جایگاه نگاه تمدنیِ رهبر معظم انقلاب به اسلام در این تاریخ

ابتدا باید از خود این سئوال را بپرسیم که به‌راستی راز وسعت مطالعات رهبر انقلاب از دوره‌ نوجوانی تا این زمان در چیست و چرا ایشان تلاش می‌کنند از هر آنچه در این تاریخ واقع می‌شود، آگاهی خاصی داشته باشند؟ به‌خصوص که سخت در تلاش بوده‌اند بدانند در جهان امروز و بالاخص در غرب چه می‌گذرد. ایشان در یکی از دیدارهای خود می‌فرمایند:

«من در دوران جوانی زیاد مطالعه می‌کردم، غیر از کتاب‌های درسی خودمان، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و قصه و رمان می‌خواندم.»

راستی چرا؟ در ایشان چه احساسی شعله‌ور بوده که تلاش می‌کردند علاوه بر قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه‌ سجادیه، به شاهنامه نیز بپردازند؟ در مورد شاهنامه می‌فرمایند: «شاهنامه خیلی پر مغز است. هرکس نگاه کند خواهد دید اینجا حکمت اسلامی مطرح است.» در مورد رمان می‌فرمایند: «رمان در مجموع از همه‌ هنرها جامع‌تر است.»(۱) در مورد رمان «بینوایان» از ویکتورهوگو می‌فرمایند: «بنده بینوایان را بارها خوانده‌ام. به نظر من «بینوایان» اوج کار هنری در محدوده‌ بشری است. من می‌گویم «بینوایان» یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی.» در مورد رمان «دُن آرام» از شولوخف می‌فرمایند: «دُن آرام» یکی از بهترین رمان‌های دنیاست. از رمان «جنگ و صلح» تولستوی سخن می‌گویند و از رمان «پطر کبیر» و «دل سنگ» و کتاب‌های میشل زواکو و رومن‌رولان و کتاب‌های مربوط به زندگی مهاتماگاندی و ده‌ها نویسنده‌ رمان‌های غربی طوری سخن می‌گویند که نه‌تنها آن رمان‌ها را خوانده‌اند، بلکه جایگاه تاریخی و تأثیری را که آن رمان‌ها بر روح و روانِ جامعه‌ غربی دارد دنبال می‌کنند.

از یک سو چون صاحب‌نظری دقیق از مکتب صدرایی تمجید و بر مطالعه تاریخ اسلام و تاریخ ایران و جریان چپ و تاریخ مشروطه و تاریخ شوروی و آمریکا و انقلاب‌های آفریقا تأکید فراوان می‌کنند و از سوی دیگر از تقریظ‌های ایشان بر زندگی‌نامه‌ شهدا می‌فهمیم که دقیقاً آن شخصیت‌ها را هم دنبال و به قول خودشان از عظمت شخصیت سرداران شهید حیرت می‌کنند.

راستی چرا؟ آیا این نحوه تلاش برای حضور در تاریخی که در آن به‌سر می‌برند، حکایت از آن ندارد که متوجه شده‌اند باید در مواجهه با تمدن غربی، اسلام را به‌نحوی به میان آورد که از یک طرف روح تمدنی داشته باشد و از سوی دیگر از آموزه‌ها و رهنمودهای قدسی و معنوی بهره‌مند باشد؟ اینجاست که باید گفت آیا نباید در مقابل کسانی‌که مدعی هستند روح اسلامی و اساساً روح دیانت هیچ‌ نسبتی با «تمدن» که موضوع مدرنی است؛ ندارد و آن را امری پارادوکسیکال می‌دانند، از تمدن نوین اسلامی شدیداً دفاع کرد؟

توجه به این نکته را لازم می‌دانم که مسئولیت ما در قبال طرح تمدن نوین اسلامی از طرف مقام معظم رهبری دو چیزند: یکی در دلایل امکان تمدن نوین اسلامی و دیگر، خصوصیات و محتوای تمدن اسلامی که برای اجتناب از اطاله کلام تنها به شرح قسمت اول یعنی دلایل امکان تحقق تمدن اسلامی می‌پردازیم:

۱- با توجه به اینکه متفکران غربی معتقدند که دوران حضور فرا روایت‌ها تمام شده(۲) و در غرب هیچ فراروایتی میداندار نیست، لذا وجود تکثر در افکار، جنبه‌ همگانی و عالمگیر بودن غرب را به حاشیه برده و امکان تجدیدنظر در تداوم ادامه‌ تمدن تمامیت‌خواه غرب را مطرح ساخته است و در نتیجه می‌توان به آینده‌ای دیگر که در آن احتمال ادامه‌ تمدن غربی نیست، اندیشید و این اولین دلیل بر لزوم اندیشیدن به تحقق تمدن اسلامی در این تاریخ است.

