جمهوری اسلامی و فقدان رهبران میانی

از جمله مسائلی که نظام و انقلاب اسلامی در دو دهه اخیر با آن روبرو بوده و هنوز راه‌حلی برای آن یافت نشده، مشکل نبود رهبران میانی در جمهوری اسلامی است. مقصود از رهبران میانی در چهارچوب انقلاب اسلامی، آن دسته از شخصیت‌های انقلابی‌اند که توان برقراری ارتباط فکری و معنوی میان امت و امام جامعه را دارند و به واسطه قابلیت‌ها و توانایی‌های معنوی، علمی و مدیریتی در عرصه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی الگوهای ملموس و راهبران در دسترس مخاطبان‌اند. رهبران میانی ممکن است در سطح محلی یا ملی به تربیت و راهنمایی مخاطبان خود مشغول باشند، اما در هرحال، مروج اندیشه‌های انقلاب اسلامی‌اند و تدابیر و دیدگاه‌ها و منویات رهبری انقلاب را برای مخاطبان خود تبیین و مصداق‌یابی میکنند و پل ارتباطی جامعه و رهبری انقلاب محسوب می‌شوند.

 

الف. نقش رهبران میانی در پیروزی و سال‌های اولیه  انقلاب

وجود چنین چهره‌هایی در سال‌های نهضت حضرت امام و در مقطع کوتاه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از جمله علل موفقیت حضرت امام در راهبری نهضت و انقلاب اسلامی در سخت‌ترین لحظات شکل‌گیری و تولد به شمار می‌آید و تصور موفقیت نهضت حضرت امام و انقلاب اسلامی بدون این رهبران میانی ممکن نیست. چهره‌هایی مانند شهیدان ارجمند مدنی، دستغیب، صدوقی، هاشمی‌نژاد، قاضی طباطبایی، اشرفی‌اصفهانی، شهید سعیدی و…«رضوان‌الله علیهم اجمعین» از جمله رهبران میانی انقلاب اسلامی در سطح محلی‌اند که هر یک در هدایت مردم به سمت و سوی نهضت حضرت امام و تربیت نیروهای انقلابی و مؤمن برای پیشبرد نهضت و انقلاب اسلامی، در بسیج امکانات و نیروها در منطقه و محیط پیرامونی خود نقش بی‌بدیلی داشتند.

شهید مدنی چهره پیشروی نهضت امام در سال‌های مبارزه با رژیم پهلوی در همدان و خرم‌آباد بودند و علاوه بر تربیت و تهذیب دینی و اخلاقی مردم و بهویژه نسل جوان، افکار و اندیشه‌های انقلابی حضرت امام را به مخاطبان خود منتقل میکردند و عملاً پرچمدار نهضت اسلامی و محور مبارزات انقلابی در مناطق یاد شده به شمار می‌آمدند. تسلط معنوی و تشخص اجتماعی ایشان در شهرهای مذکور، باعث وحدت نیروهای انقلابی حول محور ایشان بود و همین امر از بروز تفرقه و درگیری‌های داخلی در میان نیروهای انقلابی جلوگیری می‌کرد و در عین حال جامعیت علمی و ارتباط صمیمانه و پدرانه ایشان با مخاطبان و خصوصاً جوانان انقلابی باعث می‌شد تا به عنوان مرجع تبیین و تفسیر رهنمودها و دیدگاه‌های حضرت امام در منطقه و در میان مخاطبان خود ایفای نقش و از این طریق از تشتت و پراکندگی و حیرت نیروهای انقلابی در مواقع بحرانی و خطیر جلوگیری کنند و در عوض توان منسجم مخاطبان و پرورش یافتگان خود را در خدمت انقلاب اسلامی قرار دهند و در یک کلام، بازوی هماهنگ و قدرتمند حضرت امام در منطقه تحت پوشش خود باشند.

وجود خصلت‌های معنوی و زیست دینی در این شهید بزرگوار موجب اعتماد عمیق نیروهای انقلابی به ایشان شده بود و همین نکته مانع از بروز خودسری، رفتارهای ناپخته و مسئله‌ساز و برداشت‌های غلط از بیانات و پیام‌های امام در میان نیروهای جوان انقلابی در حوزه نفوذ این شهید والامقام می‌شد. ایشان در ایام پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نقشی محوری در رهبری و هدایت نیروهای انقلابی در استان همدان و ساماندهی امور در این نقطه از کشور را بر عهده داشتند و با مدیریت پدرانه و مشفقانه خود به هماهنگی نیروهای انقلابی میپرداختند و در مواقعی مانند انتخابات‌ها و تعیین مسئولان (که رقابت نیروها و افراد به صورت خواسته یا ناخواسته منشأ بروز مشکلات و درگیری‌ها می‌شود) از بر هم خوردن وحدت نیروهای انقلابی جلوگیری میکردند و این نیروها را در خط مورد نظر امام امت قرار می‌دادند. همین توصیفات را می‌توان عیناً برای شهدای عالیقدر: دستغیب (شیراز)، صدوقی (یزد)، قاضی طباطبایی (تبریز)، هاشمی‌نژاد (مشهد)، اشرفی اصفهانی (کرمانشاه) و… به کار برد.  پذیرش قلبی ولایت فقیه و تبعیت تکلیف محور این چهره‌ها از حضرت امام در عمل بسط ید لازم را برای بنیانگزار انقلاب اسلامی ایجاد کرده بود و ایشان به مدد و پشتگرمی چنین چهره‌هایی، نهضت و انقلاب اسلامی را بهنحو احسن هدایت و رهبری کردند.

علاوه بر این نمونه‌ها، در اواخر نهضت اسلامی علیه حکومت پهلوی و ماه‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعدادی دیگر از شاگردان و شخصیت‌های روحانی در گستره‌ای ملی بروز و ظهور پیدا کردند و به عنوان رهبران میانی انقلاب اسلامی در عرصه کشوری به هدایت مبارزات و هماهنگی میان نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی مشغول شدند. چهره‌هایی مانند شهیدان بهشتی، باهنر، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله ربانی‌شیرازی و… در جایگاه رهبران میانی انقلاب اسلامی نقشی بی‌بدیل در تبدیل نهضت اسلامی حضرت امام  به انقلابی گسترده و فراگیر در سطح ایران داشتند و مجری دیدگاه‌ها و منویات حضرت امام در مسیر انقلاب بودند.

 

در ایام پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم حضور این شخصیت‌ها در کنار حضرت امام و تلاش خالصانه آنها در حفاظت از انقلاب نوپای ملت مسلمان ایران در برابر انواع و اقسام دشمنی‌ها و موانع خارجی و داخلی، باعث شد تا امت وفادار به امام در گوشه گوشه ایران، این چهره‌ها را بهمثابه یاران و بازوان و مشاوران حضرت امام بپذیرند و در مواقع حساس با گرد آمدن حول آنها و استفاده از دیدگاه‌ها و نظریاتشان، خود را در مسیر انقلاب حفظ کنند و توان و نیروی خود را در جهت تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی به کار گیرند.

به عنوان مثال، شهید بهشتی در دو سال پس از پیروزی انقلاب، هم محوری برای تجمع نیروهای انقلابی و خط امامی در کشور بودند و هم فرماندهی میدانی این نیروها در نبرد سیاسی و تبلیغی با لیبرال‌ها و منافقین و سایر مجموعه‌های انحرافی را بر عهده داشتند و در عرصه‌هایی که حضرت امام به دلایل مختلف امکان موضع‌گیری علنی و صریح را نداشتند، با مواضع صریح و قاطعانه خود تکلیف نیروهای مؤمن به انقلاب در جای جای ایران را مشخص می‌کردند. و این نبود مگر به واسطه توان معنوی و قدرت علمی و روح بزرگ و نیت خالص ایشان. شهید بهشتی امین امام بودند و به همین علت هم توانستند اعتماد امت امام را جلب کنند و محبوب قلوب هزاران انسان پاکبا‌خته و انقلابی شوند. انسان‌هایی که بسیاری از آنان لیاقت «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» را پیدا کردند و در ملکوت اعلا با شهید بهشتی همنشین‌ شدند.

همین نکات درباره شخصیت‌هایی مانند شهید باهنر و… نیز صادق است. وجود این نیروهای عالم، متقی و پرتلاش در اطراف امام، موجب شد تا ایشان با اقتدار بالا و دستی باز، انقلاب و جمهوری اسلامی را رهبری کنند و به سلامت از میان خطرات و مهلکه‌های پی در پی ایجاد شده توسط دشمنان خارجی و معاندین داخلی، عبور دهند.

 

ب.ایجاد خلاء در رهبری میانی نظام اسلامی از اوائل دهه ۶۰ و تشدید آن در حال حاضر

با کمال تأسف باید به این نکته اذعان کرد که پس از شهادت اکثر رهبران میانی انقلاب و نظام اسلامی به دست گروه‌های تروریستی منافقین و فرقان و…، خلاء به وجود آمده، ترمیم نیافت و در نتیجه از سال ۱۳۶۱ به بعد نظام و جامعه اسلامی فقدان این چهره‌های بی‌بدیل را بهخوبی احساس کرد. اما از آنجا که مقطع زمانی سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۵ دوران تثبیت انقلاب و نظام اسلامی و کاهش اختلافات و فتنه‌انگیزی‌های داخلی بود، این فقدان چندان به چشم نیامد و گرمای وجود حضرت امام، سیراب کننده عطش معنوی و سیاسی و فکری نیروهای وفادار به انقلاب و نظام اسلامی بود.

پس از سال ۱۳۶۵ تا مقطع رحلت حضرت امام، فقدان رهبران میانی و پیامدهای آن خود را بهتدریج آشکار کرد تا آنجا که در ماجرای «قائم مقام رهبری» و حواشی مربوط به آن (فتنه مهدی هاشمی و…) این خلاء بهوضوح آشکار شد و سنگینی هدایت جامعه در این بحران خطیر، کاملاً بر دوش حضرت امام افتاد. در همین مقطع زمانی حوادث دیگری نیز رخ دادند که عوارض ناشی از فقدان رهبران میانی را بیشتر آشکار کردند. بروز اختلافات متعدد میان برخی نیروهای انقلاب و مسئولان وقت نظام، باعث بروز شکاف‌هایی در میان این نیروها شد که به واسطه نبود رهبران میانی که در چنین مواقعی به ترمیم این شکاف‌ها و رفع کدورت‌ها می‌پرداختند؛ به صف‌آرایی‌های تندی در انتخابات مجلس سوم و انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز منجر شد. این اختلافات در میان مسئولان و چهره‌های سیاسی باقی نماند و امتداد آن به جامعه و نیروهای انقلاب و حتی رزمندگان و جبهه‌ها نیز کشیده شد؛ آن هم در حالی که دفاع مقدس در حساس‌ترین مقطع خود قرار داشت و فشار استکبار جهانی برای عدم موفقیت جمهوری اسلامی ایران در جنگ به حداکثر شدت خود رسیده بود.

پس از رحلت حضرت امام و آغاز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، فقدان رهبران میانی در کشور به صورت حادتری نمایان شد و با گذشت زمان ابعاد آن توسعه پیدا کرد. در واقع در طول ۳۰ سال گذشته، خلف صالح امام بدون برخورداری از یاری و مساعدت  رهبران میانی، خود بهتنهایی بار هدایت و رهبری امت را بر دوش کشیده و در بسیاری از مقاطع و بحران‌ها علاوه بر امامت امت، آن هم در گستره‌ای بین‌المللی، در نقش رهبری میانی نیز ظاهر شده و به حل اختلافات میان نیروهای انقلاب و مسئولان و ارائه طریق در مباحث و موضوعات جزئی نیز پرداختهاند. آیا شأن رهبر انقلاب است که در موضوعاتی مانند بی‌توجهی رسانه ملی به مقوله کتاب و کتابخوانی یا گرانی کالاهایی مانند گوجه و پوشک یا بی‌توجهی دولت به وضعیت معیشتی نخبگان علمی و… ورود کنند؟ به بیان دیگر اگر چهره‌هایی بار این موارد را بر دوش می‌کشیدند، آیا نیازی به ورود و توجه رهبر انقلاب به چنین مسائلی احساس می‌شد؟

برای فهم بهتر مسئله می‌توان از یک مثال واقعی بهره گرفت: سید حسن نصرالله به عنوان یکی از معدود رهبران میانی فعال در ۳۰ سال اخیر، چنان به هدایت و رهبری عاشقان و حامیان انقلاب اسلامی در لبنان و فلسطین و… پرداخته و چنان بهخوبی نقش واسط میان امام امت و پیروان ایشان در لبنان و برخی دیگر از نقاط جهان عرب را ایفا کرده که در عمل خیال رهبر معظم انقلاب را از جزئیات امور آسوده ساخته تا جایی که ایشان صرفاً در امور کلان و راهبردی مقاومت اسلامی، ورود  کردهاند، مگر در موارد خاص و بر حسب صلاحدید خود یا بر اساس درخواست سید مقاومت و یا متولیان امر، نیازی به ورود در موضوعات محدودتر و جزئیتر ندیده‌اند.

فقدان رهبران میانی در جمهوری اسلامی ایران در طول سه دهه گذشته باعث شده تا ارتباط فکری میان امت و امام جامعه به شکل مطلوب برقرار نشود و رهبران میانی، بهویژه در مقاطع خطیر و بحرانی، از ظن خود به تبیین و تحلیل مواضع و دیدگاه‌های رهبر انقلاب بپردازند و نیروهای انقلابی جامعه در عمل با انبوهی از دیدگاه‌ها و عملکردهای متناقض و عموماً غلط و یا ناقصی که همگی ادعای پیروی از رهبری را دارند و بر صحت موضع خود و بطلان دیدگاه‌های سایرین اصرار میورزند، مواجه شوند.

این تشتت در بسیاری از اوقات باعث شده تا نیروهای انقلابی دچار درگیری‌ها و اختلافات فرساینده و مزمنی شوند و به جای هم‌افزایی و هماهنگی، به جان یکدیگر بیفتند و به جای مقابله با دشمن، فکر و ذهن خود را معطوف به حذف نیروهای خودی کنند. این تنش‌ها و اختلافات در مواقعی مانند انتخابات به اوج خود میرسند و صف نیروهای ولایی و  انقلابی دچار انشقاق و چندپارگی می‌شود. به عنوان نمونه درگیری‌های جدی و تأسف بار میان حامیان فهرست جامعه روحانیت مبارز و حامیان جبهه پایداری در انتخابات مجلس نهم در تهران و برخی دیگر از استان‌ها و یا حضور چند نامزد انقلابی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ که نتیجه آن شکست جبهه انقلاب در برابر نامزد جناح اصلاحات بود.

طبیعی است که برنده اصلی این وضعیت دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب بودند و خواهند بود. شاید ندای «این عمار» رهبر انقلاب در کوران حوادث سال ۸۸ ناظر به همین معضل، یعنی فقدان رهبران میانی بوده است؛ زیرا این فقدان به علت سرگشتگی و تشتت و حیرت نیروهای انقلاب و بروز درگیری و تنش میان افراد این جبهه، نه تنها توان و نیروی جبهه انقلاب را دچار فرسایش می‌کند، بلکه امکان تحقق منویات رهبری در جامعه را هم کاهش می‌دهد؛ چون در غیبت رهبران میانی، امام جامعه باید علاوه بر انجام وظایف رهبری امت، عهده‌دار تبیین و ارائه مصداق و نمونه هم برای رهنمودهای خود باشند و حتی در جلسات پرسش و پاسخ با مدیران کشور و مجریان امور هم حاضر شوند و در عین حال سرپرستی معنوی و فکری نیروهای انقلابی در کشور را نیز به عهده بگیرند و همین امر، یعنی انجام وظایف رهبران میانی علاوه بر انجام وظایف ذاتی رهبری، حجم کار و مسئولیت‌های رهبری را بیش از پیش افزایش میدهد و ضمن اضافه کردن توقعات از رهبر انقلاب، بر فشارهای وارده بر ایشان را نیز بهنحو فزاینده‌ای بیشتر می‌کند.

از سوی دیگر نبود رهبران میانی، عرصه را برای تاخت و تاز فرصت‌طلبان و جویندگان شهرت و جاه مهیا میکند، زیرا نسل جوان انقلابی در جستجوی شخصیت‌های معنوی، اهل تهذیب و در عین حال انقلابی و شارح نظرات و دیدگاه‌های رهبری انقلاب، به دام چنین افرادی میافتند و هنگامی از خبط و خطای خود مطلع می‌شوند که فرصت‌ها از دست رفتهاند و توان آنها صرف ارضای جاه‌طلبی و شهرت‌پرستی شیادان و مدعیان توخالی و  منحرف سیاسی و اعتقادی شده است. در حالی که این نیروها حق دارند از علم و دیانت و اخلاق و  سیاست‌ورزی چهره‌هایی مانند شهید دستغیب و شهید بهشتی بهره ببرند و توان خود را هماهنگ با رهبری انقلاب صرف تحقق منویات و برنامه‌های مورد نظر ولایت فقیه کنند؛ فرصتی که در غیاب رهبران میانی از آنها گرفته شده است. بیشک درمان این درد بیش از هر جایگاه دیگر در دستان حوزه‌های علمیه است؛ زیرا نسل اصیل رهبران میانی انقلاب در حوزه‌های علمیه تربیت و پرورش یافته بودند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *