کیفیت پیدایش انسان

قسمت چهاردهم

آیت الله مشکینی

کیفیت پیدایش انسان

«. . وَاذ قالش لَقمانُ لاِبنهِ وَهُو یَعظَهُ یابُنی لاتُشرکِ
باللهِ اِنََّّ الشرکَ لظلمُ عظیمٌ». [1]

وهنگامی که لقمان به فرزندش درمقام موعظه گفت:پسرم!بخدا شرک
نورز که شرک ستمی بزرگ است.

درشماره گذشته راجع به تفسیر این آیه شریفه مطالبی بیان شد
ولی چون نسبت به قسمت آخر آن توضیح بیشتری لازم بود، ازاینرو، باذکراقسام ظلم ،
همان بحث رادنبال می نمائیم:

انواع ظلم

یکی ازوصیتهای حکمت آمیز وگرانبهای لقمان به فرزندش این
بودکه :فرزندم!کسی راشریک خداوند قرار نده، یعنی معتقد به توحید ذاتی وصفاتی
وافعالی باش. چناچه گذشت. وسپس افزود:«ان الشرک لظلم عظیم»اگربرای خدا شریکی در
نظر گرفتی دراینصورت ظلمی بزرگ رواداشته ای.

چنانچه درروایات وارد شده است، ظلم برسه قسم است.

امام باقر(ع)دراین رابطه می فرماید:

«الظلم ثلاثة:ظلم یغفره الله وظلم لایغفرالله وظلم لایدعه.
فاما الظلم الذی لایغفره فالشرک واما الظلم الذی یغفره فظلم الرجل نفسه فیما بینه
وبین الله واما الظلم الذی لایدعه فالمداینة بین العباد. »[2]

ظلم برسه گونه است:ظلمی که ازسوی خداوند قابل آمرزش است
وظلمی که خداوند ازآن نمی گذرد وظلمی که خداوند ازآن صرف نظر می نماید. اماآن ظلمی
که خدا ازآن گذشت نمی کند، شرک است وآن ستمی راکه خدا عفو می نماید، ستمی است که
انسان به خویشتن روا می دارد، میانه خود وخدای خود، واما ظلمی که خدا ازآن صرف نظر
نمی نماید، حقوقی است که مردم به یکدیگر دارند (که آن موکول به گذشت صاحب حق است)
.

ظلم عبارت ازاین است که انسان کاری رادرغیرمورد ومحل خود
انجام دهد مثلا اگر شما هرمنصبی رابه غیر اهلش محول سازید، ظلمی مرتکب شده اید،
امانه اینکه نسبت به آن فرد که این سمت به اوواگذار شده است، ظلم شده باشد ، بلکه
نسبت به آن پست وسمت، ظلم رواداشته اید . ازحضرت عیسی (ع)نقل شده است که
فرمود:دانش وحکمت راازاهلش مضایقه نکن که دراین صورت به اهل دانش ظلم کرده ای
وبرای نااهل، بیان نکن که به دانش ظلم نموده ای.

مصادیق ظلم

1ـ گاهی انسان یک سخن دروغی می گوید که ضرری متوجه کسی نمی
شود، اگرچه این دروغ خودگناهی است ودر قیامت کیفر دارد ولی ممکن است مشمول شفاعت
یکی ازاولیاءالله قرارگرفته وخداوند ازاوبگذرد ولذا تعبیرامام باقر(ع)این است
که:«ظلم یغفره الله»ستمی که خداوند ازآن می گذرد. وچون انسان بامقام والائی که
دارد، نباید سخن خلاف واقعی ازاوشنیده شود یعنی نباید نیروی نطق خود را درغیرمحل،
به کاراندازد لذا به آن ظلم می گویند.

آری!انسان«خلیفة الله»است وباید مانند سلمان وابوذر ارزشهای
انسانی رادرخود احیا نماید نه اینکه باارتکاب گناه ازارزش ومقام والای انسانی خویش
بکاهد. واگرقدرت وموقعیتی پیدا کرد، نه تنها خود بلکه جامعه ای رااحیاءوزنده
نماید، پس جای تأسف است که چنین انسانی بااینهمه استعداد کمال، اسیر نفس شده واین
ظلم بزرگ رابرخویش روادارد.

2ـ یکی دیگر ازمصادیق ظلم، ظلم به غیراست که خداوند می
گوید:این ظلم ، به من ارتباطی پیدانمی نماید تاآن راببخشم، بلکه باید آن طرفی که
مورد ظلم قرارگرفته است اوراببخشد، اگردردنیا موفق شد که این ظلم راجبران نموده
ورضایت مظلوم راجلب نماید، خداوند اورامی بخشد واگرنه کاراوبه قیامت موکول خواهد
شد تادرآنجا ازاوبگذرند یاکیفرش دهند.

 

 روز قیامت چه بسا، فردی
رابرای محاسبه اعمالش می آورند که به میلیونها نفر ظلم نموده ولی هیچ کس ازاونمی
گذرد، مثلااگر درصحرای محشر، شاه، آن انسان مسخ شده وعاری ازمهر رابیاورند، تمام
افرادی که درمدت دیکتاتوری او، طعم تلخ بیداد اوراچشیده وظلم او راباتمام وجود لمس
نموده اند، بعنوان طلبکاران وی، دربرابرش قرارگرفته وازخداوند متعال تقاضای کیفر
برای اوخواهند نمود. اگر ظالم درقیامت ثوابی داشته باشد، ثوابهای اورابه حساب فرد
یاافرادی که به آنها ظلم کرده است، می نویسد واگر نداشت ویا به اندازه ای نبود که
ظلمش راجبران کند، ازگناه آنهائی که طرف ظلم واقع شده اند برداشته وبه حساب ظالم
می گذراند، بنابراین رهایی ازکیفر این ظلم ، تنها بارضایت مظلوم امکان پذیر است
وچگونه می توان درآن روزوانفساه ، کسی راازخویش راضی ساخت ؟ !

3ـ قسم سوم ظلم، شرک به«الله»است
که لقمان ازآن به ظلم عظیم یاد نموده وچون مشرک، عقیده وعمل خود رادرغیر مورد،
قرارداده به آن ظلم گفته می شود چه اینکه انسان آفریده ومخلوق خدااست، ولذا باید
معتقد به توحید باشد، وبزرگترین انواع ظلم این است که انسان یک موجود عاجزی راشریک
وهمتای آن قادرمطلق بداند.

ماهم اکنون درهرحالی که هستیم، می توانیم، لحظه ای درباره
خویش به مطالعه وتفکر پردازیم که آیا مصداق ظالم هستیم یانه ؟ اگرخدای نخواسته
ظلمی ازما سرزده است، آن رابا اعتراف وتوبه، پیش خداوند غفار ویا اگر نعوذبالله
ظلم به غیر است، باراضی کردن آن شخص دردنیا، موجبات مغفرت وآمرزش خداوند رابرای
خویش فراهم سازیم .

درخاتمه تفسیر این آیه ، روایتی راکه ازحضرت امیرمومنان (ع)نقل
شده است، یادآورشویم:

«بِئسَ الزّادُ المَعاد العدوانُ عَلَی العِباد»[3]ـ ستم
کردن بربندگان خدا، بد توشه ای است (برای انسان ) درقیامت.

نیکی به پدرومادر

«وَوَصَّینا الانسانُ بوالدَیه حَمَلته امهُ وهناً علی وهنٍ
وفِصاله فی عامینِ اَن اشکُر ولوِالدیکَ الیَِ المَصیرُ»[4]وما به
انسان درباره پدرومادرش توصیه نمودیم، بخصوص مادرکه بارحمل فرزند راتحمل نموده تا
مدت دوسال که طفل راازشیر باز گرفته ونخست شکر من کن وآنگاه شکر پدرومادر وهمانا
بازگشت همه بسوی من است.

خداوند متعال برای اینکه این توصیه رابهتر دردلها تثبیت
نماید انسان رامتوجه آغاز وکیفیت پیدایش وتکوینش دررحم مادر می نماید تالحظه ای
بیندیشد که چه مراحلی راطی کرده تابه صورت، انسانی کامل درآمده است. دراین رابطه
درآیه مزبور جمله ای پرمحتوا آمده است:«حَمَلته امُهُ وهناً عَلی وهنٍ»ـ ای
انسان!مادرت تورادررحم حمل نمود هنگامی که موجود بسیار ضعیفی بودی وروی موجود
بسیار ضعیفی قرار گرفتی.

کیفیت پیدایش انسان

طبق علم جنین شناسی هنگامی که نطفه دررحم زن قرار می گیرد،
نطفه، حاوی میلیونها موجود ریز وزنده مخروطی شکل است بنام «اسپرماتوزئید»ودرنطفۀ
زن موجود ریز وزنده ای است به نام«اُووُل»که سلولی است مجوف مانند انگشتانه، یکی
ازآن اسپرم ها بایکی ازاین اوول ها تقارن پیدا می نمایند وازهمین جا، پیدایش انسان
آغاز می گردد، بنابراین معنای«وهنا علی وهن»روشن می شود که چگونه موجودی ناتوان
وضعیف باموجودی که همچون خویش ناتوان وضعیف است دررحم مادر ائتلاف می نماید وبدین
ترتیب تکامل ونمو انسان شروع می شود. هریک ازاین اسپرم ها واوول ها نیز دارای
اجزاء کوچکتر وضعیف تری به نام«ژن»می باشند که حامل صفات پدرومادرهستند وبه وسیله
آنها، آن صفات ازآنان به فرزندانشان به صورت وراثت منتقل می شود.

درسوره«مرسلات»نیز درباره آغاز پیدایش انسان چنین می
فرماید:«الَم نَخلقُکُم مِن ماءٍ مَهینٍ. فَجَعلناهُ فی قَرارٍ مکینٍ. اِلی قَدَرمعلُومٍ.
فَقَدرنا فنِعم القادِرونَ». [5]

آیا شما ازآبی بیمقدار (به این زیبائی) نیافریدیم؟ وآن نطفه
رابه قرارگاه امنی منتقل ساختیم تا مدتی معین ومعلوم (دررحم بماند) وما تقدیرمدت
رحم (وتقدیر سرنوشت او) کردیم وچه خوب مقدری هستیم.

درسوره لقمان کیفیت پیدایش انسان رابیان می نماید ودرآیه
فوق، جایگاه آن را «فی قرارمکین»دانسته است. رحم مادر بوسیله ستون فقرات وغیره
احاطه شده وبرای بچه که مراحل مختلف تکوینش راطی می نماید، کاملاً جای امن ومحفوظی
است لذا می فرماید«فی قرارمکین».

درسوره روم یک خلاصه گیری ازاین مراحل نموده که بسیار قابل
توجه است:«اللهُ الَّذی خَلَقکُم مِن ضَعفٍ ثم جعل من بعد ضعف قوة ضعفا وشیبة یخلق
ما یَشاءُ وهوُالعَلیم القَدیر»[6]ـ
خدااست آن کسی که ازاول شما راازجسم ضعیف (نطفه) بیافرید، آنگاه ازضعف وناتوانی
(کودکی) توانا کرد وباز ازتوانائی (وقوای جوانی) به ضعف وسستی وپیری برگردانید
واوهرچه بخواهد می آفریند، زیراخداوند به تمام امور، دانا وبهر چه خواهد توانا
است.

خداوند دراین آیه انسان رامتوجه ضعف وناتوانی درمراحل
زندگیش می نماید که زمانی آنچنان موجودی ریزوناتوان است که حتی باچشم غیر مسلح
دیده نمی شودوبعد ازآنکه ساختمان خلقتش دررحم مادرتکامل یافت به صورت نوزادی متولد
می گرددودرآن حال نیز چنان ضعیف است که باید مادردرخوردن شیر به اوکمک نماید،
تارفته رفته دوران کودکی وطفولیت راسپری نموده وبه دوره جوانی وقوت می رسد وپس
ازمدتی مجددا ناتوانی وضعف اوآغاز گردیده وبه مراحل پیری وارد می شود، دراین مرحله
قوای جوانی به تحلیل رفته وازنیروی بینائی وشنوائی چشم وگوش وسایراعضای بدن کاسته
می شود، اینجا است که باید مانند دوره کودکی ، درخوردن غذا هم باو کمک کرد
ودرهنگام حرکت اورایاری داد. آری !دراین دوران، چشم ازبینائی وگوش ازشنوائی می
افتد وازآن قوس صعود جوانی روبه قوس نزول پیری می گذارد تاروح ازبدنش مفارقت نموده
ومرگش فرارسد.

یک نیم دایره ای رادرنظربگیرید که دوطرف آن رو به پائین
قرارداشته باشد؛ دراینصورت یک طرف آن تابه نیمه، قوس صعود است وازنیمه به طرف
دیگر، قوس نزول؛ انسان هنگامی که از مادرمتولد می گردد تادوره جوانی درقوس صعود
قراردارد، یعنی قوای جسمی وعقلی رشد می کند وپس ازطی این دوره درقوس نزول
قرارگرفته ونیروی جسمی اوروبه ضعف وناتوانی می گذاردوهنگامی که به هفتاد یا هشتاد
سال رسید، قدرت بلندشان اززمین رانداردویا به زحمت وبه کمک دیگران می تواند بلند
شود، وگاه چنان می شودکه غذا هم نمی تواند بخورد وباید شیربه گلوی اوبریزند، وکم
کم وضعیتی پیدامی کند مانند روزهای ضعف کودکی وخردسالی .

دوران بارداری

پس دراین آیه شریفه تاریخچه حرکت جسمی یک انسان بیان شده
است، ولی این مساله که دوره بارداری ما درچند ماه است؟ درسوره «لقمان»چیزی نیامده
است اما ازآیات سوره«بقره»و«احزاب»که ذیلا نقل خواهد شد این مطالب استفاده می شود.

درزمان عمرزنی راپیش اوآوردند که سرشش ماه فرزندی به دنیا
آورده بود، خلیفه به اتهام زنا دستور سنگسار نمودن اوراخواست صادرنماید ولی
امیرالمومنین (ع)درآن مجلس حاضر بود فورا، گفت:خداوند می فرماید:«و َحَملُه وفصاله
ثَلاثُون شَهرا»[7] . مدت زمانی
که بچه درشکم مادر است تا آن هنگام که ازشیرگرفته می شود، به سی ماه می رسد، ونیز
می فرماید:«وَالوِالداتُ یَرضِعن اولادَهُن حولین کاملین لمن اَرادَ ان یُتمَّ الرّضاعة»[8]مادران
فرزندان خویش رادوسال کامل شیر می دهند (این) برای کسی است که بخواهد دوران
شیرخوارگی راتکمیل نماید. بنابراین بیست وچهارماه مخصوص دوره شیرخوارگی است وشش
ماه بقیه، مدت حمل خواهد بود. خلیفه وقتی بااین استدلال روبروشد، ازرحم زن ، چشم
پوشید. [9]

البته شش ماه، حداقل دوره حمل است، چنانچه دوره شیرخوارگی
اگر دو یاسه ماه هم کمترازدوسال باشد، اشکالی ندارد ولی اگر نوزاد راعمدا کمتر
ازهفده ماه شیر بدهند، به فتوای بعضی ازفقهاء عظام، جایز نیست. [10]

 



[1]– سوره
لقمان آیه 13