تجدید بنای کعبه

تاریخ تحلیلی اسلام

بخش دوم                

قسمت پنجم            
حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی

داستان تجدید بنای کعبه

بنابر نقل مشهور سی وپنج سال ازعمر شریف رسول خدا گذشته بود
که دراثر سیل ویاآتش سوزی که موجب ویرانی خانۀ کعبه شد داستان تجدید بنای کعبه
درمکه معظمه پیش آمد، ورسول خدا نیزدرآن شرکت جسته ودرهنگامی که می رفت تا میان
طوائف مختلف قریش درمورد نصب حجرالاسود آتش اختلاف شعله ورشده ودست به کشتاریکدیگر
بزنند خدای تعالی بوسیلۀ آنبزرگوار جلوی این اختلاف وخونریزی راگرفت ، بشرحی که
ذیلا خواهید خواند.

والبته درمقابل این قول مشهوردرپاره ای ازروایات عمر آنحضرت
رادرآن موقع بیست وچهارسال وقبل ازازدواج با خدیجه[1]ودربرخی
کمتر ازآن ذکر کرده ، وبه این تعبیر ذکر کرده اند«. . . لما بلغ رسول الله (ص)
الحلم. . . »[2]که ازاین
تعبیر استفاده می شود که داستان مربوط به پانزده سالگی عمر رسول خدابوده است.

وقبل ازورود درشرح ماجرا بدنیست تاریخچۀ مختصری ازبنای خانۀ
کعبه وتغییرات واتفاقاتی راکه درآنجا افتاده بود بخوانید تابه ماجرای سال سی وپنجم
عمر رسول خدا (ص) برسیم.

طبق روایات مشهور وبلکه بگفته مرحوم علامه طباطبائی روایات متواتر
ومقطوع:نخستین کسی که بنای کعبه بدست او انجام شد ابراهیم خلیل (ع)بود[3]، اگر
چه دربرخی از روایات ، بنای اولیۀ آنرا به آدم ابوالبشر (ع)نسبت داده اند و در برخی
نیز آنرا به شیث نسبت داده اندولی خلاف مشهور است پس ازآن همچنان برپا بود تااینکه
قومی ازقبیلۀ جرهم آنرا تجدید بنا کردند وچون دوباره روبویرانی نهاد عمالقمه آنرا
تجدید بنا کرده وبالاخره قصی بن کلاب جد اعلای رسول خدا (ص) آنرا خراب کرده وبصورت
اساسی ومحکم آنرا تجدید بنا کرده وچنانچه برخی نوشته اند سقف آنرا نیز با چوبهائی
ازتنۀ درخت خرما والوارهای محکم دیگر پوشاند.

جانب دیگری ازناحیۀ کعبه نیز خانه ای برای کارهای خود
ومرکزی برای مشورت وتصمیم گیری درکارهای مهم بنا کرد که به «دارالندوه»ـ خانه
شوروی ـ معروف شد.

ولی برطبق نقل ابن هشام درسیره وروایت ابن اسحاق تازمانی که
قریش درزمان رسول خدا بفکر تجدید بنای آن افتادند خانۀ کعبه سقف نداشت، وارتفاع آن
نیز چیزی بیش ازاقامت یک انسان بود، وعبارت سیره اینگونه است :

«فلما بلغ رسول الله (ص) خمسا وثلاثین سنه اجتمعت قریش
لبنیان الکعبه ، وکانوا یهمون بذلک لیسقفوها ویهابون هدمها، وانما کانت رضما فوق
القامه فارادوا رفعها وتسقیفها. . . »[4]

بنای مزبور هم چنان تازمان رسول خدا (ص) برپابود، وچنانچه
گفته شد درسال سی وپنجم عمر آنبزرگوار بودکه داستان تجدید بنای کعبه پیش آمد.

وعلت اینکار رانیز مختلف نقل کرده اند ومشهور آن است که
بدنبال بارانی سیل آسا وحرکت سیلی بنیان کن ازکوههای مکه وویرانی قسمتی ازخانه های
مکه سیل مزبور بدون خانۀ کعبه نفوذ کرد وموجب ویرانی قسمت هائی ازآن گردید، وپس
ازفروکش کردن سیل قریش بفکر تجدیدبنای آن افتاده واقدام به اینکار کردند.

