حرکت بیدارباش اسلامی در مصر

سید
محمد  جواد مُهری

همواره
نهضت ها و حركتها در راستاي تاريخ معلول طغيان ها، ستم ها و فشارهاي فزون از حد
بوده كه توسط حكمرانان و فرمانروايان اعمال شده است و لذا گفته اند: «الضغط
يولدالانفجار» انفجار زائيده خفقان و فشار است. پس هرجا فشاري بوده، حركتي از
ژرفناي جامعه برخاسته است كه گاهي با تحولي دروغين در سياست سياستمداران زورگو،
حركت را در نطفه خفه كرده و گاهي ديگر با افزايش خفقان و دستگيري سران حركت، آن را
زنده به گور كرده اند.

ولي
در مواردي كه نهضت را دو عامل فشار و عقيده رهبري مي كرده، پيشرفت آن تا سقوط
ديكتاتور ادامه مي يافته است، گرچه نهضت، دوران ها و نشيب و فرازهاي مختلفي داشته
و گرچه قرباني زيادي مي داده است همانگونه كه در انقلاب الجزاير رخ داد كه بيش از
يك ميليون قرباني داشت و چندين سال محنت زا به طول انجاميد. و آنچه مايه تاسف است
اينكه استعمار، پس از پيروزي نهضت، در چهره ي خودفروختگان انقلابي نما دوباره بر
همان ملت مستضعف چيره شده و آنان را به سرنوشتي شوم تر دچار ساخته و اگر آن بار با
ضرب و شتم و دستگيري و شكنجه، مردم را آزرده مي ساخت، اين بار با پنبه سر آنها را
مي بريد تا خود را بر اريكه قدرت تثبيت نمايد و آنگاه همان برنامه ها با شدت و
خشونتي زيادتر ادامه مي يافت. و دليل تمام اين بدبختي ها و فلاكتها، در درجه ي
اول، نداشتن رهبري حكيم، بيدار و متعهد و در درجه ي دوم كمبود رشد سياسي و فريب
چهره هاي غلط انداز خوردن.

اما
در انقلاب ايران، تفاوت از زمين تا آسمان است. امامي كه اين انقلاب را رهبري مي
كرد، انساني والا و كامل بود كه از نظر علم و عمل در بالاترين سطح قرار داشت و از
نظر درك حوادث واقعه آنچنان ژرف بين و دور انديش بود كه مانند او را نه در متقدمين
و نه در متاخرين نمي توان يافت. اكنون در پي شناخت رمز پيروزي در انقلاب اسلامي
ايران نيستيم كه اين رشته سر دراز دارد و شايد از اصل مطلب دور بمانيم ولي به
عنوان مقدمه اين تذكر لازم است كه بدانيم:

امام
از آغاز برنامه خود را با ارشاد و راهنمائي مردم و پرورش انديشه آنان شروع كرد، و
ناچار اين قسمت از زمان به كندي پيش مي رفت زيرا انديشه هاي طاغوت مآبانه آنچنان
در مغزها رسوخ كرده بود كه جداشدن از آنها وقت زيادي لازم داشت، وانگهي مي بايست،
مسائل در همه جا و با همه اقشار مطرح شود تا اينكه ركود پس از 15 خرداد پيش نيايد،
و همين بود كه مردم را چنان آماده ساخت كه پس از 17 شهريور، نهضت نه تنها به جمود
و ركود نگرائيد بلكه چنان سريع به پيش تاخت كه بنيان شاهنشاهي را بكلي ويران كرد،
و دگرگوني در تمام ابعاد زندگي پديد آمد، و كشور صبغه الله بخود گرفت وو …

مطلب
ديگري كه لازم به تذكر است، اين است كه استعمار از حركت سريع و بي وقفه مردم شگفت
زده شد و به فكر چاره بود. و از آنجا كه همواره استعمارگران در كشورهاي اسلامي و
تحت سلطه خود چهره هاي گوناگوني براي جايگزيني در اوقات مناسب داشتند، اين بار از
تمام چهره ها و همه نيرنگ ها استفاده كردند ولي با دورانديشي و سازش ناپذيري و پا
برجائي رهبر، تمام چهره ها خود را باختند و از صحنه خارج شدند. اين بار ديگر نه
قيافه ي روحاني نماي چند ده ساله اي كه چقدر اميدها به او بسته شده بود و مي گفت:
شاه بماند ولي حكومت نكند!! و نه قيافه هاي غلط انداز ديگري كه خود را سرور و
الگوي جوانان مبارز و مجاهد مي دانستند و نه چريكهاي پيرونه و نه …

تحول
جهاني

اكنون
بحث از انقلاب و دگرگوني در جهان است كه حركت انقلاب اسلامي ايران چنان تحولي در
ملتها و جوامع اسلامي -و حتي غيراسلامي- به وجود آورده كه در هر قطعه از زمين
پهناور خدا، سخن از خدا و اسلام و حكومت اسلامي است و همچنان آتش فشانهاي كوچك و
بزرگي در مراكز قدرت فرعونيان، به آتش فشاني و انفجار مشغول اند و هرچه مستكبران و
طاغوتان مي كوشند، گويا ديگر اين كوه هاي آتش زا از حركت باز نمي ايستند و تا كاخ
ستمگران را به آتش نكشند، دست از آتش افشاني بر نمي دارند، ولي آنچه در همه جا
مطرح است، همان مطلب است كه بدان اشارت رفت. استعمار اكنون قيافه ي حق به جانبي به
خود گرفته و مدعي است كه با همان اسلام و همان ايده ي نجات بخش مردم را رهنمون مي
سازد.

راستي
هر وقت ملت ها مسير تحول را دنبال مي كنند و با وحدت و يگانگي خواهان بدست گرفتن
سرنوشت خويش و بيرون آمدن از قفس ذلت و ستم هستند، رهبران تفرقه افكن در قيافه ي
انقلابيون كار كشته و رنجديده پا در مياني مي كنند و مردم را از خط اصيل خود منحرف
مي سازند. و هرگاه گرايش ملتها به سوي تعهد و تقوي بوده است، در يك چشم بهم زدن
چندين روحاني نماي ساختگي در ميدان مبارزه ظاهر شده و خود را قيم مردم مي دانند. و
تنها انگيزه اي كه در اين ميان به چشم مي خورد، از حركت باز نگهداشتن نهضت ها و
آسايش بخشيدن به طاغوتها است از اين روي بايد ملت ها و جوامع اسلامي، چشم خود را
خوب باز كنند و دوست را از دشمن تشخيص دهند و رهبري آگاه، متعهد و سابقه دار در
اخلاص و خدمت به مردم انتخاب كنند و با انگيزه اي صددرصد خدا پسندانه راه مستقيم
خود را طي كنند.

نهضت
مسلمانان مصر

در
ميان حركتها و نهضت هاي اسلامي كه در اثر پيروزي انقلاب اسلامي ايران، رشد كرده و
خواب راحت را از چشم بيدادگران و ستم پيشگان ربوده است، نهضت مردم مسلمان مصر است.

البته
اين نهضت با پيروزي انقلاب آغاز شد و پس از حركت بسيار جالب شهيد خالد اسلامبولي و
يارانش خيلي نيرومند و جدي مطرح شد و سيل مردم را به سوي خود جلب كرد.

بعد
از ظهر ششم اكتبر 1981 بود، كه گلوله هاي شهيد خالد اسلامبولي و برادران متعهدش،
مغز فرعون مصر را درهم كوبيد و مرحله اي تازه از نهضت را آغاز كرد. او از انقلاب
اسلامي ايران و رهبرسترگش درس مبارزه را فرا گرفته بود، و از سوئي ديگر تاخت و تاز
بيش از حد انور سادات در مصر و آلوده شدن اين سرزمين مصري توسط صهيونيست هاي پليد
و پشت پازدن به تمام مقدسات، زمينه را براي چنين اقدام شجاعانه آماده كرده بود و
مي بايست يك نفر پيشقدم شود كه قرعه به نام اسلامبولي قهرمان زده شد و با چند
گلوله نه تنها فرعون مصر را بين سربازانش به زمين افكند كه نيمي از دروازه فساد را
بست. آري! او نيمي را با چند گلوله بست و نيمي ديگر را به يارانش سپرد كه از اين
پس به فساد و ظلم خاتمه دهند.

برخي
از فرصت طلبان و چپ گرايان كه كاري جز حرف زدن و سنگ مبارزه را به دروغ بر سينه
زدن ندارند خواستند از اين كار قهرمانانه ي فرزند راستين ملت مصر سوء استفاده كرده
ورقي زرين بر تاريخ سياه خود بكشند ولي كور خوانده بودند كه چنين كاري تنها از
اسلام برخاسته است و بس.

پرواضح
است كه نهضت جهاد اسلامي با كشتن سادات به تمام مقاصد خود نرسيد زيرا آنان قصد
داشتند تمام همپا لكيهاوندماي طاغوت مصر را نيز از بين ببرند و حكومتي اسلامي برپا
كنند ولي در اثر برخي عوامل پيش بيني نشده به تمام هدف نرسيدند، اما بدون شك اين
اقدام افتخارآميز اسلامبولي صفحه درخشان نويني در مبارزه مصر باز كرد و افقي روشن
براي ديگر مبارزان گشود تا گامهائي بلندتر در اين راه بردارند.

هفته
هائي نگذشت كه زندانها و سلولهاي رژيم نامبارك مملو از مبارزين مسلمان گشت و پس از
چند ماه اسلامبولي و برادرانش با شهامت پا به ميدان اعدام گذاردند. و همچنان
دستگيري ها ادامه داشت تا در دسامبر 82 بود كه 300 مسلمان معترض از حركت جهاد
اسلامي به پاي ميز محاكمه كشيده شدند وو … و تمام اين جنايت ها براي اين بود كه
فرعون جديد مصر مي خواست حركت را بكلي از بين ببرد. ولي همچنان صداي لااله الاالله
مبارزين در بند به گوش مسلمانان مصري طنين مي اندازد و هرچه از اعدام اسلامبولي مي
گذرد، بر مبارزان جديد كه همان خط و همان هدف را دنبال مي كنند مي افزايد چرا كه
گلوله هاي او، سكوت و ذلت را در مصر براي هميشه شكست و ديگر تاريخ به عقب بر نمي
گردد.

ولي
آنچه لازم به تذكر است، همان مطلبي است كه در آغاز گفته شد، اكنون كه رژيم مي
بيند، نهضت روبه گسترش است و مردم خواهان اسلام هستند، از دو راه مي خواهد حركت را
منحرف نموده و عرش خود را تثبيت نمايد. نخست اغفال مردم از راه برخي نمايندگان
مجلس و ديگري، تراشيدن الگوهائي بي روح در قيافه ي جانداراني متحرك. در همان حال
كه مردم مصر تظاهرات باشكوهي به راه مي اندازند و خواهان حكومت الله هستند و در
پلاكاردها و پوسترهاي خود «لاشرقيه، لاغربيه» و «من لم يحكم بما انزل الله فاولئك
هم الكافرون» مي نويسند و برچيدن اساس ظلم و ستم را مي خواهند، برخي از همان
روحاني نمادهاي منحرف، براي تاويل حركت مردم، اعلام مي كنند كه: ما براندازي رژيم را
خواهان نيستيم كه اين هرج و مرج است! بلكه، ما مي خواهيم به احكام اسلام عمل شود.
و از آن طرف نمايندگان جيره خوار نيز قانون هائي براي بستن درهاي كاباره ها و
فحشاخانه ها و جلوگيري از شرب خمر در مجلس پيشنهاد مي كنند و با همين مسائل مزدم
را سرگرم و انقلاب را به سردي مي كشانند. البته ما درست از كم و كيف اوضاع سياسي
مصر آگاه نيستيم ولي بايد اين هشدار را به مردم داد كه بي گمان حكومت مبارك، حتي
اگر خواهان تطبيق احكام اسلام هم باشد و قانوني به اين عنوان در مجلس تصويب شود،
قطعا نه عامل اجرا خواهد داشت و نه ارزش واقعي، زيرا اين درخت از ريشه فاسد است و
اين بنيان از اساس ويران است، پس از نقش و نگارهاي رنگارنگ چيزي جز فريب دادن مردم
نيست. و بايد ملت مبارز مصر در پي سرنگوني كامل رژيم ضد اسلامي مبارك باشند و بايد
«لاشرقيه لاغربيه» تحقق عيني پيدا كند.

مردم
مصر بايد بدانند كه: اولا شعارهاي آنها محتوي داشته باشد. و همانگونه كه در برخي
از عكسها (كه از تظاهرات گرفته شده) مي بينيم، تكيه بر همان شعارهائي شود كه
انقلاب اسلامي ايران آنها را دنبال كرد و به پيروزي رسيد.

ثانيا:
از سازشكاران و بزدلان دوري بجويند. برخي از سران قوم، ممكن است سازشكار نباشند و
در حقيقت خواهان همان مطلبي باشند كه مردم مي خواهند ولي در اثر جُبن و ترس، شهامت
اقدام در كار را ندارند و پيوسته از مردم مي طلبند كه كوتاه بيائيد! خطر اينان
كمتر از خطر سازشكاران حيله گر نيست و بايد ملت مصر جدا از پيروي كردن و گوش دادن به
چنين افرادي خودداري نمايند.

ثالثا:
اخيرا ديده شده است كه دو شعار در برابر هم بلند شده، يكي حكومت اسلامي را خواهان
است و ديگري اجراي احكام اسلام. و اين دو با هم تفاوت زياد دارد. آنانكه شعار
اجراي احكام اسلامي را مي دهند يا جزوهمان روحاني نمايان درباري هستند و يا بي
دلان ترسو. زيرا چنين شعاري هيچ وقت رژيم را به وحشت نمي اندازد، و با اعلام چند
قوانين صوري و جزئي -كه حتي در صورت اجرا نيز چندان مشكلي به وجود نمي آورد- هم
مردم را تخدير كرده و هم خط مبارزه را به انحراف مي كشاند و اين تكرار همان تجربه
ناكامي است كه در سودان رخ داد. البته شرايط اجتماعي و سياسي در مصر تفاوت زيادي
با سودان دارد و مردم از رشد بيشتري در مصر برخوردارند، وانگهي نهضت ريشه دارتر و
عميق تر است و موقعيت استراتژيكي مصر و هم مرزي با فلسطين اشغالي و دوگانگي در سطح
زندگي و عوامل بسيار ديگري، درخت انقلاب را بارورتر كرده و به نهضت تحرك و نيروي
افزونتري مي بخشد.

در
هر صورت ملت مصر بايد چشم خود را باز كنند و بازيهاي سياسي استعمارگران را بخوبي
دريابند و براي رهبري، فردي آگاه، متعهد و سابقه دار را انتخاب نمايند، و از همه
مهمتر وحدت خود را هرچه بيشتر حفظ كنند زيرا يكي ديگر از نيرنگ هاي دشمن به وجود
آوردن احزاب و گروه هاي بسيار است كه همه به ظاهر مخالف با رژيم و خود را
پيرواسلام معرفي مي كنند و مردم را متفرق و سردرگم نموده، خود به چپاول و ستم
ادامه مي دهند.

ما
اميدهاي زيادي به نهضت اسلامي در مصر داريم و آنچه از اوضاع سياسي آن سامان برمي
آيد، اين است كه آبستن رويدادهاي عظيم و مهمي است و اگر اين بار و چندين بار ديگر
هم، با نيرنگ ها و فريب هائي، اين جريان مردمي گسترده را محدود و محصور كنند، قطعا
آينده نزديك شاهد جريان هاي گسترده تر و نيرومندتر خواهد بود. به اميد اينكه اين
بيدار باش اسلامي چه در مصر و چه در ساير كشورهاي اسلامي همچنان به پيش رود و خواب
دشمنان ملتها را براي هميشه آشفته سازد.