تذکّر و آزمایش

هدایت در قرآن

تذکّر و آزمایش

همانگونه که قبلاً بیان شد: خداشناسی امری است فطری که در نهاد همه افراد بشر
قرار گرفته است ولی گاه انسان تحت تأثیر جاذبه های مادّی و هواهای نفسانی خدا را
از یاد برده و تیرگی گناه، فطرت پاک او را آلوده می سازد. قرآن کریم درباره
اینگونه افراد می فرماید: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون».[1]چنين
نيست بلکه ظلمت گناه در اثر کارهاي بدي که مرتکب مي شوند، دلهاي آنان را تيره و
کدر ساخته است.

تذکر لفظی و تذکر عملی

در چنین شرایطی است که انسان نیاز به تذکّر پیدا می کند ولی وسیله تذکّر گاهی
کلمات لفظی است چنانچه پیامبر و قرآن در این رابطه «مذکّر» و «ذکر» نامیده می
شوند: «فذکّر انما انت مذکر».[2] پس
(ای پیامبر!) مردم را تذکر بده که وظیفه تو جز این نیست. «ان هو الاذکر للعالمین».[3] قرآن
جز ذکر و یاد آوری برای عالمیان نیست. اما گاهی تذکر لفظی انسان را از خواب غفلت
بیدار نمی سازد؛ در این صورت است که کلمات تکوینی باید وسیله تذکر او قرار گیرد،
چه اینکه تمام موجوات عالم کلمات خدا هستند. قرآن کریم تمام موجودات عالم هستی را
کلمات پروردگار شمرده است:

«قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّی لنفد البرح قبل ان تنفد کلمات ربی و لو
جئنا بمثله مدداً»[4] بگو (ای
پیامبر!) اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من، مرکب گردند، پیش از آنکه کلمات
پروردگارم به آخر رسند، دریا خشک خواهد شد، هر چند از دریاي دیگر برای این کار کمک
گرفته شود.

از این رو، از حوادث طبیعی نیز در قرآن، به عنوان وسیله تذکر یاد شده است و
آیات متعددی در این باره نازل شده است. خداوند می فرماید: «ô‰s)s9ur !$uZù=y™ö‘r& #’n<Î) 5OtBé& `ÏiB y7Î=ö6s% Oßg»tRõ‹s{r’sù Ïä!$y™ù’t7ø9$$Î/ Ïä!#§ŽœØ9$#ur öNßg¯=yès9 tbqã㧎|ØtGtƒ ÇÍËÈ   Iwöqn=sù øŒÎ) Nèduä!%y` $uZߙù’t/ (#qã㧎|Øs? `Å3»s9ur ôM|¡s% öNåkæ5qè=è% z`­ƒy—ur ÞOßgs9 ß`»sÜø‹¤±9$# $tB (#qçR$Ÿ2 šcqè=yJ÷ètƒ ÇÍÌÈ   $£Jn=sù (#qÝ¡nS $tB (#rãÅe2èŒ ¾ÏmÎ/ $oYóstFsù óOÎgøŠn=tæ z>ºuqö/r& Èe@à2 >äó_x« #Ó¨Lym #sŒÎ) (#qãm̍sù !$yJÎ/ (#þqè?ré& Nßg»tRõ‹s{r& ZptGøót/ #sŒÎ*sù Nèd tbqÝ¡Î=ö7•B ÇÍÍÈ   yìÏÜà)sù ãÎ/#yŠ ÏQöqs)ø9$# tûïÏ%©!$# (#qßJn=sß 4 ߉ôJptø:$#ur ¬! Éb>u‘ tûüÏHs>»yèø9$# »[5] و ما
پیغمبرانی به سوی امت های پیش از تو فرستادیم و (چون اطاعت آن ها را نکردند) به
بلاها و مصیبت ها گرفتارشان ساختیم شاید که به درگاه خدا گریه و زاری نمایند، چرا
وقتی که بلای ما به آنها رسید توبه و زاری نکردند؟ (تا نجات یابند) بدین سبب (این
کار را) نکردند که دلهایشان را قساوت فرا گرفت و شیطان، کردار زشت آنان را در
نظرشان زیبا نمود.

پس چون از یاد بردند آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود، ما هم ابواب نعمت
را به روی آنها گشودیم تا اینکه شادمان شدند به آنچه از نعمتها به آنها داده شده،
ناگهان آنان را به کیفر اعمالشان گرفتار نمودیم، پس آنگاه خوار و نومید گردیدند،
بدین ترتیب ریشه آن ستمگران قطع شد و ستایش خداي را که پروردگار جهانیان است.

اینجا دیگر صحبت از تذکر لفظی نیست، نمی گوید ما برای تذکّر آن ها کتاب های
آسمانی و پیامبرانی فرستادیم، زیرا این مرحله برای آنها طی شده است ولی از خواب
غفلت بیدار نگشته اند و دیگر تذکر لفظی برایشان مفید نبوده است و لذا تذکر عملی به
آنها داده شد.

ولی چنانچه از آیات فوق بر می آید انسان در اثر آلایش به گناه گاهی آن چنان
ظلمت بر قلبش چیره می گردد که تذکر عملی هم در این مرحله برای احیای فطرت او کافی
نیست.

شما در کنار چشمه هایی که آب معدنی از آن بیرون می آید، می بینید که در اثر
رسوبات مواد معدنی، به تدریج در اطراف چشمه برآمدگی و تلّی بوجود آمده است که نه
خود صلاحیت روئیدن گیاه دارد و نه زمینی را که پوشیده است، می گذارد گیاهی در آن
بروید، گناه با قلب انسان بتدریج چنین می نماید تا کار به جائی می رسد که نه تنها
تذکرات لفظی درباره او مؤثر و مفید نمی افتد بلکه فشار حوادث نیز قادر نیست که
پرده ضخیم غفلت را از روی فطرت آلوده به گناه او بر کنار سازد.

و او را از این غفلت و قساوت قلب نجات بخشد، در این هنگام حجّت بر او تمام است
و باید بجرم این گناه و قساوت به عذاب الهی دچار گردد. «اخذناهم بغتة فاذا هم
مبلسون» وقتی که در حال رفاه و نعمت بطور ناگهانی در برابر کیفر الهی قرار می
گرفتند سراسیمه و مضطرب می شدند، ولی کسی که تا این مرحله تنزل و سقوط نکرده باشد
در روز حادثه هیچگاه «مبلس» و سراسیمه نیست، بلکه به یاد خدا می افتد، زیرا عواملی
که او را از یاد خدا غافل ساخته بود، با مواجه شدن با مشکلات و حوادث بی اثر می
شود. قرآن درباره این قبیل افراد می فرماید: «uqèd “Ï%©!$# ö/ä.çŽÉi|¡ç„ ’Îû ÎhŽy9ø9$# ̍óst7ø9$#ur ( #Ó¨Lym #sŒÎ) óOçFZä. †Îû Å7ù=àÿø9$# tûøïty_ur NÍkÍ5 8xƒÌÎ/ 7pt6ÍhŠsÛ (#qãm̍sùur $pkÍ5 $pkøEuä!%y` ìxƒÍ‘ ×#Ϲ$tã ãNèduä!%y`ur ßlöqyJø9$# `ÏB Èe@ä. 5b%s3tB (#þq‘Zsßur öNåk¨Xr& x݋Ïmé& óOÎgÎ/   (#âqtãyŠ ©!$# tûüÅÁÎ=øƒèC ã&s! tûïÏe$!$#
…»[6] ـ او
است آن که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد تا آنگاه که در کشتی نشینید و باد
ملایمی کشتی را به حرکت آورد و شما شادمان و خوشوقت باشید که ناگاه باد تندی بوزد
و کشتی از هر جانب به امواج خطر درافتد و خود را در ورطه هلاکت بینند؛ آن زمان خدا
را با اخلاص و دین فطرت بخوانند …

این گونه افراد گر چه پس از نجات از غرق شدن باز خدا را فراموش می کنند ولی در
آن حال خدا را متذکّر می گردند و خداوند روی این تذکّرشان صحّه گذاشته و می گوید:
خدا را با اخلاص می خوانند برخلاف آن گروه که هیچ حادثه ای آنها را بخود نمی آورد
و لذا خداوند می فرماید: «فقطع دابر القوم الذین ظلموا» و سرانجام چاره ای جز قطع
ریشه فساد و تباهی بوسیله نابودی عامل آن نمی ماند.

بنابراین خداوند برای تذکّر بشر هم کتاب تدوینی را قرار داده است مانند قرآن و
دیگر کتابهای آسمانی و هم کتاب تکوینی که عبارت از حوادث طبیعی است.

اگر انسان به این مرحله از قساوت قلب دچار نباشد تمام حوادث برای او وسیله
تذکر است امام صادق علیه السلام درباره لقمان می فرماید: «و یداوی نفسه بالعبر»[7] لقمان
بیماریهای روحی خود را با پند گرفتن از حوادث مداوا می ساخت. و خداوند در سوره آل
عمران درباره متقین می فرماید: که آنان چه در حال رفاه و چه در وقت تنگدستی، در
راه خدا انفاق می نمایند و سپس چنین ادامه می دهد: «و الذین اذا فعلوا فاحشة او
ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم …»[8] و
هنگامی که کار ناشایسته ای مرتکب گشته یا ظلمی بر خویش نمایند خدا را بیاد می
آورند و از گناه خویش به درگاه خداوند استغفار می نمایند. یعنی چنین نیست که تا
مرحله ای از گناه پیش رفته و خدا را چنان از یاد برده باشند که نیاز به تذکّر
تکوینی و عملی داشته باشند زیرا «لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون» اصرار به
گناه ندارند و به زشتی آن آگاه‌اند، برخلاف آن دسته که: «زین لهم الشیطان ما کانوا
یعملون» شیطان کار زشتشان را بر ایشان زیبا جلوه داده و از این رو و تا لحظه
نابودی به گناه ادامه می دهند.

قرآن درباره فرعونیان که سخنان حضرت موسی و پند و اندرزهای تورات آنان را از
خواب غفلت بیدار نساخت می فرماید: «و لقد اخذنا آل فرعون بالسنین و نقص من الثمرات
لعلّهم یذکرون» ما فرعونیان را به قحطی و تنگدستی در معیشت و کمبود فرآورده های
کشاروزی دچار نمودیم تا شاید متذکّر خدا گردند (و از این راه باطل بسوی حق باز
گردند).

فرعون، خویش را خدا معرفی نموده و می گفت «انا ربکم الأعلی».[9] من
پروردگار بزرگ شما هستم و نیز می گفت «ما علمت لکم من اله غیری».[10] جز
خودم خدایی برای شما سراغ ندارم، از اینرو خداوند پیراوان این عقیده را تحت فشار
تنگدستی و بحران اقتصادی قرار می دهد تا شاید متذکّر شوند که خدایشان فرعون نیست بلکه
«ربّ العالمین» است.

بیدار ساختن فطرت خفته

همانگونه که از معنای «تذکّر» برمی‌آید، این قبیل حوادث برای آنها، به منظور
تحمیل عقیده نیست، بلکه برای بیدار ساختن فطرت خفته آنها است. خداوند در سوره
«نحل» می فرماید: «و علی الله قصد السبیل و منها جائر ولو شاء لهداکم اجمعین» و بر
خداست بیان راه عدل و راستی، بعضی از راه ها، راه ستم و نادرستی است و اگر خدا می
خواست همه را در راه هدایت قرار می داد. ولی در این صورت هدایت دیگر عامل کمال
انسان بحساب نمی آمد زیرا اجباری و تحمیلی بود.

چنانچه در سورة «جمعه» که از پیامبر به عنوان «و یعلمهُم الکتاب» یاد شده است،
مقصود تعلیم توحید نیست، زیرا توحید فطری بوده و آموختنی نمی باشد بلکه منظور
تعلیم احکام دین و مسائل دیگری است که بشر نمی داند و بوسیله وحی باید فرا گیرد.

زندگی و آزمایش

بنابراین حوادث و مشکلات، گاهی برای تذکّر و توجه انسان به خدا، مفید و لازم
است، ولی همین انسانی که با مواجه شدن با گرفتاریها به سوی خدا بازگشته و توبه می
کند، هنگامی که گرفتاریش رفع و مشکلش حل می شود، گاهی خدا را مجدداً از یاد می
برد، از این رو در این مرحله نیز باید آزمایش شود تا معلوم شود در «سّراء وضرّاء»
هر دو به یاد خداست و یا اینکه در حال رفاه و سلامتی و احساس امنیت خدا را از یاد
می برد؛ پس باید در این مرحله نیز در بوتة آزمایش قرار گیرد. قرآن کریم در سورة
«یونس» این افراد را چنین معرفی می کند: وقتی سوار کشتی می شوند تنها به هنگام
مواجه شدن با خطر بیاد خدا می افتند «فلما انجیهُم اذا هم یبغون فی الارض بغیر
الحق»[11] پس
از آنکه نجاتشان دادیم باز به ناحق دست به ستمگری می زنند.

