حرمت ملک اویس
افشین علا
خلق در جام جهانی خیره و من در یمن
این طرف باران گل، باروت و آهن در یمن
چشم دنیا محو توپ فوتبال و بچهها
غرق در خون، هر نفس با توپ دشمن در یمن
از زمین بازی آید بانگ شادی هر زمان
میرود تا عرش، اما بانگ شیون در یمن
گرم شد بازار گل در کارزار روسیه
آن طرف، پرپر چو گل بس کودک و زن در یمن
غرب غارتگر چه داند حرمت ملک اویس
نزد او قدری ندارد پاره تن در یمن
میکند بلبل زبانی در غم قوم یهود
مثل جغدی خیره، اما مانده الکن در یمن
پخته در سر در خلیج فارس، رویای محال
آب با وهابیان کوبد به هاون در یمن
سوی صنعا لشکر فیل آمد این بار از حجاز
سایهی سجّیل را یا رب بیفکن در یمن
تا به کی در خاک و خون، دلدادگان اهل بیت؟
تا کی از خشم تو باشد خصم، ایمن در یمن
باز هم برخاست فریاد از هواداران که: گل!
در هوای گریه، اما ماندهام من در یمن…٭
بکش کسای یمانی به روی دوش و بیا
زهرا سپه کار
چه محشری است که آل ریا به پا کرده است
مگر که رو به بتی تازه اقتدا کرده است
تو را که نوری و قرآن ناطقی اینبار
به استناد کدام آیهای رها کرده است
قسم به سرخی خون عقیقهای یمن
که درد، دِین خودش را به عشق ادا کرده است
بکش کسای یمانی به روی دوش و بیا
که آل آل کسا را یمن صدا کرده است
خبر دهید به خورشید در شب ظلمت
دلم به شیوهی پروانه جان فدا کرده است
چه باک از آتش نمرودیان که شعلهی آن
از این که عشق بسوزد در آن اِبا کرده است
تو ذوالفقار به دستی بیا که هر مظلوم
به روی وعدهی حقت حساب وا کرده است
در این دیار ببین رودهای در جریان را
یوسف رحیمی
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
غم عراق و یمن را که شعلهشعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزهی نگران را
دلارهای یهودی، ریالهای سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
چه کودکان یتیمی که مانده بیسر و سامان
چه مادران غریبی که برگریزِ خزان را…
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربودهست چشم آدمیان را؟
جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری
که در هوای حرم نذر میکند سر و جان را
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسههای عیان را
سلام ما به خلیلی و صابری و علیدوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
درود بر تقوی، شاطری و فاطمیاطهر
که خواندهاند «أوَفَیتُ» بهلب امام زمان را
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بیقرار تاب و توان را
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش
وَ غرق نور خدا میکند کران به کران را
و «أی منقلبٍ» میرسد به گوش دوباره
می نمیبرم از یاد شمرهای زمان را…
خون طفلان یمن از همه سو می ریزد
علیرضا قزوه
لب اگر باز کنم سر مگو میریزد
میروم گریه کنم چشم فرو میریزد
چند وقت است می و ساقی و ساغر همه اوست
دست من باده نمیریزد، او میریزد
چند ماه است که در راه گلویم خار است
چشم من بغض دلش را به گلو میریزد
جویها در همهجا روی به دریا دارند
این چه دریاست که یک باره به جو میریزد
بیخبر از نفس سوخته حالان مگذر
خاصه صبحی که سبو پشت سبو میریزد
این قدر پشت سر سوختگان حرف مزن
من اگر ها کنم از آینه هو میریزد
هر طرف مینگری داغ اویس قرن است
خون طفلان یمن از همه سو میریزد
بشنو صدای طفل معصومی است
میلاد عرفانپور
بشنو صدای طفل معصومی است که مادرش را خوانده از آوار
فریاد مظلومان تاریخ است، این دست بیرون مانده از آوار
از آخرین مشق دبستانها آثار خون بر واژهها مانده است
از مادران در شام بمباران، لالایی تلخی به جا مانده است
ای بشکههای نفت صهیونیسم، ای ملحد جامعه اسلام
طوفان خودت را غرق خواهد کرد در موج این دریای نا آرام
ای خائنان خانه توحید، فرعونیان خواب بیتعبیر
ای خادمان کور آمریکا ای تاجران کهنه تکفیر
بی کتانی، پای طفلی در یمن
میلاد عرفانپور
شاد باش، اما…
در زمین خاکی دوران
بی کتانی، پای طفلی در یمن
آن سوتر از چشمان من
دور از بدن مانده ست
خوش نداری بیشتر از او بدانی، نه؟
کاشکی جام جهانی باشد و جنگ جهانی نه!
کربوبلا کجاست؟ زمین یمن کجاست؟
حامد حجتی
دنیای ما به لحظهی پایان رسیده است
یعنی به انتهای زمان، جان رسیده است
گویی که کفر، از پس ایمان رسیده است
جاماندهایم… زخم به جریان رسیده است
باید دوباره پرچم حق را علم کنیم
وقتش رسیده پای عدو را قلم کنیم
امروز عمقِ زخمِ یقین بیشتر شده
چشمان اشکبار و حزین بیشتر شده
در وسعت زمان، غمِ دین بیشتر شده
کودککشی، به روی زمین بیشتر شده
یا فارسَالحجاز! به لب آمده است جان
یک آیه از صحیفهی صبرت، بخوان! بخوان!
ما شیعیان زخم و غم و اشتیاقها
ما را بخوان به معرکه درد و داغها
تا جان دهیم در قدمت از فراقها
آتش گرفتهایم در این احتراقها
چون لاله، داغدار تو هستیم تا ابد
لب دوختیم در تب این لحظهها، مدد…
دلخستهایم، عطر اویس قرن کجاست؟
یوسف ندیدهایم، بگو پیرهن کجاست؟
سر روی دست آمده… اما بدن کجاست؟
کربوبلا کجاست؟ زمین یمن کجاست؟
هرروز کربلاست در این خاک روسیاه
این روضه میبرد دل ما را به قتلگاه
انگار روضه تا سر بابا رسیده است
یک کودک سهساله به صحرا رسیده است
مادر کنار حضرت دریا رسیده است
ششماهه داده است.. به اینجا رسیده است
حالا دوباره حرملهها صف کشیدهاند
زیر گلوی حضرت ششماهه دیدهاند
تاریخ، از شکوه غم شیعه، خون شده
از ظلم، خانههای جهان بیستون شده
هفتآسمان، به حرمتتان نیلگون شده
باور کنید کاخ ستم سرنگونشده
بس نیست بُهت مبهم دنیا در این سکوت؟
این خانه، سستتر شده از بیت عنکبوت
فریاد میزنیم در این عصر بیامان
موعود! رحم کن به دلِپاک کودکان
آقا! بیا که ظلمِ فراگیر در جهان
ما را رسانده است به الغوث و الامان
آقا! زمین پر است از این ظلم آشکار
ای وارث همیشه شمشیر ذوالفقار!
رو بر دروغگویی و افسانه کردهایم
ما در سکوتِ مرگِ جهان لانه کردهایم
در کنج عافیتطلبی خانه کردهایم
در خود تنیدهایم.. چه کاشانه کردهایم؟
با رعدوبرق چشم، شما جان به ما بده
کافر شدیم، رونقِ ایمان به ما بده
پی نوشت:
٭ رهبر معظم انقلاب، با این مضمون، این شعر آقای افشین علا را مورد تحسین قرار دادند: شعر، هم بجا بود، هم زبان استواری داشت و هم مضمون خوبی.