لزوم تجلی توحید در تمام اعمال انسان

مقدمه:

ادب یک روش رفتاری است. گاهی اوقات اعمالی که انسان با اعضا و جوارح خود انجام می‏دهد، عمل سوء و گاهی هم عمل پسندیده محسوب می‏شوند. علمای اخلاق در تعریف «حُسن ادب» می‎فرمایند: «هیئت زیبا و پسندیده‏ای که سزاوار است عمل انسان در آن قالب قرار گیرد و صادر شود. «سوء ادب» نیز  هیئت زشتی است که سزاوار نیست فعل و عمل انسان در آن قالب صادر شود. »

معنای فطری «حُسن ادب» و اختلاف در مصادیق 

حسن ادب در افعال نیز یک معنای فطری ارتکازی دارد؛ یعنی فطرت هر انسانی این را درک می‏کند که همه اعمال باید در یک قالب زیبا انجام شود. این مسئله خدشه‏پذیر نیست و فطرت همه انسان‌ها بر همین مبنا استوار است. اختلاف بر سر تشخیص مصادیق است که آیا این هیئت و این عمل مؤدبانه است یا نه؟ آیا حسن ادب درباره این عمل به ‏کار رفته است یا نه؟ این اختلاف در تشخیص مصادیق باعث پیدایش آداب مختلف بشری شده است و ما می‏بینیم که در مکتب‎ها و اقوام گوناگون بشری، مصادیق متفاوتی برای این امر فطری مطرح شده‌اند و هر قومی، نوع خاصی از افعال را به ‏عنوان عمل مؤدبانه می‏شناسد.

مثلاً یک‏دسته در روابط اجتماعی حسن ادب را در این می‎بینند که وقتی به یکدیگر می‏رسند کلاهشان را بردارند، یک ‏عده سرهایشان را پایین می‎آورند، یک عده دو دستشان را بالا می‎آورند، یک عده کمر خم می‎کنند و… اما فطرت همه آنها دنبال یک چیز است و آن هم رعایت حسن ادب در برخورد است؛ پس همه در اصل ادب مشترکند و تنها در مصادیق اختلاف پیدا می‏کنند.

مکتب اسلام به‏عنوان یک مکتب الهی، درباره ادب در برخورد با دیگران می‏فرماید: «فَإِذا دَخَلْتُم‏ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِندِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً»؛(۱) هر وقت در خانه‎ای وارد شدید، اول سلام کنید و تحیت بگویید، اما از جانب خدا و به همراه برکت و پاکی. این آیه روش رفتاری درست را به انسان می‏آموزد و می‏گوید که در اولین برخورد نسبت به یکدیگر باید چه کار کرد. از دید اسلام، سر پایین آوردن، دست بالا بردن، خم و راست شدن و کلاه برداشتن، قالب پسندیده و هیئت زیبایی برای برخورد نیست؛ بلکه باید از جانب خدا به یکدیگر سلام و تحیت فرستاد. در جای دیگر می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا‌تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُم حَتَّى تَستَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهلِها ذلِکُم خَیْرٌ لَکُم لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون»؛(۲) در برخورد، اول باید سلام کنید. از دید اسلام به‏ عنوان یک مکتب الهی، ادب‌ معاشرتی در ابتدای برخورد این است که انسان‏ها به یکدیگر سلام کنند. در مکتب ما، این کار حسن ادب است.

پس با آنکه همه اقوام بشری فطرتاً به ‏دنبال حسن ادب هستند، اما در تشخیص مصداق با یکدیگر اختلاف داشته و هر کدام شیوه خاصی را روش مؤدبانه می‏دانند. ما در این میان باید دنبال این باشیم که روش الهی و قالب مورد تأیید خدای متعال را بشناسیم و به آن ملتزم شویم.

غایت مؤدب شدن به ادب الهی

دوم غرض از مؤدب شدن انسان به ادب الهی چیست؟ به ‏تعبیر دیگر غایت از تأدب به ادب الهی چیست؟ یعنی چرا خداوند در تشخیص مصادیق حسن ادب، کار را به خود انسان‏ها و اقوام متعدد واگذار نکرده است؟ حال که خداوند انسان‎ها را به خودشان واگذار نکرده تا هرطور که می‏خواهند و خودشان می‏پسندند، رفتار کنند و مصادیق مختلفی را برای آنان مشخص کرده است، به ‏دنبال چه‌بوده و چه غرضی داشته است؟

لزوم تجلی توحید در تمام اعمال انسان

غرض خدا از تعیین مصادیق ادب این است که تمام کارهای بندگانش رنگ و بوی توحید داشته باشند؛ لذا کسانی که خود را منتسب به مکتب الهی و موحد می‎دانند و به ‏تعبیر دیگر به ماورای طبیعت و به مبدأ و معاد اعتقاد و گرایش درونی دارند، باید توحیدشان روی افعال و اعمالشان سایه بیفکند و همیشه طوری عمل کنند که رفتارشان تمثل توحید باشد؛ برای این است که خدا مصداق تمام آداب را تعیین فرموده است.

صفات و ملکات نفسانی انسان روی اعمالش سایه می‎افکنند. به‏ عنوان مثال انسانی که نعوذبالله به رذیله کبر مبتلاست، نوع حرف زدنش با کسی که آراسته به فضیلت تواضع است، فرق می‏کند. هیئت و قالب سخن گفتن این دو نفر با هم فرق می‏کند. هر دو راه می‎روند، اما راه رفتن‏هایشان با هم تفاوت دارد و بسیاری از حرکات و سکناتشان. تعلقات قلبی و باورهای عقلی انسان نیز در ظاهرش ظهور و بروز پیدا می‏کند. پس حالات درونی ‌انسان به اعمال بیرونی و افعال جوارحی او سرایت می‏کند.

حال کسی که در وادی ادب الهی قدم می‏گذارد و می‏خواهد به ‌کمال ادب الهی دست پیدا کند، باید در تمام زمینه‏های فردی و اجتماعی‏اش، یک روش الهی داشته باشد و تمام اعمال و رفتارش گویای پیوند توحیدی او با خدای متعال باشد.

سلام کردن به یکدیگر، تجلی توحید است

برای همین است که آیۀ شریفه می‎فرماید: «فَإِذا دَخَلْتُم‏ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً»؛ یعنی سلام کردن، درود فرستادن، سلامتی و بقای طرف مقابل را‎ خواستن، باید رنگ ‌توحیدی داشته و «مِن عِندِاللَّهِ» باشد. به‏ تعبیر دیگر ما مسلمانان وقتی به کسی سلام می‏کنیم، داریم سلامتی او را از خداوند می‎خواهیم؛ پس این قالب کاملاً نشان‏دهنده درون توحیدی ما خواهد بود.

همه اعمال مسلمانان باید رنگ توحیدی داشته باشند. باید از تمام اعمال یک انسان موحد، خدا بِبارد؛ چون زیبای مطلق اوست و هر فعلی با هر هیئتی بدون خدا، زشت است. ادب، هیئت‌ حسنه‏ای است که بر فعل عارض می‏شود و سزاوار است که عمل در آن قالب و با دید الهی انجام شود؛ ادب یعنی قالبی که رنگی از عبودیت و توحید داشته باشد. شما یک نظر اجمالی به سراسر فقه بیندازید.(۳) برای تمام افعالی که در زندگی انسان صادر می‏شود، چه ضروری و چه غیرضروری‎، در اسلام قالب الهی تعریف شده است. از خوردن و خوابیدن گرفته تا راه رفتن و سخن گفتن و هرچه به ذهنتان می‏رسد؛ اسلام برای همه این موارد کلی و جزئی دستور داده است. آنچه که در نگاه مکتب ما به افعال زیبایی می‎دهد، توحید است. حسن ادب این است که عمل انسان موحدانه باشد. اگر می‏خواهی غذا بخوری، بگو: ‌«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ». باید عملت موحدانه و خداگونه باشد. گاهی این روایت را نسبت به کارها مطرح می‏کنند که، «کُلُّ‏ أَمرٍ ذِی‏ بَالٍ‏ لَم یُذکَ فیهِ‏ بِسمِ اللَّهِ‏ فَهُوَ أَبتَر»؛(۱۹) هر‌کاری که بدون بسم الله شروع شود، ابتر و ناتمام است.

اقرار به توحید و اظهاربندگی در هر حالتی

حتی ممکن است از نظر ظاهر و از دید عرف، کارهایی قبیح شمرده شود، ولی در آنجا هم می‏بینیم که باز بحث ذکر الله را مطرح می‏کنند. مثلاً در عمل جنسی یا دستشویی رفتن هم دستور توحیدی وارد شده است. در روایتی آمده است که شخصی خدمت امام‌صادق«ع» آمد در حالی‏که خیال می‏کرد بردن نام خدا در دستشویی نوعی توهین و بی‏احترامی است. اما حضرت به او فرمود: «فَإِنَ ذِکرَ اللَّهِ‏ حَسَنٌ‏ عَلى کُلِّ حَال»؛(۴) ذکر خدا در هر حالی زیباست؛ بلکه زیبایی هر عملی به ذکر الله است. غایت مؤدب شدن به ادب الهی این است که جمیع اعمال انسان مؤدب شوند. دلیلش هم این است که باید رنگ توحید به همه اعمال انسان سرایت پیدا کند؛ یعنی باید از سراپای عمل یک موحد، توحید ببارد. این‎ها زیبا و قشنگ است.

استفاده از دلبستگی درونی برای اصلاح اعمال بیرونی

پس کسی که مبتلای به معصیت است، قطعاً بی‎ادب است؛ چون گناه بالاترین بی‎ادبی است. حالا چه ‏کار کنیم تا دیگر به‌گناه آلوده نشویم؟ باید به‏ وسیله همان دلبستگی‎های درونی، اعمال خود را تصحیح کنیم. ائمّه ما نیز برای تأدیب دیگران، از همین دلبستگی‎های درونی استفاده می‎کردند تا اعمال بیرونی افراد را اصلاح کنند و آنان را مؤدب سازند.

در روایتی دارد: «رُوِیَ أَنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ جَاءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ»؛ شخصی خدمت امام حسین«ع» آمد و عرض کرد:‌«أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ»؛ من آدم گناهکاری هستم؛ یعنی من بی‏ادبم. «وَ لَا أَصبِرُ عَنِ الْمَعصِیَهِ»؛ نمی‎توانم خودم را ادب و اعمالم را با آنچه خداوند می‏خواهد همسو کنم. «فَعِظْنِی بِمَوعِظَه»؛ پس به من پندی بدهید که در من اثر بگذارد و مرا از این بی‎ادبی رها سازد. «فقال: افعَل خَمْسَهَ أَشیَاءَ وَ أَذنِب مَا شِئْتَ»؛ حضرت به او فرمود: «پنج کار را انجام بده و بعد هر چه می‎خواهی بی‎ادبی کن.» من این پنج مورد را کمی بررسی می‏کنم تا ببینید انسان در چه‌حالتی می‏تواند بی‏ادب باشد و اعمال و رفتارش در قوالب الهی قرار نگیرند.

هر گناهی میخواهی بکن؛ اما اول…

حضرت فرمود:‌ «فَأَوَّلُ ذَلِکَ»؛ اولین کاری که می‎گویم انجام بده، «لَا‌تَأْکُل رِزقَ اللَّهِ وَ أَذنِب مَا شِئتَ»؛ روزیِ خداوند را نخور، بعد هر‌چه می‎خواهی بی‎ادبی کن! اینکه حضرت اول به ‏سراغ غذا می‏روند، یک ظرافت علمی دارد و آن این است که انسان ممکن است از اصل به‏ وجود آمدن و علت حدوث خود غفلت پیدا کند، اما ممکن نیست علت بقای خود را فراموش نماید. علت بقا به این معناست که من می‎خواهم وجود داشته باشم و همین‏ که می‎خواهم زنده بمانم، یعنی به خیلی از چیزها احتیاج دارم. ما از این مایحتاج به «رزق» تعبیر می‎کنیم. حضرت فرمود: «برو خودت، خودت را اداره کن و رزق و روزی خودت را به ‏دست آور، اما دیگر به موجوداتی که خداوند خلق کرده است، کاری نداشته باش و از آنها استفاده نکن! در این صورت می‏توانی گناه کنی و در قالب دستورات الهی در نیایی.»

«وَ الثَّانِی اُخرُج مِن وَلَایَهِ اللَّهِ وَ أَذنِب مَا شِئتَ»؛ دوم اینکه از حکومت خدا خارج شو و سپس گناه کن! ممکن است کسی بگوید: من از آنچه در دست مولاست، استفاده می‏کنم و بعد از دست او فرار می‏کنم؛ او هم که نمی‎تواند من را بگیرد. حضرت می‏فرماید: اگر می‏توانی از حکومت خدا خارج شو بعد هر چه می‎خواهی گناه کن! به‌تعبیر دیگر حضرت اول می‎گوید: نمک به حرام نباش و بعد می‏گوید: اگر نمک به حرامی کردی، یک جایی این کار را بکن که بتوانی از دست صاحب‌نمک فرار کنی! و هر دوی این کارها نشدنی است.

«وَ الثَّالِثُ اُطْلُب مَوضِعاً لَا یَرَاکَ اللَّهُ وَ أَذْنِب مَا شِئتَ»؛ سوم اینکه اگر می‎خواهی از دستورات خداوند تخطی و بی‎ادبی کنی، جایی برو که خداوند تو را نبیند. آیا می‎توانی جایی را پیدا کنی که در مرئی و منظر او نباشی؟!

«وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَکُ الْمَوتِ لِیَقبِضَ رُوحَکَ فَادْفَعهُ عَن نَفسِکَ وَ أَذْنِب مَا شِئتَ»؛ چهارم اینکه وقتی فرشته مرگ آمد و خواست تو را قبض روح کند، او را از خودت دور کن تا نمیری و به کیفر بی‎ادبی‎هایت در قیامت و معاد نرسی! اگر توانستی این کار را انجام دهی، برو و هر گناهی که می‏خواهی انجام بده.

«وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَکَ مَالِکٌ فی النَّارِ فَلَا تَدْخُل فی النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْت»؛(۵) پنجم اینکه در قیامت اگر مأمور جهنم خواست تو را وارد آتش جهنم کند وارد نشو، بعد هر چه می‎خواهی گناه کن! حضرت می‏خواهد بگوید: «ای عاجز! آیا می‎توانی یکی از این کارها را انجام دهی؟! یک لحظه هم نمی‏توانی عزرائیل را از خودت دور کنی.»

امام‌حسین«ع» در سطح فهم آن شخص، مبدأ و معاد را برای او مطرح کرد تا با ‏کمک و با استفاده از این دلبستگی‏های درونی بتواند او را مؤدب کند. حضرت از همان شاخه‎های توحیدی درونِ او استفاده کرد تا قالب رفتاری او را از شرک و شیطنت به ‌رحمانیت و موحدیت تبدیل کند. منظور از خدایی بودن این نیست که دائم بنشینیم و ذکر بگوییم، بلکه باید تمام کارهایمان رنگ خدایی داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۶۱٫

۲ـ نور، ۲۷؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خانه‌هایی که خانه‌های شما نیست داخل نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این برای شما بهتر است، شاید که پند گیرید.»

۳ـ قبلاً عرض کردم که نمی‎توانم یکایک این‎ها را بشمارم؛ لذا اشاره می‌کنم و رد می‌شوم. ولی اهل تحقیق خودشان به منابع مراجعه کنند.

۴ـ بحار‌الأنوار، ج ۸۹، ص ۲۴۲٫

۵ـ بحار‌الأنوار، ج ۷۷، ص ۱۶۷٫

۲۱ـ بحار‌الأنوار، ج۷۵، ص۱۲۶٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

غرض خدا از تعیین مصادیق ادب این است که تمام کارهای بندگانش رنگ و بوی توحید داشته باشند؛ لذا کسانی که خود را منتسب به مکتب الهی و موحد می‎دانند و به ‏تعبیر دیگر به ماورای طبیعت و به مبدأ و معاد اعتقاد و گرایش درونی دارند، باید توحیدشان روی افعال و اعمالشان سایه بیفکند و همیشه طوری عمل کنند که رفتارشان تمثل توحید باشد؛ برای این است که خدا مصداق تمام آداب را تعیین فرموده است.

 

۲٫

کسی که مبتلای به معصیت است، قطعاً بی‎ادب است؛ چون گناه بالاترین بی‎ادبی است. حالا چه ‏کار کنیم تا دیگر به گناه آلوده نشویم؟ باید به‏ وسیله همان دلبستگی‎های درونی، اعمال خود را تصحیح کنیم. ائمّه ما نیز برای تأدیب دیگران، از همین دلبستگی‎های درونی استفاده می‎کردند تا اعمال بیرونی افراد را اصلاح کنند و آنان را مؤدب سازند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *