زینب (ع) الگوی ایمان و اسقامت

زینب (ع) الگوی ایمان و اسقامت

قلم از نوشتن و زبان از گفتار باز می ماند که
چه نویسد و چه گوید دربارۀ شخصیتی که جاودانه ترین قهرمانی را در تاریخ به ثبت
رسانده است . کسی که در دامان برترین و والاترین زنان روزگار تربیت یافته و در
تبار نبوت و ولایت ، از سر چشمۀ علم و ایمان و فضیلت و عصمت سیراب شده است .

راستی فرهنگ انسانی با آن همه واژه ها و مرادفات  توان آن را ندارد که  بستاید. این قهرمان بانویی که در سایۀ جد
بزرگوارش نبی اکرم «ص» و پدر والا مقامش علی «ع» و در دامان مادر مهربانش فاطمه
«س» و در کنار برادرانش دو نور چشم پیامبر و سروران اهل بهشت ، پرورش یافت و از
این خاندان عظیم تمام فضائل و کمالات انسانی را به ارث برد : ایمان در قلب ،
استقامت در عمل ، ژرفایی در بینش ، پایداری در تلاش ، استواری در گام ، شجاعت در
برابر دشمنان ، خشوع در برابر الله ، بردباری و صبر در برابر مشکلات توان فرساو
و..

نخستین دوران زندگی

حضرت زینب در سال ششم هجری متولد شد و دروس
اولیۀ زندگی را در آغوش مادرش حضرت زهرا «س» فراگرفت . و همگام با پدر و مادر،
محنت ها و مصیبت ها و رنج ها و ناگواریهای پس از پیامبر «ص» را با چشمش دید و تلخی
آن را در ذائقه اش چشید و با دست مقدسش لمس کرد . و پس از شهادت مادر و پدر ، نوبت
به دوران بس تلخ و ناگواری دیگر رسید که معاویه با مکر و دغلبازی و فریب ، زمام و
حکومت را غاصبانه بدست گرفت و امام حسن «ع» را خانه نشین کرد .

زینب کبری همچنان مسائل مسلمین را با خردی
مستحکم و اندیشه ای شگرف تحت نظر داشت و از هر حادثه ای درس استقامت فرا می گرفت .
تا اینکه برادرش امام حسن «ع» نیز با توطئه معاویه به شهادت رسید . این بار ، حسین
«ع» امامت مسلمین را به عهده گرفت و شیوۀ برادر را دنبال کرد تا آنگاه که معاویه
به هلاکت رسید و پلید ترین چهرۀ تاریخ (یزید ) زمام امور مسلمین را بدست گرفت .

امام حسین «ع» بی درنگ برای جهاد در راه حق و
مبارزه با ظلم ، قیام کرد و گر چه در این قیام ، یاران اندکی داشت ولی یاوری چون
خواهرش زینب  با او بود که در تمام مراحل ،
لحظه ای از نصرت حسین «ع» دست بر نداشت و پس از شهادت برادر ، سنگین ترین مسئولیت
را به دوش کشید که صد چندان بار از مسئولیت نگهداری و پرستاری زنان داغدیده و
کودکان یتیم  سنگین تر ودشوارتر بود ولی
زینب همچون کوهی استوار و با بیان گویایش راه برادر را ادامه داد .

زینب «ع» در کوفه

امام حسین «ع» امانت بزرگ پیگیری راهش را به
زینب واگذار کرد و زینب به قدری خوب ، کار خود را دنبال کرد که دنیادر برابر آن
همه عظمت و پایداری چاره ای جز تعظیم ندارد .
هنگامی که کاروان اسیران  ، در آن جو پر از
ظلم  و خفقان به کوفه رسید ، زنان و مردان
و کودکان کوفه در دو طرف مسیر ، صف کشیده و نظاره می کردند ، برخی ناراحت و برخی
بهت زده و گروهی  از شدت تأثر اشک می
ریختند ، حضرت زینب نگاهی به مردم افکند و با اشاره خواست همه سکوت کنند ، آنگاه
با شجاعتی بی نظیر و علی وار به سخنرانی ایستاد : «امّا بَعد ، یا اَهلَ الکُوفه !
یا اَهلَ الخَتلِ و اَلغَدرِ! أتبکُون؟ فَلارَقَأتِ الدّمعَة ولا هدأتِ الرَّنَّه
؛ انّما مثلکُم کَمَثَل التی نَقضَت غَزلَها مِن بَعد قوه انکاثاً ،تتَّخذون اَیمانَکُم
دَخلا بینَکُم ، الاساءَ ما تَزِرونَ … أتبکُونَ و تَنتَحبون ؟ اَی واللهِ فَابکُوا
کثیراً واضحَکوا قَلیلاً فَلَقَد ذَهَبتُم بِعارِها و شنارِها بَعدَ اَن قَتَلتَم
سَلیلَ خاتم النبوة و مَعدن الرِسالة و مَدار حُجَّتکُم و منارَ مَحَجّتِکُم وَ سَیّد
الشَبابِ اهلِ الجَنّة . لَقَد أتَیتم بِها خَرقاءَ َشوهاء!

أتَعجبونَ لَواَمْطرَت دَماً ! ألاساءَما سَوَّلَت
لَکُم انفُسَکُم ان سَخِطَ اللهُ عَلیکُم و فی العَذابِ أنتُم خالدون .

أتدروُن أیَّ کَبدٍ فریتُم وأیّ دم سَفَکتُم ؟
و أیّ کَریمه أبرزَتُم ؟ لَقَد جئتُم شَیئا إداً تکادُ السّموات یَتَفطّرن مِنهُ و
تنشقُّ الارضُ و تخرُْ الجِبالُ  هَدّا ».

هان، 
ای مردم  کوفه ! ای اهل نیرنگ و
فریب ! گریه می کنید ؟! ای کاش هیچ گاه اشک چشمهایتان تمام نشود و هیچگاه ناله
هایتان خاموش نگردد . همانا مثل شما مثل زنی است که رشتۀ خویش را پس از خوب بافتن
، پنبه نماید، شما سوگند های خود را دست آویز فساد ، در میان خویش قرار دادید .
هان ! آگاه باشید ! چه بد است آن بار گناهی که بر دوش گرفته اید .
آری ! به خدا قسم بسیار گریه کنید و اندک بخندید ، زیرا هم آغوش ننگ و عار شدید ،
ننگی که هیچ گاه لکۀ آن از دامن خود نتوانید شست ، و چطور می توانید این ننگ را
بشوئید که نوادۀ خاتم پیامبران و معدن رسالت را کشتید در حالی که او بود مرجع رفع
اختلافهایتان و راهنمای زندگیتان و سرور و سالار جوانان اهل بهشت بس بزرگ و کاری
بسیار شوم مرتکب شده اید .
آیا تعجب می کنید اگر آسمان خون ببارد ؟ آگاه باشید که چقدر بد و زشت بود آنچه
نفستان به شما فرمان داد که هم خدا را بر شما خشمگین نمود و هم در عذاب ، برای
همیشه خواهید ماند .
آیا میدانید که کدام جگری را شکافتید ؟و چه خونی را ریختید ؟ و کدام پرده نشینانی
را از پرده بیرون کشیدید ؟ کاری بس زشت  و
منکر مرتکب شدید که نزدیک است آسمانها از هول آن فرو ریزند و زمین بشکافد و کوه ها
از هم متلاشی گردند ».

پیام رسان خون حسین «ع»

سخنان دختر امیرالمؤ منین (ع) همچو صاعقه ای
بر سر مردم کوفه فرو آمد . کی باور می کرد یک زن با آن همه مصیبت  ها و بلا ها و رنج ها و ناراحتی بتواند این
چنین محکم ، استوار وبا شهامت و شجاعتی که تنها در  پدرش سراغ دارند ، خطبه بخواند و با چند جملۀ
فصیح و بلیغ در و دیوار کوفه را به لرزه در آورد ، این پیام رسان خون حسین «ع» است
که با پذیرفتن چنین مسئولیت سترگی ، گام در میدان مبارزه با طاغوت گذاشته و نه
تنها یزید و دستگاه او را رسوا می کند که تمام کناره نشینان و آسایش خواهان و
انزوا طلبان و خفتگان را نیز سخت ملامت و توبیخ می کند و مشعل مبارزه را که می رفت
با کشته شدن ابی عبدالله «ع» به خاموشی گراید ، دگر بار روشن و شعله ورتر می سازد
و آنچه حسین «ع» می خواست با نثار خون خود به مردم بفهماند ، خیلی سریع تر زینب به
گوش مردم می رساند .

لازم به تذکر است که نهضت امام حسین «ع» بی
گمان به خاموشی نمی گرائید و دیر یا زود مردم را متنبه و دستگاه حاکم را رسوا می
ساخت ولی زینب ، کاری را که در مدت زمانی طولانی باید انجام پذیرد ، طی چند لحظه
عملی ساخت و قطعاً اگر این اقدام شجاعانه و بی باکانۀ حضرت زینب نبود ، لااقل مردم
کوفه تا مدتی همچنان به خاموشی و خواب فرو رفته بودند و عمال بنی امیه تا اندازه
ای در کارشان موفق می شدند ولی زینب «ع» خواب آنان را بر آشفت و زندگیشان را
دگرگون ساخت و نظام ستم را در هم فرو ریخت و نتیجه همین قیام زینب بود که حرکتهای
گوناگونی در کوفه پیدا شد ، من جمله حرکت توابین که برای خونخواهی امام حسین برپا
شد و حرکتهای بسیار دیگر .

زینب در کاخ ستم

حضرت زینب نه تنها با مردم کوفه سخن گفت و
آنان را بر آن کار زشتی که مرتکب شده بودند ملامت و عتاب کرد که در دارالاماره ابن
زیاد نیز چنان پر خاشگرانه و نیرو مندانه ایستاد و سخن گفت و آن را پلید را که سر
مست از پیروزی ! بود ، حقیر و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را ازاو گرفت .

اینجا دار الاماره ،کاخ ظلم و ستم و مجلس ابن
زیاد است ؛ ابن زیاد کسی است که در جنایت و ستم ، همتائی ندارد ، او امروز
بزرگترین و هولناک ترین جنایتهای تاریخ را مرتکب شده است . و در طرف دیگر ، زنی
است اسیر ، داغدیده ، برادران و فرزندان و جوانان ، و یاران خود را در فجیع ترین
حادثه از دست داده ، و اکنون باعده ای از زنان و کودکان یتیم ، به حال اسارت ، در
کاخ ابن زیاد وارد شده  است . از چنین زنی
چه انتظار می رود ؟ بی گمان اگر یلان روزگار به جای او بودند ، توان سخن گفتن هم
نداشتند چه رسد به آنکه آنچنان با ابهت و جلال و مناعت طبع و شجاعت و شهامتی
همانند علی «ع» ابن زیاد را به باد استهزا بگیرد و او را تحقیر کند و با سر بلندی
از حق و عدل دفاع کند و باطل و اهل باطل را مفتضح سازد .
ابن زیاد برای اینکه زینب کبری را کوچک بشمرد ، رو به آن حضرت کرده گفت : خدای را
شکر که شما را رسوا نمود و مردان شما را کشت و وحی و اخبارتان را دروغ گردانید !!
زینب «ع» این مرد آفرین روزگار، بی آنکه هیبت مجلس در روح بلندش  کوچکترین تأثیری گذارد ، بانگاهی تحقیر آمیز ،
در پاسخ فرمود : «الحَمدلله الّذی اکرَمنا بِنَبیّهِ و طَهرنا مِنَ الرِجسِ تَطهیراً
.اِنّما یُفتَضَحُ الفاسِقُ و یکذِبُ الفاجِرُ و هو غَیرُنا . ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ
یابنَ مَرجانَه! »

حمد و سپاس خدای را که ما را به وسیلۀ پیامبرش
گرامی داشت و از هر رجس و پلیدی و آلودگی ، پاک و مبرا ساخت . و همانا شخص تبهکار
رسوا می شود و بد کار دروغ می گوید و او غیر از ما است . مادرت به عزایت بنشیند ای
فرزند مرجانه !

عبید الله در حالی که از خشم ، رگ های گردنش
پر از خون شده بود ، با مسخره می گفت : چگونه دیدی کار خدا را دربارۀ برادرت و
خاندانت ؟
زینب «ع» با همان بی اعتنائی فرمود :

«مارَأیْتُ اِلاجَمیلاً . اُولئِکَ قومٌ کَتَبَ
اللهُ عَلیهِم القَتلَ فَبَرَزوا اِلی مَضاجِعِهم و سَیَجمَعُ اللهُ بَینَک و بَینَهُم
فَتخْتَصِمون عِندَه فَانظُر لِمَن الفَلَجُ یا ابنَ مَرجانَه » 

هرچه دیدم (چون در راه خدا بود ) زیبائی و خیر
بوده است .آنان گروهی بودند که خداوند کشته شدن را بر آنها نوشته بود و از این روی
به قتلگاه خویش-  مردانه – شتافتند و زود
است که خداوند تو آنها را در یکجا جمع کند و در پیشگاه او محاکمه شوید تا معلوم
شود حق با کیست ای پسر مرجانه !

راستی چقدر زینب بزرگ است ! در برابر آن همه
مصیبت های ناگوار ، بجای اینکه اظهار 
مظلومیّت کند و از جور زمانه گله و شکایت نماید ، می فرماید ، چیزی جز
زیبائی ندیدم ، یعنی هر چه از او می رسد نیکوست . او حتّی در آن لحظه ای که با جسد
بی سر برادرش در قتلگاه مواجه شد ، به خدایش عرضه داشت : بارالها ! این قربانی را
از ما قبول فرما ! چنین روح بلندی قطعاً در برابر دشمن کوچکترین ضعف از خود نشان
نمی دهد .

مورخان می نویسند : وقتی گفتگوی زینب با
عبیدالله تمام شد ، بقدری آن سرکش ستم پیشه خجالت زده شد که دیگر جوابی نگفت و سر
بزیر افکند .

زینب 
چنین شخصیتی با عظمتی است که براستی قهرمان جاودانه تاریخ اسلام است و هر
چه در باره عظمت و بزرگواری او بنویسند کم است ولی افسوس که جامعۀ ما هنوز نتوانسته
این همه عظمت را درک کند و پی به چنین شخصیت استثنائی ببرد ، البته هیچ کس نمی
تواند ادعا کند که  زینب را می تواند خوب
معرّفی کند ، زینب را علی و حسین «ع» می شناسند زینب را آن کسی می شناسد که
مسئولیت حمل امانت سنگین الهی را به او واگذار می کند  مطمئن است . زینب در حال اسارت نیز لحظه ای از
ادامۀ راه حسین غافل نمی ماند و تا جان به تن دارد از آرمان برادر دفاع می کند و
در این راه ، اسارت ، شکنجه ، اهانت و حتی تبعید از وطن نیز تحمل می نماید  .

آری! بهتر است مبلغان و خطیبان ما به جای آن
همه ضعف و عجز! شمه ای از عظمت زینب بگویند . درست است که زینب مظلوم بود و در
تمام مراحل زندگی با ناگواری ها و مصیبتهای تلخ روبروگردید ولی هیچگاه تن به ظلم
نداده و در برابر ظالم اظهار عجز نکرد و برای خدا تمام آن مصیبتها را تحمل کرد ،
گر چه بازگو کردن آن همه مصیبت و رنج، قلب محبان و شیعیان را تا قیام قیامت به درد
می آورد و هرگز اشکهای دوستان اهل بیت خشک نمیشود تا اینکه انتقام خون شهیدان
کربلا را از یزیدیان در هر عصر و زمانی بگیرند .

انقلاب زینب در شام

در هر صورت، زینب «ع» همراه با کاروان اسیران
اهل بیت به شام رفت و در مجلس یزید نیز با همان عظمت و سربلندی ، ایستادگی کرد و
با سخنان علی گونه اش ، چنان یزید را رسوا نمود که آن تاریکترین و خشن ترین چهرۀ
روزگار را به گریه واداشت . گویا با گریه اش خواست بفهماند که توانائی پاسخ
گفتن  ندارد چرا که با زبان گویای علی «ع»
که در زینب مجسّم شده ، مواجه است و او کوچکتر از آن است که عرض اندام کند هر چند
از نظر ظاهری ، قدرت و حکومت با او است .

برای اینکه به نمونه ای دیگر از شجاعت زینب
اشاره کرده باشیم ، فرازهائی از خطبۀ غرّای آن حضرت را در مجلس یزید ترجمه می کنیم
، ولی هرگز حلاوت سخنان او را در ترجمه نخواهیم چشید و بجا است حتّی برای درک این
سخنان بزرگ هم که شده برادران و خواهران عزیزد زبان عربی را یاد بگیرند و آنها یک
بار دیگر این خطبه را با دقت بخوانند و سپس با خطبه های خدای سخن ، حضرت علی «ع»
مقایسه کنند تابه بلاغت و فصاحت حضرت زینب پی ببرند .

حضرت زینب پیش از آنکه به خطبه بپردازد خطاب
به یزید کرده فرمود : افسوس که ناچار به گفتگو با تو هستم وگرنه من تو را کوچکتر و
حقیر تر از این می بینم که با تو سخن گویم … قسم به خدا که جز خدا از کسی نمی
ترسم و جز به او نزد کسی شکایت نمی برم … هر مکر و خدعه ای داری و به کارگیر و
هر چه توانی با ما دشمنی نما ولی بدان ، بخدا سوگند نمی توانی یاد ما را محو کنی و
ذکر اهل بیت را از بین ببری .

آنگاه سخنانی کوتاه ردّ و بدل می شود و پس از
اینکه تمام حاضرین با شگفتی و تعجّب ، این همه شجاعت را ملاحظه می کنند ، حضرت
زینب خطبه اش را شروع می کند که اینک فرازهای کوتاهی از آن را نقل می کنیم :

« ای یزید ! آیا پنداشتی که چون بر ما سخت
گرفتی و اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ نمودی ، و ما را مانند اسیران به
این طرف و آن طرف کشاندی ، اکنون ما در نزد خدا خوار گشته ایم ؟! … بدان که اگر
خدا به تو مهلتی داده است ، برای این است که می فرماید : « وَ لا یَحسَبنَّ الّذینَ
کَفَرُوا انّما نُملِی لَهم خَیرٌ لانفُسِهُم ، انََََّما نُملی لَهُم لِیَزدادُو
اأثماً وَلَهُم عذابُ مُهینُ » – کافران هرگز نپندارند که اگر به آنها مهلتی دادیم
به سود آنان است ، چرا که ما به آنها مهلت می دهیم که بیشتر گناه کنند و از آن پس
عذابی خوار کننده ، برایشان خواهد بود .

آیا این از عدالت است ، ای فرزند آزاد شدگان ،
که دختران و کنیزان خود را در پس پرده نگاهداری و دختران رسول خدا را مانند اسیران
به هر سو بگردانی ؟! …

آیا باز آرزو می کنی که ای کاش پیرمردان ، که
در بدر کشته شدند ، امروز را شاهد بودند ؟! بی آنکه خود را گنه کار بشماری و یا
گناهت را سنگین بدانی …

ای یزید ! به خدا سوگند تو جز پوست خود
نشکافتی و جز گوشت بدن خود قطع نکردی و خواه ناخواه بزودی به نزد رسول خدا «ص» باز
خواهی گشت و اهل بیت و پاره های تنش را نزد او در حظیره القدس خواهی یافت . همان
روز که خداوند پراگندگی آنان را به اجتماع مبدل گرداند .«ولا تحسبنّ الذین قتلوا
فی سبیل الله أ مواتاً بل أحیاءٌ عند ربهم یرزقون » – هرگز نپندارید آنان که در
راه خدا کشته شدند مرد گانند . بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می یابند
.

وبزودی تو آن کس که تو را به این مقام رساند و
برگردن مؤمنین مسلّط کرد ، خواهید دانست کدام یک از ما بدکار تر و از نظر نیرو ،
ضعیف تریم ؛ در آن روزی که داور خدا است  و
دشمنِ طرف مقابل تو جدّ ما است ، و اعضای بدنت علیه تو گواهی خواهند داد  … در آن هنگام که تو جز به اعمالی که از پیش
فرستاده ای دسترسی نخواهی داشت ، به پسر مرجانه پناه می برد، در حالی که ناتوانی و
پریشانی  خود و همکاران و یارانت را در
برابر میزان عدل الهی خواهی دید ، در می یابی که بهترین توشه ای که برای خویشتن
اندوخته ای ، کشتن ذرّیّۀ محمّد «ص» می باشد!!»

یزید از شنیدن این سخنان که چون نیزه ای بر
تنش وارد شد ه بود ، از وحشت و تأثر ، بر خود می لرزید و توانائی پاسخ گفتن نداشت
، ناچار روی را از زینب بگردانید . و پس از چندی که حضرت سجاد «ع» نیز سخنانی به
او فرمود ، شروع کرد به ناسزا و لعنت بر ابن مرجانه فرستادن ، تا اینکه شاید خود
را از آن مهلکه نجات دهد ! و از آن پس دستور داد اهل بیت را با کمال احترام ! به
مدینه برگردانند .

این بود بخشی از زندگی سراسر افتخار و عظمت زينب«س»
باشد که دختران و زنان ما از زندگانی آن حضرت توشه ای برگیرند و در سرّاءو ضرّاء،
سختی و خوشی ها خدای را سپاس گویندو در حالی که بر مصیبت های زندگانی صبر و تحمّل
می کنند ، زینب وار ،پیام رسان پیام شهیدان راه خدا باشند . ونه تنها در عمل در
نامگذاری نیز از این نام مقدس استفاده کرده و دختران خود را زینب بنامند به این
آرزو که خوی زینب گیرند و شجاعت و شهامت را به ارث ببرند تا هم نامشان و هم
کردارشان جاودانه بماند . و این سخن که در بین برخی مردم عوام و نادان رایج است که
اگر نام زینب را برای فرزندان خود بگذارند ، ستم کش و بیچاره می شوند ، نه تنها
سخن بی اساس و دروغی است که قطعاً از شایعه های دشمنان اهل بیت است و هدفی جز
مبارزه با این خاندان بویژه این نام مقدس ندارند .