ودرپاره ای ازتواریخ آمده که سبب اینکار آن شد که زنی درکنار
خانه کعبه بمنظور بخوردادن آن، آتشی روشن کرد که جرقه ای ازآن آتش به جامۀ کعبه
افتاد وآتش گرفت ودرنتیجه مقداری ازدیوار آن نیز سوخت وقریش درصدد تجدید آن برآمد
. . . [5]

وبرخی ازتحلیل گران احتمال داده اند که این روایت ساختۀ بنی
امیه است وانگیزۀ جعل نیز ، موجه جلوه دادن وکاستن عظمت آن جنایت هولناکی است که
بدستور یزیدبن معاویه درمنجنیق بستن خانه کعبه وسوزاندن آن درجنگ با عبدالله بن
زبیر اتفاق افتاد ، وبدنبال آن یزید ازاین جهان رخت بربست ومدتها آثار این ویرانی
وسوختگی درخانه کعبه بود، و عبدالله بن زبیر برای تحریک مردم علیه بنی امیه آنرا
بهمان حال گذارده بود، تاوقتی که درصدد تجدید بنای آن برآمد وآنرا خراب وازنو
ساخت، وتصرفاتی نیز درآن کرد بشرحی که درذیل خواهد آمد.

وبهر صورت اصل داستان بگو نه ای که ما درشرح زندگانی رسول
خدا (ص) نوشته ایم اینگونه بود:

ازاتفاقاتی که دراین دوره اززندگی رسول خدا (ص)یعنی پس
ازازدواج باخدیجه تابعثت پیش آمد داستان تجدید بنای کعبه وحکمیت رسول خدا (ص) است
که مورخین بااختلاف اندکی آنرا نقل کرده اند، واجمال داستان این بود که پس ازآنکه
سی وپنج سال ازعمر شریف رسول خدا (ص) گذشته بودـ یعنی ده سال پس ازازدواج با خدیجه
ـ سیلی بنیان کن ازکوههای مکه سرازیر شد ووارد مسجد گردید وقسمتی ازدیوار کعبه
راشکافت وویران کرد، و ـ چنانچه ابن اسحاق گفته است ـ کعبه تاآن روز سقف نداشت
ودیوارهای اطراف آن نیز کوتاه بود وارتفاع آن کمی بیشتر ازقامت یک انسان بود وهمین
موضوع سبب شد تادرآن روزگار سرقتی درخانۀ کعبه بود بدزدند ، وبااینکه پس ازچندی
سارق راپیدا کردند واموال راازاو گرفتند ودستش رابجرم دزدی بریدند ، اما همین سرقت
، قریش رابفکر انداخت تاسقفی برای خانۀ کعبه بزنند ، ولی این تصمیم به بعد موکول
شد.

ویرانی قسمتی ازخانۀ کعبه سبب شد تا قریش به مرمت آن اقدام
کنند وضمنا بفکر قبلی خود نیز جامۀ عمل بپوشانند وبرای انجام این منظور ناچار
بودند دیوارهای اطراف راخراب کنند وازنو تجدید بنا کنند.

مشکلی که سرراهشان بود یکی نبودن چوب وتخته ای که بتوانند
باآن سقفی برروی خانۀ کعبه بزنند ، و دیگر وحشت ازاینکه اگر بخواهند دیوارها
راخراب کنند مورد غضب خدای تعالی قرارگیرند واتفاقی بیفتد که نتوانند اینکار
رابپایان برسانند.

مشکل اول بایک اتفاق غیره منتظره که پیش بینی نکرده بودند
حل شد وچوب وتختۀ آن تهیه گردید ، وآن اتفاق این بود که یکی ازکشتیهای تجاررومی که
ازمصر میآمد درنزدیکی جده بواسطۀ طوفان دریا ـ ویا دراثر تصادف بایکی ازسنگهای کف
دریاـ شکست وصاحب کشتی ـ که بگفتۀ برخی نامش «یاقوم»بودـ ازمرمت واصلاح کشتی مایوس
شد وازبردن آن صرفنظر کرد، قریش نیز که ازماجرا خبردارشدند بنزد او رفته وتخته های
آنرا برای سقف کعبه خریداری کردند وبشهر مکه آوردند .

درشهر مکه نیز نجاری قبطی بود که اونیز مقداری ازمصالح کار
راآماده کرد وبدین ترتیب مشکل کارازاین جهت برطرف گردید.

ومشکل دوم وحشتی بود که آنها ازاقدام به خرابی وویرانی ،
وزدن کلنگ بدیوار خانه وتجدید بنای آن داشتند ، ومی ترسیدند مورد خشم خدای کعبه
قرارگیرند وبه بلائی آسمانی یا زمینی دچارشوند وبهمین جهت مقدمات کارکه فراهم شد
وچهار سمت خانه رابرای خرابی وتجدید بنا میان خود قسمت کردند، جرئت اقدام بخرابی
نداشتندتااینکه ولیدبن مغیره بخود جرئت داد وکلنگ رادست گرفته وپیش رفت وگفت:خدایا
تو میدانی که ما ازدین تو خارج نشده ومنظوری جز انجام کارخیر نداریم ، این سخن
راگفت وکلنگ خود رافرود آورد وقسمتی ازدیوار راخراب کرد. مردم دیگر که تماشا
میکردند وجرأت جلو رفتن نداشتند باهم گفتند:ما امشب راهم صبرمی کنیم اگربلائی برای
ولید نازل نشد، معلوم میشود که خداوند بکارماراضی است واگر دیدیم ولیدبه بلائی
گرفتارشددست بخانه نخواهیم زد وآن قسمتی راهم که ولیدخراب کرده تعمیر می کنیم .

فردا که دیدند ولیدصحیح وسالم ازخانه بیرون آمدودنبالۀ
کارگذشته خودراگرفت دیگران نیزپیش رفته روی تقسیم بندی که کرده بودند[6]اقدام
بخرابی دیوارهای کعبه نمودند.

قریش دیوارهای اطراف کعبه راتا اساس خانه که بدست حضرت
ابراهیم (ع)پایه گذاری شده بود کندند، درآنجا بسنگ سبزرنگی برخوردند که همچون
استخوانهای مهرۀ کمر درهم فرورفته ومحکم شده بودوچون خواستند آنجا رابکنندلرزه ای
شهرمکه راگرفت که ناچارشدند ازکندن آن قسمت صرفنظرکنندوهمان سنگ راپایه قرارداده
وشروع به تجدید بنا کردند.

ودرپاره ای ازتواریخ است که رسولخدا (ص) نیز دراین عملیات
بدانها کمک میکرد تاوقتی که دیوارهای اطراف کعبه بوسیلۀ سنگهای کبودی که ازکوههای
مجاور میآوردند بمقدار قامت یک انسان رسید وخواستند حجرالاسود رابجای اولیۀ خود
نصب کننددر اینجا بود که میان سران قبائل اختلاف پدیدآمد وهر قبیله ای میخواستند
افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب آنان گردد.

دسته بندی قبائل شروع شد وهرتیره ازتیره های قریش جداگانه
مسلح شده ومهیای جنگ گردیدند، فرزندان عبدالدارطشتی راازخون پرکرده ودستهای خود
رادرآن فرو بردند وبایکدیگر هم پیمان شده گفتند :تاجان دربدن داریم نخواهیم گذارد
غیرازما، کس دیگری این سنگ رابجای خود نصب کند، بنی عدی هم باایشان هم پیمان شدند،
وهمین اختلاف سبب شد که کارساختن خانه تعطیل شود.

سه چهار روزبهمین منوال گذشت وبزرگان وسالخوردگان قریش
درصددچاره جوئی برآمده دنبال راه حلی می گشتند تاموضوع راخردمندانه حل کنندکه کار
بجنگ وزد وخورد منجرنشود.

روز چهارم یاپنجم بودکه پس ازشورگفتگو همگی پذیرفتند که
هرچه ابوامیة بن مغیرة که سالمندترین افراد قریش بود رای دهد بدان عمل کنند واونیز
رأی داد:

نخستین کسی که ازدرمسجد ـ که بطرف صفا باز میشدـ (وبرخی هم
گفته اند مقصود باب بنی شیبة بوده) واردشد دراین کارحکمیت کند وهرچه اوگفت همگی
بپذیرند.

قریش این رای راپذیرفتند وچشمها به درب مسجد دوخته شد .

ناگاه محمد (ص)رادیدند که ازدرمسجد واردشد، همگی فریاد
زدند:این امین است که میآید ، این محمد است!وماهمگی بحکم اوراضی هستیم ، وچون حضرت
نزدیک آمد وجریان رابه اوگفتند فرمود:پارچه ای بیاورید، پارچه راآوردندورسول خدا (ص)
آن پارچه راپهن کرد وحجرالاسود رامیان پارچه گذارد آنگاه فرمود:هریک ازشما گوشۀ
آنرا بگیرید وبلند کنید، روسای قبائل پیش آمدند وهرکدام گوشۀ پارچه راگرفتندـ
وبدین ترتیب همگی دربلند کردن آن سنگ شرکت جستندـ وچون سنگ رامحاذی جایگاه اصلی آن
آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجرالاسود را ازمیان پارچه برداشت ودرجایگاه آن
گذارد، سپس دیوار کعبه راتاهیجده ذراع بالا بردند. و بدین ترتیب کارساختمان کعبه
بپایان رسید ونزاعی که ممکن بود به زدوخورد وکشت وکشتاروعداوت های عمیق قبیله ای
منجرشود باتدبیر آنحضرت مرتفع گردید.

واین بود اجمال این داستان ، والبته دراینکه رسولخدا (ص)
باچه لباس وهیئتی دراین کارباقریش کمک می کرد، درکتابهای اهل سنت روایاتی نقل شده
که ما ازذکر آنها دراینجا شرم داریم، وبخواست خداوند درمجموعه این مقالات که بصورت
کتاب جداگانه ای چاپ خواهد شد آن راخواهیم آورد. . .

تاریخی اجمالی ازبنای کعبه وتحولاتی که درطول تاریخ درآن
ایجاد شده

اکنون که بحث تجدید بنای کعبه بمیان آمد مناسب دیدیم یک
تاریخ اجمالی ازبنای کعبه دراینجا ذکرکنیم تادرجاهای دیگرنیازی به عنوان مجدد این
بحث نباشد.

والبته دربارۀ اصل بنای کعبه وهم چنین دربارۀ اینکه تاکنون
چندبار بنای آن تجدید شده اختلافی درروایات دیده می شود که ما بهتر دیدیم ترجمۀ
گفتارمرحوم علامۀ طباطبائی رادرتفسیرالمیزان دراین باره برای شما ذکر نموده وازنقل
اختلافات و رد وایرادهای آن خودداری کنیم.

مرحوم علامۀ طباطبائی درتفسیر آیۀ شریفۀ«ان اول بیت وضع
للناس. . . »«سوره آل عمران آیه 96»بعنوان بحثی تاریخی دربارۀ بنای خانۀ کعبه
وسایرامور مربوط به آن چنین گوید:

این معنا ، متواتر وقطعی است که ، بانی کعبه ابراهیم خلیل
بوده وساکنان اطراف کعبه بعد ازبنای آن، تنها فرزندش اسماعیل وقومی ازقبائل یمن
بنام جرهم بوده اند. وکعبه تقریبا ساختمانی به صورت مربع بنا شده که هرضلع آن به
سمت یکی ازجهات چهارگانۀ :شمال ، جنوب، مشرق ومغرب بوده وبدین جهت اینطور بنا شده
که بادها هرقدر هم که شدید باشد، با رسیدن به آن شکسته شود ونتواند آن راخراب کند
.

واین بنای ابراهیم (ع) همچنان پای برجابود تا آنکه یکبار
عمالقه آن راتجدید بنا کردند. ویکبار دیگر قوم جرهم (ویااول جرهم بعد عمالقه،
همچنان که درروایت واردۀ ازامیرالمؤمنین اینطور آمده بود. ) [7]

وآنگاه، وقتی زمام امرکعبه به دست قصی بن کلاب، یکی ازاجداد
رسول خدا (ص)افتاد (یعنی قرن دوم قبل ازهجرت) قصی آن راخراب کرد وازنو بااستحکامی
بیشتر بنا نمود وباچوب دوم (درختی شبیه به نخل) وکنده های نخل آن راپوشانید ،
ودرکنار آن بنائی دیگر نهاد به نام دارالندوة، که درحقیقت مرکز حکومت وشورای
بااصحابش بود. آنگاه جهات کعبه رابین طوائف قریش تقسیم نموده که هرطایفه ای خانه
های خودرابرلبۀ مطاف پیرامون کعبه بنا کردند ودر خانه های خود رابطرف مطاف
بازکردند.

بعضی گفته اند:پنج سال قبل ازبعثت نیز یکبار دیگر کعبه به
وسیله سیل منهدم شد، وطوائف قریش عمل ساختمان آن را دربین خود تقسیم کردند، وبنائی
که آن رامی ساخت مردی رومی بنام «یاقوم»بودونجاری مصری اوراکمک می کرد ، و چون
رسیدند به محلی که باید حجرالاسود راکاربگذارند، دربین خود نزاع کردند، که این
شرافت نصیب کدامیک ازطوائف باشد؟ درآخر همگی برآن توافق کردند که محمد (ص)راکه
درآن روز سی وپنج ساله بود بین خود حکم قراردهند، چون به وفور عقل وسداد رای
اوآگاهی داشتند . آن جناب دستورداد تاردائی بیاورند وحجرالأسود را در آن نهاده وبه
قبائل دستورداد تا اطراف آن راگرفته وبلند کنند، وحجر رادرمحل نصب یعنی رکن شرقی
بالا بیاورند. آنگاه خودش سنگ رابرداشت ودرجایی که می بایست باشد، قرارداد.

ادامه دارد

 



[1] ـ2ـسیرۀ نبویه ابن کثیر ج1ص270ـ 274.