وقتی که چهره آیت‌الله مومن بارانی شد

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی اشخاص و شخصیت‌ها هستند که هرچه به آنها نزدیک‌تر می‌شوی دوری بیشتری را از آنها احساس می‌کنی و در مقابل انسان‌های والایی هم هستند که هر چه به آنها نزدیک‌تر می‌شوی؛ عشق و ارادتت نسبت به آنها بیشتر و عمیق‌تر می‌شود.

اینجانب آیت‌الله حاج ‌شیخ محمد مومن را در طول بیش از نیم قرن شناخت از گروه دوم یافته‌ام و هرآنچه را خود به‌مرور زمان در باره ایشان یافتم از دوستان مشترک و همچنین دیگر کسانی که ایشان را می‌شناختند شنیدم. اولین‌بار در اوایل دهه ۴۰ توصیف آیت‌الله مومن را از مرحوم اصغر طاهری کنی شنیدم و چندی بعد که ایشان به نجف آمد، ارادت غایبانه ما با حضورش بر دل نشست.

آیت‌الله مومن از جمله مومنان راستینی بود که جز به تکلیف الهی نمی‌اندیشید و جز در راه وظیفه شرعی گام برنمی‌داشت و هرگز در این مسیر در رژیم گذشته از زندان و تبعید و در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به‌خصوص بعد از رحلت امام هرگز از جوسازی ضد انقلاب و از سرزنش‌های نفاق داخلی نهراسید.

شگفتا که هربار  به زیارت این انسان وارسته نایل شدم هرگز و هیچ‌گاه کلمه‌ای خارج از مدار شرع و اخلاق از او نشنیدم. محضر او یادآور خدا بود. سرسوزنی دلبستگی به مال و منال، جاه و مقام، خودبینی و هر نوع گرایش غیرخدایی در سراسر زندگی او دیده نمی‌شد. پاک‌ترین و خالصانه‌ترین عشق و ارادت به امام راحل و خلف صالح او حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را در او یافتم.

آیت‌الله مومن به‌حق شاگرد حضرت امام بود. او به‌حق مومن به حق، مومن به قرآن و مومن به معارف اهل‌بیت«ع» بود. ایمان آیت‌الله مومن به «الله» در اعماق قلب و روح او استقرار یافته بود. یکی از مواردی که این حقیقت را دور از هر شبهه و پیرایه‌ای در این انسان الهی یافته‌ام زمانی بود که بعد از تصادف در مسیر قم- تهران و شکسته شدن کاسه سر ایشان برای مدتی نسبتاً طولانی در حال بیهوشی و کما بودند. در آن ایام در بیمارستان به عیادت ایشان رفتم. فرزندشان با تکان دادن او و با صدای بلند چندین بار تلاش کرد پدر را به بهانه حضور حقیر و یکی دیگر از دوستان متنبه و هشیار کند؛ اما نتیجه هر بار تلاش وی این بود که برای چند ثانیه که اندک هشیاری می‌یافت با همه وجود و تمام انرژی و توان خود و بدون توجه به پیرامون خود زبان به ذکر خدا می‌گشود. بار اول با صدایی که از اعماق وجودش بر می‌آمد و با تأنی و طمأنینه‌ای عجیب و با حالتی شبیه فریاد زبان به ذکر « لا‌اله الا‌الله»گشود. قبل از آنکه ذکر را به پایان برد به حال کما باز می‌گشت و بار دیگر که اندک هوشیاری می‌یافت،  با همان هیبت و هیمنه ذکر «الحمدلله رب‌العالمین» را بر زبان جاری می‌کرد و دفعات بعد نیز.

و سرانجام همه تلاش فرزند برای متوجه ساختن پدر به حضور ما حاصلی جز چندین بار ذکر خدا با آن حالت عجیب نداشت. این در حالی است که می‌دانیم عموماً افرادی که در حال بیهوشی و در آستانه به هوش آمدن هستند در قالب هذیان ما فی‌الضمیر و آنچه را که در ژرفای خصلت‌های پنهان دارند ـ خوب یا بد ـ به زبان می‌آورند و ناخواسته پنهانی‌های شخصیت آنها لو می‌روند.

سال‌های تقریباً طولانی از آنچه در عیادت آیت‌الله مومن شاهد بودم و فوقاً به قلم آوردم گذشت تا چند ماه قبل که برای آخرین مصاحبه مجله پاسداراسلام در منزل خدمت ایشان رسیدیم و به مناسبتی آن خاطره را در محضرشان توصیف کردم و بار دیگر، آنگاه که چهره نورانی‌اش با شنیدن آن ماجرا از سرشک دیده‌اش بارانی شد بر ارادتمان افزوده شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *