مقدمه
بررسی حوادت چند دهه اخیر حیات انقلاب اسلامی نشان میدهد نوک حمله دشمنان داخلی و خارجی انقلاب شکوهمند ایران برای اجرای توطئههای خطرناک خود علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، هجوم و حمله به رأس هرم نظام، یعنی رهبری است. اصولاً آنچه در طول تاریخ بیش از امور دیگر مورد حمله و هجوم همهجانبه دشمنان قرار گرفته، «رهبری و زعامت اسلامی» بوده است.
«رهبری و امامت» در نظام اسلامی، بحث اسلام مجسّم است که اسلام را از حالت نظری و تئوریک خارج میکند و به آن جنبه «عملی» و «نمود عینی» میبخشد. دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب نیز این مسئله را بهخوبی دریافتهاند که محرّک اصلی و بسیج کننده ملتها علیه مستکبران و استعمارگران همان «رهبری جبهه حق» است؛ از اینرو همه باطلپیشگان و در رأس آنها استکبار جهانی و فرزند نامشروعش (اسرائیل غاصب)، مبارزه با رهبری را در رأس برنامههای خود قرار دادهاند و بیش از هر چیزی، تیرهای زهرآگین خویش را به سوی رهبری جبهه حق نشانه رفتهاند.
بر این اساس یکی از راهبردهای دشمن برای براندازی انقلاب، تضعیف رهبری و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن است. مقابله با اصل نظریه ولایتفقیه نیز از شگردهای دشمنان انقلاب است. استحکام نظام انقلابی در ایران، همانگونه که در قانون اساسی ملحوظ شده، وابسته به اقامه اصل ولایتفقیه است. تا زمانی که خدشهای به این اصل وارد نیامده، براندازی انقلاب ناممکن خواهد بود.
از اینرو، دشمنان انقلاب نسبت به آن اصل تشکیک و حملات خود را متوجه اساس ولایتفقیه کردهاند. آنان نه تنها در این راه از به کار گرفتن برخی از نیروهای «نفوذی» خود در مراکز مختلف تصمیمگیری و اجرایی خودداری نکردند، بلکه در طرحی ویژه چنین وانمود کردند که مثلاً ولایتفقیه ریشه محکم فقهی و تاریخی ندارد و اگر هم ریشهدار باشد، کاربرد سیاسی ندارد. گاهی نیز در راستای این هدف، حمله به نهادهای وابسته به رهبری را در دستور کار خود قرار میدهند.
قرآن کریم درباره تضعیف رهبری و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن در جوامع اسلامی میفرماید: «…وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِم لِیَأْخُذُوهُ…؛ هر امّتی در پی آن بود که توطئهای کند و پیامبرش را بگیرد(وآزار دهد).»(۱)
در آیه دیگر میفرماید: «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ…؛ به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه میکشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از (مکه) بیرون کنند.»(۲)
روشن است که جنگ دشمن با «رهبری جبهه حق» همیشه شکل ثابتی نداشته است؛ زیرا دشمن متناسب با زمان و مکان، تاکتیک و شیوه متناسبی را اختیار میکند، مثلاً آنجا که رهبری از نفوذ و وجهه اجتماعی و سیاسی برخوردار باشد، برخورد خشن و تند برای براندازی و حذف وی کاری بسیار مشکل و در برخی مواقع غیرممکن میشود، بنابراین در چنین مرحلهای دشمن از شیوههای تند و قهرآمیز صرفنظر و از روشهای دیگر استفاده میکند.
در این نوشتار مختصر به مهمترین روشها و شیوههای دشمن در تضیف رهبری میپردازیم.
مهمترین روشهای دشمن در تضیف رهبری
۱ـ ایجاد تردید در حقانیت رهبری
یکی از ترفندها و نیرنگهایی که دشمنان علیه رهبر الهی به کار میگیرند، ایجاد تردید و ابهام در بین مردم نسبت به مقام رهبری است؛ البته در جوامع عقبافتادهای که از رشد فرهنگی قابل ملاحظهای برخوردار نیستند و به بلوغ فکری لازم نرسیدهاند، این حربه مؤثرتر است. به تعبیر دیگر دشمن با تکیه بر روی نقاط دارای ابهام به تحریک افکار و ایجاد علامتهای سئوال فراوان و شایع گردانیدن «اگرها» و «مگرها» میپردازد.(۳)
قرآن کریم نمونههایی از حرکت مزوّرانه و توطئهآمیز دشمنان را در باره رهبران الهی در فرازهایی تاریخی بیان میکند: «و گفتند: چرا این پیامبر غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ چرا فرشتهای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار نماید؟ یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که (میوه) آن بخورد.»(۴)
«…آیا انسانهایی مثل ما میخواهند ما را هدایت کنند؟!…»(۵)
«اشراف متکبّر قوم او (صالح) به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا (به راستی) شما یقین دارید که «صالح» از طرف پروردگار خود فرستاده شده است.»(۶)
عدّهای از دشمنان پیامبر اکرم«ص» گفتند: «به راستی پیامبر مرد فقیر و بیچارهای است، چگونه شایسته چنین مقام رفیع و بزرگی است!».(۷)
۲ـ تقدسزدایی از رهبری با استفاده از حربه تهمت و افترا
دشمن همیشه برای رسیدن اهدافش به هر وسیله ممکن دست میزند و کاری به این که آن وسیله مشروع باشد یا نباشد ندارد؛ زیرا به نظر او هدف توجیه کننده وسیله است. از آنجایی که دشمن با «رهبری اسلامی» به مثابه بزرگترین خصم خویش برخورد میکند، این حربه «تهمت و افترا» که در جهان امروز به عنوان یک شگرد دیپلماسی و یک جنگ سرد مطرح است، بیش از هر جای دیگر متوجه رهبری اسلامی است؛ چنان که در تاریخ اسلام میبینیم که اکثر پیشوایان نظام الهی از ضربات این حربه مصون نماندهاند، ولی کیفیت به کارگیری این حربه، متناسب با محیط و جوّ فکری و فرهنگی مردم بوده است.
براساس آیاتی از قرآن کریم، طرّاحان صحنه باطل برای پراکنده ساختن مردم از گرد وجود رهبری حق، او را «دگرگون کننده عقائد مردم»،(۸) «فردی آشوبگر! فتنهانگیز»،(۹) «دیوانه! شاعر! افسونگر»،(۱۰) «دروغگو»،(۱۱) «گمراه! و منحرف»،(۱۲) «عامل زیانکاری جامعه»(۱۳) و «فریبکار و مزوّر»(۱۴) و… معرفی میکردند.
در تاریخ صدر اسلام نیز شواهدی عینی فراوانی وجود دارند که دشمنان اولیای الهی از حربههای مختلفی برای تضعیف رهبران الهی استفاده میکردند.
ابوجهل در انجمن «دارالندوه» که برای کشتن پیامبر«ص» جمع شده بودند، درباره پیامبر«ص» این چنین گفت: «محمد بن عبدالله به خدایان ما دشنام داده، جوانان ما را تباه و فاسد نموده و جماعت ما را پراکنده ساخت.»(۱۵)
همچنین بعد از آن که پیامبر«ص» به مدینه هجرت کردند، شخصی به نام «عبدالله بن اُبیّ (سرسلسله منافقان) خطاب به آن حضرت گفت: به نزد کسانی که تو را فریب دادهاند، برو؛ در سرزمین ما، ما را فریب مده.»(۱۶)
در تاریخ انقلاب نیز آمده است، در مسافرتی که شاه ایران (محمدرضا پهلوی) در چهارم بهمن ۱۳۴۱ به «قم» داشت و با عدم استقبال علما و رهبران نهضت روبهرو شد، از فرط ناراحتی وارد حرم حضرت معصومه«س» نشد و ضمن سخنان خود گفت: «… همیشه یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، سنگ در راه ما میانداختند، ریرا مغز آنان تکان نخورده و قابل تکان خوردن نبوده… و از هزاران سال پیش تا کنون فکرشان تکان نخورده.»(۱۷)
همچنین دستگاه جاسوسی شاه (ساواک) پس از تبعید امام طی اطلاعیهای که از رادیو پخش و در جراید عصر تهران منتشر شد، خبر تبعید ایشان را بدین شرح اعلام داشت: «طبق اطلاع موثّق و شواهد و دلایل کافی چون رویه آقای «خمینی» و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، بنابراین در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.»(۱۸)
گرچه این «شایعات، سخیف و باور نکردنی بودند، امّا به هر حال روی عدّهای اثر میگذاشتند، زیرا اصولاً مردم با آگاهی از اینکه چیزی شایعه است و واقعیت ندارد، باز چند درصدی تحتتأثیر قرار میگیرند و طبیعی است که اگر دهها بار گفته شود فلانی مجنون، دروغگو و آشوبگر و… است، در هر حال اثر خواهد داشت.»(۱۹)
آیات قرآن و برخی از جریانهای تاریخی نشان میدهند که وارد کردن چنین نسبتهای بیپایهای به انبیا و رهبران الهی از دیرباز سابقه داشته است. سردمداران کفر و الحاد نمیخواستند که مردم «این آواهای رحمانی رهبران حق و فضیلت» را که شنونده را سخت مجذوب خود میکرد، بشنوند و بیدار شوند.
