موانع رسیدن به کمال

شیطان در کمین انسان برای خارج کردن او از مسیر ادب

خداوند پس از آنکه ارکان سه‏گانه کمال ادب را مطرح می‏کند، بلافاصله می‏فرماید:

«وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللَّهِ‏ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛(۱).

و هرگاه شیطان تو را تحریک کرد، به خدا پناه ببر که او شنوا و آگاه است.»

اوّلاً «نَزغ» در لغت به‏ معنای «تحریک‌ کردن» و «تکان دادن شدید» است که گاهی آن را «وسوسه» معنا می‏کنند. البتّه برگشت همه اینها به یک چیز است و آن هم تحریک درونی شیطان در جهت خارج کردن انسان از مسیر ادب الهی است.

ثانیاً باید ببینیم که این آیه با دستورهای قبلی چه ارتباطی دارد؛ یعنی آیا این آیه فقط با دستور سوم که اعراض از جاهلان است ارتباط دارد و یا با هر سه دستور اعمّ از عفو متجاوز، امر به عرف دوستان و اعراض از جاهلان مرتبط است؟

 

هجوم شیطان در بزنگاه‌ها

چه ‌بسا این آیه شریفه به این مطلب اشاره دارد که عمل به آیه «خُذِ‌الْعَفوَ» دستوری نیست که بتوان بدون مزاحمت شیطان انجام داد و شیطان خیلی مزاحم می‏شود که بتواند مسیر را ناهموار کند.

آفت بزرگ این ادب الهی و خطر عظیمی که به ‌همراه دارد، وسوسه‏ای است که علاج آن از دست انسان خارج است. ممکن نیست کسی بتواند انتقام نگرفتن از مسیء، نصح نسبت به محبّ و عدم ‌معارضه و مقابله با جاهل را به‌راحتی به ‏عنوان روش رفتاری خود قرار دهد.

این حالات و موقعیت‏های اجتماعی در مواقعی روی می‌دهند که شیطان وارد عمل می‌شود و شروع به تحریک و وسوسه می‎کند تا انسان را از راه خارج کند و به ‌اصطلاح تکان ‌بدهد.

ابزاری که شیطان از آنها برای منحرف کردن انسان استفاده می‏کند، مختلف‌اند. در ‏جائی ممکن است از ابزار خشم و غضب استفاده کند؛ خصوصاً در مورد گروه اوّل که معاند مسیء هستند.

مثلاً هنگامی ‏که شخصی با عمل خصمانه به حقّ من تجاوز کند و من توان این را داشته باشم که از او انتقام بگیرم.

اینجاست که شیطان از طریق غضب مرا تحریک و وسوسه می‏کند تا او را نبخشم و از خود بیخود شوم. در این موقعیت شیطان، چنان به ‏وسیله خشم انسان را تحریک می‌کند و آتش غضبش را شعله‎ور می‎سازد که ممکن است شخص کنترل رفتار خود را از دست بدهد و کاری کند که خودش هم فکر آن را نمی‏کند.

 

«عفو، امر به عرف و اعراض از جاهل» با وجود تحریکات شیطان

گاهی شیطان ابزار دیگری را به ‏کار می‏گیرد و مثلاً از در خیرخواهی وارد می‌شود و انسان را غافل می‏کند.

مثلاً وقتی محبّت به شخص جلوی چشم انسان را بگیرد، شیطان او را غافل می‌کند و نمی‏گذارد که دوستش را امر به معروف کند و او را بسازد.

او باید دوست خود را به کاری که خداپسندانه و عقل‏پسند است دعوت کند،

امّا شیطان کاری می‏کند که او نُصح محبّ را ترک کند و از خیرخواهی او دست بردارد.

گاهی هم ممکن است شیطان در برخورد با رفتار جاهلانه یک احمق، ما را به مقابله با او دعوت کند و بگوید که اینجا نباید ساکت باشی و حتماً باید از حق دفاع کنی و…

این تحریکات شیطانی باعث می‏شود که انسان از مسیر ادب الهی خارج و مرتکب کار بدی شود؛

پس می‏توان گفت که طبق نظر صحیح، این دستور استعاذه  به‏دنبال تمام دستوراتی است که خدای متعال فرموده است.

 

آیه خطاب به پیغمبر، ولی ناظر به همه مؤمنین

سئوال دیگر این است که چرا خدا پیغمبر«ص» را خطاب قرار می‌دهد و می‏فرماید: «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللهِ»؛ مگر پیغمبر‌اکرم«ص» راهی برای ورود شیطان در وجود خویش باقی گذاشته که شیطان بتواند از آن مسیر وارد شود و حضرت را تحریک کند؟

سرّ این خطاب خدا به پیغمبر چیست؟

پاسخ این است که این آیه خطاب به پیغمبر‌اکرم«ص» است، امّا شیوه بیان مطلب کنایی است؛

یعنی به اصطلاح «به در می‎گوید تا دیوار بشنود»! این آیه به پیغمبر است، امّا ما را هدف گرفته است.

منظور آیه ما هستیم وگرنه پیغمبر‌اکرم«ص» که شیطان خود را به دست خود مسلمان کرده است. این آیه به‌نوعی اعلام خطر برای من و شماست.

 

جایگاه «استعاذه» در برابر وساوس شیطانی

خداوند به انسان دستور می‎دهد که در معاشرت‏هایش با کمال ‌ادب برخورد کند؛ امّا این دستور اگر بخواهد به‏ صورت یک روش رفتاری در بیاید باید بارها تکرار شود که زمان زیادی می‏برد.

آفت و خطر اصلی هم از جانب شیطان همیشه متوجّه ماست.

حال باید چه کنیم؟

خدای متعال راه‌حلّ این مشکل را در استعاذه و پناه بردن به خود معرّفی می‏کند و می‏فرماید: «فَاستَعِذ بِاللَّهِ‏ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ».

در این موقعیت‏های خطرناک، از خداوند طلب پناهندگی‌ کن. این معنای «استعاذه» است.

 

استحاله دفع شیطان بدون «استعاذه از خدا»

مطلبی که از این عبارت به‌دست می‏آید این است که انسان به‌تنهایی نمی‎تواند شر شیطان را از خود دفع کند؛ بلکه این کار، فقط کار خداوند است و تنها او می‏تواند این شرّ را دفع کند.

به‏ عبارت دیگر انسان هیچ‏گاه نمی‏تواند از شر شیطان خلاص شود؛ نه به‏تنهایی و نه با کمک دیگران.

این قلّه فقط با امداد الهی فتح می‏شود.

پس باید به خدا پناه برد و با اعانت او بر وسوسه‏های‌شیطان غلبه کرد.

چقدر این دستور زیباست که خدا به پیغمبرش می‏گوید این‏طور مرا بخوان و بگو:‌ «رَبِّ إِنِّی مَغلُوبٌ فَانتَصِر(۲) خداوندا! من زمین‏خورده هستم، دستم را بگیر و مرا یاری کن!» باید از خداوند طلب پناهندگی کرد تا از این معرکه نجات یافت.

اگر او به انسان پناه دهد، انسان می‏تواند با غلبه بر هوای نفس به این سه دستور عمل کند؛ وگرنه عمل به این دستورات محال است.

 

صفات پایانی آیه، در مقام تعلیل و دفع شبهه

گاهی این مطلب به ذهن می‏آید که وقتی من از خداوند طلب‌پناهندگی می‏کنم و به او می‎گویم:

ای خدا! دست مرا بگیر!

آیا خداوند هم به من توجّه می‎کند و حرف مرا گوش می‏دهد یا نعوذبالله، موقعیت مرا درک نمی‏کند و به حرف‏هایم گوش نمی‏دهد؟

جواب این سئوالات و شبهات شیطانی هم در آخر همین آیه آمده است.

آنجا که می‏فرماید: « إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ».

این یعنی تو به خدا پناه ببر که او هم صدایت را می‏شنود و هم به حال و روزت آگاه است.

اگر به خداوند بگویی دستم را بگیر، او حرف تو را گوش می‏کند.

من از شما می‏پرسم: آیا تا به ‏حال شده که ما واقعاً از او خواسته باشیم و او حرف ما را گوش نکرده و دست ما را نگرفته باشد؟!(۳)

«سَمیع»؛ یعنی شنوا و در مورد کسی به ‏کار می‏رود که هم می‏تواند صداها را بشنود و هم آنها را درک کند و می‏فهمد.

یک‏وقت می‏گویی فلانی حرف‎هایم را گوش می‏کند؛ یعنی قوّه شنواییش از کار نیفتاده و امواج صوتی به گوشش می‎رسد.

امّا یک‏وقت می‏گویی: فلانی حرف مرا گوش می‏کند؛ یعنی حرف مرا درک می‏کند و می‎پذیرد. منظور از شنوا بودن خدا مورد دوم است.

البتّه نه اینکه آهنگ اصوات به گوش خدا می‎رسد! خداوند که مثل ما پردۀ گوش ندارد! ولی او منظور حرف‌های ما را خوب درک می‌کند.

او موقعیت تو را هم بهتر از خودت درک می‏کند، چون «علیم» است.

در هر چاله‏ای که افتاده باشی او می‎تواند موقعیت تو را درک کند.

باید اوّل موقعیت خود را با استعاذه روشن کنی تا او به تو پناه دهد؛ چون به هر کسی که پناه نمی‏دهند.(۴)

 

باید از خدا کمک خواست و غافل نبود

مطلب دیگری که جنبۀ عملی دارد این است که گاهی انسان در یک حادثه خودش را گم می‎‏کند و نمی‏داند از چه کسی کمک بگیرد.

نمی‏داند باید چه ‏کار کند و متحیّر می‏شود.

گاهی کسی به ‌شما می‏گوید فلانی! اگر مشکلی برایت پیش آمد نگران نباش؛ من مشکلت را حلّ می‌کنم.

امّا این تضمین در صورتی مفید خواهد بود که وقتی حادثه پیش آمد، انسان یاد آن شخص بیفتد و از او کمک بخواهد.

امّا اگر او را فراموش کند، دیگر نمی‏تواند از او کمک بخواهد و در نتیجه مغلوب می‏شود.

خدا هم به انسان گفته است که وقتی به مشکل برخورد کردی، استعاذه کن که من شنوا و دانا هستم.

امّا در موقعیت‏های حسّاس، شیطان چنان هجوم می‏آورد و گرداگرد دل انسان را احاطه می‏کند که انسان از اینکه از چه کسی کمک بخواهد تا دستش را بگیرد، غفلت می‏کند و به زمین می‏خورد.

مثلاً در برخورد با معاند مسیء، شیطان خشم درونی شخص را آن ‏قدر شعله‏ور می‏سازد که دیگر خدا را فراموش می‏کند.

اگر خدا را از یاد ببرد، نمی‏تواند او را عفو کند، در نتیجه از او انتقام می‏گیرد و حتّی ممکن است که در انتقام‏گیری از حدود شرعی هم تجاوز کند و مرتکب اسراف شود

لذا خداوند در صورتی از ما دستگیری می‏کند که به یاد او باشیم.

ما باید از او پناهندگی بخواهیم و درخواست کنیم که نجاتمان دهد. برای ترک انتقام و امر به ‏عرف و اعراض از جاهلان، باید به خدا پناه برد.(۵)

از طرف دیگر این درست نیست که ما آنچه را که او عنایت کرده است، به‏کار نگیریم و بعد بگوییم واگذار می‎کنیم به خدا!،

بلکه باید هر چه در توان داریم به‏کار ببندیم و بعد هم بگوییم: خدایا دستم را بگیر!

 

استحاله آدم شدن بدون صبر در برابر لذّات دنیا

در روایتی آمده است: ‌«قَالَ لِلجَوادِ«ع» رَجُلٌ‏ أَوصِنِی»؛ شخصی خدمت امام‌جواد«ع» آمد و گفت: مرا سفارش کنید،(۶) «قَالَ: وَ تَقبَلُ؟»

فرمود: اگر تو را سفارش کنم آیا قبول می‎کنی؟ یعنی این تقاضای تو برای این است که آن را به‏کار ببندی یا صرفاً برای شنیدن است؟ «‏قَالَ نَعَمْ»؛ گفت: بله می‎پذیرم و به‏ کار می‎بندم.

«قَالَ تَوَسَّدِ الصَّبرَ»؛ حضرت فرمود: بساط صبر را پهن کن! یعنی اوّل باید پایداری کنی و هرچه در توان داری باید خرج کنی، «وَ‌اعتَنِقِ الْفَقرَ»؛ با آغوش باز از فقر و کمبود مواهب مادّی استقبال کن!

در همه این سفارشات اسراری وجود دارند. «معانقه» به معنای «گردن را به گردن رساندن» و «در آغوش کشیدن» است. به حالتی که انسان دیگری ‏را در بغل بگیرد «معانقه» می‏گویند.

این کار نشانه علاقه زیاد شخص به‏ طرف مقابل است.

به‌طور خلاصه این دو عبارت یعنی اگر ‏صبر نداری و در ارتباط با مسائل مادّی، خودباخته هستی، آدم نخواهی شد.

 

بدان که همیشه در منظر خدا هستی

حضرت در ادامه فرمودند: ‌«وَ ارفَضِ الشَّهَوَاتِ»؛ شهوات را رفع‌کن؛ «وَ خَالِفِ الْهَوَى»؛ با هواهای نفسانیت مخالفت کن؛ دنبال این نباش که به مقتضای خشم و شهوت و وهمت عمل کنی!

حضرت در اینجا به نکته‎ای اشاره می‎فرمایند که این نکته زمینه‎ای برای صبر و عدم خودباختگی انسان در برابر کمبودهای مادّی است.

این نکته زمینه‎ساز مخالفت با هوای نفس و رفض شهوات است.

توجّه به این مسئله کمک می‏کند تا انسان بی‏بندوباری در شهوات نامشروع را کنار بگذارد.

به ‌تعبیر دیگر چیزی که باعث می‏شود انسان آنچه را در توان دارد، انجام دهد این جمله است:‌ «وَ اعلَم أَنَّکَ لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللَّهِ»؛ این را بدان که تو از دیدگاه خداوند خارج نیستی.

اگر همین نکته را بدانی کافی است. «فَانظُر کَیفَ تَکُون»؛(۷) پس خوب دقّت کن که چگونه باید باشی.(۸)

من این روایت را به این دلیل خواندم که بگویم انسان باید آنچه را که در توان دارد مصرف کند.

بساط صبر را پهن کند،

شهوات را رفض کند،

با هوای نفس مخالفت کند

و همیشه به این فکر باشد که در‌ مقابل دیدگان خداوند است.

بعد از این مراحل است که می‏تواند بفهمد باید چگونه رفتار کند.

 

کمک خدا به اهل تقوا برای رفع غفلت از آنان

مطلب آخر این است که اگر شیطان ما را احاطه کند و ما هم از یاد خدا غفلت کنیم، چه می‏شود؟

آیه بعد می‏فرماید: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ‏ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبْصِرُونَ»؛(۹) کسانی که اهل تقوا هستند، یعنی کسانی که حضور خداوند را می‏فهمند، اگر گروهی از شیاطین یا وساوس شیطانی گرداگرد قلب آنها را فرا‌بگیرد،(۱۰)

بی‏تردید خداوند خود را به یاد آنها‏ می‏آورد و آنان متذکّر می‏شوند.

«تذکّر» همین است که خدا بنده را به یاد خویش بیندازد.

مثلاً اگر من به کسی بگویم: فلانی در حوادث از من کمک بخواه؛ من گره‎ات را باز می‏کنم!.

و او نیز هنگام حادثه مرا فراموش کند و من از بیرون فریاد بزنم:‌ «فلانی من اینجا هستم…» من به او تذکّر داده‏ام، این معنای «تذکّر» است.

خدا اهل تقوا را رها نمی‌کند و آنان را به خویش متذکّر می‏کند.

هرچند پرده غفلت جلوی چشم آنها‏ را بپوشاند، ولی خدا این پرده را کنار می‌زند و دستشان را می‏گیرد. «تَذَکَّرُوا»، یعنی خدا پرده غفلت آنها را کنار می‏زند؛

وقتی این پرده غفلت کنار رفت، «فَإِذا هُم مُبصِرُون»؛ در این هنگام او را می‎بینند و متوجّه پناهگاه خود می‏شوند.

همه اینها لطف و عنایت خدا به اهل تقواست.

آنانی که با اختیار خود، بی‏ادبی نمی‏کنند و از حدود الهی خارج نمی‏شوند، خدا هم سر بزنگاه دستشان را می‌گیرد.

 

«تذکّر و خروج از غفلت» لطف خداست

در روایتی که هم در کتاب اصول کافی و هم در تفسیر صافی نقل شده و در تفاسیر دیگر هم وجود دارد، آمده است که امام‌صادق«ع» در ذیل این آیه شریفه که مورد بحث ماست، فرمودند: ‌«هُوَ العَبدُ»؛ یکی از مصادیق همین آیه بنده‌ای است که، «یَهُمُّ‏ بِالذَّنْبِ»؛ قصد گناه می‎کند، «ثُمَّ یَتَذَکَّر»؛ بعد حجاب غفلت او از بین می‎رود و متوجّه خدا می‌شود.

آیا خود به ‏خود متذکّر می‏شود یا دیگری او را به‌یاد خدا می‏اندازد؟! خدا دست او را می‎کشد و از گناه دور می‏کند. اگر کسی اهل تقوا باشد، در این مواقع خدا به او تذکّر می‏دهد.

این مسائلی که می‏گویم مسائل بسیار دقیقی است.

انسان باید در روابط اجتماعیش کمال ادب الهی را رعایت کند.

کمال ادب الهی، آفتی دارد که رفع آن بدون مدد الهی محال است.

البتّه مدد الهی به شخص نیز بستگی دارد؛ چون ممکن است شخص در هنگام حادثه «استعاذه» را فراموش و از خدا غفلت کند.

امّا اگر اهل تقوا باشد، خداوند دستش را می‌گیرد و او را از وساوس شیطان نجات می‏دهد؛ بنابراین باید اهل تقوا بود.

تقوا یعنی عمل به اوامر و نواهی الهی.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اعراف، ۲۰۰٫

۲ـ بحارالأنوار، ج۹۲، ص۳۸۲٫

۳ـ اگر ما حرف او را سامع باشیم، او حرف من و تو را سمیع است. اگر تو یک حرف خدا را گوش کنی، او هر بار که خدا را بخوانی، حرف تو را گوش می‎کند.

۴ـ در اینجا چه‌بسا «علیم» به دو جهت اشاره داشته باشد. هم اینکه به وضع موجود تو و پیشامد و حادثه‎ای که برای تو رخ داده و هم به راهی که برای حلّ مشکلت وجود دارد و شیطان را از تو دور می‌کند، علم دارد.

۵ـ این مطلبی که گفتم، در هیچ تفسیری نیست و غیر از آن چیزی است که در تفاسیر وجود دارد.

۶ـ در گذشته گفتم که این کار معمول بوده است که خدمت أئمّه می‎رسیدند و تحفه‎ای می‎خواستند؛ لذا آن شخص به این تعبیر گفت: «اوصنی»، یعنی مرا سفارش کنید یا مطلبی به‌من بگویید.

۷ـ تحف‌العقول، ص ۴۵۵٫

۸ـ «نظر» غیر از «رؤیت» است. «رؤیت» به‌ معنای دیدن با چشم است، ولی «نظر کردن» به‌ معنای دقّت کردن است.

۹ـ اعراف، ۲۰۱٫

۱۰ـ مانند کسی ‌که دشمن دور تا دور او را احاطه کرده و راه فرار را بر او بسته است.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

ابزاری که شیطان از آنها برای منحرف کردن انسان استفاده می‏کند، مختلف‌اند. در ‏جائی ممکن است از ابزار خشم و غضب استفاده کند؛ خصوصاً در مورد گروه اوّل که معاند مسیء هستند، مثلاً هنگامی ‏که شخصی با عمل خصمانه به حقّ من تجاوز کند و من توان این را داشته باشم که از او انتقام بگیرم، اینجاست که شیطان از طریق غضب مرا تحریک و وسوسه می‏کند تا او را نبخشم و از خود بیخود شوم

 

۲٫

خدا اهل تقوا را رها نمی‌کند و آنان را به خویش متذکّر می‏کند. هرچند پرده غفلت جلوی چشم آنها‏ را بپوشاند، ولی خدا این پرده را کنار می‌زند و دستشان را می‏گیرد. «تَذَکَّرُوا»، یعنی خدا پرده غفلت آنها را کنار می‏زند؛ وقتی این پرده غفلت کنار رفت، در این هنگام او را می‎بینند و متوجّه پناهگاه خود می‏شوند. همه اینها لطف و عنایت خدا به اهل تقواست

 

۳٫

انسان باید در روابط اجتماعیش کمال ادب الهی را رعایت کند. کمال ادب الهی، آفتی دارد که رفع آن بدون مدد الهی محال است. البتّه مدد الهی به شخص نیز بستگی دارد؛ چون ممکن است شخص در هنگام حادثه «استعاذه» را فراموش و از خدا غفلت کند، امّا اگر اهل تقوا باشد، خداوند دستش را می‌گیرد و او را از وساوس شیطان نجات می‏دهد

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *