موریانۀ تجمل‌گرایی

اشاره

انقلاب اسلامی تحولی بنیادین و ساختاری در تمام عرصه­­های زندگی مردم ایران به وجود آورد و در صحنه سیاست و اداره جامعه نیز با ساقط کردن نظام منحط طاغوت، حاکمیت دینی با حضور مردم را در قالب نظام جمهوری اسلامی برپا کرد. این نظام مردمی بر پایه قوانین الهی، سیستمی نوین و الگویی جدید به جهان امروز عرضه داشت و با پیوند سیاست و دیانت، انقلاب اسلامی را در سراسر جهان به عنوان یک حرکت آزادی‌بخش معرفی کرد که نه به غرب وابسته است نه به شرق.

نکته شایان توجه این است که بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، برای تداوم این انقلاب در صحنه سیاسی و حکومتی و عملکرد دولتمردان نظام جمهوری اسلامی و نقش مردم در آن باید نگاهی نافذ و دوراندیش به آسیب‌ها و آفت­های سیاسی داشته باشیم تا انقلاب را از انحرافات و آسیب‌های پیش رو نجات دهیم. یکی از آفات مهمی که همه انسان‌ها، به‌ویژه مسئولان هر انقلابی را تهدید می­کند، تجمل­گرایی آنان است.

 

 تجمل­گرایی، عامل انحطاط جوامع بشری

خداوند متعال نازپروردگی و رفاه زدگی را یکی از عوامل انحطاط جوامع بشری معرفی می‌کند که هلاکت و نابودی سرزمین و اهل آن را به دنبال خواهد داشت؛ قرآن کریم از تجمل‌گرایی و نازپروردگی به عنوان «اتراف» یاد می‌کند و در آیات مختلف آن را مورد نکوهش قرار می‌دهد: «وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهلِکَ قَریَهً أَمَرنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرنَـهَا تَدمِیرا؛ و هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را هلاک کنیم، رفاه‌طلبان و خوش‌گذرانانشان را وادار به فساد می‌کنیم و وقتی در آن به فسق و انحراف پرداختند و سزاوار عذاب گردیدند، آنگاه آنجا را زیر و زبر می‌کنیم و نابودشان می‌سازیم».(۱)

براساس این آیه شریفه، رفاه‌زدگان در معرض فسق و بی‌بندوباری  هستند و جامعه خود را نیز به انحطاط و زوال می‌کشانند.

براساس این آیه شریفه، رفاه‌زدگان در معرض فسق و بی‌بندوباری  هستند و جامعه خود را نیز به انحطاط و زوال می‌کشانند.

با مروری اجمالی به تاریخ گذشتگان و بررسی عوامل انحطاط آنان، این حقیقت قرآنی به‌خوبی آشکار می‌شود که چه بسیار تمدن‌ها و جوامعی که بر اثر رفاه‌زدگی و نازپروردگی به گناه و معصیت گرفتار آمدند و بنیاد بقایشان زایل گشت.

یکی از نکاتی که قرآن کریم به آن پرداخته است، نقش منفی مرفهین بی‌درد و عیاشان یک جامعه در روند تکامل و پیشرفت آن است.

با مرور تاریخ انبیای الهی به روشنی درمییابیم که از دیرباز اولین قشری که دعوت انبیای الهی را لبیک گفتند، مستضعفین بودند. و اولین گروهی که در برابر پیامبران مقاومت کردند، دنیازدگانی بودند که منافع و موقعیت خود را با هیچ چیزی معاوضه نمی‌کردند. قرآن کریم درباره آنان فرموده است: «وَ ما اَرسَلنا فی قَریهٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّما بِما اَُرسِلْتُم بِهِ کافِرُونَ* وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛ هیچ پیامبر هشداردهنده‌ای را در جامعه‌ای نفرستادیم مگر آنکه اشراف و خوش‌گذرانان آن جامعه گفتند ما به آنچه شما مأمورش شده‌اید کافریم و دارایى و فرزندانمان از همه بیشتر است و عذاب نخواهیم شد». (۲)

این گروه از انسان‌ها هنگامی که وقت شکفتن و رشد جامعه فرا میرسد، گرفتار ارتجاع و سنت‌گرایی و گذشته‌پرستی بی‌جا و مانع از حرکت تکاملی اجتماع می‌شوند، به تعبیر قرآن کریم: «وَکَذَلِکَ مَا أَرسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَریَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا وَجَدنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ؛ بدین‌گونه در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده‌ای نفرستادیم مگر آنکه خوش‌گذرانان آن شهر گفتند که ما پدران خود را بر آئین و راهی یافتیم و از پی ایشان رهسپاریم»(۳)

آثار شوم تجمل‌گرایی و نازپروردگی در آحاد جامعه، به‌ویژه در کارگزاران نظام اسلامی به اندازه‌اى درخور توجه است که وقتی امام علی«ع» با خبر شدند که یکی از کارگزارانشان در بصره به نام «عثمان بن حنیف» انصارى در جشن عروسى جوانى بصرى شرکت کرده که در آن مجلس ریخت و پاش فراوان صورت گرفته است، خطاب به او نوشتند:

«اى پسر حنیف! شنیده‌ام یکى از جوانان بصرى تو را به شام و شب عروسى خویش خوانده و تو شتابان و مشتاق و حریصانه به آن سور و مهمانى رو کرده‌اى. به من خبر رسید که میزبان، خوان الوان گسترده و خورش‌هاى گوناگون و رنگارنگ و قدح‌هاى شراب گوارا برایت آراسته است، حال آن که مى‌پنداشتم تو به مهمانى و جشن مردمى که ثروتمندان و توانگرانشان، نیازمند را از خویش به خوارى دور مى‌کنند، نمی‌روى. در آن خورش‌هایى که چه شیرین و دندان‌گیر و دهان خواه است، بنگر. آن گاه آنچه را پاکى و ناپاکی‌اش بر تو آشکار نیست مخور و هر چه به راه پاک و خیر به دست آورده‌اى و روا بودنش بر تو عیان است، بخور. آگاه باش براى هر مسلمانى پیشوایى است که باید از او پیروى کند و به نور او فروغ گیرد. اینک بدان که پوشاک دنیایى پیشواى تو، جامه‌اى پاره و پشمین و طعامش خوراکى تلخ و قرص نانى جوین است و پیوسته به این چیزها بسنده مى‌کند. هر چند شما آن توانایى را ندارید که چنین زندگى کنید، ولى مرا به زهد و پاکدامنى و کوشش در راه حق و عدالت یارى کنید.

«به خدا سوگند! در این دنیا درهم و دینار و طلایى نیندوخته و از غنیمت‌هاى آن ثروتى پس‌انداز نکرده‌ام و به‌جز این رداى کهنه که بر تن دارم، جامه دیگرى براى خویش تدارک ندیده‌ام…اگر بخواهم برایم آسان است که از شهدهاى پاک و مغز نان گندم و جامه‌هاى زربافت و ابریشمى بهره برگیرم، ولى دستم را از دامان این آرزوهاى فریبنده کوتاه کرده‌ام و کجا مرا رغبتى است که با حرص و ولع، دهان و کام به طعام‌هاى خوشگوار و شیرین آشنا کنم، حال آن که شاید کسى در حجاز و یمامه باشد که امید به قرص نانى ندارد. چه سود که من با شکمى پرریال شب را به روز آورم و پیرامون من شکم‌هاى گرسنه و جگرهاى تشنه فراوان باشند. چه سود که همچون کسى باشم که سراینده‌اى درباره او گفته است: «این درد تو را بس که شب با شکمى پر به خواب روى، در حالى که پیرامونت کسانى باشند که حتى پاره پوستى آرزو کنند و گلیمى بهر خفتن نیابند».(۴)

امام على«ع» در بخش دیگرى از این نامه فرموده‌اند: «من پیشوا و امام تو هستم و باید مرا در رفتار به حق و عدالت، یارى کنى.» آن حضرت در بخش نامه­اى دیگر به نمایندگان خود چنین نوشته‌اند: «نوک قلم‌هاى خود را تیز کنید. در نوشتن میان سطرها، زیاد فاصله نگذارید. حرف‌هاى اضافه را حذف کنید. به جاى عبارت‌پردازى به بیان مطلب بسنده کنید. از پرنویسى و مصرف زیاد کاغذ خوددارى کنید؛ زیرا این کاغذها از بیت‌المال است و بیت‌المال تحمل زیان را ندارد».(۵)

نکته مهم این است که عثمان بن حنیف، خود چنین ریخت و پاشى نکرده، بلکه در چنین مجلسى شرکت کرده بود و امام على«ع» این کار وی را نکوهیده است. این سخن نشان دهنده مسئولیت خطیرى است که بر دوش زمامداران مسلمان نهاده شده است. نه تنها خود آنان نباید اهل اسراف و تجمل و ریخت و پاش باشند، بلکه اطرافیانشان و کسانی هم که با آنان در ارتباط هستند باید از این عیب به دور باشند.

همچنین ایشان در مرکز حکومت خود به مردم چنین خطاب کردند: «اى مردم کوفه! اگر دیدید که من به غیر از آن وضعى که پیشتر داشتم از شهر شما بیرون رفتم، مثلاً لباس و خوراک یا مرکب و غلام من عوض شد و در مدت حکومتم، زندگى مرفهى براى خود درست کردم، بدانید که در حکومت به شما خیانت کرده‌ام.»(۶)

دنیادوستى و شیفته مادیات شدن یک بیمارى روحى است که تا آخر عمر، آدمی را آزاد نمى‌گذارد؛ زیرا هر چه بیشتر از مال و منال بهره‌مند شود، آتش آزمندش شعله‌ورتر مى‌گردد و چون ثروت و مکنت در دست اهل دنیاست، براى به دست آوردن آن باید به سوى آنان برود و دنیایشان را در ازاى حیثیت و آبرو به چنگ آورد. به همین دلیل وقتى از امام علی«ع» مى‌پرسند: «بدترین ذلت چیست؟» می‌فرمایند: «حریص بودن بر دنیا.»(۷)

دلدادگی مسئولان و حاکمان دینی به دنیا از آفات اساسی و کلیدی حکومت دینی است و ریشه حکومت دینی و بلکه دینداری و دین‌گرایی را در میان دینداران می‌خشکاند و مردم را به دین و حکومت دینی بدبین و بی‌اعتماد می‌کند. به تعبیر دیگر حکومت دینی با حاکمیت حاکم دنیاگرای دینی در تضاد است؛ زیرا حکومت دینی وظیفه دارد عدالت را در سه حوزه «قدرت، ثروت و قانون» برقرار سازد. به تعبیر امام علی«ع» حکومت دینی مفهومی جز اجرای عدالت ندارد و این زمانی ممکن است که معیار عمل حاکم «حق» باشد، در حالی که معیار عمل حاکم دنیاگرای دینی منافع مادی و دنیوی اوست؛ بنابراین چنین حاکمی هیچ‌گاه نمی‌تواند عدالت را پیاده کند و اجتماع را به سعادت حقیقی رهنمون کند. در فرهنگ علوی، وابستگی به دنیا نکوهش شده است. (۸)

آن حضرت دولتمردان خود را به زهد و پرهیز از دنیاگرایی سفارش می‌کردند تا آفات دنیاگرایی آنان را تهدید نکند و همیشه به یاد قیامت باشند.

نامه آن امام همام به «شریح بن حارث»، قاضی آن حضرت که خانه‌ای را به هشتاد دینار خریده بود، دربردارنده نکات مهمی است که اشاره به بخشی از آن ضروری می‌نماید: «… به من گزارش داده‌اند که به هشتاد دینار خانه‌ای خریده‌ای، برایش سندی تنظیم کرده‌ای و شاهدانی گرفته‌ای… ای شریح! بدان که در آینده‌ای بس نزدیک کسی به سراغت می‌آید که به سندت نمی‌نگرد و از دلیل و شاهدانت نمی‌پرسد. تو را بهت‌زده از آن خانه بیرون می‌کشد و تنها به خانه گور می‌سپارد. پس ای شریح! نیک بنگر. مبادا که این خانه را جز به مال خود خریده باشی و یا جز از راه مشروع بهایش پرداخته باشی که در این صورت خانه دنیا و خانه آخرت را یکجا باخته‌ای!

«ای شریح! اگر هنگام خرید آن خانه به من مراجعه می‌کردی، براساس این نسخه برایت سندی تنظیم

می‌کردم که در خریدش حتی به بهای درهمی رغبت نمی‌کردی، چه رسد به بهای افزون‌تر و آن نسخه چنین است: خریدار: بنده‌خوار. فروشنده: بنده‌ای در آستانه کوچ. مورد معامله: خانه‌ای از خانه‌های فریب‌آباد در منطقه نیستان وخطه تباهان.

«این خانه از چهار سو به چهار حد محدود می‌شود: اولین حد به زمینه انواع آفات. دومین حد به کانون انگیزه‌های مصیبت. سومین حد به هوس‌های سقوط‌آفرین و چهارمین حد به شیطان اغواگر؛ و در این حد است که در این خانه گشوده می‌شود…»(۹)

روشن است که دعوت امام علی«ع» به آخرت‌گرایی به معنای ترک دنیا و رفع مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه از منظر امام «ع»، دنیا و آخرت مکمل یکدیگرند و سرنوشت انسان‌ها در دنیا شکل می‌گیرد، ازاین رو حضرت، دنیا را پل آخرت می‌دانند.(۱۰)

برهمین اساس، امام علی«ع» محمد بن ابی‌بکر را به بهره‌گیری از دنیا و آخرت فراخواندند و فرمودند: «فانَّهُ لابُدَّ لَکَ نَصِیبٌ مِنَ الدُّنیا وَ أنتَ إلی نَصِیبُکَ مِنَ الآخرهِ أحوَج.» (۱۱)  امام علی«ع» به مدیرانش سفارش کرد که از قیامت غافل نباشند؛ زیرا آخرت‌گرایی نقش اساسی در میزان موفقیت آنان دارد. آن حضرت به نعمان زرقی فرماندار بحرین نوشت: «… وَ لاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ عَنْ أمرِ مَعَادِک…».(۱۲)

همچنین حضرت خطاب به مالک اشتر فرمودند: «بر نفس خود حاکم نخواهی بود مگر آن که همه هدفت روز قیامت و بازگشت به خدا باشد…».(۱۳)

نکوهش دنیا از سوی امام«ع» بدان معنا نیست که دنیا ارزش ندارد. اگر دنیا ارزش نداشت، خداوند دنیا را نمی‌آفرید. آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، دلبستگی به دنیاست. چنان که امام«ع» نیز به آن تصریح کرده‌اند.(۱۴)

امام دنیا را گذرگاهی می­دانند که بیش از حد بدان پرداختن موجب خسران است.

امام على«ع» دنیاگرایى را اساس و ریشه همه مشکلات معرفى مى‏کنند.(۱۵)

امام صادق«ع» در حدیثی می‏فرمایند: «دو گرگ درنده و خونخوار که به گله بى‌چوپانی حمله‌ور شوند، یکى از آن دو در جلوی گله بایستد و دیگرى در پشت. زیان آنها بیشتر از دوستى دنیا و شرف براى دین مسلمان نیست.»(۱۶)

مقصود از دوستى شرف در این حدیث شریف، همان اعیان‌منشى و تکبرى است که از این ناحیه پیدا می‌شود و مانع پذیرفتن حق و دعوت پیامبران الهی می‌گردد. چنان که به گواهی تاریخ بشر، این گونه خودبستگی‌ها گریبانگیر بسیاری از شراف شده و آنان را از درک هرگونه حقیقتى بازداشته است.

امام سجاد«ع» در یک روایت مفصل، ریشه بسیاری از خصلت‏های ناپسندیده، به‌ویژه جاه‏طلبی را در دنیاطلبی می‏دانند و حب دنیا را ریشه هر خطا معرفی می‏کنند. (۱۷)

دوستى دنیا اساس هر خطا و گناهی است. هر لغزشى که از انسان سر مى‌زند، ریشه اصلى آن حب دنیاست.

گرایش به زندگی تجملی و تکاثر، به‌ویژه در میان عناصر انقلابی و مسئولان نظام، انگیزه دفاع از انقلاب و ارزش‌ها را تضعیف می‌کند و افراد را به زندگی شخصی و برآوردن نیازهای تجملی مشغول می‌سازد. تجمل‌گرایی مسئولان از زوایای مختلف هر انقلابی را تهدید می‌کند، اولاً محرومان را در فشار روحی قرار می‌دهد و مسئولین را از مردم جدا می‌کند، ثانیاً سبب افزایش هزینه‌ها و اسراف می‌شود.

اگر زندگی تجملی و روحیه تکاثرطلبی در میان مسئولان عناصر انقلابی فزونی گیرد و نیروهای انقلابی روحیه خود را از دست بدهند، داعیه ادامه انقلاب و دفاع از ارزش‏ها و آرمان‌های آن تضعیف می‏شود. ابن‌خلدون در بحث فراز و فرود تمدن‏ها به دوران‏های زیر اشاره می‏کند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندی و بالاخره دوره اسراف و تبذیر و انحطاط. در دوران آخر(عصبیت)، همبستگی اجتماعی از بین می‏رود و تن‌آسایی، تجمل و حاکمیت روابط فزونی می‏گیرد.(۱۸)

دنیاطلبی، تجمل‌گرایی، زراندوزی و داشتن روحیه کاخ‌نشینی و ساز و کارها با کاخ‌نشینان، بی‌توجهی به وضع معیشتی کوخ‌نشینان و فقرا و در فشار روحی قرار دادن آنان توسط رهبران و دست‌اندرکاران، سهم به‌سزایی در آسیب‌رسانی به انقلاب دارند.

تجمل‌گرایی مسئولان از زوایای مختلف، انقلاب را تهدید می¬کند؛ محرومان را در فشار روحی قرار می‌دهد و رهبران را از مردم جدا می‌کند؛ زیرا اگر مسئولی در کشور به سمت دنیاگرایی حرکت کند، مردم هم ناخودآگاه به این سمت و سو کشیده می‌شوند..

امام علی«ع» در بیان گهرباری می‌فرمایند: «مردم به دینِ حاکمان و مسئولان خویش هستند.(۱۹)

تجمل‌گرایی مسئولان، فرهنگ دنیاطلبی و گرایش به تجملات را در جامعه ترویج می‌کند و در نتیجه، جرائم مالی و اقتصادی در میان مردم و کارگزاران افزایش می‌یابند.

علاوه بر این، دنیاطلبی مسئولان موجب افزایش هزینه‌ها می‌شود، برای تأمین آن باید مالیات‌ها را افزایش داد (فشار بر مردم) افزایش مالیات نیز تا سقف معین کشش دارد و بیش از آن قدرت پرداخت وجود نخواهد داشت و در نتیجه کسری بودجه به وجود می‌آید و برای جبران آن باید نیروهای غیرمولد از قبیل نظامیان را کاهش داد که نهایتاً تهدیدی بزرگ علیه انقلاب خواهد بود.(۲۰)

امام علی«ع» می‌فرمایند: «خدای تعالی به پیشوایان حق واجب گردانیده که خود را با مردمان تنگدست برابر کنند تا این که فقر و تنگدستی بر آنان فشار نیاورد.» (۲۱)

 

نقش خواص و زمامداران در ترویج تجمل‌گرایی

. یکى از عوامل مهم در روی آوردن آحاد مردم یک جامعه به تجمل و اعیان‌منشى، شیوه رفتار و زندگى خواص و نخبگان آن جامعه است که این مسئله در تاریخ گذشتگان نیز به اثبات رسیده است. با امعان‌نظر در تاریخ اسلام، به نکات تیره و ننگینى برمی‌خوریم که از بی‌لیاقتى و بی‌تقوایى خواص و برجستگان آن زمانه حکایت دارد. یکى از خواص جامعه اسلامى آن روزگار؛ یعنى «معاویه بن ابى سفیان» است که در تجمل‌گرایى غرق شده بود و رفتار او در دراز مدت، ضربات سختى را بر پیکر جامعه اسلامى وارد آورد. او کار خود را با توجیه رفتارهایش آغاز کرد و پس از چندى کار به جایی رسید که زندگى او حالت افسانه‌اى به خود گرفت و در طول تاریخ اسلام به سرمشقى براى مترفین و اعیان منش‌ها تبدیل شد.

معاویه پسر ابوسفیان را که سنگ بناى این دیوار کج را در عالم اسلام بنا نهاد و متکلفانه زندگى کردن و اعیان‌منشانه زیستن را که حضرت رسول«ص» آن را درهم کوبیده بود، دوباره مستقر کرد و نام اسلام را نیز بر آن نهاد. او نخستین کسى است که اعیان‌منشى در پوشاک را رواج داد و تجمل در لباس را بنا نهاد و بعد از آن دیگر افراد بنی‌امیه، بنی‌عباس و دیگران پیرو او شدند.

در آنزمان، یکى از خلفا، تجمل را به‌حدى رساند که بیست و دو هزار لباس حریر از انواع مختلف را براى خود تهیه کرد و هر زمان هم که به حج مى‌رفت، هفتصد شتر، جامه و اثاث او را حمل مى‌کردند. یکى دیگر از خلفا، بالغ بر یکصد و پنجاه هزار لباس و فرش پس از مرگ خود باقى گذاشت. تجمل در پوشاک و البسه تا آن حد پیش رفت که الاغ و استر خلفا و اعیان نیز با حریر زربافت پوشانده شد.

تکلف و تجمل در خوراک نیز به اوج خود رسید و برف جبال براى انبساط خاطر خلیفه در حج به مکه برده مى‌شد. افرادی وظیفه داشتند در سریع‌ترین زمان ممکن نوبرانه هر چیزى را از راه‌هاى دوردست، براى خلفا و اطرافیانش بیاورند. پزشکان همیشه بر سر سفره حاضر بودند تا خلفا و اعیان دستگاه خلافت را در اندازه و نوع غذاهایى که مى‌خورند، کمک کنند و چاشنى‌هاى مناسب را براى افزودن اشتها به آنان بدهند. کار به جایى رسیده بود که به مرغان خانگى نیز غذاهاى مقوى چون مغز گردو و شیر و… مى‌دادند تا گوشتشان لذیذتر شود. آشپزخانه‌هاى اعیانى دائم در حال پخت و پز بودند و همیشه چندبرابر میزان مصرف، غذا پخته مى‌شد.

تجمل در اثاث و لوازم منزل همپاى دیگر تجملات پیش مى‌تاخت. معاویه براى نخستین‌بار، نشستن بر تخت شاهى را باب کرد و توجیهش هم این بود که پیر و فربه شده‌ام و نمى‌توانم روى زمین بنشینم. اثاث‌خانه از پرده تا پشتى همه از حریرهاى زربفت و جواهرنشان تهیه مى‌شدند. ظروف دستگاه خلافت و میخ‌هایى که بر در و دیوار مى‌زدند همگى از سیم و زر بودند. فرش‌هاى ابریشمى و زربفت از ارمنستان تا دشتستان، تهیه و با مخارج هنگفت به بغداد فرستاده مى‌شدند.

استفاده از طلا به‌قدرى رواج داشت که گذشته از ظروف حتى زین و برگ اسبان خلیفه و اعیان اطراف او را از طلا و نقره مى‌ساختند. دستگاه اموى، عباسى، فاطمى و اندلسى چنان در تجمل‌گرایى غرق شده بودند که وقتى سردار مغول، بغداد را فتح کرد و وارد دستگاه خلافت شد، از کوه طلا و جواهرات خلیفه به حیرت افتاد و خطاب به خلیفه گفت: «چرا این طلا و جواهرات را ندادى تا با آن تیر و کمان بسازند و در کنار سیحون، جلوى هجوم مرا به این سوى بگیرند»(۲۲)

.

 

تجمل‌گریزی، مهم­ترین ویژگی انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی مبارزه شدید و بنیان‌کنی را با پدیده زشت رفاه‌زدگی و نازپروردگی آغاز و کاخ‌نشینی را که به یک هنجار اجتماعی تبدیل شده بود به امری ناپسند، کریه و مورد نفرت همگان مبدل کرد.

امام خمینی«ره» که جان و روحش با آموزه‌های اصیل اسلامی عجین بود و از خرمن پاک معصومان«ع» خوشه می‌چید، به عنوان سکان‌دار انقلاب، زندگی ساده و بی‌آلایش خود را به دور از هرگونه تجمل‌گرایی و رفاه‌زدگی بنیان نهاد و از آغاز دوران طلبگی تا اوج رهبری و عزت جهانی ـ این سادگی را حفظ کرد. ایشان که در این جهان پر از ظلم، شیوه جدیدی را در حکومت‌داری را بنیان نهاد، می‌فرمود: «عظمت انسان به لباس و کلاه و اتومبیل و… امثال ذلک نیست. انسان یک حقیقتی است که آن حقیقت اگر بروز کند، شرافتمند است. بزرگ‌ترین افراد بشر انبیا بودند و ساده‌ترین از همه آنها بودند. در عین حالی که بزرگ‌تر از همه بودند و همه آنها را به بزرگی می‌شناختند، در عین حال ساده‌ترین افراد بودند. در وضع زندگیشان، تمام انبیا این‌ طور بودند و تاریخ همه آنها را نشان می‌دهد که با وضع بسیار ساده‌ای عمل می‌کردند.»

مقام معظم رهبری نیز نه تنها زندگی خود و خانواده‌شان در عین سادگی است، بلکه همواره خطر تجمل‌گرایی را به مردم و مسئولان گوشزد کرده‌اند. پرهیز از تجمل‌پرستی مسئولان و زندگی ساده آنان باعث اعتماد و الگوگیری مردم از آنان می‌شود. در غیر این صورت شاهد خطری جدی خواهیم بود که مانند تیر زهرآگینی قلب نظام مقدس جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است.

ساده‌زیستی و دوری از تجمل‌گرایی یکی از روش‌های پذیرفته شده مکتب انبیای عظام است. از این‌رو رهبران الهی ساده زندگی می‌کردند و دیگران را نیز به آن دعوت می‌کردند: «آن طرز حکومت اسلام طرز حکومت آدم‌سازی است. شما خود رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید، مثل پیامبر اسلام«ص» که رئیس اسلام است، امیرالمؤمنین«ع» که بعد از آن حضرت رئیس اسلام بود. شما خود آنها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده است. دیکتاتوری بوده است؟! پیامبری که با مردم دیگر وقتی می‌نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است.»(۲۳)

بدون تردید برای مسئولان، رعایت ساده‌زیستی و دوری از تجمل‌گرایی از دو جهت اهمیت دارد:

۱ـ  آنان پاسداران ارزش‌های اسلامی هستند و باید از این نظر الگو باشند؛

۲ـ ساده‌زیستی آنان باعث می‌شود که با فقر و درد محرومان و فقرای جامعه  بیشتر آشنا شوند و سیاست‌هایی را در رفع فقرزدایی به کار گیرند. مسئولانی که طعم تلخ فقر را نچشیده‌اند، نمی‌توانند درد فقرا و محرومان را درک کنند.

با توجه به همین نکته است که بزرگ معمار انقلاب امام خمینی«ره»، یکی از شاخصه‌های مهم حکومت اسلامی را ساده‌زیستی و دوری مسئولان از تجمل‌گرایی برمی‌شمارند: «اسلامی بودن یک مملکت به این است که از آن رئیس‌جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسی که آن پایین‌هاست، اینها یک جور باشند، نه این از او بترسند و نه او توقع داشته باشد که مردم از او بترسند. اسلام این طوری است. ما می‌خواهیم این طور بشود که وقتی رئیس یک مملکتی،‏‎ ‎‏فرض کنید رئیس‌جمهور، نخست‌وزیرش توی جمعیت می‌آید، همچو امتیازی نباشد که‏‎ ‎‏مردم کنار بروند، آی آه واه بشود. زمان رژیم سابق اگر می‌خواست این شخص از یک‏‎ ‎‏خیابانی عبور کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل این‏‎ ‎‏جاها را همه را تحت نظر می‌گرفتند؛ خانه‌ها را، این خانه‌ها را خالی می‌کردند از مردم،‏‎ ‎‏تحت نظر می‌گرفتند که ایشان می‌خواهد یک عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه‏‎ ‎‏خودش خائن بود و خائن می‌ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است. از‏‎ ‎‏خودش می‌ترسد، می‌ترسد بکشندش، اما مالک اشتر هم این طور بود؟ توی مردم بودند،‏‎ ‎‏حضرت امیر توی مردم بود، با مردم بود. پیامبر اکرم«ص» توی مسجد ـ به حسب نقل ـ توی‏‎ ‎‏مسجد وقتی نشسته بودند با اصحابشان، یک عرب که از خارج می‌آمد نمی‌شناخت کدام‏‎ ‎‏یکی ‏‏از‏‏ آنها پیامبرند، کدام یکی دیگران هستند. می‌پرسید که کدام یکی‌تان هستید؟‏‎ ‎‏پیامبر کدام‌ها هستید؟ وضع این طور بود که دور ‏‏هم‏‏ می‌نشستند. یک صدری ‏‏‏‏و‏‏ یک‏‎ ‎‏ذیلی نبود. دور هم می‌نشستند. وقتی یک کسی می‌آمد، خوب اینها که دور هم نشسته‌اند‏‎ ‎‏کدام یکی‌شان هستند. وضع حکومت اسلام این است.» (۲۴)  ‏ ایشان میان  نفوذ شیطان و ظهور زرق و برق دنیایی رابطه‌ای را بیان می‌کنند: «آن روزی که زرق وبرق دنیا پیدا بشود و شیطان در میان ما (مسئولان نظام) راه پیدا کند و راهنمای ما شیطان باشد، آن روز است که ابرقدرت‌ها می‌توانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهی بکشند.» (۲۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اسراء، ۱۶٫

۲ـ سبأ، ۳۴-۳۵٫

۳ـ زخرف، ۲۳٫

۴ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۵ـ بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۰۵ و ج۱۰۴، ص۲۷۵٫

۶ـ همان، ج ۴۱، ص۱۳۷٫

۷ـ همان، ج۷۷،  ص۳۷۷٫

۸ـ معادیخواه، عبدالحمید، «فرهنگ آفتاب (فرهنگ تفصیلی نهج‌البلاغه)»، ج۵، ص۲۵۲۰٫

۹ـ ابن‌ ابی­الحدید، عزّالدین بن هبه‌الله بن محمد بن محمد، «شرح نهج‌البلاغه» ج۱۴، ص۲۳۷-۲۳۶٫

۱۰ـ شهیدی، سید جعفر، «شرح نهج‌البلاغه»، ص۲۳۸٫

۱۱ـ ثقفی الکوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، «الغارات»، ج۱، ص۲۲۹٫

۱۲ـ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، «انساب الأشراف»، ج۲، ص۳۸۷- ۳۸۸٫

۱۳ـ «نهج‌البلاغه»، نامه ۵۳٫

۱۴ـ مطهری، مرتضی، «سیری در نهج‌البلاغه»، ص۲۶۷٫

۱۵ـ آمُدی‌، عبدالواحد بن‌ محمد، غرر الحکم و دررالکلم، ج۱، ص۶۸۳٫

۱۶ـ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، کتاب الایمان و الکفر، باب حبّ الدنیا و الحرص علیها، ص۳۱۵٫

۱۷ـ ر. ک: بحارالانوار، ج۱، ص۱۵۴، ح۳۰، ج۱۴، ص۳۱۱، ح۱۷: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئَهٍ».

۱۸ـ ر.ک: ابن‌‌خلدون‌، عبدالرحمان محمد، «مقدمه ابن‌خلدون»، ج۱، ص۳۱۷- ۳۲۰٫

۱۹ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۸٫

۲۰ـ همان، ص۳۲۱-۳۲۲٫

۲۱ـ صبحی، صالح، «نهج البلاغه»، خطبه ۲۰۹، ص۳۲۵٫

۲۲ـ ر.ک: روزنامه جمهورى اسلامى، ۳/۳/۱۳۷۴، ص ۱۵٫

۲۳ـ صحیفه نور، ج۳، ص۶۸٫

۲۴ـ صحیفه نور، ج۸، ص۱۸٫

۲۵ـ همان، ج۱۷، ص۲۱۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خداوند متعال نازپروردگی و رفاه زدگی را یکی از عوامل انحطاط جوامع بشری معرفی می‌کند که هلاکت و نابودی سرزمین و اهل آن را به دنبال خواهد داشت؛ قرآن کریم از تجمل‌گرایی و نازپروردگی به عنوان «اتراف» یاد می‌کند و در آیات مختلف آن را مورد نکوهش قرار می‌دهد

 

 

۲٫

با مرور تاریخ انبیای الهی به روشنی درمییابیم که از دیرباز اولین قشری که دعوت انبیای الهی را لبیک گفتند، مستضعفین بودند. و اولین گروهی که در برابر پیامبران مقاومت کردند، دنیازدگانی بودند که منافع و موقعیت خود را با هیچ چیزی معاوضه نمی‌کردند

۳٫

دنیادوستى و شیفته مادیات شدن یک بیمارى روحى است که تا آخر عمر، آدمی را آزاد نمى‌گذارد؛ زیرا هر چه بیشتر از مال و منال بهره‌مند شود، آتش آزمندش شعله‌ورتر مى‌گردد و چون ثروت و مکنت در دست اهل دنیاست، براى به دست آوردن آن باید به سوى آنان برود و دنیایشان را در ازاى حیثیت و آبرو به چنگ آورد

 

۴٫

نکوهش دنیا از سوی امام«ع» بدان معنا نیست که دنیا ارزش ندارد. اگر دنیا ارزش نداشت، خداوند دنیا را نمی‌آفرید. آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، دلبستگی به دنیاست. چنان که امام«ع» نیز به آن تصریح کرده‌اند.

امام دنیا را گذرگاهی می­دانند که بیش از حد بدان پرداختن موجب خسران است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *