نقش شوروی درماجراهای لبنان

نقش
شوروي در ماجراهاي لبنان و بررسي مسئله جنگ در طرابلس

لبنان،
صحنه فعاليتهاي سياسي گروه ها

مسائل
لبنان بطور عموم و درگيريهاي اخير طرابلس، مانند هر حادثه سياسي ديگر، داراي علل و
عوامل مخصوصي است، كه ما ناچار براي ريشه يابي و تجزيه و تحليل آن، بايد به گذشته
دور و بويژه به لبنان پيش از اشغال، توسط صهيونيستها و آمريكائيها و نيروهاي چند
مليتي باز گرديم.

پس از
حادثه «سپتامبرسياه» سال 1971 در اردن، نيروهاي فلسطيني كه ديگر آنجا را محل
مناسبي براي ادامه مبارزات خويش عليه اسرائيل نمي ديدند، به فكر پايگاه جديدي
افتادند. لبنان در آنهنگام بوسيله رژيمي ائتلافي از راستگرايان آمريكائي و نيروهاي
چپ و به اصطلاح پيشرو انقلابي اداره مي شد و از نظر موقعيت جغرافيائي و شرائط
سياسي، مناسب ترين كشور براي فعاليتهاي آنان بشمار مي رفت. و بهمين دليل و بدليل
وجود بيش از ده اردوگاه آوارگان فلسطيني چون صبرا و شاتيلا و برج البراجنه در
بيروت و عين البارود و بداوي در طرابلس و ميه ميه و عين الحلوه و رشيديه و برج
شمالي و… در جنوب و چندين اردوگاه ديگر در بقاع و بعلبك، لبنان را بعنوان پايگاه
خويش انتخاب كردند.

ورود
فلسطينيان به لبنان با استقبالي گرم از سوي نيروهاي پيشرو مواجه شد، و اردوگاههاي
عظيم فلسطيني در قسمتهاي مختلف اين كشور از قبيل بيروت و طرابلس و بخصوص در بخشهاي
جنوبي لبنان پذيراي چريكهاي فلسطيني گرديد و بدينسان لبنان به صحنه ي تحرك فعال
سياسي، نظامي نيروهاي چپ و راست، ميانه رو و محافظه كار چريكهاي فلسطيني تبديل
گرديد و از آن بعنوان سنگري عليه صهيونيست استفاده مي شد.

در داخل
اردوگاه ها سازمانهاي مختلف فلسطيني با گرايشهاي سياسي متفاوت سخت به فعاليت
اشتغال يافتند و هر كدام نيز به شاخه هائي تقسيم مي شدند، براي نمونه، جبهه
دموكراتيك، نايف حواتمه، جبهه شعبيه جرج حبش، جبهه شعبيه (القياده العامه) برهبري
احمد جبرئيل، جبهه نضال خلقي (وسازمان) ارتش آزاديبخش فلسطين از شاخه هاي سازمان
آزادي بخش فلسطين بودند، و سازمانهاي ديگر از قبيل سازمان «فتح» كه بزرگترين
سازمان فلسطيني است بهمين ترتيب داراي شاخه ها و انشعاباتي بود از قبيل فتح گروه
ابونضال و فتح الثوره (شوراي انقلاب) ميان هر يك از اين سازمانها و شاخه- هاي آن،
رقابتي سخت بر سر جذب نيروهاي بيشتر ديده مي شد.

ولي از
اين مهمتر رقابت شديدي بود كه ميان ابر قدرتها بمنظور وابسته ساختن اين سازمانها
در جريان بود، تا هريك به ميل خويش بتواند حركتهاي سياسي آنان را هدايت و به سود
خود تغيير جهت دهد. اما جو ضد آمريكائي كه پس از حادثه سپتامبر سياه و خيانت سادات
در جنگ 1973 بر اردوگاهها حاكم بود،  كفه ي
معادله را به نفع روسيه شوروي سنگين كرد و بهمين دليل، توفيق بيشتري در صحنه
رقابت، نصيب آن گرديده و سازمانهاي بيشتري به آن وابسته شدند.

ولي حضور
شوروي در لبنان تنها از خلال اين سازمانهاي فلسطيني نبود، بلكه احزاب چپ لبنان
مانند حزب كمونيست كه سوسياليست پيشرو، برهبري كمال جنبلاط و نيز ناصريستها كه به
نوبه خود، به چندين حزب و سازمان و گروه تقسيم مي شدند و همچنين حزب بعث و و… در
حضور سياسي شوروي در لبنان نقش فعالي ايفا نمودند.

البته
آمريكا هم در اين ميان بيكار ننشسته و احزاب و گروههاي سياسي بسياري را بخود
وابسته ساخته و آنان را از نظر خط مشي سياسي و تجهيزات نظامي و غيره تغذيه مي
نمود. اما در عين حال قدرت فعال در صحنه، قدرت چپ و طرفداران شوروي بود، و در
مناطق شمال و جنوب و حتي قسمت مياني لبنان، تعزيه گردان حوادث و رويدادهاي سياسي و
نظامي و امنيتي، به شمار مي آمد، و نيروهاي راستگرا در برابر نيروهاي چپ از موضعي
ضعيف برخوردار بودند.

اين
جريان تا سا ل82 ميلادي همچنان ادامه داشت، تا اينكه اسرائيل به دستور مستقيم
آمريكا، و با زمينه سازيها و مقدمات قبلي كه از آنجمله ملاقاتهاي متعدد وزير دفاع
اسرائيل بافالانژهاي لبنان بود، با حمله اي برق آسا، جنوب لبنان را اشغال و طي يك
هفته خود را به بيروت رساند.

در تمام
اين مدت كه ارتش اسرائيل به پيشروي مشغول بود، نه تنها از سوي اين احزاب و
سازمانهاي چپ گراي لبناني و فلسطيني كمترين عكس العملي نشان داده نشد، بلكه سريعا
صحنه را به سود اسرائيل ترك نموده و عقب نشيني كردند!

اين كار
براي مردمي كه تا آنروز، تحت تاثير شعارهاي داغ و تند احزاب چپ قرار گرفته و
احيانا به عضويت آنها درآمده بودند، غيرقابل منتظره بحساب مي آمد، و از اينروي
تاثيري منفي بر افكار عمومي نسبت به تمام اين سازمانها و در راس آنها نسبت به
شوروي كه از حاميان اصلي نيروهاي چپ بود گذاشت، البته اين اثرات منفي و سلب
اعتماد، تنها منحصر به مردم لبنان نمي شد بلكه در خارج از مرزهاي لبنان نيز از
انعكاسي گسترده تر برخوردار بود، زيرا ديگر به وضوح براي همه ملتها ثابت شده بود
كه نمي توان با اتكاء بر سازمانهاي چپ گرا و ابر قدرت شوروي، با آمريكا مبارزه
نمود و شوروي تنها در صدد بهره برداري از فرصتهاي مناسب بوده و در لحظات حساس و
سرنوشت ساز آنها را رها خواهد نمود، گرچه اين كار به نابودي كامل آنان بوسيله
صهيونيست و آمريكا منتهي گردد.

نيروي
حزب الله

درست در
همين نقطه نوميدي و بي اعتمادي از هر قدرت خارجي، نيروي سومي در مقابل احزاب
وابسته به بلوك شرق و غرب، متولد و پا به صحنه ي مبارزه گذاشت. اين نيرو در آغاز
از نظر نفرات و تجهيزات نظامي، چندان چشم -گير نبود گرچه از جنبه معنوي از قدرتي
فوق العاده برخوردار بود ولي در مدتي كوتاه توانست نيروهاي بسيار ارزنده و جواني
را جذب كرده و رشد نمايد، زيرا در لبنان تنها نيروئي بود كه بجاي شعار به عمل
پرداخته و بطور جدي وارد مبارزه با اسرائيل و آمريكا و نيروهاي چند مليتي گرديد. و
بدين ترتيب عملا به ثبوت رساند كه تنها با اتكاء به خداوند و نيروي مردمي است كه
مي توان در برابر ابرقدرتها به مبارزه برخاست.

اين نيرو
همان نيروي اسلامي بود كه با الهام از خط فكري امام خميني و حركت جمهوري اسلامي در
لبنان متولد گرديد. و رشد يافت و در طول اين مدت ثابت كرد كه مي تواند تنها قدرت
سياسي مورد اعتماد مردم لبنان بوده و با اتكاء بهمين اعتماد، ضربه هائي سخت و سهمگين
بر ارتش اشغالگر اسرائيل وارد كرد، و با رشد اين نيرو، نيروهاي چپ و شوروي شكست
دومي را متحمل گرديد.

بدنبال
اين حركت جديد اسلامي كليه مسلمانان لبنان اعم از شيعه و سني، احساس كردند كه براي
مقابله جدي با دشمن به يك وحدت و انسجامي نيازمندند و تنها اين حركت اسلامي است كه
مي تواند، محوري مناسب براي چنين اتحادي باشد و از اينرو تمام نيروهاي، فعال
اسلامي به وحدتي ناخودآگاه پيوستند و اين مساله سبب وحشت بيش از حد دشمنان مشترك
اسلام، اعم از چپ گرا و راست گرا گرديد.

لازم به
تذكر است كه بدنبال اين احساس خطر، آمريكا و شوروي، به يك توافق اعلام نشده اي
بمنظور ضربه زدن به اين نيروي جديد، رسيدند و بهمين دليل، مي بينيم وقتي آمريكا و
اسرائيل پايگاه هاي نيروهاي اسلامي و حزب الله را در بقاع و بعلبك و ديگر مناطق
لبنان بمباران مي كنند، شوروي كه خود را مدافع نهضت هاي آزاديبخش معرفي مي كند
سكوت اختيار نموده و هيچ يك از احزاب چپ اعتراضي نمي كنند.

نقش
شوروي در ماجراهاي لبنان و بررسي مسئله جنگ در طرابلس

آغاز
توطئه هاي شوم شوروي

و از سوي
ديگر هنگامي كه آمريكا و اسرائيل در لبنان با شكست مواجه شدند يعني ديدند كه ديگر
با قدرت سرنيزه نمي توانند اين حركت نو پاي اسلامي را در لبنان سركوب نمايند، بلكه
خودشان در اين مدت متحمل ضربه هاي هولناكي از سوي آنان گرديدند، صحنه را به سود
شوروي ترك گفته و ادامه ي نقش را بعهده آن گذاشتند.

زيرا اين
نيروي جديد و فعال اسلامي در ظرف يكسال بزرگترين ضربه را به پيكر ابر قدرت راست در
لبنان وارد ساخت و در اين رابطه مقر تفنگداران آمريكائي در بيروت و مركز نيروهاي
نظامي فرانسه و اسرائيل با عمليات شهادت طلبانه منفجر گرديد. بدنبال اين حوادث
آمريكا و اسرائيل با عمليات شهادت مليتي به اين نتيجه رسيدند كه نمي توانند در اين
شرائط نقشي داشته باشند و بايد لبنان را ترك نمايند و درست هنگامي كه اسرائيل
اعلام كرد از لبنان عقب- نشيني خواهد كرد، فعاليت نيروي چپ در لبنان آغاز گرديد.

شوروي
فكر مي كرد كه در لبنان مي تواند از تجربه انقلاب اكتبر حزب كمونيست در شوروي،
بهره گيرد و از اينرو با برنامه ريزي خاصي، حزب و يا سازمان «رابطة الشغيله» را در
لبنان وارد صحنه و فعال ساخت.

«رابطة
الشغيله» نام يكي از احزاب چپ لبنان است كه در پارلمان لبنان كرسي- هائي را به خود
اختصاص داده و در ميان قشر روشنفكر دانشگاهي شيعه، سني و مسيحيت، نفوذ دارد. و در
گذشته سعي مي كرد كه با رخنه در درون تشكيلات سياسي و مذهبي، افكار چپ را در آنها
تزريق نمايد، ولذا در جنبش «امل» و در «مجلس اعلاي شيعه» و در «دارالافتاء»
برادران اهل سنت نفوذ كرده بودند، ولي تا پيش از اين جريانات اخير لبنان، تمام اين
تلاشها مخفي و زير پرده صورت مي گرفت ولي بعد از اين تاريخ از شوروي دستور گرفته
بود كه فعاليت خود را علني نموده و آشكارا بر روي صحنه حوادث لبنان ظاهر گردد.

روسها
معمولا كار خود را با تبليغات آغاز مي كنند و اين حزب كه مستقيما از آنجا هدايت مي
شد، با تاسيس يك بنگاه خبري به نام «موسسة الحقيقة» شروع به كار علني نمود،  و از اينرو، راديو و روزنامه وابسته به اين
بنگاه، به نام راديو و روزنامه «حقيقت» نام گرفت كه همان ترجمه ي «پراودا» است. در
ايران نيز حزب توده براي نشريات خود، همين نام را برگزيده بود.

توطئه ي
چپ گرايان، از راه نفوذ در حركت امل

اين حزب
با همكاري جنبش امل طراحي براي سرزمينهاي آزاد شده از اشغال اسرائيل، پس از خروج
ارتش اسرائيل از لبنان، در نظر گرفته بود كه هشياري بعضي از مسلمانان لبنان
بحمدالله افشا و خنثي گرديد. طرح مزبور، بطور خلاصه از اين قرار بود كه:

در تمام
مناطق آزاد شده كميته هائي تشكيل گردد بنام «كميته شهر و روستا» و در آنجا بمسائل
و مشكلات مردم رسيدگي بعمل آيد، تشكيلات مزبور با در اختيار داشتن نيروهاي روشنفكر
دانشگاهي، بطور طبيعي قادر بود كه جو داخل كميته ها را در اختيار گرفته و از
اينراه براحتي افكار چپ گرايانه و خط مشي سياسي خود را بديگر اعضاي كميته كه از
اهالي روستا و از نظر معلومات و اطلاعات در سطح پائين تري بودند القاء نمايد و به
مرور زمان حاكميت فكري و سياسي خود را بركل اين مناطق آزاد شده، تحميل نمايند.

طرح
ديگري كه آن را به مرحله اجرا درآوردند، اين بود كه: يك كميته اي مركب از
نمايندگان شهرها و روستاهاي جنوب لبنان تشكيل دادند كه تعداد اين نمايندگان به بيش
از دويست نفر مي رسيد. اين نمايندگان براي حل و رسيدگي به مشكلات مردم جنوب لبنان،
در هر مناسبتي گرد هم جمع شده و با اختيارات تامي كه از سوي مردم به آنان واگذار
گرديده بود مي توانستند هرگونه تصميم مقتضي، به ميل خويش اتخاذ نمايند، و در اين
رابطه مجاز بودند كه با هر تشكيلات و سازماني كه صلاح ببينند تماس برقرار نمايند.
در بيروت (مركز لبنان) كميته اي براي مبارزه با گران فروشي بوجود آمد و جلسات
بزرگي نيز در بيروت به همين منظور تشكيل شد و با تكيه بر مبارزه با گران فروشي و
شعارهائي از اين قبيل كه صرفا جنبه تبليغاتي براي جذب و فريب مردم داشت، موفق شدند
تا حدودي توجه مردم را بخود جلب نمايند، و از اينرو تصميم گرفتند كه يك كنگره
عمومي در لبنان تشكيل دهند، ولي زمان برگزاري آن را به دستور شوروي براي وقتي
گذاشته بودند كه درگيريهاي لبنان پس از خروج اسرائيل به آخرين نقطه ي اوج خود
رسيده و دولت لبنان از حل مشكلات آن كاملا عاجز گردد، تا اين كنگره بتواند با
استفاده از اين فرصت خود را جانشين دولت لبنان معرفي نمايد. قبل از تشكيل كنگره،
يك كميته مقدماتي بوجود آوردند، و از تمام گروهها، احزاب و تشكيلات سياسي و
مذهبي،مانند: «دارالافتاء»جنبش امل،حزب سوسياليست پيشرو، دروزيها، مسيحيها، شيعه و
سني و بالاخره از همه، دعوتي براي شركت نمايندگانشان در اين كميته ي مقدماتي بعمل
آمده بود. و قبلا از سوي خود اين حزب كه طراح و برگزار كننده ي اين كنگره و كميته
ي مقدماتي آن بود، مسئولين و تعزيه گردانان آن تعيين و نيز گزارشات سياسي،
اقتصادي، نظامي و امنيتي كه توسط نماينده ي حزب مي بايست تقديم كنگره گردد، تهيه
شده بود.

تشابه
طرح با طرح كمونيست ها در شوروي

اين طرح
و برنامه ريزي، درست همان طرح و برنامه اي بود كه سران حزب كمونيست قبل از انقلاب
اكتبر در روسيه شوروي در نظر گرفته بودند. حزب كمونيست در آنهنگام نيز از كليه
احزاب سياسي و جمعيتهاي مذهبي مسلمان و مسيحي و غيره دعوت عمومي نمود تا نمايندگان
خود را به كنگره اي كه تصميم به برگزاري آن گرفته بود اعزام نمايند، كنگره در زمان
معين با شركت نمايندگان مزبور برگزار گرديد و بدنبال آن حزب كمونيست به حاكميت
رسيده و انقلاب اكتبر بوجود آمد، ولي بعد از تثبيت موقعيت خود، تنها آن عده افرادي
را باقي گذاشتند كه حاضر بهمكاري با آنها شده و بي رحمانه به تصفيه ي فيزيكي بقيه
اعضا پرداختند و خود حاكميت مطلق را در اختيار گرفتند.

اين
تجربه را در لبنان نيز مي خواستند به مرحله اجرا گذارند تا از اينراه به قدرت دست
يافته و مخالفين خود را از ميان بردارند. ولي اين توطئه ي خطرناك با به صدا درآمدن
زنگهاي خطر توسط آگاهان سياسي، بحمدالله خنثي و با شكست مواجه گرديد.

تشكيل
جبهه اتحاد ملي

ولي
شوروي به اين سادگي دست بردار از لبنان نيست و از اينرو بدنبال اين شكست، بفكر طرح
نقشه ي ديگري افتاد و آن ايجاد «جبهه ي اتحاد ملي» بود كه در «اشتوره» تشكيل شد، و
حدود هشتاد نفر نماينده از سوي احزاب و سازمان هاي سياسي و گروههاي محلي در آن
شركت نمودند و حتي رهبري جنبش امل كه تا آن هنگام در هيچ جبهه اي شركت نكرده بود و
به عذر اينكه اين جنبش يك حزب سياسي نيست بلكه يك حركتيست مردمي و عدم شركت خود را
در اين نوع جبهه ها توجيه مي نمود، اين بار شركت كرد.

واقعيت
اين است كه روسها تلاش كردند كه جنبش امل بعنوان نماينده ي شيعه در لبنان در جبهه
ي اتحاد ملي در اشتوره شركت كنند چرا كه از نظر روسها شركت شيعيان در اين جبهه
ضروري بود و در غير اين صورت با شكست مواجه مي شد و سرانجام با اعمال نفوذ شوروي
ها اين كار صورت گرفت و نماينده جنبش امل جزء سردمداران اين جبهه قرار گرفت.

و از
بيانيه پاياني اين جبهه بخوبي مشخص است كه برنامه ريزي و افكار حاكم بر آن همان
افكار و برنامه هاي گذشته روسها است كه براي نمونه، به بعضي از نكات اشاره مي
كنيم:

لغو
قانون اساسي لبنان و تهيه قانون اساسي جديدي كه در آن مذهب هيچ نقشي نداشته باشد.

لغو نقش
مذهب و دين در ارتش.

در حكومت
جديد لبنان مذهب هيچ گونه نظارت و حاكميتي نداشته، و تامين مسائل رفاهي، اقتصادي و
مسكن اصل و مبنا قرار مي گيرد.

و اين
بيانيه پاياني از سوي تمام نمايندگان شركت كننده، مورد تصويب قرار گرفت. و بنا است
كه در كنگره آتيه، از ديگر نمايندگان احزاب و جمعيتها، كه در اين كنگره حضور
نداشته اند دعوت به عمل آيد تا با حضور آنها قانون اساسي جديد، براي لبنان تدوين
گردد و كميته هائي براي تعيين شكل حكومت و رسيدگي به مسائل اقتصادي و نظامي و
امنيتي، تشكيل شود. و چنانچه ملاحظه مي شود اين نقشه درست همان نقشه و طرح گذشته
است كه به شكست انجاميد و بدون شك اين بار نيز با آگاهي و هوشياري علما و مردم
مسلمان با شكست و ناكامي روبرو خواهد شد.

البته
طرحهاي ديگري در روزنامه ها از سوي سليمان فرنجيه، سليم الحص، شيخ شمس الدين و
بعضي ديگر كه روي طرح جبهه اتحاد ملي حساسيت پيدا كرده بودند، ارائه شده بود ولي
چون از آن پشتوانه اي كه طرح جبهه اتحاد ملي برخوردار بود، آنان برخوردار نبودند
به نتيجه نرسيد در هر صورت، روسها در لبنان به اين نتيجه رسيده اند تنها سدي كه
مانع پيشرفت آنها است، سد مذهب است و لذا بايد شكسته شود. البته هدف اصلي آنها از
اين سدشكني، اسلام است، گرچه در لبنان مذاهب ديگري نيز وجود دارد، ولي اگر آن
مذاهب به نفع قدرتهاي شرق و غرب عمل نكنند در مقابل آنها نمي ايستند، و از اينرو
پيوسته براي تضعيف قدرت معنوي اسلام مشغول برنامه ريزي و توطئه مي باشند.

كسب
حيثيت

يكي از
توطئه ها اين بود كه نيروي چپ پس از اينكه با خالي كردن ميدان به نفع اسرائيل، به
كلي پايگاه و موقعيت خود را در لبنان از دست داد، سران آن به فكر افتادند كه براي
اعاده ي حيثيت نيروي چپ دست به عملياتي انتحاري كه مي تواند افكار عمومي را بسوي
آنان جلب نمايد، بزنند. البته اعضاء اصلي حزب، خود شهامت چنين كاري را نداشتند و
از اينرو اكثرا دختران جوان زير بيست سال شيعه را كه داراي احساسات شديد ضد
اسرائيلي و روحيه شهادت طلبانه بودند و ضمنا در عمليات مسلمانان، باين دليل كه با
وجود نيروي فراوان مردان نيازي به آنها نيست، از آنان استفاده نمي شد، براي اين
كار جذب نموده و يك سري عمليات انتحاري توسط آنان، و بنام احزاب مختلف چپ، انجام
گرفت.

البته عمليات
مزبور از هيچگونه ارزش نظامي برخوردار نبود زيرا بيش از هفت يا هشت نفر از نيروهاي
آنتوان لحد در جريان آنها كشته نشدند و بقيه ي تلفات و كشته شدگان از مردم عادي و
بي گناه بود، مثلا يكي از اين عمليات كه از سوي حزب قومي اجتماعي صورت گرفت، نزديك
يكي از مراكز تفتيش آنتوان لحد بود كه تنها به كشته شدن دو نفر از نيروهاي وي
انجاميد، اما ده ها نفر از مردم عادي كه در انتظار رسيدن نوبت بازرسي و تفتيش
بودند به خاك و خون غلطيدند.

درست
مانند نيروهاي چپ و منافق در ايران كه از احساسات تند نيروهاي جوان بوسيله شعارهاي
داغ و فريبنده استفاده كرده و گاهي آنها را به كارهاي انتحاري وا مي داشتند.

جالب
اينجاست كه نيروهاي چپ در لبنان وقتي دست به اين عمليات مي زنند كه ديگر اسرائيل
بوسيله نيروي فعال مسلمانان از لبنان خارج شده است و بوضوح روشن است كه هدف آنها
از اين عمليات محدود و بي ارزش جز جنبه ي تبليغاتي آن نيست.

بازگشت
عرفات به لبنان!

يك از
اين توطئه ها مساله بازگشت عرفات به لبنان است. براي هر كس كه كمترين آشنائي با
برنامه ها و عملكرد او بخصوص در اين چند سال اخير داشته باشد، اين سئوال پيش مي
آيد كه اين بازگشت چرا؟ عرفات اگر اهل مبارزه و نبرد با اسرائيل است و بهمين دليل
مي خواهد به لبنان باز گردد نه براي اجراي توطئه ابرقدرتها، جرا در حمله ي نظامي
اسرائيل به لبنان، كمترين مقاومتي از خود نشان نداد و با داشتن تمام تجهيزات
نظامي، جنوب لبنان را براي اسرائيل خالي كرده و بسوي بيروت و سپس از آنجا فرار مي
نمايد. اگر عرفات اهل مبارزه است چرا با ملك حسين طرح صلح با اسرائيل را پي ريزي
مي كند؟ پس بازگشت عرفات جز براي ايجاد تفرقه و درگيريهاي مصنوعي چيز ديگري نيست،
كه يك نمونه اش همان درگيريهاي اردوگاههاي فلسطيني به نام شيعه و سني و امل بود. و
بدين ترتيب ابرقدرتها از يك طرف نيروهاي لبنان و فلسطيني را به جان هم انداخته و
به كشتار هم وا مي دارند تا در نتيجه تضعيف گردند و هم در دنيا چنين وانمود كنند
كه تنها دشمن فلسطينيها اسرائيل نيست، بلكه خود مسلمانان با آنان دشمن اند.

ولي اين
توطئه هم با حركت بجاي جمهوري اسلامي و رهنمودهاي آيت الله- العظمي منتظري و تلاش
علماي لبنان و عدم دخالت حزب الله لبنان در اين درگيريها، بحمدالله خنثي گرديد.

نيروهاي درگير در طرابلس

در رابطه با حوادث طرابلس، با توجه به
آن چه گفتيم کاملا روشن مي شود که علت آن جز شکستن سدّ اسلام چيزي نيست. نيروهاي
چپ به رهبري شوروي از آغاز، هدفشان حذف قدرت اسلام از لبنان بود، تشيع که سد
مستحکمي است در برابر آنها و از جنوب تا شمال لبنان ادامه دارد، وجود شيخ سعيد
شعبان و حرکت توحيد در کنار آن، مي توانست به استحکام اين سد بيفزايد، از اين رو
نيروهاي چپ، احزاب: دمکرات، بعث، قومي اجتماعي سوري و غيره با تمام تجهيزاتي که در
اختيار دارند به جان نيروهاي اسلامي در طرابلس مي افتند.

البته نيروهاي اسلامي در طرابلس از جهت
سياسي داراي گرايش هاي متفاوت اند، و در ميان آنها هم طرز تفکر عرفات، و هم طرز
تفکر آمريکائي سعودي وجود دارد و هم نحوه تفکر انقلابي جمهوري اسلامي ولي آن چه
نقطه مشترک ميان آنها است، مسئله اسلام است و همين معنا آنها را در برابر تهاجم
چپي ها متحد و هم آهنگ ساخته است.

به هر صورت هدف چپي ها برداشتن سد
اسلام و تشکيل يک حکومت غير مذهبي است و طبيعي است حکومتي که مذهب در آن نقشي
نداشه باشد، هم به نفع شوروي است و هم به نفع آمريکا و اسرائيل، و از سوئي ديگر
کوبيدن اسلام در لبنان سبب خواهد شد که بتواند در مصر، اردن، مغرب و در داخل
سرزمين هاي اشغالي چنين برنامه اي را شروع نمايند. زيرا که حرکت اسلامي لبنان به
منزله پرتو و شعاعي از حرکت قدرتمند اسلامي در ايران است و اگر اين پرتو از لبنان
که نسبت به ساير کشورها از تحرک بيشتري برخوردار است بر چيده شود راه براي بر چيدن
آن در ديگر کشورها تا حدودي براي ابرقدرتها هموار مي گردد.

 

ماجراي خونين طرابلس

همان طوري که مي دانيد در طرابلس
گروههاي اسلامي مختلفي مشغول فعاليت هستند که از آن جمله «جماعت اسلامي» است که
رهبران آن از سوي سعودي تغذيه مي شوند. گروه ديگر، «گروه جندالله» است که تحت
رهبري کنعان ناجي و شيخ عبدالکريم بدوي اداره مي شوند، و نيز گروه خليل اعکاوي به
نام «مقاومت لبنان» و گروه شهيد عصمت مراد و گروه هاي مختلف ديگر است. سه گروه
اخير پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران با حرکت شيخ سعيد شعبان متحد شد و حرکت
«توحيد اسلامي» را تکشيل داد. رهبري اين حرکت را شيخ سعيد شعبان به عهده گرفت و در
طرابلس شروع به فعاليت نمود. نقطه هاي نظرهاي شيخ سعيد شعبان در آغاز بسيار جالب
به نظر مي رسيد، آنها با امام بيعت کردند و با طرفداري از جمهوري اسلامي ايران،
خواستار تشکيل جمهوري اسلامي در لبنان بودند و با فالانژها و احزاب کمونيست و بعث
عراقي و و … وارد مبارزاتي طولاني شدند که به پيروزيهاي چشم گيري انجاميد ولي
بعضي از اين احزاب که در حرکت توحيد اسلامي فعاليت مي کردند، علي رغم خط فکري شيخ
سعيد شعبان، با گروه عرفات و سعودي، ارتباط داشتند و در طول سالهاي گذشته، شيخ را
شديدا تحت فشار قرار داده بودند که با جمهوري اسلامي ايران قطع رابطه نمايد تا از
حمايت دولتهاي مرتجع منطقه برخوردار گردد! ولي شيخ سعيد که اسلام ناب و اصيل را در
جمهوري اسلامي ايران مي بيند، تا کنون در برابر اين فشارها مقاومت نموده و زير بار
نرفته است. و از اين رو گروه خليل اعکاوي، از حرکت توحيد منشعب و مستقلا اعلام
موجوديت نمود. گروه «جندالله» در طرابلس نيز جدا شروع به فعاليت نمود و تنها گروه
«شهيد دکتر عصمت مراد» بود که همه چنان وفادار به آرمان هاي اين حرکت باقي ماند
ولي اخيرا در ميان گروه «شهيد عصمت مراد» نيز اختلاف نظرهائي بروز کرد، و شيخ هاشم
منقاره که يکي از مشايخ اهل تسنن طرابلس بود و شيخ سعيد به او اميد فراوان بسته
بود، به همراه افراد تحت نفوذ خويش اعلام جدائي و موجوديت کرد، و اموالي را که از
طريق بندر طرابلس به دست آورده بود، براي پياده کردن اهداف خويش و عليه شيخ سعيد
شعبان، به کار گرفت.

بدون شک اگر حرکت توحيد با همان انسجام
و يک پارچگي قبل از پيدايش انشعابات، باقي مي ماند، دشمن هرگز امکان حمله به
طرابلس را پيدا نمي کرد. و از اين رو تمام نيروهاي مخالف اسلام، از نيروهاي چپ
گرفته تا نيروهاي راستگرا فرصت را براي ضربه زدن به اسلام مناسب ديده و تدارک چنين
حمله اي را ديدند.

همان گونه که در ابتداي به ثمر رسيدن
انقلاب اسلامي، امريکا و شوروي با توجه به اختلافات داخلي و فعاليت احزاب مختلف،
فرصت را براي حمله صدام به ايران مناسب يافته و ايران را درگير چنين جنگي ناخواسته
ساختند، ولي همان طور که مردم مسلمان ايران وقتي خود را در برابر اين خطر جدي و توطئه
خارجي ديدند، صفوف خويش را فشرده و عليه دشمن به طور يکپارچه و منسجم وارد مبارزه
شدند، مردم مسلمان طرابلس نيز هنگامي که با چنين توطئه اي مشترک براي نابودي اسلام
در لبنان روبرو شدند، مجددا گرد شيخ سعيد جمع شده و با مقاومتي بي نظير که هيچ گاه
دشمن انتظارش را نمي کشيد وارد عمل شدند.

دشمن با همه نيرو به جنگي تمام عيار
عليه مسلمانان دست زده بود و با استفاده از انواع سلاح هاي مدرن سبک و سنگين، شهر
طرابلس را زير ضربات بي امان خود قرار داده، بسياري از شهروندان، از شهر گريخته و
به جاي امني پناه برده بودند، و شهر در آستانه سقوط حتمي قرار داشت.

در چنين شرايطي حساس که دشمن هر لحظه
انتظار سقوط طرابلس را مي کشيد، ناگاه نيروهاي حرکت توحيد اسلامي وحدت خود را
بازيافته و به صورت فعال تر و منسجم تر وارد صحنه شد، و حول محور شيخ سعيد جمع
شدند و با وارد شدن اين نيروي تازه نفس وضعيت جنگ به کلي به سود مسلمانان تغيير
يافت.

در هر حال اين حرکت جديد اسلامي در
طرابلس به وضوح اين معنا را به ثبوت مي رساند که اسلام در لبنان از چه نفوذ و
قدرتي معنوي برخوردار است، و از اين رو دشمن روي آن بسيار حساب نموده و براي
نابودي اسلام از هيچ تلاش و توطئه اي کوتاهي نمي کند.

مساله ديگري که در جريان اين حوادث به
صورتي عيني و ملموس براي همه روشن مي گردد اين است که جز اسلام و نيروهاي مسلمان،
هيچ حزب و گروهي قادر و مايل به نجات لبنان نيست و تنها جوانان پر شور مسلمان اند
که با الهام از مقاومت دليرانه ملت مسلمان ايران تحت رهبريهاي پيامبر گونه امام
خميني مدظله العالي در برابر دشمنان مشترک، ايستادگي نموده و تا شکست نهائي آنان
به اين پايداري و مقاومت ادامه خواهد داد و انتظار ما از نيروهاي مسلمان طرابلس
اين است که مردم هم چنان، تحت رهبري شيخ سعيد شعبان با اين حرکت خود تا رسيدن به
چنين هدفي حضور مداوم و فعالانه خود را صحنه حفظ نمايند.