۲- بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که در بستر تکثر افکار، غرب‌شناسی ملت‌های اصیل برای درک جایگاه خود تا حد زیادی میسر شده و در نتیجه ایران اسلامی و هند و چین امکان آن را یافته‌اند تا در دوران سیطره‌ تمدن غربی از «ما» سخن بگویند.

۳- آن «ما»یی که در بستر تکثر افکار برای ملت‌های اصیل مطرح شده، می‌تواند تلقی دیگری از «جهانی‌فکرکردن» را به میان آورد که نه جهان گذشته‌ آن ملت‌ها و نه جهان کنونی غربی است. با توجه به این امر بدیهی است که باید به تمدن نوین اسلامی فکر کرد.

۴- همان‌طور که ما در نهضت مشروطه در مواجهه با جهان مدرن، متوجه‌ حضوری خاص در تاریخ خود شدیم و برای اداره‌ کشور به نظام پارلمانی فکر کردیم(۳)، امروز هم می‌توانیم در مواجهه با جهان مدرن، در بستر انقلاب اسلامی، جهانی را تجربه کنیم که بی‌بهره از جهان غرب نیست، ولی جهان نوینی است که نه تماماً خود دیروز و گذشته ماست، نه خود غربی است.

۵- کسانی که امکان پیدایش تمدن اسلامی را بی‌معنا می‌دانند، بعضاً خود را نزدیک به آقای دکتر رضا داوری جلوه می‌دهند، در حالی‌که ایشان در آخرین نوشته‌های خود در اسفندماه سال ۹۷ در مقاله‌ «ایران و مسائل و مشکلات» در باره تمدن نوین اسلامی می‌گوید:

«… در این میان سخن خوب دیگری هم به میان آمده است و آن سخن «تمدن نوین اسلامی» است. برای ساختن این تمدن قاعدتاً باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد و با اندیشیدن به طرح آینده، لااقل به یاد تجدد آورد که دارد با افق‌های باز خداحافظی می‌کند؛ ولی توجه داشته باشیم که بنای نظام الهی و قدسی جز با رسوخ در توحید و آزادی از تعلقات دنیای جدید و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق، در عین آشنایی نزدیک با جهان جدید و آزادی از آن ـ که نمی‌دانیم چگونه ممکن است ـ متصوّر نیست. زندگی کردن میان دو جهان، مشکل بزرگ ما و معمای تاریخ معاصر است، ولی متأسفانه ما کمتر صبر داریم و نمی‌دانیم و نمی‌خواهیم بدانیم که راه تاریخ را باید با دردِ تفکر و جسارت در عمل گشود و پیمود. ما امروز به هر جا بخواهیم برویم باید از همین‌ جا که ایستاده‌ایم آغاز کنیم…»: http://rezadavari.ir

ملاحظه می‌کنید که آقای دکتر داوری در سخنان فوق، هرگز امکان تحقق تمدن اسلامی را نفی نکرده‌اند، بلکه هشدار داده‌اند که نباید مسئله را ساده و سهل‌ بپنداریم.

۶- ما معتقدیم در مورد تحقق تمدن نوین اسلامی، باید رفت و برگشتی صورت بگیرد و آموزه‌های دینی و فلسفه‌ اسلامی مجدداً فهمیده شوند و این جز با شناخت غرب ممکن نیست. افق این غرب‌شناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است تا از داشته‌های خود متناسب با تاریخی که در آن به سر می‌بریم بهره‌مند شویم.  از این طریق است که با استمداد از قرآن و روایات و فلسفه‌ اسلامی از انزوای تحمیلیِ توسط فرهنگ سکولاریته آزاد می‌شویم و رجوعی ماورای رجوعِ فعلی به آن‌ها خواهیم داشت شد؛ در حالی که فعلاً متون دینی و فلسفی ما در حدّ موضوعات درسی تقلیل داده شده و دین و فلسفه به صورت حضوری تاریخی و تمدنی وارد زندگی و جامعه‌ ما نشده‌اند.

۷- در مواجهه‌ با تمدن غرب است که می‌توانیم متوجه‌ داشته‌های خود و امکان حضور در این تاریخ بر مبنای فرهنگ خودی از قبیل حضور دموکراسی در شِمای مردم‌سالاری دینی و یا درک آزادی در عین حفظ فرهنگ دینی بشویم. شیوه‌ای که در عین مواجهه با تمدن غرب با نوعی بازگشت به خویشتن همراه است.

۸- ما در مسیر حضور تاریخی امروزینِ خود در شرایطی قرار داریم که دیگر نگران نیستیم تا سیل جهانگیر فرهنگ غربی ما را با خود ببرد، بلکه در شرایطی هستیم که می‌توانیم دنیای مدنی خود را شکل دهیم که آن دنیا، نه دنیای غرب است و نه دنیای گذشته‌ ما. از این طریق می‌توان گفت به کمک سرمایه‌های وحیانی و فلسفی خود، به نحوی در دنیای جدید سهیم خواهیم شد تا آثار افول دوران عالمگیر بودن غرب را به‌خوبی نشان دهیم. انقلاب اسلامی می‌تواند در چنین فضایی نقش مؤثر خود را به‌خوبی ایفا کند و رهبر معظم انقلاب متوجه‌ چنین امری بوده‌اند که طرح تمدن نوین اسلامی را به میان آورده‌اند.

۹- البته حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این دوران هیچ ربطی به جریان‌های سیاسی مشهور به «اصول‌گرایی» و «اصلاح‌طلبی» ندارد، زیرا نه جریان به اصطلاح «اصلاح‌طلبی» توانسته وارد تاریخی شود که با انقلاب اسلامی ظهور کرد و متأسفانه هنوز در تاریخ غرب با تمام نقص‌هایی که  به آن دچار است، به‌سر می‌برد و نه به اصطلاح «اصول‌گرایی» متوجه این نکته ظریف شده که تنها در مواجهه با غرب است که می‌توان در آن حاضر شد. اصول‌گرایان سنتی هنوز مشغول سیر در گذشته‌ای هستند که سال‌هاست که گذشته است.

۱۰- روژه‌گاردوی در سخنرانی خود در سال ۱۳۵۶ در تهران متذکر ‌شد: «این درست نیست که بگوییم باید سلطه‌ تمدن غربی را برانداخت تا خود به خود جا برای تمدن‌های دیگر باز شود. هویت فرهنگی، بازگشت به عقب نیست. هویت فرهنگی یعنی شروع حرکت یک تمدن از همان ‌جایی که با ورود تمدن غربی مسدود شده است، آن‌ هم با جذب تمام‌ دستاوردهای فرهنگ دیگر.» (کتاب «با دیگری»، دکتر اصغر مصلح، ص ۴۷۲)

۱۱- طلوع افق جدید می‌تواند از مرکز بحران  باشد؛ اما درک درست بحران و تلاش برای گشایش افق

آینده امر مهمی است. از آن جهت که تمدن غربی آنچه را که می‌توانسته انجام داده، ولی هر ‌چه را که

می‌خواسته، به‌دست نیاورده، دچار نارضایتی همراه با حرص و آز شده است؛ لذا تمدنی دیگر که قطعاً تمدن

غربی نخواهد بود، در این برهه از تاریخ راه خود را گشوده است.

 

۱۲- این روشن است که آینده نسبتی با وجود آدمی دارد و در هر صورت از افق وجود آدمی طلوع می‌کند. بدین لحاظ پرسش از آینده با پرسش از وضع آدمی و درکی که از خویش دارد، پیوند می‌خورد و درک بشر امروز از خود در هر جا که هست، درکی است تمدنی و مربوط به کشور و قاره‌ خاصی نیست. بدین لحاظ است که موضوع «تمدن نوین اسلامی» مطرح می‌شود و اگر نسبت به این موضوع غفلت شود، بشری که از یک سو از تمدن غرب سرخورده و از سوی دیگر نمی‌تواند روحیه‌ تمدنی خود را زیر پا بگذارد، عملا به تمدن دیگری روی خواهد آورد و از برکات تمدنی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی که می‌تواند مددرسان بشر باشد، محروم خواهد شد. عامل این محرومیت را باید کسانی بدانیم که مدعی هستند امکان تحقق تمدن دینی محال است.

۱۳- نکته مهم در تاریخ معاصر، جستجوی راه‌های همگرایی است که فراتر از یک فرهنگ هستند.  این همگرایی و تعامل، نیاز بشر امروز است. آقای دکتر داوری اردکانی در پیام خود به همایش «فلسفه، دین و علم در زیست جهان اسلامی» در شهر وین، سخنانی را در زمینه نسبت فلسفه‌ اسلامی با فلسفه‌ یونانی با ما در میان می‌گذارند که می‌توانیم در امروز تاریخ خود ‌و در نسبت بین تمدنی که بناست تحت عنوان «تمدن نوین اسلامی» با تمدن غربی پدیدآید؛ در باره آن فکر کنیم. ایشان می‌فرمایند:

«اسلاف ما در ایران نیز وقتی به فلسفه‌ یونانی توجه کردند و آن را فراگرفتند، در عین اینکه جوهر آن را حفظ کردند مبادی و مسائلش را با درک جهان خود دریافتند و تفسیر کردند. فلسفه‌ اسلامی از تلاقی میان دو روح و دو فرهنگ که تفاوت ذاتی با یکدیگر داشتند، به‌وجود آمد. در فلسفه‌ اسلامی این دو روح به یکدیگر نزدیک شدند و امکان هم‌سخنی پیدا کردند.  چنا‌که می‌دانید مابعدالطبیعه یونانی در بیرون از اروپا، تنها در جهان ایرانی‌اسلامی مورد توجه قرار گرفت و با این توجه، فلسفه‌ای قوام پیدا کرد که در تاریخ هزار ساله‌اش در عین تعلق به تعالیم استادان یونانی، طرحی دیگر در انداخته است. استادان فلسفه‌ اسلامی مسائل و مبادی فلسفی خود را می شناسند. بدیهی است که فیلسوفان اسلامی، فلسفه را از یونانیان آموختند، اما در مرحله‌ آموزش متوقف نشدند و به علم آموختنی اکتفا نکردند، بلکه با تنفس در هوای جهان خود و در هم‌سخنی با استادان یونانی تفکر کردند و به فلسفه‌ای که با فرهنگ ایرانی  اسلامی تناسب داشت رسیدند. فیلسوفان جهان اسلام مسائل فلسفه یونانی را با نظر به مبادی تازه تفسیر کردند و فلسفه‌ای را بنا نهادند که مثل هر صورت دیگری از فلسفه، در نظر صاحبانش فلسفه مطلق و جهانی بود. فلسفه‌ موسوم به فلسفه‌ اسلامی با دستکاری در آراء افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان پدید نیامده است، بلکه اولین تلاقی بزرگ و مهم میان دو فرهنگ و فلسفه‌ای است که با روحِ جهانِ ایرانی‌‌اسلامی پیوند دارد… فلسفه‌ دوره‌ اسلامی از آغاز، استعداد آن را داشته است که به دین نزدیک شود و با این استعداد و تمایل بوده است که در جمع انحاء تفکر دینی با فلسفه سعی و اهتمام کرده است. فیلسوفان جهان اسلام فلسفه‌ یونانی را با نظر به افقی که با اسلام گشوده شد، تفسیر کردند و البته در این تفسیر به حکمت نیاکان خود در ایران قبل از اسلام نیز بی‌اعتنا نبودند.»

۱۴- بشر با تمدن مدرن راه خود را گم کرد و نیاز دارد تا به اقلیم معرفت برگردد. انقلاب اسلامی از جهت تاریخی در این موقف ایستاده است که نقش خود را در فضایی که ادیان ابراهیمی به بشر عرضه کرده‌اند، ایفا کند، زیرا با گریز خدایان توسط تمدن مدرن، اشباح فرمانروایی می‌کنند و هر روز سیطره‌ وهم و توهّم بر زندگی بشریت احاطه بیشتری پیدا می‌کند. بنابراین شناخت زمان، ما را بر آن می‌دارد که در باره این موقعیت فکر کنیم و همان‌ طور که حضرت صادق«ع» می‌فرمایند: «وَ عَلَى العَاقِلِ أَن یَکُونَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ، مُقبِلاً عَلَى شَأْنِهِ، حَافِظاً لِلِسَانِه: بر انسان عاقل است که نسبت به زمانه‌ خود بصیر و عاقل باشد و مطابق شأنی که نسبت به زمانه‌ خود دارد، با مسائل روبه‌رو شود و مطابق آن زمانه سخن بگوید.»؛ امروز اگر کسی از تحقق انقلاب اسلامی در شِمای تمدن نوین اسلامی سخن نگوید، عملاً از زمانه خویش آگاهی کامل ندارد.

۱۵- و سخن آخر اینکه: با انکار امکان حضور تمدنی برای سایر ملت‌های اصیل در این تاریخ و در مواجهه با تمدن غربی، عملاً بستر را برای حضور هرچه بیشتر روح تمامیت‌خواه تمدن غرب که در کنار خود هیچ فکر و اندیشه‌ای را به رسمیت نمی‌شناسد، فراهم می‌کنیم که با زمان‌شناسی یک انسان عاقل و متفکر همخوانی ندارد.

رهبر معظم انقلاب بر این نکته واقفند که بشریت امروز به تمدنی نوین می‌اندیشد و اگر تمدنی را قادر به پاسخ‌گوئی به همه‌ ابعاد زندگی اوست در مقابلش قرار ندهیم، به وظیفه‌ خود عمل نکرده‌ایم. آیا وظیفه‌ ما نیست که در این تاریخ و در نگاه خود به آموزه‌های دینی از وجوه تمدنی و تمدن‌سازی اسلام غفلت نکنیم؟

 

 

  1. به بیانات ایشان با گروه «ادبیات جنگ» در تاریخ ۲۵/۷/۷۲ نظر شود.
  2. رجوع شود به نظریه لیوتار؛ و فرارسیدن عصر پایان فرا روایت.
  3. البته عنصر روشنفکری غرب‌زده مانع شد تا در مواجهه با غرب با داشته‌های خود وارد جهان جدید شویم و خواست از فرق سر تا نوک پا خود را دربست به غرب بسپاریم.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *