازی و تحریک مردم علیه امام جواد(ع) بود؛ لذا برای رسیدن به این هدف شوم گروهی از وزیران و درباریان خود را خواست و به آنان گفت: به نفع من بر ضد محمد بن علی(ع) گواهی دهید و بنویسید که او تصمیم به قیام و شورش دارد. آنگاه دستور داد تا امام(ع) را نزدش آوردند و به ایشان گفت: تو می‌خواستی علیه حکومت من قیام مسلحانه کنی. حضرت جواد(ع) فرمود: به خدا سوگند که چنین اراده‌ای نکرده‌ام. معتصم گفت: من شاهد دارم و آن جماعت را احضار کرد و آنان به امام(ع) گفتند: ما نامه‌هایی از بعضی غلامان تو دریافت کرده‌ایم که مردم را با این نوشته‌ها به قیام دعوت کرده‌اند. امام محمدتقی(ع) در حالی که معتصم و همراهانش در ایوان دارالخلافه نشسته بودند دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا! اگر این گروه بر من دروغ می‌بندند، همه آنان را به عذاب گرفتار کن! راوی می‌گوید: به ایوان نگاه کردم دیدم در حال لرزیدن است و معتصم سخت ترسیده است؛ لذا به محمد بن علی(ع) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص) از گفته خود پشیمانم و توبه کردم. از خداوند بخواه تا به ایوان آرامش دهد. در این هنگام امام جواد(ع) چنین دعا کرد: خدایا تو می‌دانی که اینها دشمنان تو و اهل بیت(ع) هستند. ایوان را آرام فرما. در این هنگام ایوان آرام گرفت.(۲۹)

 

شناخت افراد بیگانه

نهمین فروغ امامت همیشه با بصیرت و درایت مراقب بود که مبادا جاسوسی، خود را در سلک شیعیان راستینش جا بزند و باعث گرفتاری ‌شود؛ لذا آن حضرت آگاهانه کنترل دقیقی نسبت به این مسئله داشت. موسی بن جعفر رازی می‌گوید: با عده‌ای از شیعیان حقیقی برای جواب گرفتن سئوالات خود، به محضر امام جواد(ع) در بغداد شرفیاب شدیم. وقتی وارد شدیم امام(ع) بلافاصله به غلام خود دستور داد که یکی از افراد گروه ما را از محضرش خارج کند؛ بنابراین فرمود: فلانی بیگانه است و اینجا جای زرنگی و دو رنگی نیست. من می‌خواهم با دوستان و پیروان واقعی خود سخن بگویم.

آن مرد از جای خود برخاست و گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و محمد(ص) فرستاده اوست و علی(ع) پیشوای مؤمنان است و اینکه پدران تو امامان برحق هستند و به‌درستی که در این زمان حجت خدا هستی. آنگاه امام جواد(ع) فرمود: اکنون که یکرنگی پیشه کرده‌ای و از گمراهی بیرون آمدی و به حقیقت اقرار کردی بنشین و به سخنان من گوش بده.

موسی بن جعفر رازی گفت: وقتی خارج شدیم آن مرد به من گفت: مدت چهل سال بود که من زیدی مسلک بودم و به امامت زید اعتقاد داشتم و با شیعیان شما نیز دوست بودم و عقیده خود را پنهان می‌کردم. این موضوع را هیچ کس نمی‌دانست و چون محمدبن علی(ع) دانست و مرا شناخت، فهمیدم که حجت خدا بر روی زمین است و به حقانیت او اعتراف کردم.(۳۰)

نخبه‌پروری

زمامداران معاصر ائمه(ع) هر چند اجازه نمی‌دادند که آن بزرگواران برای مسائل آموزشی و تعلیم و تربیت افراد تشکیلات منسجم و منظمی ایجاد کنند، اما گفتار، رفتار و کردار با مردم و پاسخگویی به پرسش‌های سئوال‌کنندگان در زمینه‌های گوناگون بسیار آموزنده بود. درِ خانه آن برگزیدگان الهی همیشه بر روی دانش‌پژوهان و کمال‌جویان باز و محضر مبارکشان سرشار از فیض و برکت بود. هر کسی سئوالی داشت، می‌توانست مطرح کند و پاسخ قانع‌کننده‌ای از آنان بشنود و حتّی با ایشان به بحث و مناظره بپردازد.

برای امام محمدتقی(ع) از سوی دستگاه خلافت عباسی شرایطی فراهم شده بود که امکان تماس زیاد مردم با آن حضرت و بهره‌گیری از محضر پر فیضش مشکل بود.  با این حال گروه زیادی از شیفتگان و مجذوبین مکتب ولایت، توفیق درک محضر نورانی آن گرامی را پیدا کردند و از خرمن دانش ایشان خوشه‌ها چیدند و بسیاری از این تربیت یافتگان با مکتوب کردن علومی که از آن بزرگوار آموخته بودند،  خدمات شایانی به جامعه شیعه کردند. دانشمندان علم رجال و تراجم تعداد اصحاب و شاگردان امام جواد(ع) را یکصد و سیزده نفر ذکر کرده‌اند که بیست و شش نفر از آنان مجموعاً هفتاد و هشت اثر نوشته‌اند. یکی از آنان «علی‌بن‌مهزیار» است با تألیف سی و پنج اثر. دیگری «محمدبن‌ عبدالله‌بن‌ مهران» است با هفت اثر و سومی «معاویهًْ‌بن‌حکیم» با هفت اثر،(۳۱) یکی از اصحاب آن حضرت، حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که تعداد قابل توجهی حدیث از امام جواد(ع) نقل کرده است.(۳۲) از دیگر چهره‌های برجسته و درخشان از بین شاگردان و راویان آن بزرگوار می‌توان «احمدبن محمدبن نصر بزنطی»، «زکریا بن آدم» و «حسین بن سعید اهوازی» را نام برد که هر کدام در صحنه‌های علمی و فقهی وزنه‌ای خاص به شمار می‌رفتند.(۳۳)

 

تأیید قیام شهید فخ

یکی از بزرگ‌ترین قیام‌های علویان بر ضد حکومت ننگین بنی عباس، قیام «حسین‌بن علی» معروف به «شهید فخ» بود. این قیام در زمان حکومت چهارمین حکومت خلیفه عباسی (هادی عباسی) رخ داد و سندی بر ناحق بودن حکومت عباسیان قلمداد شد؛ به‌طوری که حماسه سایر نهضت‌های شیعی علیه خلفای عباسی را در خاطره‌ها تجدید کرد. شهید فخ و یاران قهرمانش در سرزمین فخ (نزدیک مکه) با سپاه هادی عباسی شجاعانه جنگیدند و عاشورای دیگری را در تاریخ اسلام به وجود آوردند.(۳۴)

امام جواد(ع) این قیام الهی انسانی را تأیید کرد و فرمود: «برای ما آل محمد(ص) بعد از واقعه کربلا قتلگاهی بزرگ‌تر از قتلگاه فخ نیست.»(۳۵)

ختام نوشتار

حضرت جوادالائمه(ع) در طول دوران پربرکت امامت خویش آگاهانه به مبارزه فرهنگی ادامه داد تا اینکه در آخر ماه ذی‌القعده به دستور معتصم عباسی توسط همسر بی‌وفایش (ام‌الفضل) با انگور زهرآلود مسموم شد.(۳۶) با مسموم شدن آن حضرت عقده دختر مأمون خالی نشد؛ لذا در را از پشت به روی امام(ع) بست و به کنیزان دستور داد هیاهو کنند تا کسی صدای امام جواد(ع) را نشنود.(۳۷) سرانجام بر اثر همان زهر، آن حضرت به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در قبرستان قریش بغداد (کاظمین فعلی) در کنار قبر جدش موسی‌بن جعفر(ع) به خاک سپرده شد. اما در همان حال ام‌الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه افتاد حضرت به او فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ اکنون که مرا کشتی، گریه کردن سودی ندارد. این را بدان که به خاطر خیانتی که کردی، به چنان  دردی مبتلا می‌شوی که هرگز علاج ندارد و چنان به فقر و تنگدستی دچار می‌شوی که جبران‌ناپذیر باشد. بر اثر نفرین آن حضرت، ام‌الفضل به بیماری سختی گرفتار شد و همه اموالش را در راه معالجه آن صرف کرد و به فقر و بدبختی افتاد و به بدترین وضع از دنیا رفت.(۳۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- برخی ولادت آن بزرگوار را در ماه رمضان سال ۱۹۵ ه.ق می‌دانند. نک: الارشاد، شیخ مفید، ص ۱۶٫

۲- بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۵۰، ص ۱۵٫

۳- اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۴۹۲٫

۴- سوره مریم، آیه ۱۲٫

۵- سوره یوسف، آیه ۲۲٫

۶- سوره قصص، آیه ۱۴٫

۷- اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸۴٫

۸- همان، ص ۳۸۴٫

۹- احقاق‌الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج ۲، ص ۶۲٫

۱۰- التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۰۱٫

۱۱- سوره غاشیه، آیات ۲ – ۳٫

۱۲- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص ۴۹۰٫

۱۳- سوره قمر، آیه ۲۴٫

۱۴- همان، آیه ۲۵٫

۱۵- کشف‌الغمه فی المعرفهًْ الأئمه، علی بن عیسی اربلی، ج۳، ص ۲۱۶٫

۱۶- سوره مائده، آیه ۳۳٫

۱۷- تفسیر عیاشی، محمدبن مسعود عیاشی، ج ۱، ص ۳۱۵٫

۱۸- سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۵۶۰٫

۱۹ – تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، حسین جاسم، ترجمه سیدمحمدتقی آیت‌اللهی، ص ۷۹٫

۲۰- کشف‌الغمه فی المعرفهًْ الأئمه، ج ۳، ص ۱۳۸٫

۲۱- زندگانی سیاسی امام جواد(ع)، جعفر مرتضی عاملی، ص ۱۷٫

۲۲- سوره ق، آیه ۱۶٫

۲۳- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۸۴٫

۲۴- اختیار معرفهًْ الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ص ۱۰۲٫

۲۵- اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۱٫

۲۶- مأخذ قبل، ص ۵۴۹٫

۲۷- اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۲، ص ۳۳٫

۲۸- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، ص۷۹٫

۲۹- بحارالانوار، ج ۵۰، ص۴۶٫

۳۰- سرمایه سخن، سیدمحمدباقر سبزواری، ج ۳، ص ۲۷۱٫

۳۱- نک: سیر حدیث در اسلام، سیداحمد میرخانی، صص ۲۷۸ – ۲۶۶٫

۳۲- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، ص ۴۹۱٫

۳۳- اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۵٫

۳۴- پیشوایان نور، سیدمحمدرضا طباطبایی نسب، ص ۹۷۴٫

۳۵- بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۶۵٫

۳۶- اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۲٫

۳۷- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۳۴ – ۲۳۳٫

۳۸- سوگندنامه آل محمد(ص)، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۳۲٫س

 

 

 

سوتیترها:

 

  1. امام محمدتقی(ع) در دوره‌ای امامت خویش را آغاز کرد که به‌رغم اقتدار شیعیان عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالش‌های عقیدتی و درگیری‌های مختلف شده بود؛ لذا توانست با اتخاذ بهترین روش‌های آگاهانه از فرهنگ اصیل و ارزش‌های راستین اسلام به صورت شایسته پاسداری کند

امام جواد«ع» در طول آن سال‌های پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت و آگاهی محروم بودند، موفق شد تا ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشه‌ها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت و ولایت را به قلّه رفیع هدایت برساند

۳٫

یکی از توطئه‌های معتصم عباسی تهمت، جوسازی و تحریک مردم علیه امام جواد(ع) بود؛ لذا برای رسیدن به این هدف شوم گروهی از وزیران و درباریان خود را خواست و به آنان گفت: به نفع من بر ضد محمد بن علی(ع) گواهی دهید و بنویسید که او تصمیم به قیام و شورش دارد

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *