دیدگاه دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسایل غرب آسیا درباره تحولات شهر الحدیده یمن
اشاره: در ماههای اخیر در منطقه و بخصوص یمن، چه اتفاقاتی رخ داد و طراحی محور غربی _ عربی برای شهر الحدیده چه بود که باز هم به در بسته مقاومت ملت یمن برخورد و ناکام ماند؟ این سوال را با دکتر سعدالله زارعی در میان گذاشته شد و پاسخ دقیق ایشان را تقدیم میگردد.
تحولات اخیر در ابعاد امنیتی سیاسی پرونده یمن یکبار دیگر نشان داد که مسائل یمن اهمیت بسیار زیادی دارد، تا پیش از این بسیاری از تحلیلگران معتقد بودند از آنجایی که یمن در مسائل منطقهای دارای جایگاه خاصی نیست، بنابراین جنگ یمن نیز برای قدرت های منطقهای اهمیت خاص و جایگاه ویژهای ندارد. و به همین دلیل مطرح میکردند که عربستان سعودی بدون دغدغه و مدعی در حال سرکوب مخالفان خودش است. برخی تحلیلگران سیاسی جنگ یمن را جنگ خاموش مینامیدند، اما قضایای اخیر و اینکه پنج دولت آمدند و ائتلافی جدید تشکیل دادند تا با حمله به الحدیده به ماجرای یمن فیصله بدهند و در این راه همه ظرفیت خودشان را پای کار آوردند، نشان داد که برخلاف این انگارهها یمن دارای موقعیت راهبردی و استراتژیک است و میتواند در بسیاری از پروندههای منطقهای تاثیرگذار باشد. اما سوال این است که چرا اهمیت دارد و چرا استراتژیک است؟ حداقل سه دلیل وجود دارد که نشان میدهد یمن در منطقه ما دارای موقعیت فوق راهبردی است، یک مساله وضعیت عربستان است، بالاخره در این منطقهای که ما زندگی میکنیم، عربستان در مقایسه با دیگر کشورهای دارای ارتباط با آمریکا از یک موقعیت برتری برخوردار است. یعنی مهمترین کشور منطقه ما که با آمریکا و با رژیم صهیونیستی همکاری میکند، عربستان سعودی است. این عربستان سعودی حالا در یک شرایط و وضعیت خاصی قرار گرفته است و در حال تهدید شدن است، تهدید آنهم از نوع حیاتی است، همیشه تهدیدات بزرگ نظامی، حیاتی تلقی می شوند. تهدید حیاتی به تهدیدی گفته میشود که حاکمیت یک کشور را با تهدید اساسی مواجه کند، عربستان سعودی در شرایط کنونی از جنوب با تهدید سنگین امنیتی از سوی یمن مواجه است و این تهدید از طریق سه استانی که با زیدیها پیوند عمیق دارند، به داخل عربستان کشیده میشود. این سه استان شامل عسیر، جیزان و نجران میشوند که در مرز با یمن هستند، اینها متصل به هم هستند و با مناطق زیدینشین یمن در ارتباط هستند، پس این تهدید به درون خاک عربستان امتداد دارد. از طرف دیگر جمع این دو گروه، یعنی جمع هفت استان مجاور هم در عربستان و یمن شامل جیزان، نجران، عسیر، صعده، عمران، حجه و صنعا مشترکا یک تهدید امنیتی برای آلسعود به حساب میآید. این منطقه اتصال پیدا میکند با منطقه الشرقیه عربستان با اکثریت جمعیت شیعه که پهناورترین استان عربستان محسوب میشود. منطقهالشرقیه از شمال آغاز میشود و در ادامه امتداد آن به جنوب و شرق عربستان میرسد و به سه استان مرزی عسیر، جیزان و نجران امتداد پیدا میکند، جمع اینها در مجموع یک تهدید اساسی برای عربستان است، زیدیها اگر پیروز جنگ با عربستان شوند، بر روی همکیشان خود در داخل عربستان که جمعیتی بالغ بر سه میلیون نفر هستند تاثیر میگذارند و یک اتصال جمعیتی بزرگی را پدید میآورند. شما نگاه کنید که جمعیت زیدیها در یمن ۱۲ میلیون نفر است، همچنین در داخل عربستان جمعیت زیدیها و اسماعیلیها به سه میلیون نفر میرسد، منطقه الشرقیه نیز دارای ۴٫۵ میلیون جمعیت شیعه است، همه این ها روی هم به ۲۰ میلیون نفر میرسد، این منطقه گسترده از شمال به بصره و سماوه و ناصریه متصل میشود که باز هم مناطقی شیعهنشین هستند و ۱۷ میلیون نفر جمعیت دارند، همین جمعیت متصل میشود به شیعیان بحرین که اکثریت ۷۰ درصدی جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، این جمعیت در نهایت متصل میشود به جمعیت شیعه ایران که در استان خوزستان حضور دارند. اینها در مجموع عربستان سعودی را به طور کامل در بر میگیرد، در واقع یک اتصال نسبتا کاملی گرداگرد عربستان سعودی به وجود آمده است. از طرف دیگر اگر انصارالله یمن همین الان هم اراده کند، با توجه به تجربیات گذشته و برد موشکی که بدست آورده میتواند تا شمالیترین نقطه عربستان یعنی دریای سرخ را تهدید کند، یعنی اگر بخواهد صادرات نفت سعودیها را مختل کند به شکلی آنها نتوانند حتی یک قطره نفت صادر کنند، این ابتکاردر دست انصارالله هست، اما انصارالله تاکنون نشان داده که نمیخواهد آبراه دریای سرخ را مسدود کرده و مانع صادرات نفت از این منطقه شود، اما اگر شرایط به نحوی تغییر کند که انصارالله مجبور به چنین واکنشی شود، میتواند با پرتاب موشکهایی میان برد (حداقل ۲۰۰ کیلومتر) کل صادرات نفت عربستان را متوقف کند، این به معنای تهدید حیاتی علیه عربستان سعودی است، البته در شرایطی که سعودیها نخواهند انصارالله را تحمل کنند، انصارالله خود به خود انگیزهای برای جنگ ندارد، یعنی اگر سعودیها همین امروز جنگ را متوقف کرده و از یمن خارج شوند انصارالله همین امروز تمام نقاطی که از سه استان عربستان در دست دارد را آزاد میکند و حتی یک گلوله به سوی عربستان شلیک نمیکند، چون جنگ انصارالله با عربستان یک جنگ عقیدتی نیست که بگوییم آنها زیدی هستند و سعودیها حنبلی و به همین دلیل وارد جنگ شدهاند، در واقع این جنگ یک جنگ سیاسی است و سعودی میخواهد که انصارالله وجود نداشته باشد، به همین دلیل به یمن حملهور شده است. در مقابل انصارالله میخواهد باشد و از خودش دفاع میکند؛ این یک جنبه از استراتژیک بودن یمن است.
جنبه دیگر آن این است که رژیم صهیونیستی روی در اختیار داشتن دریای سرخ حساب باز کرده است، و در سالهای گذشته از طریق دریای سرخ بسیاری از دولتهای متخاصم را هدف قرار داده است، حملات متوالی صهیونیستها به سودان را فراموش نکردهایم، که از دریای سرخ عبور کرده و به سوی سودان میرفتند، حتی در این مورد اخیر آنها از دریای سرخ عبور کرده و با عبور از حریم هوایی عربستان به خارطوم رسیده و آنجا را بمباران کرده و باز میگشتند. همینطور آنها از طریق دریای سرخ روی اردن فشار میآورند و یکی دوبار عملیات نظامی علیه اردن را از همین منطقه خلیج عقبه و دریای سرخ انجام دادند. تاکنون صهیونیستها توانستند محیط دو طرف دریای سرخ را با خودشان همراه کنند، یعنی توانستهاند مسائل خود را با اردن، مصر، سودان، اریتره، جیبوتی و عربستان سعودی حل کنند و آنها را به هماهنگی با خود درآورند. در واقع این منطقه دو طرف آب را توانستند با خودشان هماهنگ کنند، حالا درست در زمانی که صهیوینستها باید جام پیروزی را بالا ببرند، یکی دولتی در یمن قد علم کرده که نه تنها شعارش مرگ بر اسرائیل است و این شعار را هم خیلی صادقانه مطرح میکند، حتی یک پله بالاتر میرود و شعار مرگ بر یهود سر میدهد: «الموت للیهود، الموت لامریکا النصر للاسلام، الله اکبر، لااله الا الله»، در واقع در استراتژی آنها مبارزه با یهود وجود دارد و نه فقط مبارزه با اسرائیل! این گروه در یمن آمده و عرض اندام میکند و اتفاقاً بسیار هم موثر است؛ چون در اطراف تنگه راهبردی بابالمندب قرار گرفته، با کرانههای دریای سرخ در ارتباط است و مهمترین دوست اسرائیل یعنی عربستان سعودی را دارد تهدید میکند، و این نقطه که هم اکنون به عنوان خلوت امنیتی برای اسرائیل محسوب میشود در آینده میتواند دچار تغییرات جدی و اساسی شود. یعنی همین سودان که با برخی تحولات به سمت عربستان سعودی رفت با یک تغییر دولت مجدداً میتواند از آغوش عربستان خارج شود، وقتی شرایط در سودان به عنوان مثال برگردد، تنها ایران را به عنوان متحد نمیبیند بلکه یک متحد استراتژیک دیگر (یمن) را در کنار خود احساس میکند. بنابراین اینجا هم وضعیت به گونهای است که اسرائیل احساس تهدید حیاتی می کند.
دلیل سوم اهمیت راهبردی یمن نیز این است که آمریکاییها و شرکای آنها در اکثر پروندههای منطقه از جمله سوریه، عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان، ایران، فلسطین و … متحمل شکست شدهاند. این شکستها آنها را در یک وضعیتی قرار داده که موقعیت خطر برای آنها محسوب می شود. شما اگر وارد اتاق کار وزیر دفاع آمریکا شوید، میبینید که نقشه منطقه ما را روی دیوار نصب کرده بعد این مناطق را برای خود به عنوان مناطق قرمز تلقی میکند: ایران، عراق، سوریه، افغانستان و لبنان، برخی مناطق دیگر را زرد علامتگذاری کرده، یعنی منطقهای که در آستانه خطر قرار دارد، شامل ترکیه، پاکستان و … یک منطقه سفید (امن) هم آمریکایی دارند که عربستان و مصر هستند. آنچیزی که پشت سر وزیر دفاع آمریکا قرار دارد، میبینم که برخی از این مناطق تا دوسال قبل منطقه قرمز نبودند، اما قرمزها همواره بیشتر شده برای آمریکاییها. حالا اما آمریکاییها میبینند که یک نقطه استراتژیک دیگر در حال قرمز شدن است و آن یمن میباشد. یمن از برخی ابعاد موقعیت استراتژیکی مهمتری از سوریه و عراق دارد، که به علت نزدیکی به دریای سرخ و تنگه بابالمندب و مناطق ساحلی آن برای صادرات نفت است. لذا اینها با سراسیمگی آمدند و تلاش کردند ماجرای یمن را تغییر دهند و به وضعیت دیگری سوق دهند، این مقدمه بحث ما درباره یمن است.
با کنار هم قرار دادن مسائل فوق دشمنان به یک تحلیل و جمعبندی رسیدند، در واقع پنج کشور آمریکا، انگلیس ، فرانسه، امارات و عربستان به این مساله مشترک رسیدند که باید کاری انجام دهند، برخی معتقدند این جمعبندی آمریکایی است و برخی میگویند این جمعبندی از سوی عربستان است که توانستند بقیه کشورهای ائتلاف را با خود همراه کنند، البته آمریکا، فرانسه، انگلیس در گذشته مواضع بیطرفانه در یمن تا قبل از تحولات الحدیده نداشتند و همواره در تحولات یمن موضعی در حمایت از عربستان میگرفتند و پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی از ریاض میکردند، اما هیچ وقت وارد جنگ مستقیم علیه انصارالله نشده بودند، اخیراً این چند کشور آمدند و علنی گفتند که ما باید در جنگ حضور داشته باشیم و حضور خواهیم داشت و کمک خواهیم کرد، بعد هم در عمل حاضر شدند، یعنی این بار دیگه این هواپیماهای سعودی خریداری شده از آمریکا و انگلیس و فرانسه نبود که بر سر مردم یمن بمب میریختند، اینها بودند و کنارشان هواپیماها و خلبانان آمریکایی و فرانسوی نیز بودند و حتی در کنارشان نیروی زمینی آمریکا، انگلیس و فرانسه نیز وارد عمل شدند، این یک وضعیت جدید بود. تحلیل چه بود؟ تحلیل این بود که جنگ در حال تبدیل به جنگ فرسایشی، غیرقابل مهار و قابل سرایت به داخل سرزمینهای سعودی میشود و باید هرچه سریعتر این جنگ تعیین تکلیف شود. در زمینه و بستر این تحلیل این نکته هم وجود داشت که «میشود شرایط جنگ علیه یمن را تغییر داد»، این میشود تغییر داد را به این شیوه بیان میکردند که جنگ سه ساله انصارالله را خسته کرده، امکانات نظامی و توان آنها را دچار فرسایش کرده، شرایط داخلی را علیه انصارالله شکننده کرده، بنابراین میتوان با یک فشار سنگین بقایای انصارالله را از بین برد و این جنبش را وادار به تسلیم و کرنش در برابر مطالبات و خواستههای ائتلاف کرد. در واقع آنها مطمئن بودند که این کار را میتوان انجام داد و به سرانجام رساند. پیش از این سعودیها خیلی تلاش کردند که این باور را در کشورهایی مثل آمریکا، فرانسه و انگلیس ایجاد کنند ولی شواهد و قراین بیانگر عدم موفقیت سعودیها در این مساله بود، اخیراً مشخص شد که آمریکا، انگلیس و فرانسه که از آنها به عنوان تروییکا غربی یاد میکنیم پذیرفتند که میشود تغییر داد، به لحاظ روشی آنها آمدند مدل جنگ اول و دوم عراق را در جغرافیای غرب یمن پیاده کردند، جنگ عراق به این شیوه بود که آمریکاییها نیروهای نظامی گسترده قریب به ۱۰۰ هزار نفر را در مناطق عملیاتی مستقر کردند و تجهیزات سنگین نظامی مانند بمب افکنها را مورد استفاده قرار دادند و از جنوب عراق شروع به پیشروی کردند، تا اینکه از بصره با قرار گرفتن بر روی جاده آسفالته با رعبی که ایجاد کرده بودند تا بغداد آمدند، یعنی رعب ایجاد کردند، روحیه نظامیان خود را بالا بردند و اراده طرف مقابل را در هم شکستند و بدون اینکه تلفات بدهند، اهداف عملیاتی خود را محقق کردند. از آن طرف روحیه نظامی عراق خورد شده بود و آنها احساس میکردند که توان مقابله با آمریکاییها را ندارند، تا جایی که آمریکایی توانستند ظرف تنها ۲۰ روز بر کل عراق مسلط شوند. همین مدل را آنها در جنگ حدیده در پیش گرفتند و چیزی در حدود ۶ لشکر نظامی را پای کار آوردند، یعنی حدود ۶۰ هزار نیروی نظامی، جنگندهها و بمبافکنهای خود را وارد کردند، بخش نبرد دریایی و ناوهای جنگی خود را نیز به خط کردند و بمباران الحدیده را آغاز کردند، همزمان نیروهای نظامی خود را شامل ۶ لشکر مذکور از منطقه تعز حرکت دادند، آنها در ابتدا منطقه به منطقه پیش میرفتند به این شکل که یک منطقه بمباران هوایی میشد، سپس نیروهای زمینی به سوی آن پیشروی میکردند، در واقع با سیاست زمین سوخته بدون اینکه تلفات بدهند به سرعت پیش میرفتند، گمان آنها این بود که این وضعیت آنچنان پیش میرود که شهرهای دیگر پس از الحدیده خود به خود سقوط میکند و لازم نیست که آنها پس از این نبرد در دیگر مناطق مجدداً وارد درگیری شوند، در مقابل نیروهای انصارالله اجازه دادند تا نیروهای ائتلاف تجاوزگر پنجگانه تا یک نقطه مشخص پیشروی داشته باشند، به نقطه مورد نظر که رسید آنها مسیر پیشروی را سد کردند، آنها منطقه را تسلیح کردند و آن را به چند تکه تقسیم کردند و نیروهای چریک و تک تیراندازان خود را مستقر کرد و نیروهای اشغالگر آمدند پشت این منطقه گیر افتادند و نتوانستند حتی با پشتیبانی هوایی از این نقطه جلوتر بروند.
از طرف دیگر انصارالله زمانی که نیروهای ائتلاف را در پنج کلیومتری فرودگاه الحدیده متوقف کرد، دو برش در منطقه مسطحی که محل تمرکز نیروهای دشمن بود و ۱۰ کیلومتر طول داشت ایجاد کرد. انصارالله نیروهای دشمن را با این برشها به سه تکه تقسیم نمود و نیروهای خودش را با سلاحهای دوش پرتاب و آرپیجی مسلح کرد، چون نیروهای دشمن در فاصله پنج کیلومتری بودند و حتی با کلاشینکف در تیررس قرار داشتند. در واقع با این کار انصارالله ارتباط نیروهای ائتلاف را با یکدیگر قطع کرد، سپس نیروهای خود را به طور متناوب اعزام کرد و به جبهه دشمنان ضربات پیاپی و پشت سرهم وارد آورد. یک گروهان نیرو میرفت و ضربه میزد، مجددا به عقب باز میگشت و دوباره یک گروهان تازه نفس دیگر به دشمن ضربه میزد و مرتب جای نیروهای قبلی با نیروهای تازه نفس عملیاتی پر میشد. در واقع نیروهای ائتلاف ساعت به ساعت از نیروهای انصارالله مانند یک چرخه به هم پیوسته ضربه میخوردند، به شکلی که در یک دوره یک هفتهای نیروهای ائتلاف پنج گانه ۱۵۰۰ کشته و ۵۰۰۰ زخمی دادند، حتی ۳۰۰ نفر آنها نیز به اسارت درآمدند که در بین آنها ۳۰ نفر فرانسوی و تعدادی دیگر آمریکایی، انگلیسی، سودانی، یمنی، اماراتی و سعودی هستند که در اسارت انصارالله قرار دارند. در اینجا توقع و تحلیل سعودیها این بود که مردم شافعی الحدیده که از نظر مذهبی با زیدیها متفاوت هستند ، وارد عمل شده و پس از حملات ائتلاف به مبارزه با زیدیها بر میخیزند، چون احساس میکنند که این جنگ به خانه و کاشانه آنها سرایت کرده و باعث کشته شدن فرزندانشان میشود، در این شرایط فکر میکردند شافعیها ارتباط خود را با زیدیها قطع کرده و به سوی عربستان میآیند و بعد این قضیه به سوی یک گلوله برفی در هفت استان دیگر سنینشین یمن در منطقه شمالی تکرار میشود، و درواقع سنیهای شافعی در برابر انصارالله زیدی قرار میگیرند و نه تنها انصارالله منطقه راهبردی الحدیده را از دست میدهد بلکه دیگر مناطق را نیز مجبور میشود، تحویل نیروهای ائتلاف بدهد. تحلیل آنها این بود که در شرایط جدید دو دستاورد مهم رقم میخورد، نخست اینکه با آغاز نبرد الحدیده نوک پیکان درگیریها از نبرد میان نیروهای یمنی با دشمن خارجی (اماراتی و سعودی)، به جنگ طایفهای میان شافعیها و زیدیها تغییر وضعیت دهد، جنگی که تا حالا علیه متجاوز بوده و شافعیها و زیدیها را در کنار هم علیه دشمن متحد کرده به جنگی درونی و داخلی تبدیل شود، در واقع این یکی از توقعات مهم سعودیها از نبرد الحدیده بود. نتیجه دوم مورد تصور سعودیها این بود که این جنگ باعث میشود انصارالله برود و تنها به چهار استان زیدیِ شمالِ یمن شامل صعده، حجه، عمران و صنعا بسنده کند، تحلیل آنها این بود که این مساله باعث آغاز اختلافات درونی میان طیفهای زیدی با یکدیگر شود و آتش جنگ داخلی میان آنها را به وجود آورد، چون زیدیها از گذشته هم دو دسته بودند، یک دسته تحت رهبری علی عبدالله صالح بودند و دسته دیگر تحت هدایت سید عبدالملک الحوثی قرار داشت که سابقه جنگ ۶ ساله (۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸) را نیز در کارنامه خود داشتند، تصور سعودیها این بود که ناکامی احتمالی انصارالله به این اختلافات دامن زده و باعث می شود طرح چندین بار شکست خورده آنها برای سیطره بر صنعا در نهایت با موفقیت روبرو شود و آنها پس از نبرد الحدیده بتوانند پایتخت یمن را نیز در اختیار خود بگیرند. به همین دلیل همزمان با همین درگیریها در امارات زمزمه اینکه باید «احمد علی عبدالله صالح» به قدرت برسد مطرح شد، یعنی اماراتیها از این صحبت کردند که باید پسر صالح به جای «عبدربه منصور هادی» رئیس جمهور یمن شود، چون پسر عبدالله صالح زیدی است و این میتواند میان زیدیها شکاف ایجاد کند، به این صورت که این تلقی را ایجاد کنند که ما با زیدیها مشکلی نداریم، مشکل ما با انصارالله است و ما قبول کردیم که پسر عبدالله صالح که زیدی است رئیس جمهور یمن شود. حال چه بدست آمد و نتیجه چه شد؟ اینهایی که گفته شد توقعات سعودیها بود که در گفتگوهایی که میان آنها شکل گرفته بود به طور جدی مطرح و روی میز قرار داشت. اما برخلاف تصور سعودیها اولا ً انصارالله مرعوب لشکرکشی نیروهای ائتلاف پنج گانه نشد، به این معنا که نیروهای ائتلاف به صورت دسته جمعی از ساحل شروع به پیشروی کردند، اما انصارالله دست نگه داشت و منتظر شد تا آنها به نقطه موردنظر برسند. به همین دلیل آن نقطه را مسلح کرده بود و نیروهای ائتلاف آمدند و پشت نقطه تسلیح درجا زدند. پس از آن هم انصارالله سریع شروع به تلفات گرفتن از آنها کرد و نزدیک به یک لشکر از کل ۶ لشکر را در طول یک هفته از کار انداخت، لشکرهای بعدی به ویژه لشکرهای یمنی که با شرمندگی در کنار آمریکا و عربستان و امارات بودند (چون در کنار یک کشور خارجی علیه ملت خود در حال جنگ بودند)، دچار ترس و واهمه شدید شدند، آنها در پی فرار بودند و در بحبوحه جنگ الحدیده شمار زیادی از این نیروها فرار کردند و سران دو لشکر از اینها از جنوب که مربوط به نیروهای عشایری و لشکری گذشته بود به انصارالله پیام دادند که ما با شما جنگی نداریم و راهی برای ما باز کنید تا برگردیم. سودانیها که کشته داده بودند، پیام دادند که نیروهای ما تمایل دارند برگردند، به یک باره در داخل اینها چنددستگی ایجاد شد و بخش زیادی از قدرت آنها تحلیل رفت، این اتفاق اول بود که رخ داد.
اتفاق دوم این بود که برخلاف تصورات آمریکاییها و سعودیها تهدیدات علیه الحدیده باعث ترس و دلهره شافعیها نشد، آنها اتحاد خود را با انصارالله از طریق مشارکت در راهپیماییهای چند ۱۰ هزار نفره در شهرهای مختلف الحدیده تحکیم ورزیدند. علاوه بر این علمای شافعی این منطقه آمدند و بیانیه دادند و جهاد علیه نیروهای ائتلاف مهاجم به الحدیده را واجب شمردند، این اتفاق خیلی بزرگی بود که رخ داد. بنابراین انصارالله نه تنها دچار اختلاف با شافعیها نشد، بلکه نبرد الحدیده شرایطی را ایجاد نمود که پیوند میان این دو جریان یمنی مستحکمتر از قبل شکل بگیرد. زمانی که این دو هدف دشمنان اجرایی نشد، به طور طبیعی بقیه اهداف آنها نیز محقق نشد، پس بنابر این موضع انصارالله مستحکمتر شد و یک بار دیگر مشخص شد که آمریکاییها و سعودیها در مواجهه با انصارالله یک برنامه منطقی و تحققپذیر ندارند، آن نیرویی که سرخود را پایین میاندازند و فکر میکند که با نیروهای مقابل درگیر نمیشود، عقل نظامی ندارد. مانند منافقین که فکر میکردند سه روزه میتوانند به تهران برسند، آنها آمدند بی عقلی کردند و کار منافقین و اقدام آمریکا در عراق را تکرار کردند و البته اینبار در مقابلشان انصارالله بود، بالاخره انصارالله در این جنگ توانست با تلفات کم و با سلاحهایی با برد کوتاه به دشمنان آسیب جدی بزند و همانطور که یکی از افراد به اسارت درآمده نیروهای ائتلاف اعتراف کرده «عربستان ضربهای را در نبرد الحدیده متحمل شد که تاکنون متحمل نشده بود»، تمام آن سه سال جنگ یک طرف و این جنگ ۱۵ روزه را نیز باید در یک طرف دیگر قرار دهیم. اگر بخواهیم درباره چشم انداز یمن صحبت کنیم میتوانیم به این مساله اشاره کنیم که مساله یمن برای عربستان یک مساله فوق استراتژیک است، چون حیات و ممات عربستان در این مساله خلاصه میشود. همچنین اینطور نیست که آنها اگر در یک نبرد شکست خوردند، دست از توطئه برخواهند داشت، در جایی شکست خورده و مفتضح میشوند اما قوای خود را در جایی دیگر متمرکز میکنند و بار دیگر بخت خود را آزمایش میکنند اما نتیجه چه میشود؟ نتیجه معلوم است اینها هر کاری که بکنند بیشتر از آنچه در الحدیده انجام دادند نمیتوانند محقق کنند، تا حالا پیش نیامده بود که ۶ لشکر را همراه وارد صحنه کنند واماراتیها و سعودیها با وجود اختلافات شدید در کنار یکدیگر قرار گیرند، دیگر صحنهای از این شدیدتر در یمن رخ نخواهد داد، پس میتوانیم بگوییم که جنگ الحدیده یک جنگ معیار و نقطه اوج بود که بعد از آن شرایط برای انصارالله سادهتر میشود و متقابلاً شرایط برای عربستان سعودی سختتر میشود. یک جملهای را مقام معظم رهبری در دیدار با علما فرمودند که «ما سختی را کنار گذاشتهایم و آنچه پیشرو داریم به مراتب آسانتر است»، این جمله و ماجرا را میتوانیم درباره آینده وضعیت امنیتی یمن نیز بگوییم.
سوتیترها:
۱٫
حداقل سه دلیل وجود دارد که نشان میدهد یمن در منطقه ما موقعیت فوق راهبردی دارد. یک مسئله وضعیت عربستان است. بالاخره در این منطقهای که ما زندگی میکنیم، عربستان در مقایسه با دیگر کشورهای مرتبط با آمریکا از موقعیت برتری برخوردار است. یعنی مهمترین کشور منطقه ما که با آمریکا و با رژیم صهیونیستی همکاری میکند، عربستان سعودی است که حالا در شرایط و وضعیت خاصی قرار گرفته است و تهدید میشود، آنهم تهدید از نوع حیاتی و بزرگ نظامی.
۲٫
اگر انصارالله یمن همین الان هم اراده کند، با توجه به تجربیات گذشته و برد موشکیای که به دست آورده است، میتواند تا شمالیترین نقطه عربستان یعنی دریای سرخ را تهدید کند. یعنی اگر بخواهد صادرات نفت سعودیها را مختل کند به شکلی که آنها نتوانند حتی یک قطره نفت هم صادر کنند، این ابتکاردر دست انصارالله هست، اما انصارالله تا کنون نشان داده که نمیخواهد آبراه دریای سرخ را مسدود کند و مانع صادرات نفت از این منطقه شود.
۳٫
روی نقشه پشت سر وزیر دفاع آمریکا برخی از این مناطق تا دوسال قبل قرمز نبودند، اما امروز قرمزها بیشتر شدهاند. حالا آمریکاییها میبینند که یک نقطه استراتژیک دیگر هم دارد قرمز میشود و آن یمن است. یمن به علت نزدیکی به دریای سرخ و تنگه باب المندب و مناطق ساحلی آن برای صادرات نفت، از برخی از ابعاد موقعیت استراتژیک مهمتری نسبت به سوریه و عراق دارد. لذا اینها با سراسیمگی تلاش کردند وضعیت یمن را تغییر دهند.
۴٫
جنگ الحدیده یک جنگ معیار و یک نقطه اوج بود و بعد از آن شرایط برای انصارالله سادهتر و متقابلاً شرایط برای عربستان سعودی سختترمیشود. مقام معظم رهبری در دیدار با علما فرمودند، «ما سختی را پشت سر گذاشتهایم و آنچه که پیش رو داریم، بهمراتب آسانتر است.» این جمله و ماجرا را میتوانیم درباره آینده وضعیت امنیتی یمن نیز بگوییم.