روشن است که هدف دشمنان اسلام و در رأس همه آنها استکبار جهانی از دادن چنین نسبتهای بیپایهای به رهبران نهضتهای اسلامی، تضعیف رهبری و ترور شخصیت و منزوی کردن آنهاست.
۳ـ تضعیف دستیاران و تشکیلات رهبری
قرآن کریم در سوره هود میفرماید: «اشراف کافر قوم نوح گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذلِ سادهلوح نمییابیم.»
در آیهای دیگر میفرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء؛ و هنگامی که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، میگویند: آیا ما نیز همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟»(۲۰)
در تاریخ انقلاب اسلامی آمده است: شاه (محمدرضا پهلوی) درباره فدائیان و دستیاران «رهبری نهضت» پانزده خرداد ۱۳۴۲ چنین گفت: «… باید به شما بگویم که متأسفانه کسانی که بساط پانزده خرداد را به راه انداختند، کما اینکه در میان کسانی که زخمی یا دستگیر شدهاند، خیلی از آنها میگفتند که ما چه کار کنیم! به ما «بیست و پنج» ریال پول داده بودند و میگفتند در کوچهها بدوید و بگویید زنده باد فلانی!»(۲۱)
این دیکتاتور در این نطق لبه تیز حمله خود را متوجه دستیاران و مقلدین رهبری که به حمایت و پشتیبانی از رهبری امام خمینی«ره» به پا خاستند، کرده که آنان ـ العیاذ بالله ـ آن قدر نادان و حقیر و بیچاره بودند که جان خود را در مقابل مبلغ ناچیزی به مخاطره میانداختند و خود را در مقابل رگبار مسلسلهای دژخیمان رژیم قرار میدادند! زهی بیشرمی و وقاحت!
بعد از پیروزی انقلاب نیز دشمنان با مطرح ساختن بحث حاکمیت دوگانه و تقسیمبندی نهادهای حکومتی به انتصابی و انتخابی و القاء تضاد و تعارض میان این دو، به تضعیف رهبری و وحدت ملی پرداختند. تلاش دشمن آن بود که با این القائات شوم، نهادهای منتسب به رهبری را در اذهان مردم تضعیف کند و وجود چنین سازمانهایی را مخالف مردمسالاری دینی جلوه دهد.
موضعگیریهای شیطنتآمیز و جانبدارانه و رفتارهای مشکوک و مرموز و موذیانه دستگاههای اطلاعرسانی و کیفیت خبررسانی دشمنان از بخش (به اصطلاح آنان) انتخابی، یکی دیگر از سیاستها و توطئههای عمیق دشمنان در آسیبرسانی به ساختار انقلاب ولایتمدار مردم سالار دینی بوده است، امّا با یاری خداوند، تمام این توطئهها و نقشهها در پرتو رهبریهای پیامبرگونه و تدابیر حکیمانه امام خمینی«ره» و موضعگیریهای خردمندانه مقام معظم رهبری و حضور مقتدرانه مردم در صحنههای گوناگون شکست خورد و دشمن را ناکام کرد و باعث تعمیق پیوند امام و امت و رهبر و ملت و استحکام پایههای نظام ولایی گردید و عامل روشن شدن اهمیت، حساسیت جایگاه تعیینکننده و راهگشای رهبریت (ولایت فقیه) در تداوم انقلاب شد.
بنابراین، مزوّران و طرّاحان صحنه باطل در طول تاریخ اسلام به افراد پاکدل و حقیقتجو که با مشاهده آثار حقانیت رهبران جبهه حق سر تعظیم فرود میآوردند، مارک «سفاهت»، «رذالت» و «انحصارطلب» و… میزنند، تا بلکه بتوانند از این رهگذر از گرایش مردم بیدار شده به جانب «رهبری بکاهند و او را تنها رها کنند که در این صورت مبارزه با او و ملّت بی رهبر بسیار آسانتر خواهد بود.
۴ـ استهزا و تحقیر رهبری
«استهزا» عبارت از این است که مطلبی را برخلاف آنچه در باطن دارند به گونهای اظهار کنند که مفهوم آن نسبت دادن کمعقلی به کسی باشد.(۲۲)
قرآن کریم در سه آیه شریفه میفرماید: «هیچ پیامبری به سراغ آنها نمیآمد، مگر این که او را به باد استهزا میگرفتند.»(۲۳)
«حضرت نوح«ع» مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او میگذشتند، او را مسخره میکردند.»(۲۴)
«وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا؛ هنگامی که کافران تو را میبینند، کاری جز استهزا کردن ندارند.»(۲۵)
این آیات شریفه بیانگر این اصلاند که استهزای «رهبران الهی» از عادات و سنّت همیشگی و جاریه مجرمین و مستکبرین بوده است.
در تاریخ اسلام به نام افرادی برمیخوریم که بیش از دیگران در مخالفت با پیامبر«ص» و آزار رساندن به آن حضرت اصرار میورزیدهاند. این گروه اغلب از سران قوم و عناصر متنفّذ مکه بودند که «مستهزئین» نامیده شدهاند. این افراد همین که پیامبر«ص» را میدیدند، زبان به استهزا و تمسخر آن حضرت میگشودند و سخنان ناهنجار بر زبان میراندند. قرآن کریم میفرماید: «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ؛ ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.»(۲۶)
با توجه به آیات و شواهد تاریخی، این مسئله روشن میشود که هدف دشمن از این تحقیرها و تمسخرها، شکستن «اُبُّهت و قداست رهبری» (تضعیف رهبری) و متفرق ساختن افراد حقطلب و بیدار از اطرافش و یا حداقل بیاعتنا کرده مردم نسبت به او و رهنمودهایش است.
به هرحال امروزه، تضعیف رهبری نظام اسلامی از جمله اهدافی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی آن را دنبال میکنند. دشمنان اسلام و مسلمانان دریافتهاند که یکی از مهمترین علل وقوع انقلابها و خیزشها نقش بیبدیل رهبری است؛ ازینرو در صددند تا با عناوین گوناگون به تضعیف آن بپردازند، زیرا دشمنان داخلی و خارجی نقش رهبری را در نظام جمهوری اسلامی ایران تجربه کرده و دیدهاند که وجود رهبر قدرتمند و برخوردار از حمایتهای مردمی و با پشتوانه مکتبی بود که توانست کشتی انقلاب را به ساحل نجات برساند.
پینوشتها
۱ـ مؤمن، ۵٫
۲ـ انفال، ۳۰٫
۳ـ اقتباس از «مجله پیام انقلاب»، شماره ۶۹، ص۵۵٫
۴ـ فرقان، ۷-۸٫
۵ـ تغابن، ۶٫
۶ـ اعراف، ۷۵٫
۷ـ «التفسیر الکبیر»، ج۸، ص۵٫
۸ـ مؤمن، ۲۶٫
۹ـ اعراف، ۱۲۷٫
۱۰ـ حجر، ۶ و صافات، ۴۶ و یونس، ۲ و ذاریات، ۵۲٫
۱۱ـ قمر، ۲۵٫
۱۲ـ اعراف، ۶۰٫
۱۳ـ مؤمنون، ۳۴ و اعراف، ۹۰٫
۱۴ـ احزاب، ۱۲٫
۱۵ـ طباطبایی، محمد حسین، «المیزان فی تفسیرالقرآن»، ج۹، ص۷۸٫
۱۶ـ سبحانی، جعفر، «فروغ ابدیت»، ج۱، ص۴۵۰٫
۱۷ـ مدنی، سید جلال الدین، «تاریخ سیاسی معاصر ایران»، ج۲، ص۱۵-۱۷٫
۱۸ـ روحانی، سید حمید، «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، ج۱، ص۷۴۴٫
۱۹ـ جعفریان، رسول، «تاریخ سیاسی اسلام»، ص۱۱۹٫
۲۰ـ بقره، ۱۳٫
۲۱ـ روحانی، سید حمید، «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)»، ج۱، ص۵۰۰٫
۲۲ـ طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، ج۵-۶، ص۱۵۹٫
۲۳ـ حجر، ۱۱ و یس، ۳۰ و زخرف، ۷٫
۲۴ـ هود، ۳۸٫
۲۵ـ انبیا، ۳۶٫
۲۶ـ حجر، ۹۵٫
سوتیترها:
۱
.
بعد از پیروزی انقلاب نیز دشمنان با مطرح ساختن بحث حاکمیت دوگانه و تقسیمبندی نهادهای حکومتی به انتصابی و انتخابی و القاء تضاد و تعارض میان این دو، به تضعیف رهبری و وحدت ملی پرداختند. تلاش دشمن آن بود که با این القائات شوم، نهادهای منتسب به رهبری را در اذهان مردم تضعیف کند و وجود چنین سازمانهایی را مخالف مردمسالاری دینی جلوه دهد.
۲٫
امروزه، تضعیف رهبری نظام اسلامی از جمله اهدافی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی آن را دنبال میکنند. دشمنان اسلام و مسلمانان دریافتهاند که یکی از مهمترین علل وقوع انقلابها و خیزشها نقش بیبدیل رهبری است؛ ازاینرو در صددند تا با عناوین گوناگون به تضعیف آن بپردازند.