قرآن و زنگ زدائي دلها

هدايت در قرآن

در قسمت قبل گفتيم
قرآن داراي اصول كليه اي است كه تطبيقش بر مصاديق و افراد موجب حصر آنها نخواهد
شد، اصل اول از آن اصول كليه درباره ي شان نزول آيات بود كه درباره آن توضيح
داديم. اصل دوم اين است كه آيا آياتي كه ظاهرش توبيخ و عتاب به رسول اكرم صلي الله
عليه و آله وسلم است مراد خود پيامبر است يا اينكه به پيامبر خطاب مي كند تا امت
را بيدار كند يعني توبيخ متوجه غير حضرت است؟

اياك اعني واسمعي
ياجاره

مرحوم كليني از امام
صادق عليه السلام نقل مي كند كه ايشان در روايتي فرموده است: «نزل القرآن باياك
اعني واسمعي ياجاره1».

همان مثل معروفي كه
در فارسي هم مي گويند: «به در ميگويم، ديوار! گوش كن» مثلا خداوند در سوره «انعام»
خطاب به پيامبر «ص» مي فرمايد: «واذا رايت الذين يخوضون في آياتنا فاعرض عنهم حتي
يخوضوا في حديث غيره واماينسينك الشيطان فلا تقعد بعد الذكري مع القوم الظالمين2»
چون ديدي -اي پيامبر!- گروهي را براي خرده گيري وطعن در آيات ما بگفتگو نشسته اند،
از آنان دوري گزين، تا از اين سخن به سخن ديگري بپردازند، و چنانچه شيطان (از اين
دستور) غافلت ساخت، بعد از توجه با گروه ستمكار منشين.

در اين آيه چنانچه
ملاحظه مي شود خطاب به شخص رسول اكرم «ص» است كه از هم نشيني با افرادي كه قرآن را
به استهزاء مي گيرند خودداري مي نمايد و امر مي كند كه در مجالس آنان شركت نكند،
ولي در سوره نساء فرموده است: «وقد نزل عليكم في الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله
يكفربها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره انكم اذا مثلهم ان
الله جامع المنافقين والكافرين في جهنم جميعا3» بتحقيق نازل شد حكم
الهي بر شما (منافقان) در قرآن آنهنگام كه آيات خدا را شنيديد، بآن كفر ورزيده و
استهزاء نموديد، (پس شما مومنين) ننشينيد با اين منافقان تا از استهزاء كردن به
قرآن، به گفتار ديگري مشغول شوند (اگر با آنها بهنگام استهزاء قرآن مجالست كنيد)
شما هم در حقيقت مانند آنها خواهيد بود. خداوند منافقين و كافران را با هم در جهنم
گرد خواهد آورد.

در اينجا خداوند به
مومنين خطاب نموده و مي فرمايد: ما در گذشته به شما تذكر داديم كه در مجالس
منافقان كه قرآن را به مسخره مي گيرند شركت نكنيد تا آنان دست از اين كار زشت
بردارند، در صورتي كه در هيچ آيه اي به مردم چنين خطابي نفرموده است كه با منافقان
ننشينند و در مجالس آنها شركت نكنند. بنابراين چگونه در اين آيه مي گويد: ما قبلا
به شما تذكر داديم با اينكه در سوره انعام در اين باره تنها به پيامبر خطاب فرموده
است؟

از اينجا متوجه مي
شويم كه در سوره انعام هم خطاب به شخص پيامبر از باب «اياك اعني واسمعي يا جاره»
است و اگر چه به پيامبر خطاب شود ولي منظور مردم و امت اند. و از سويي آن پيامبر
معصوم و مطهر تحت تاثير وسوسه واغواي شيطان هيچگاه قرار نخواهد گرفت. «وما ينطق عن
الهوي ان هو الا وحي يوحي» مرحوم كليني رحمه الله از امام ششم عليه السلام چنين
نقل مي كند كه درباره «نزل القرآن باياك اعني واسمعي ياجاره» فرمود: «معناه ما
عاتب الله عزوجل به علي نبيه فهو يعني به ماقد مضي في القرآن مثل قوله: ولولا ان
ثبتناك لقد كدت تر كن اليهم شيئا قليلا، عني بذلك غيره4.

پس آيات تهديد آميز و
توبيخ آميز كه متوجه حضرت هست از باب اياك اعني واسمعي ياجاره نازل شده و به
تبهكاران از امت برمي گردد.

اختصاص در خطاب

واما در جائي كه خطاب
متوجه شخص پيامبر شده است، نشانه ي اختصاص در آيه ذكر شده. مثلا خداوند در سوره
اسراء مي فرمايد:«اقم الصلوة لدلوك الشمس الي غسق الليل و قرآن الفجر ان قرآن
الفجر كان مشهودا. و من الليل فتهجد به نافلة لك عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا5»
نماز را بپادار به هنگام زوال آفتاب تا آغاز تاريكي شب و نماز صبح را نيز اقامه كن
كه آن مشهود (نظر فرشتگان روز) است و بعضي از شب را به تهجد نافله بپرداز، باشد كه
خدايت ترا به مقامي محمود برانگيزد.

نمازهائي كه در فاصله
ميان زوال آفتاب و غسق ليل قرار دارد عبارت است از نمازهاي ظهر و عصر، مغرب و
عشاء. و «قرآن الفجر» نماز صبح است كه مجموعه اين پنج نماز بر همه مسلمين واجب است
و اختصاصي به پيامبر ندارد، گرچه خطاب به پيامبر است ولي نماز ششم كه نافله شب است
اختصاص به ايشان دارد و بر ديگر افراد واجب نيست، بلكه مستحب است.

اين اختصاص از تكرار
حرف خطاب در دو كلمه «لك» و «يبعثك» فهميده مي شود، و اگر مانند آن پنج نماز خطاب
در واقع به شخص پيامبر تنها نبود، بلكه خطاب به نوع مكلفين بود به همان خطاب در
كلمه ي «فتهجد» اكتفا مي شد چنانچه در مورد آن نمازهاي پنجگانه، به خطاب «اقم»
اكتفا شده است، از نماز شب در آيه، به كلمه «نافله» تعبير شده است و نافله بمعني
زيادي و اضافي است، چنانچه درباره حضرت ابراهيم مي فرمايد «ووهبنا له اسحق و يعقوب
نافلة6» ما به ابراهيم اسحق را عنايت كرديم و اضافه بر آن يعقوب را هم.

ابراهيم از خداوند
فقط فرزندي خواسته بود كه خداوند به او اسحق را داد و از اسحق فرزندي بوجود آمد
بنام يعقوب، بنابراين يعقوب نوه حضرت ابراهيم است و چون زائد بر درخواست او بوده
است، تعبير به «نافله» شده است.

نماز شب نيز چون
اضافه بر نمازهاي پنجگانه اي است كه بر همه واجب است لذا از آن نيز به «نافله»
تعبير شده است.

«مقام محمود» يعني
مقامي مطلق كه همه نعمتها از يمن وجود تو به ديگران برسد، و از فيض وجودت تمام
مردم نائل آيند، خداوند از بركات نماز شب ترا به اين مقام محمود ميرساند كه همه
موجودات، ثناگوي تو باشند.

عربي بودن قرآن

مطلب ديگري كه لازم
است از آن گفتگويي بميان آيد مسئله «عربي بودن» قرآن است. خداوند در سوره شعراء به
پيامبر مي فرمايد «نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي
مبين7» جبرئيل امين نازل گردانيد آنرا بر قلب تو تا مردم را از عذاب
الهي بيم دهي.

از امام باقريا امام
صادق عليهما السلام پرسيدند «لسان عربي مبين» يعني چه؟ امام فرمود: «يبين الالسن
ولاتبينه الالسن» زبان عربي بيانگر ساير زبانها است ولي ديگر زبانها بيانگر رسايي
براي آن نيستند. زبان عربي آنچنان غني و قوي است كه مي تواند لطائف معاني را با
الفاظ بسيط بيان كند ولي ساير زبانها اگر بخواهند محتواي لطيفي را بفهمانند بايد
چند جمله را با هم تركيب كنند و در آن صورت، ديگر از آن لطف خاص برخوردار نمي
باشد. بطور كلي زبانهاي موجود دنيا در اين جهت همه مساوي نيستند، بعضي زبانها
ضعيفند و گوينده نمي تواند بوسيله مفردات آن تمام مطلب خود را بازگو كند و بايد
مثلا با استعمال بيست لفظ آنرا بفماند، ولي زبان عربي از غني ترين زبانها است كه
قادر است با كلماتي بسيط، بسياري از معارف و مطالب را توضيح دهد. و اين نشانه وسعت
وغناي كلمات عربي است.

مراحل قرآن

و با اينهمه، اين
زبان عربي مبين نمي تواند معاني بلندي را كه نزد خداست بيان كند و از اينرو گفتيم
كه قرآن داراي دو مرحله است:

1- مرحله علو كه در
ام الكتاب نزد خداست «وانه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم8» همانا اين
قرآن در نزد ما در ام الكتاب (لوح محفوظ) بلند پايه و داراي حكمت است.

2- مرحله نزول و
چنانچه گذشت نزول نيز داراي دو مرحله بود: مرحله نزول دفعي كه خداوند آنجا كه از
انزال به زبان عربي سخن گفته است، منظور همين مرحله است «انا انزلناه قرآنا عربيا
لعلكم تعقلون9» ما قرآن را به زبان عربي نازل ساختيم تا شايد آنرا تعقل
و درك نمائيد. و ديگر مرحله نزول تدريجي كه از آن در سوره شعراء به نزول بزبان
عربي مبين ياد شده است.

واژه انزال وتنزيل كه
درباره قرآن در آيات متعدد به كار رفته است در لغت عرب به معني نزول بصورت تجافي
استعمال مي شود مانند نزول باران كه وقتي قطره- اي باران از ابر فرود آمد ديگر
چنين نيست كه آن قطره هنوز در ابر موجود باشد و بمعني تنزيل نيز آمده است. منظور
از انزال و تنزيل قرآن همين معناي آخر است، يعني قرآن از آن مرحله علو خود در نزد
خدا، تنزل نموده تا مرحله اي كه به فهم بشر نزديك و براي او قابل درك شده است و در
عين حال در پيش خداوند در همان مرحله علو خود نيز باقي است و چنين نيست كه با
نزول، بكلي از مرحله اول خود پائين آمده و جايش خالي شده باشد.

يك مطلب علمي را وقتي
دانشمندي تا سطح درك عمومي پائين آورده و در قالبي ساده بيان مي كند، چنين نيست كه
آن مطلب معناي خاص علمي خود را با اين عمل از دست داده باشد. نزول قرآن به اين
معنا نيز چنين است: در عين حالي كه در همان مرحله علو خود در «ام الكتاب» باقي
است، در سطح درك و دريافت انسان هم بيان گرديده است و مانند اين نيست كه اگر كتابي
را از قفسه بالاي كتابخانه پائين بياوريد ديگر كتاب در بالا نباشد. لذا قرآن مي
فرمايد: «ما عندكم ينفد و ما عند الله باق10» آنچه پيش شما است پايان
پذير است ولي آنچه نزد خدا است ماندني و باقي است. قرآن چنانچه در سوره ي زخرف،
آمده است، عندالله در ام الكتاب نيز هست و بهمين دليل است كه از آن به «حبل الله» هم
تعبير شده است كه يك طرف اين حبل، عندالله است و طرف ديگر آن در زمين و انسان با
تمسك بآن تكامل نموده و بالا ميرود و آنهايي كه با تمسك به قرآن به بالاترين مرحله
كمال راه يافتند، داراي علم لدني مي شوند.

ادامه دارد[1]

 



1- كافي- جلد
دوم- صفحه 631.                      6- سوره انبياء- آيه 72.                                                                                     

2-
سوره انعام- آيه 68.                                  7- سوره
شعراء- آيه 159.

3-
سوره نساء- آيه 140.                                8- سوره زخرف-
آيه 4.

4-
كافي- جلد دوم- صفحه 631.                     
9- سوره يوسف- آيه 2.

5-
سوره اسراء- آيه 79-78.                            10- سوره جمعه- آيه
2.