بنابراین انسان در این کلاس بزرگ زندگی، پیوسته در معرض امتحان است، چه در حال
رفاه و نعمت و چه در حال تنگدستی و فقر، «$¨Br’sù ß`»|¡RM}$# #sŒÎ) $tB çm9n=tGö/$# ¼çmš/u‘ ¼çmtBtø.r’sù ¼çmyJ¨ètRur ãAqà)uŠsù ú†În1u‘ Ç`tBtø.r& ÇÊÎÈ   !$¨Br&ur #sŒÎ) $tB çm9n=tGö/$# u‘y‰s)sù Ïmø‹n=tã ¼çms%ø—Í‘ ãAqà)uŠsù þ’În1u‘ Ç`oY»ydr& »[12] اما
انسان چون پروردگارش او را آزمایش نموده و به کرم خویش به وی نعمتی بخشد، گوید که
پروردگارم به من اکرام نموده است و چون او را باز برای آزمون در تنگدستی قرار دهد
گوید: خدا مرا خوار گردانید! سپس خداوند این دو اظهار نظر را رد نموده و می
فرماید: «کلاّ!» ـ چنین نیست. نعمت و زوال آن هر دو امتحان و آزمایش است و لذا
درباره هر دو واژة «ابتلاء» یعنی امتحان به کار برده است. پس این عالم، عالم
آزمایش است و انسان باید کاملاً متوجه باشد تا از این امتحان های مکرر و پیاپی
زندگی، سرفراز بیرون آید.

در سوره توبه می فرماید: «Ÿwurr& tb÷rttƒ óOßg¯Rr& šcqãZtFøÿム’Îû Èe@à2 5Q$tã ¸o§¨B ÷rr& Éú÷üs?§tB §NèO Ÿw šcqç/qçGtƒ Ÿwur öNèd šcr㍞2¤‹tƒ »[13] آیا
نمی بینند که آنان (منافقان) در هر سالی یک یا دو بار امتحان می شوند ولی نه توبه
نموده و نه خدا را بخاطر می آورند.

برای هرکس ممکن است در طول سال یک یا چند حادثه سنگین پیش آید و به وسیله آن
مورد آزمایش واقع شود، وقتی که زندگی برای انسان یکنواخت باشد مثلاً همیشه در حال
سلامتی یا رفاه و امنیّت و یا در حال بیماری و فقر و نا امنی باشد، ممکن است حالت
روحی او هم یکنواخت باشد ولی این حالت، ملاک و معیار وضعیت ایمانی او نمی تواند
باشد، اگر در هر حال از وضعیّت ثابتی برخوردار باشد در آن صورت است که می توان
درباره او قضاوت نهایی را کرد، بعضی در این انتقال حالت از رفاه به فقر و از
سلامتی به بیماری، به یاد خدا افتاده و دست از اعمال ناشایست خویش بر می دارند و
بعضی بر عکس اگر به وضع ناخوشایندی دچار شوند، خدا را از یاد می برند، این است که
انسان باید با حالات مختلف آزمایش گردد و در این دبستان هستی، سالی چند بار از او
امتحان به عمل آید «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».

در سوره کهف می فرماید: «÷ŽÉ9ô¹$#ur y7|¡øÿtR yìtB tûïÏ%©!$# šcqããô‰tƒ Næh­/u‘ Ío4ry‰tóø9$$Î/ ÄcÓÅ´yèø9$#ur tbr߉ƒÌãƒ ¼çmygô_ur ( Ÿwur ߉÷ès? x8$uZøŠtã öNåk÷]tã ߉ƒÌè? spoYƒÎ— Ío4quŠysø9$# $u‹÷R‘‰9$# ( Ÿwur ôìÏÜè? ô`tB $uZù=xÿøîr& ¼çmt7ù=s% `tã $tR̍ø.ό yìt7¨?$#ur çm1uqyd šc%x.ur ¼çnãøBr& $WÛãèù »[14] و
همیشه خویش را به همراهی با آنان که هر صبح و شام خدا را می خوانند و رضای او را
می طلبند وادار ساز و برای یک لحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهای دنیا مایل
شوی و هرگز از آنها که دلهایشان را از یاد خدا غافل نمودیم و پیرو نفس خود شدند
متابعت مکن که کار آنان افراط و ناروا است.

خداوند در این آیه به پیامبر دستور می دهد که پیوسته ارتباطش را با تهدیستانی
که شب و روز بیاد خدا بوده و فقر و تنگدستی، آنان را از یاد او غافل نساخته است،
حفظ نماید و بر عکس با اشراف و ثروتمندانی که رفاه و ثروت، آنها را به جای
خداپرستی به هواپرستی کشیده و از یاد خدا غافل نموده است، رابطه ای نداشته باشد.

و در همین سوره در آیه دیگری می فرماید: «ô`tBur ÞOn=øßr& `£JÏB tÏj.èŒ ÏM»tƒ$t«Î/ ¾ÏmÎn/u‘ uÚtôãr’sù $pk÷]tã zÓŤtRur $tB ôMtB£‰s% çn#y‰tƒ 4 $¯RÎ) $oYù=yèy_ 4’n?tã öNÎgÎ/qè=è% ºp¨ZÅ2r& br& çnqßgs)øÿtƒ þ’Îûur öNÍkÍX#sŒ#uä #\ø%ur ( bÎ)ur óOßgããô‰s? ’n<Î) 3“y‰ßgø9$# `n=sù (#ÿr߉tFöku‰ #¸ŒÎ) #Y‰t/r& »[15] و چه
کسی ستمکارتر است از آن کسی که به وسیله آیات الهی تذکّر داده شده ولی از آن اعراض
نموده و اعمال زشت خود را فراموش کرده است، ما بر دلهایشان پرده ای از جهل و قساوت
انداختیم تا آیات ما را درک نکنند و گوششان را از شنیدن حق سنگین کردیم و اگر آنها
را بسوی هدایت فرا خوانی هرگز هدایت نخواهند شد.

این افراد نیز از آن کسانی هستند که با هیچ گونه تذکّر لفظی ویا تکوینی، متوجه
خدا نمی شوند و دیگر امیدی به هدایتشان نیست و لذا قرآن کریم درباره آنها می فرماید:
هیچ گاه هدایت نمی شوند.

کیفر از یاد بردگان آیات الهی

حال ببینیم کیفر این گونه افراد چیست؟

خداوند درباره کیفر اخروی آنان می فرماید: «ô`tBur uÚtôãr& `t㠓̍ò2ό ¨bÎ*sù ¼ã&s! Zpt±ŠÏètB %Z3Y|Ê ¼çnãà±øtwUur uQöqtƒ ÏpyJ»uŠÉ)ø9$# 4‘yJôãr& ÇÊËÍÈ   tA$s% Éb>u‘ zOÏ9 ûÓÍ_s?÷Ž|³ym 4‘yJôãr& ô‰s%ur àMZä. #ZŽÅÁt/ ÇÊËÎÈ   tA$s% y7Ï9ºx‹x. y7÷Gs?r& $uZçF»tƒ#uä $pktJŠÅ¡uZsù ( y7Ï9ºx‹x.ur tPöqu‹ø9$# 4Ó|¤Yè? ÇÊËÏÈ   y7Ï9ºx‹x.ur “Ì“øgwU ô`tB t$uŽó r& öNs9ur .`ÏB÷sムÏM»tƒ$t«Î/ ¾ÏmÎn/u‘ 4 Ü>#x‹yès9ur ÍotÅzFy$# ‘‰x©r& #’s+ö/r&ur »[16] و
هرکس از آید من اعراض کند همانا معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش سازیم،
(او در آن حال) گوید: خداوندا! چرا نابینا محشورم نمودی و حال آنکه (در دنیا) بینا
بودم! خدا به او فرماید: آری، چون آیات ما برای هدایت تو آمد و آنها را به فراموشی
سپردی، همچنان امروز، تو فراموش شده ای و بدین ترتیب کیفر خواهیم داد کسی را که
ظلم و نافرمانی نموده و ایمان به آیات خدا نیاورد و موکّداً عذاب آخرت سخت تر و
پاینده تر است.

منظور از زندگی تنگ، این نیست که حتماً به فقر و تهی دستی مبتلا گردند و لذا
آنهائی که از یاد خدا غافل شده اند و جز حیات دنیا و مظاهر مادی خواسته ای ندارند،
همیشه در غم و اندوه کمبودهای کاذب اند، و هیچ گاه احساس راحتی و آرامش خاطر نمی
نمایند، در عالم برزخ و قیامت هم در فشارند «النّار یعرضون علیها غدواً و عشیاً و
یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب»[17] (در
برزخ) دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه می دارند، چون روز قیامت آید خطاب رسد که
فرعونیان را به سخت ترین عذاب به جهنم وارد سازند ولی انسان مؤمن چون به داده
خداوند قانع است و در دنیا حرص و آز در او احساس کمبود دائمی به وجود نمی آورد،
لذا با آرامش خاطر زندگی می کند و در برزخ و قیامت هم مورد لطف خداست و در بهشت که
وارد گردد خدای را حمد و ستایش گوید. «و آخر دعویهم ان الحمد لله رب العالمین»[18] و
آخرین سخنشان حمد پروردگار عالمیان است و بالاخره در هیچ عالم از این عوالم غم و
انوهی ندارند «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»[19] پس
هرکس از هدایت ما پیروی نماید هرگز در دنیا و آخرت بیمناک و اندوهگین نخواهد شد.

 



[1]
– سوره مطففین ـ آیه 14.