گوهر وجودت را ارزان مفروش

اگر حقیقت برنامه انسان‌ساز الهی که قرآن کریم است در متن اجتماع پیاده بشود، مردم به سعادت ابدی‌ می‌رسند. می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم،(۱) خدا و رسول را اجابت کنید وقتی شما را دعوت می‌کنند به آنچه که به شما حیات می‌بخشد و شما را زنده می‌کند، اجابت کنید.»

می‌فرماید بیایید آب حیاتی بنوشید تا زنده ابدی شوید. نچشیدید. نمی‌دانید. نرسیدید. خودتان را ارزان فروختید. کجا می‌روید؟. ما خواهان خیر و سعادت شما هستیم. ما به عالمیان خطاب می‌کنیم: «إِنَّ هَذَا القُرآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ: (۲) این قرآن به راهی که استوارترین راه‌هاست هدایت می‌کند.»

به تعبیر خود قرآن: «قُل کُلّ یَعمَل عَلَى شَاکِلَته: (۳) هرکسی با خلق و خوی خود عمل می‌کند.» کار و اثر هر کسی شاکله و بیانگر او و نمودار دارایی اوست. این بیان خود خدای سبحان است که «قُل کُلٌّ یَعمَلُ علی شاکِلَتِه: بگو هرکسی بر اساس خلق و خوی خود عمل می‌کند.» عمل خداوند سبحان به شاکله او و شبیه و همانند اوست. چطور سخن، قلم و آثار وجودی هر کسی، معرّف دارایی اوست، نظام هستی هم معرّف دارایی حقیقتش است. نظام هستی از این بهتر تصور شدنی هست؟. ما انسان ازلی نیستیم، ولی انسان ابدی هستیم،.هستیم که هستیم؛ تا بی‌نهایت و بدانید که علم و عمل، انسان‌ساز است و ما به سوی عملمان می‌رویم، در عین حالی که «إنّا‌لله و إنّا إلیه راجعون». از امام صادق(ع) سؤال شد که ما کجا می رویم؟ فرمود: «به سوی عمل خودمان».

درست نگاه کن ببین به اندازه یک میکرون، خلاف، بی‌نظمی، هرج و مرج در  نظام هستی می‌شود پیدا کرد؟ جای اعتراض به زمین، آسمان، ستارگان، انسان، حیوان، اعضا و جوارح موجوداتش هست؟ سبحان‌الله! این کیست که این همه از او می‌جوشد؟ این کیست که به همّت خود دریا و آب را کنار می‌زند و راه باز می‌کند و می‌گوید بفرمایید بروید؟ این کیست که به همّت خود بدون این که بیل و کلنگ به کار ببرد به زمین می‌گوید دهان باز کن و قارون را بَر کن که این لیاقت ندارد روی زمین باشد و باید در دل زمین باشد؟ چرا؟ چون خود را ارزان فروخته و قدرِ دارایی خود را و نعمتی را که به او ارزانی داشتیم،  ندانسته است.

این کیست که می‌تواند تصرّف در ماده کائنات کند؟. نطفه، عصاره نظام هستی است. سبحان‌الله از این عصاره! «فَلْیَنظُرِ الإِنسَانُ مِمَّ خُلِق: ببینید از چه آفریده شده‌اید.»(۴) گویندگان، نویسندگان، مخترعین، ارباب اکتشافات، ارباب کرامات، صاحبان معجزات!، این همه فضایی‌ها و دریایی‌ها و صحرایی‌ها و آثار وجودی شما. اینها‌ را چه کسی پدید آورده است؟ همین یک قطره عصاره نظام هستی به نام نطفه. چه کسی او را پرورانده و به این صورت در آورده و این قدر قدرتش داده است. کیست که:

ز ابر افکند قطره‌ای سوی یم

ز صلب آورد نطفه‌ای در شکم

از آن قطره لؤلؤ لالا کند

و از این صورتی سرو بالا کند

دهد نطفه را صورتی چون پری

که کرده است بر آب صورت‌گری؟

قدر حضور و مراقبت را بدانید. خودتان را فراموش نکنید. همواره در نزد ملکوت  باشید. ربّ‌العالمین کیست؟ ربّ شما کیست؟

همین ‌قدر که گرسنه شدم غذا می‌خواهم. بقیه جوارح چطور؟ چه کسی به دهان گفته است که از کوثر دهان آب شیرین بجوشد؟ چطور لقمه نان را به دهان گذاشتی و آب شیرین از او می‌جوشد که این نان را خمیر ‌کند؟ این آب شیرین کجا بود که به وفق لقمه‌ای که در دهان رفته است، می‌جوشد؟. دندان پیشین باید تیشه‌ای باشد. دندان‌های پهلو باید سر نیزه‌ای و دندان‌های پسین باید دندان آسیایی پهن باشند و آرد کنند.

چرا کتاب وجود خودتان را مطالعه نمی‌فرمایید؟ چرا نمی‌فرمایید که:

مرا به هیچ کتابی مکن حواله دگر

که من حقیقت خود را کتاب می‌بینم

خداوند کتابی بزرگتر از حقیقت انسان ننوشته است. «فتبارک الله أحسن الخالقین».تمام کلمات نظام هستی در این کتاب نوشته شده، ولی باید از قوّه به فعل برسد. وقتی از قوّه به فعل برسد که انسان، قرآنی بشود، وحدت و خلوت داشته باشد و به صدق با حق رابطه داشته باشد. این قدر که با خدا هستیم و خدا خدا می‌گوییم مجازی است. مجاز که این قدر برکت دارد، خدا گفتن حقیقی چقدر برکت خواهد داشت.

چرا کتاب وجود خودتان را ورق نمی‌زنید؟ قدر خود را بشناس. گوهر وجودت را ارزان از دست نده. کتاب الله است. بگذارید اجتماع شما مدینه فاضله بشود. نعمت خدا را یاد کن و آن را آشکار ساز و براى مردم بازگو نما. در حدیث آمده است: کسى که از مردم تشکّر نکند از خدا تشکّر نکرده است.

باید کشیک نفس را خوب کشید و این فرمایش امام جعفر صادق(ع) را حلقه گوش قرار داد که: «القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم‌الله غیر الله». حداقل یک اربعین مواظب باشیم «گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن».

نه شکوفه‌ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم

همه حیرتم که دهقان به چه کار کاشت ما را

پیغمبر اکرم(ص) در زمانی مبعوث شد که مردم، مدرسه ندیده، دانشگاه ندیده، استاد ندیده و عوام و امّی بودند. امروز با این همه علوم، معارف، سخنوران، نویسندگان، شیخ الرئیس‌ها، فارابی‌ها، خواجه نصیر‌ها، شیخ طوسی‌ها، نوابغ شرق و غرب، بزرگ‌ترین ادیب، سخنور، سخندان، صاحب قلم، نویسنده و خلاصه بزرگ‌ترین افراد در کمالات انسانی و همه نوابغ دهر را جمع کنید و بعد حضرت خاتم انبیاء در میانشان حاضر شود و به سخن در آید تا همه آنها بگویند که ما امّی و عوام ‌هستیم ولذاست که آیه کریمه: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَهَ وَإِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ،(۵) کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!.». تا قیام قیامت به قوّت و توان خود باقی و برقرار است.

تمام انبیاء اگر در زمان پیغمبر اکرم(ص) بودند، همه زیر پرچم ایشان جمع می‌شدند و می‌گفتند انسان کامل یعنی این. اینها ادعا نیست.

شعرای معروف عرب آمدند و شعرهایشان را در کعبه آویختند به نام معلّقات سبع دیدند خیر شعر و شاعری کدام است؟ کلام‌ الله حرف دیگری است. یکی از آنها به نام کعب بن زهیر، از شعرای بزرگ زمان پیغمبر«ص» بود مقداری جسارت کرد و با شعر و نثر مردم را نیز علیه رسول خدا تحریک مى‏کرد. بعد دید اشتباه کرده و فراری شد. بعد که شنید پیامبر خدا(ص) رؤف و مهربان است و هر کس نزد او اظهار ندامت نموده و توبه کند او را مى‏بخشد. به مدینه رفت. در آنجا به یکی از آشنایانش گفت که می‌خواهم حضور پیغمبر«ص» بروم. گفت: تو که در شعرت به آن جناب دشنام دادی و بد گفتی… گفت: بدگویی من از روی نادانی‌ بود. حالا مستبصر شده‌ام. چه وقت می‌شود حضور پیغمبر(ص) رسید؟ گفت: ایشان برای نماز صبح به مسجد می‌آیند.  کعب بن زهیر صبح به مسجد رفت و در کنار پیامبر(ص) نشست و خود را معرفی و از گذشته اظهار ندامت کرد و برای جبران طعن و توهین‌های گذشته، قصیده شیوایی را که در مدح و ثنای رسول خدا سروده بود، در محضر پیامبر و اصحاب ایشان در مسجد قرائت کرد: سعاد از من دور شده و امروز دل من در غیبت او پاره پاره و خوار و ذلیل است و هنوز از بند علاقه او آزاد نگردیده و در قید و بند او باقی است. او به سان شعرای دوران جاهلیت که قصائد خود را خطاب به معشوقه آغاز می‌کردند، قصیده خود را به یاد «سعاد» که دخترعمو و مورد علاقه او بود، آغاز کرد؛ تا آنجا که او در مقام عذرخواهی از کارهای زشت خود چنین می‌گوید: به من گفته‌اند که رسول خدا مرا تهدید کرده، در حالی که عفو و گذشت از پیامبر(ص) مطلوب و مورد آرزوست. پیامبر مشعل فروزانی است که در پرتو آن جهانیان به راه راست هدایت می شوند و از شمشیرهای برهنه الهی است که همه جا با پیروزی کامل توأم است.. هنگامی که کعب از خواندن این قصیده فارغ شد، رسول خدا به عنوان جایزه به او خلعتی بخشیدند.

امروز در جائی که مجلس و محفل و جشن است در بیرون چند چراغ روشن می‌کنند. رسم عرب این بود که شمشیرشان را بالای یک چوب می‌آویختند. شمشیر صیقلی بود و وقتی نور آفتاب به آن می‌خورد می‌درخشید و همه می‌دانستند که در اینجا خبری هست. به همین دلیل بود که زهیر گفت رسول‌الله  شمشیری صیقلی است که انسان از او هدایت می‌یابد و وارد محفل می‌شود. شمشیر صیقلی الهی است که انسان با هدایت او وارد محفل الهی می‌شود.

ملّای رومی در مثنوی ضابطه خوبی به دستمان داد. گفت حرف‌ها را که می‌شنوی، اگر تو را به بالا می‌کشاند بدان که این حرف آن سویی است. اگر تو را به این سوی به خاک می‌کشاند، بدان که این حرف، خاکی است. ببینید حرف، شما را به وحدت می‌کشاند یا به تفرقه؟ به جمعیت می‌کشاند یا به پراکندگی؟ شما را به برادری، به اتحاد دعوت می‌کند یا به جان هم انداختن و فتنه کردن و کشور را تجزیه کردن و فتنه و فساد به بار آوردن؟ دشمن در کمین است. حواستان جمع باشد.

دوستدار خدا را دوست بدارید

جناب مفید در ارشاد نقل می‌کند که جناب رسول‌الله(ص) از جوانی که اسلام آورده بود سئوال کردند که مرا بیشتر دوست داری یا خودت را؟ عرض کرد یا رسول‌الله شما را. فرمود من را بیشتر دوست داری یا پدر و مادرت را؟ عرض کرد شما را. فرمود من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ آن پسر باهوش و با استعداد عرض کرد یا رسول‌الله چون شما خدا را دوست دارید، شما را دوست دارم.

من نیز چون این بزرگوار (رهبر معظم انقلاب)، دوستدار خداست، او را دوست دارم. این انقلاب و رهبر عظیم‌الشانتان را دوست بدارید. عالم، رهبر، مومن، موحّد، دیندار، انسان ربّانی‌، پاک، منزّه، ایشان کسی است که دنیا شکارش نکرده است.

قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرمود، قدر این رهبر و ولیّ را بدانید. الان این تکلیف شرعی ماست. حواستان جمع باشد. مبادا این وحدت، این کشور علوی و نعمت ولایت را از دست شما بگیرند.

مبادا تار و مار کنند شما را. بیدار هستید الحمدلله ربّ العالمین. قدر این شهدای عزیز را بدانید. اینها برای ندای الهی و همین وحدت و اتحاد شهید شدند.

 پانوشت:

  1. ۱٫ انفال/۲۴
  2. اسری/۹
  3. اسری/۸۴
  4. طارق/۵
  5. جمعه/۲
  6. جمعه/۲
  7. ضحی/۱۱
  8. زیارت کبیره

 

سوتیترها:

 

۱٫

قدر خود را بشناس. گوهر وجودت را ارزان از دست نده. کتاب الله است. بگذارید اجتماع شما مدینه فاضله بشود. انسجام‌ و اتحادتان را حفظ بفرمایید. تا الان خوب از عهده امتحان برآمده‌اید. سراسر کشور علوی و حسنی و حسینی و رضوی و محمّدی است. مردم ما  الحمدلله ندای حق را خوب لبیک گفتند.

 

۲٫

ملّای رومی در مثنوی ضابطه خوبی به دستمان داد. گفت حرف‌ها را که می‌شنوی، اگر تو را به بالا می‌کشاند بدان که این حرف آن سویی است. اگر تو را به این سوی به خاک می‌کشاند، بدان که این حرف، خاکی است. ببینید حرف، شما را به وحدت می‌کشاند یا به تفرقه؟ به جمعیت می‌کشاند یا به پراکندگی؟

 

 

1 thoughts on “گوهر وجودت را ارزان مفروش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *