در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق با پاره کردن قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، تهاجم گسترده زمینی، دریایی و هوایی را در بخش طویلی از مرزهای مشترک در غرب و جنوب غربی علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد و قسمتهای بزرگی از چند استان مرزی ایران را به تصرف خود درآورد. عراق از حمله به ایران مدعی دستیابی به چهار هدف بود: تصرف سه جزیره تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی در دهانه خلیج فارس، تصرف سرزمینهای عراقی که باید بر اساس قراردادهای ۱۹۷۵ به عراق تحویل داده میشد(۱)، تامین حقوق اقلیتهای غیرفارس در ایران(اعراب) و اعاده کنترل کامل بر اروندرود.
صدام حسین به عنوان چهرهای قدرتطلب و جاهطلب، صرفاً به رهبری عراق نمیاندیشید، بلکه سودای رهبری جهان عرب را در سر داشت. مرگ جمال عبدالناصر و امضای پیمان کمپدیوید توسط مصر در دوره انورسادات، بخت رهبری مصر بر جهان عرب را از بین برد و این فرصت تاریخی میتوانست به صدام کمک کند تا رهبری جهان عرب را به عهده بگیرد.
صدام خوب میدانست که کلیشههای عرب- عجم و یا ایرانی- عرب همچنان در اذهان بسیاری از رهبران کشورهای عربی منطقه وجود دارند و برای همین به دنبال حداکثر بهرهبرداری از این تعابیر بود. سردار قادسیه، برگرداندن جزایر سه گانه به اعراب و آزادسازی خوزستان یا به تعبیر او عربستانِ ایران از دست ایرانیان همه با تصویرسازی جنگ ایران عراق بهمثابه جنگ ایرانیان با اعراب صورت گرفت. ظاهراً این حربه او موفقیتآمیز بود و همراهی کشورهای عربی را در پی داشت.
اما حامیان عراق فقط برخی از کشورهای عربی منطقه نبودند، بلکه در ابعاد بسیار گستردهتر، عراق از پشتیبانی قدرتهای بزرگ و ابرقدرتهای جهانی برخوردار بود.
حامیان عراق را میتوان در شش محور مورد بررسی قرار داد:
۱: حامیان منطقهای عراق
در سطح منطقهای، کشورهای عربی منطقه به صورت جداگانه و یا در قالب شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب کمکهای مادی و معنوی زیادی را در اختیار عراق قرار دادند. اتحادیه عرب با آغاز جنگ به دو جبهه حامیان ایران و حامیان عراق تقسیم شد. در حالی که اکثر کشورهای عرب به رهبری اردن، عربستان سعودی و مصر از عراق حمایت میکردند، گروهی دیگر از کشورهای عربی یعنی سوریه، لیبی و الجزایر و یمن جنوبی جانب ایران را گرفتند. اتحادیه عرب از زمان آغاز جنگ، بهویژه پس از آزادسازی خرمشهر در نشستهای متعددی ضمن محکوم کردن ایران، به حمایت آشکار از عراق مبادرت ورزید و این روند تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران و توقف جنگ ادامه داشت. در این میان جبهه پایداری عرب تحت نفوذ سوریه از موضع جمهوری اسلامی ایران در جنگ حمایت کرد و با برگزاری چند اجلاس و صدور بیانیههایی به حمایت از ایران پرداخت.
شورای همکاری خلیجفارس که حدود هشت ماه پس از آغاز جنگ و زمینگیر شدن نیروهای عراقی با مشارکت کشورهای عربستان سعودی، کویت، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و عمان تشکیل شده بود، مشابه رویه اتحادیه عرب را در پیش گرفت. حجم کمکهای مالی شورا به عراق از وام و کمکهای بلاعوض، ۳۵ تا ۴۵ میلیارد دلار تخمین زده میشود که عمدتاً توسط عربستان سعودی، قطر و امارات پرداخت شد.
تبدیل بنادر برخی از این کشورها بهویژه کویت به مراکز عمده ترابری دریایی برای عراق و انتقال اطلاعات جمعآوری شده به وسیله هواپیماهای آواکس در مورد وضعیت نیروهای ایران به عراق، نقش انکارناپذیری در تداوم حیات عراق داشت. مقامهای شورای همکاری نیز رسماً به بخشی از این کمکها اعتراف کردهاند، بهطوریکه در اجلاس سران شورای همکاری در نوامبر ۱۹۸۳ در دوحه، حاکم بحرین رقم کمکها را چهل میلیارد دلار ذکر کرد و گفت که این غیر از کمکهای لجستیکی و تدارکاتی به عراق بود.
اعضای شورای همکاری خلیج فارس برای کمک به عراق، با سیاستهای نفتی ایران در زمینه افزایش قیمت نفت با کاهش تولید مخالفت کردند و میزان تولید خود را خارج از ضوابط اوپک با هدف کاهش قیمت نفت و به ضرر ایران افزایش دادند. آنان از چاههای نفت مشترک، به حساب عراق نفت استخراج کردند و فروختند و امکانات مختلف ترابری، بندری، لجستیکی، اطلاعاتی و سرزمینی ـ مثل اجاره جزیره بوبیان کویت ـ را در اختیار عراق گذاشتند.
علاوه بر این، مصر تامین کننده سلاحهای ساخت روسیه برای عراق بود، اردن بندر عقبه را در اختیار عراق قرار داد که به منزله ارتباط مواصلاتی برای عراق برای تامین تدارکات بود. سودان نیز نیروهای داوطلب نظامی در اختیار عراق قرار داد.
سازمان کنفرانس اسلامی در طول جنگ هشت ساله، سه اجلاس در سطح سران و چهارده اجلاس در سطح وزرای امور خارجه برگزار کرد. این سازمان در آغاز جنگ کمیته حسننیت را که کمیته صلح اسلامی نیز نامیده میشد، تشکیل داد و در طول جنگ در مقر سازمان در «جدّه» مجموعاً نُه دور مذاکره و نشست را برگزار کرد. سازمان در ابتدای جنگ بر آتشبس فوری تاکید داشت که متضمن تثبیت تجاوزات عراق بود، اما بعد از اصرار ایران به عقب نشینی نیروهای عراقی به مرزهای بینالمللی، طرحهایی را به منظور عقبنشینی نیروها صادر کرد.
واقعیت مسئله این بود که هیچ یک از کشورهای عربی از نیّات صدام اطلاع نداشتند و اسیر تبلیغات بسیار زیاد عراق و ناسیونالیسم عربی شدند. حوادث بعدی، بهویژه حمله عراق به کویت نشان داد که اعضای این شورا چقدر در شناخت ماهیت مسائل منطقه، بهویژه شناخت صدام دچار اشتباه بودند.
حضرت امام در بیانات متعددی خطاب به سران کشورهای عربی منطقه ضمن اشاره به ماهیت رژیم بعث نسبت به عواقب حمایت از عراق هشدار دادند و حمله عراق به این کشورها را پیشبینی کردند، «بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت را به دست بگیرد، آدمى نیست که قدرشناسى از امثال شما بکند. آدمى است که جنون بزرگبینى دارد و با این جنون، با شما هم که با او همراهى کردید به جنگ بر مىخیزد اگر قدرت داشته باشد، شما را تباه خواهد کرد.»
۲: حامیان اروپایی عراق
موضع قدرتهای بزرگ نیز حمایت از عراق بود. عمدهترین نگرانی و دلیل حمایت کشورهای اروپایی از جمله انگلیس، آلمان و فرانسه از عراق، تهدید منافع غرب توسط انقلاب ایران و ایجاد مانع بر سر راه صدور نفت ارزان به غرب بود.
حمایتهای سیاسی انگلیس، تسلیحات صنایع هوایی فرانسه و سلاحهای شیمیایی آلمان از جمله حمایتهایی بودند که عراق به پشتوانه آنها جنگ را شروع کرد و ادامه داد.
آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در سازمان ملل متحد در مورد تمایل آن زمانِ شورای امنیت در محافل خصوصی ادعا کرد که در شورای امنیت هیچ کسی شک نداشت که عراق دست به یک تهاجم گسترده در عمق خاک ایران زده است، ولی هیچ کسی مایل نبود ایرانِ انقلابی، این برهم زننده وضع موجود در منطقه و زیرپا گذارنده حقوق و عرف بینالمللی، پیروز شود. فرانسه از دیگر حامیان عراق ۴/۷ میلیارد دلار کمک مالی در اختیار رژیم بغداد قرار داد که دستکم هفت میلیارد دلار از مجموع این معاملات بهصورت وام و اعتبارات بود.
۳٫ حامیان ابرقدرت عراق
جنگ تحمیلی در شرایطی به وقوع پیوست که نظام دو قطبی بر نظام بینالملل حاکم بود و موضع آمریکا و شوروی نیز بر حمایت از عراق استوار بود. در چنین شرایطی انقلاب اسلامی با طرح شعار نه شرقی و نه غربی طبیعتاً نمیتوانست برای پیشبرد اهداف خود به یکی از این ابرقدرتها نزدیک شود، زیرا چنین اقدامی با شعار راهبردی نه شرقی و نه غربی در تناقض بود.
اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک ابرقدرت با عراق پیمان اتحاد و دوستی و بهویژه از نظر تامین تسلیحات ارتش و حضور کارشناسان نظامی نفوذ قابل توجهی در عراق داشت. ارتش عراق با تسلیحات روسی تجهیز شده بود و شکست عراق بهمنزله شکست تسلیحات روسی در برابر تسلیحات غربی بود. محکوم کردن اشغال افغانستان توسط شوروی، ممانعت از فعالیت حزب توده به جرم جاسوسی از سوی ایران به تشدید حمایت شوروی از عراق منجر شد. بعد از پیروزی ایران در شلمچه، اتحاد جماهیر شوروی بیش از پیش بر کمکهای تسلیحاتی خود به عراق افزود.
در بهمن ۱۳۶۶/ ژانویه ۱۹۸۷ رئیس هیئت شوروی در سازمان ملل اعلام کرد که کشورش فعالانه عراق را تقویت میکند. وی طی مصاحبهای گفت: «تا زمانی که ایران معتقد باشد میتواند از طریق نظامی بر عراق چیره شود، مسکو روش خود را تغییر نخواهد داد و هیچگونه تردیدی برای تامین اسلحه عراق به خود راه نمیدهد.» همچنین مسئول سیاسی امور خاورمیانه در حزب کمونیست شوروی اظهار داشت: «شوروی ارسال سلاح به عراق را به خاطر بازگرداندن موازنه نظامی و سیاسی میان ایران و عراق از سرگرفت. ایرانیان امیدهای زیادی به برتری قدرت نیروی انسانی خود دارند و ممکن است این برتری به توازن نظامی اخلال وارد آورد. از اینرو شوروی ارسال سلاح به عراق را آغاز کرد.»
عراق خیالش از بابت موضع امریکا نیز راحت بود. سیاست آمریکا را میتوان در سه مرحله، شروع جنگ، تداوم جنگ و فشار بر ایران برای اتمام جنگ بررسی کرد. اگرچه ایالات متحده با آغاز جنگ در شهریور ۵۹ ، بیطرفی خود را اعلام کرد، اما بر اساس شواهد متعددی، نقش آمریکاییها در شروع جنگ و پس از عملیاتهای موسوم به کودتا در ایران قابل اثبات است. برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، برای زمینهسازی و اطلاع از وضع عراق برای شروع جنگ، سفرهای محرمانه مکرری به بغداد کرد و عمداً این تلقی را در صدام به وجود آورد که آمریکا در مورد تهاجم عراق به ایران به او چراغ سبز داده است. همچنین عراقیها اطلاعاتی را در مورد اوضاع دفاعی آشفته ایران دریافت کردند که توسط آمریکا و از طریق دولت سعودی به آنها داده شده بود.
فهرست کمکهای آمریکا به عراق موضوع پنهانی نیست و شامل حمایت نظامی: ارسال سلاح به عراق و جلوگیری از ارسال تجهیزات جنگی به ایران، حمایت مالی: تلاش برای تأمین نیازهای مالی عراق از طریق شرکتهای آمریکایی، حمایت اطلاعاتی: قرار دادن اطلاعات نظامی مورد نیاز عراق از ایران و حمایت سیاسی: حمایت از عراق در سازمانهای بینالمللی و محکومیت ایران در این سازمانها میشود.
لازم به ذکر است پس از قضیه مک فارلین، به علت جبران وجهه تخریب شده آمریکاییها در بین کشورهای منطقه، میزان حمایت آمریکا از عراق افزایش یافت.
در مورد اتمام جنگ، آمریکاییها با هدف جلوگیری از پیروزی ایران به حمایت مستقیم از عراق پرداختند. از جمله اقدامات آمریکا میتوان به حمله به فلات قاره ایران، کمک اطلاعاتی به عراق در عملیات بازپسگیری فاو، شلیک به هواپیمای ایرباس ایرانی و هدف قرار دادن دو ناو ایرانی و تهدید ایران به بکارگیری سلاح هستهای نام برد.
«گری سیک» عضو شورای امنیت ملی دولت امریکا در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر علت حمایت از عراق را به این شرح توضیح میدهد: «پس از واقعه گروگانگیری در تهران، دیدگاه بسیار غالبی در امریکا و بهویژه از طرف شخص برژینسکی (مشاور امنیت ملی رییس جمهور) وجود داشت که ایران را باید بهطور همهجانبه تنبیه کرد. بیانیههای عمومی که او صادر میکرد، بر این مضمون تاکید داشتند که امریکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ایران نمیبیند.»
۴: انفعال سازمانهای بینالمللی در جنگ
نهادهای بینالمللی از جمله سازمانهای بینالمللی و شواری امنیت نیز متاثر از حضور قدرتهای بزرگ تلاش چندانی برای خاتمه جنگ و همچنین معرفی شروع کننده جنگ انجام نمیدادند. جمهوری اسلامی ایران نفس وجود چنین سازمانهایی را بیشتر در راستای حفظ منافع قدرتهای بزرگ و ابزار دست آنها میدانست، به همین دلیل و بهویژه در سالهای اولیه جنگ تلاشهای نتیجهبخش چندانی برای استفاده از ظرفیت آنها صورت نگرفت؛ اما عدم شناسایی متجاوز و شروع کننده جنگ از طرف این سازمانها، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در راستای بهرهگیری از ظرفیت این سازمانها با تردید روبهرو ساخت.
در ۴۸ ساعت اول شروع جنگ، «کورت والدهایم» دبیر کل وقت سازمان ملل تنها خواهان خویشتنداری و مذاکره برای حل اختلاف شد. در اول مهر ۱۳۵۹ شورای امنیت به مدت ۵ ساعت پشت درهای بسته به مشاوره پرداخت که نتیجه آن چیزی نبود جز یک بیانیه اطلاعاتی محض از سوی رئیس وقت شورا که بیانگر نگرانی اعضای شورا بود و بهطور مبهم از ایران و عراق میخواست که اختلافاتشان را از راههای مسالمت آمیز حل کنند.
نخستین قطعنامه، یعنی قطعنامه ۴۷۹ که در تاریخ ۶/۷/۱۳۵۹، تهاجم گسترده عراق به ایران را صرفاً وضعیت بین ایران و عراق خواند و با بیتفاوتی از ایران که هدف تجاوز وقیحانه قرار گرفته بود، از طرفین خواست تا بلافاصله از کاربرد بیشتر زور خودداری کنند. این شورا از عراق نخواست که نیروهای خود را از خاک ایران بیرون ببرد.
طبیعی بود که ایران واکنش مثبتی به این قطعنامه نشان ندهد. ایران دومین قطعنامه، یعنی قطعنامه ۵۱۴ به تاریخ ۲۱/۴/۱۳۶۱ را به علت عدم تحقق خواستههای خود و عدم معرفی متجاوز نپذیرفت. قطعنامه سوم، قطعنامه ۵۲۲ بود که در پی حملات موفقیتآمیز ایران در سال ۶۱ در ۱۲/۷/۱۳۶۱ صادر شد. عراق به دلیل شکستهای نظامی خود از ایران این قطعنامه را پذیرفت، ولی جمهوری اسلامی ایران قطعنامه را نپذیرفت و عراق هم حمله به تاسیسات مسکونی را آغاز کرد. تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸، قطعنامههای ۵۴۰ به تاریخ ۹/۸/۱۳۶۲، قطعنامه ۵۵۲ به تاریخ ۱۱/۳/۱۳۶۳ که به خاطر شکایت کشورهای حاشیه خلیجفارس از ایران به دلیل حمله به کشتیهای بازرگانی صادر شده بود، قطعنامه ۵۸۲ در تاریخ ۵/۱۲/۱۳۶۴و قطعنامه ۵۸۸ در تاریخ ۱۶/۷/۱۳۶۵ صادر شده بودند.
جنبش عدم تعهد نیز از همان روزهای نخستین جنگ با تشکیل کمیته حسننیت و برگزاری اجلاسهای متعدد در سطوح سران و وزرای امورخارجه بر حل و فصل مسالمتآمیز جنگ تاکید کرد. اما این تلاشها در طول جنگ به دلایلی از جمله ساختار، اهداف، اصول اولیه و تشکیلات جنبش و از سوی دیگر به دلیل عملکرد ضعیف و پراکندگی و اتفاق نظر نداشتن اعضای جنبش عدم تعهد و از همه مهمتر به خاطر دنبالهروی از شورای امنیت سازمان ملل متحد و نفوذ قدرتهای بزرگ در جنبش، با موفقیت همراه نشد.
با مروری بر نقش سازمانهای بینالمللی و منطقهای، این واقعیت آشکار میشود که این سازمانها در خصوص اتمام جنگ بین ایران و عراق تلاش بیطرفانهای انجام ندادند و همین مسئله، بیاعتمادی ایران نسبت به این مجامع را بهطور چشمگیری افزایش داد.
۵٫ جریانهای سلطنت طلب، منافقین و ضد انقلاب
به فهرست حامیان عراق باید سازمانهای تروریستی از قبیل سازمان مجاهدین خلق، جریانهای سلطنتطلب و برخی از گروههای قومی تجزبهطلب را اضافه کرد که به عنوان ابزاری برای تحقق سیاستهای صدام در ایران تلاش میکردند. برای مثال نیروهای نظامی سازمان مجاهدین خلق پس از ورود رجوی به عراق در سال ۱۳۶۵، با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه و در طول نوار مرزی ایران، عملیاتهای مختلفی را اجرا کردند. در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی به برخی یگانها و پایگاههای پراکنده نیروهای نظامی ایران وارد شد.
حزب دموکرات کردستان نیز ابزار دیگری در اختیار رژیم بعث بود تا از این طریق به دولت ایران ضربه بزند. قاسملو دبیر کل حزب دموکرات کردستان در مرداد ۱۳۵۹ در پاسخ به این سئوال خبرنگار بی.بی.سی که، «آیا فکر نمیکنید شما با رژیم عراق به هر حال رابطه دارید و این در طرز فکر کردها نسبت به شما اثر میگذارد ؟» پاسخ میداد،«رابطه ما با دولت عراق بسیار روشن است، ما الان علیه دشمن مشترک میجنگیم.»
جریان سلطنتطلب را باید از دیگر حامیان صدام دانست. فرح پهلوی در خاطرات خود مینویسد، «شاپورخان (شاپور ریپورتر، عامل اطلاعاتی انگلیسیها و دوست نزدیک شاه) اگرچه نتوانست اجازه اقامت همسر فقیدم را در انگلستان کسب کند، اما سپهبد سعید رضوانی را با یک میلیون پوند پول نقد نزد ارتشبد بهرام آریانا فرستاد تا آنها در مرزهای غربی ایران اقدام به تشکیل کانونهای مقاومت کنند».
بدینترتیب، آریانا با یک میلیون دلار اعتباری که سِر شاپور ریپورتر در اختیار او گذاشت، در رأس یکی از نخستین گروههای سلطنتطلبی قرار گرفت که هدفشان خرابکاریهای مسلحانه در مرزهای شمالغربی ایران بود. آریانا نخست با حمایت رژیم عراق، مرکز فعالیت خود را در جنوبشرقی کرکوک قرار داد و به همراه افرادی چون سردار جاف، دکتر حسن جاف و سروان مختاری، برای آموزش نظامی ضدانقلابیون، اردوگاهی را تأسیس کرد.
در حالی که ایران درگیر یک انقلاب اجتماعی شده، ساختار نو هنوز بهخوبی تثبیت نشده بود و کشور توان نظامی و ساختار سازمانی خود را از دست داده و درگیر سرکوب ضدانقلاب بود، عراق خود را برای جنگ با ایران آماده میکرد. صدام بهخوبی میدانست که اثرات انقلاب ایران در کشوری که شیعیان اکثریت جمعیت آن را شکل میدهند، مهار نخواهد شد، لذا ابتدا به سرکوب مخالفین داخلی پرداخت تا از بابت مسائل داخلی دغدغه و نگرانی نداشته باشد.
با اعلام حمایت مطلق آیتالله سید محمدباقر صدر از انقلاب ایران ،صدام او و خواهرش بنتالهدی صدر را در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ به شهادت رساند. کردها به عنوان دومین اقلیت قومی در این کشور نیز سرنوشتی مشابه شیعیان پیدا کردند و صدام توانست کردهای شمال عراق را نیز سرکوب کند.
اگر چه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با ادعاهای سرزمینی و احیای غرور ملی ـ عربی حزب بعث پیوند خورده بود، اما در سطح وسیعتر برنامهای برای جلوگیری از گسترش انقلاب و در صورت امکان سرنگونی رژیم انقلابی ایران بود. مروری بر نقش کشورهای عربی منطقه، قدرتهای جهانی و ابرقدرتهای شرق و غرب نشان میدهد که هرگاه نیروهای ایرانی در جبهههای جنگ وضعیت بهتری پیدا میکردند، میزان حمایت آنها از عراق بیشتر میشد که بیانگر حمایت بیدریغ آنها از عراق در طول هشت سال جنگ تحمیلی است.
پی نوشت:
۱- ادعای عراق شامل سرزمینی در مناطق مرزی زینالقوس به مساحت ۱۲۲ کیلومترمربع، میمک ۱۱۰ کیلومتر مربع و سیف سعد ۱۰۵ کیلومتر مربع بود . عراق مدعی بود رژیم سابق ایران با کشاندن علائم مرزی به داخل خاک عراق بهتدریج این مناطق را اشغال کرده است و این اراضی می بایست به موجب عهدنامه حُسن همجواری دو دولت در ۱۳ ژوئن ۱۹۷۵ در بغداد باید به دولت عراق پس داده شود.
سوتیترها:
۱٫
صدام حسین به عنوان چهرهای قدرتطلب و جاهطلب، صرفاً به رهبری عراق نمیاندیشید، بلکه سودای رهبری جهان عرب را در سر داشت. مرگ جمال عبدالناصر و امضای پیمان کمپدیوید توسط مصر در دوره انورسادات، بخت رهبری مصر بر جهان عرب را از بین برد و این فرصت تاریخی میتوانست به صدام کمک کند تا رهبری جهان عرب را به عهده بگیرد.
۲٫
اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک ابرقدرت با عراق پیمان اتحاد و دوستی و بهویژه از نظر تامین تسلیحات ارتش و حضور کارشناسان نظامی نفوذ قابل توجهی در عراق داشت. ارتش عراق با تسلیحات روسی تجهیز شده بود و شکست عراق بهمنزله شکست تسلیحات روسی در برابر تسلیحات غربی بود. محکوم کردن اشغال افغانستان توسط شوروی، ممانعت از فعالیت حزب توده به جرم جاسوسی از سوی ایران به تشدید حمایت شوروی از عراق منجر شد. بعد از پیروزی ایران در شلمچه، اتحاد جماهیر شوروی بیش از پیش بر کمکهای تسلیحاتی خود به عراق افزود.
۳٫
«گری سیک» عضو شورای امنیت ملی دولت امریکا در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر علت حمایت از عراق را به این شرح توضیح میدهد: «پس از واقعه گروگانگیری در تهران، دیدگاه بسیار غالبی در امریکا و بهویژه از طرف شخص برژینسکی (مشاور امنیت ملی رییس جمهور) وجود داشت که ایران را باید بهطور همهجانبه تنبیه کرد. بیانیههای عمومی که او صادر میکرد، بر این مضمون تاکید داشتند که امریکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ایران نمیبیند.»