یاران امامان

یاران امامان(4)

مومن طاق

سید محمد جواد مهری

«چهار نفر محبوب ترین مردم اند
نزد  من از زندگان و مردگان برید عجلی،
زراة بن اعین، محمد بن مسلم و اَحَول اینان از تمام مردم چه آنان که زنده اند و چه
آنان که مرده اند محبوب تر هستند.»[1]

این است مدال زرین افتخاری که ششمین
پیشوای بزرگ شیعیان حضرت امام صادق (ع) به چهار نفر از یاران با وفا و مخلص خود
هدیه داده است و تا قیام قیامت این مدال بر سینه این قهرمانان مکتب تشیّع می
درخشد.

امام معصوم که هرگز سخن به گزاف
نگوید ابوجعفر احول محمد بن علی نعمان را به عنوان یکی از محبوب ترین چهره ها در
نظر خویش معرفی می کند و او را همطراز با سه تن دیگر از قله های والای انیسانیت می
شناسد و این بزرگترین  مباهات برای او و
شایسته ترین ستایش از اوست.

و از این سخن بزرگ امام بر می اید که
هیچ کس مانند این چهار نفر مقرب و نزدیک به آن حضرت نبوده است و هیچ مثل اینان
مخلص و امانتدار این امانت سنگین نبوده است که حتی در سخت ترین و ناگوارترین شرایط
زندگی دست از دامان اهل بیت علیهم السلام بر نداشته و دمی از خدمت به آرمان مقدس
آنان بازنايستادند وبا نشر و پخش معارف انان دین خود را به اسلام و مسلمین ادا کرده
و در ترویج مذهب هرگز کوتاهی و قصور نداشتند و از این روی سزاوار چنین مقامی شدند
که حضرت آن ها را محبوب ترین مردگان و زندگان نزد خود بداند و از ان ها به عظمت
یاد کند.

مومن طاق کیست؟

ابوجعفر الاحول محمد بن علی بن نعمان
بجّلی کوفی معروف به «مومن الطاق» یکی از بارزترین و برجسته ترین شخصیت های افتخار
آفرین مکتب تشیع است که دوران زندگی خود را فداری آرمان والای امامان و پیشوای خود
کرده است و با گفت و ها احتجاج ها و مناظره های خود از عقیده خود به خوبی دفاع
کرده و در تمام بحث ها که با مخالفان داشته سربلند بیرون آمده چرا که تنها از قرآن
و سنت سخن می گفته و با استدلال های عقلی و نقلی عقاید حقه خود را ابراز و اظهار
می داشته است.

ابوجعفر احول را دشمنان شیطان الطاق
می نامیدند وقتی این خبر به هشام بن حکم، یار دلاور و صدّیق امام صادق (ع) رسید او
را مومن الطاق نامید و پس از آن شیعیان او را به این لقب صدا می کردند طاق نام
محله ای در کوفه است که ابوجعفر در آن جا مغازه صرّافی داشته و امرار معاش می کرده
است.

محمد بن نعمان در عین حال که در فقه
و کلام و روایت متبحر شده است و در حاضر جوابی و بداهه گویی همتائی نداشته یکی از
شاعران برجسته نیز به شمار می آید که مرزبانی در کتاب شعراء الحقیقه قصیده ای شیوا
از او نقل کرده است.[2]

جالب است بدانیم او حتی اشعار خود را
نیز در خدمت آرمان امامان می سروده و هر چکامه و بیتی که از او در کتاب های نقل
شده است از این محدوده تجاوز نمی کند گویا او با تمام وجود از پیشوایان مذهبی خود
دفاع می کرده است و هر سرمایه معنوی و مادی که داشته در همین راه صرف کرده است.

مرحوم محدث قمی در سفینه البحار
داستانی از او نقل می کند که در خدمت امام صادق رسید و امام او را ناراحت دید از
او پرسید که چه چیزی او را نگران کرده او برخی از سوال های که از وی شده بود و
پاسخ ان ها را خوب نمی دانست از امام پرسید و امام پس از پاسخ دادن روش احتجاج و
مناظره را نیز به او آموخت.

ابن الندیم در فهرست خود در شرح حال
مومن الطاق گوید:

ابوجعفر محمد بن نعمان احول ساکن طاق
المحامل در کوفه بوده و دشمنان او را شیطان الطاق می نامیدند ولی خواص او را مومن
الطاق صدا می کردند و یارانش به او شاه الطاق می گفتند. ایشان از اصحاب و یاران
امام صادق
(ع) است و زید بن علی بن الحسین را دریافته و درباره امامت امام صادق (ع) با او
مناظره و گفت و گو می کرده است وی دارای عقیده ای نیکو بوده و در علم کلام حاذق
بوده است حاضر جوابی و بداهه گویی او نزد همگان معروف و مشهور است.[3]

مرزبانی درباره اش گوید:

 ابوجعفر محمد بن نعمان را به طاق نسبت می دهند
زیرا در طاق المحامل کوفه به صرافی اشتغال داشته است. ابوجعفر در فصاحت و بلاغت و
حاضر جوابی و بحث و گفت و گو درباره امامت همتائی نداشته است و هر جا احتجاج و
مناظره ای داشته پیروزی و سرافرازی از آن وی بوده است.

این قهرمان مکتب تشیع هم چنین دارای
چند کتاب است که مرحوم ابن الندیم و شیخ طوسی (ره) آن ها را نقل کرده اند:

1.    کتاب الامامه

2.    کتاب المعرفه

3.    کتاب الرد علی المعتزله فی امامه المفضول

4.    کتاب فی امر طلحه و الزبیر

5.    کتاب اثبات الوصیه

6.    کتاب افعل لا تفعل

مناظرات مومن طاق:

مومن طاق – همانگونه که ذکر شد – يکي
از برجسته ترين چهره هاي تاريخ درزمينه مناظره و بحث و گفتگو با ديگران است، و
بقدري دراين فن  تفوق و نبوغ  دارد که مورخين تصريح بر برتري وي نموده اند.
نويسندگان گوناگوني از شيعه  و سني اين
مناظره ها و احتجاج ها را در کتابهاي خود نقل کرده اند که براي نمونه به چند مورد
مختصر اشاره اي مي کنيم:

ابو مالک احمسي گويد:

ضحاک شاري بر کوفه حکم مي راند و خود
را فرمانرواي مسلمين مي ناميد ومردم مرا به سوي خويش دعوت مي کرد . ضحاک از سران
خوارج بود. روزي مومن طاق به ديدارش رفت . نزديکان ضحاک از جا برخستند که او
رابيرون کنند. مومن طاق گفت:رهگذري هستم، خواستم اميرتان راببينم او راگرفته نزد
وي بردند . مومن طاق به او گفت:من دردين و عقيده خود آگاهي دارم و با آگاهي  آمدم که دمي با شما باشم. ضحاک به ياورانش گفت:
اگر اين مرد با شما هماهي کند، خيلي مفيد خودهد بو!

آنگاه مومن طاق بر ضحاک وارد شد و
گفت: چرا از علي بن ابي طالب برائت و بيزاري جستيد و کشتن و کارزار با او را روا
شمرديد؟

ضحاک – چون که در دين خدا تحکيم کرده
بود!

مومن طاق – و هر که در دين خدا تحکيم
کند، خونش را هدر دانسته و قتال با او را روا مي دانيد و از او بيزار مي طلبيد؟!

_آري!

–        
پس به من بگو ، دراين دين که آمده ام با تو مباحثه کنم تا درصورتي که برمن
پيروز شوي و مرا مغلوب خود سازي ، به تو گرايش پيدا کنم ، اگر يکي از ما اشتباهي
داشت، کي بايد اورا به اشتباهش گوشزد سازد واگر مطلبي را درست بيان کرد، کي بايد
آن راتشخيص داده و برآن صحه بگذارد؟

ضحاک به يکي از يارانش اشاره کرد و گفت: اين مرد دانشمندي است،  ما او را حکم قرار مي دهيم!

-پس تو اين شخص را در ديني که براي گفتگو باتو به اينجا آمده ام، حکم قرار مي
دهي ؟!

آري ؟!

آنگاه مومن طاق راو به اصحاب ضحاک کرده و گفت:هان ! دوست شما در دين خدا تحکيم
کرد! ديگر خود دانيد و او !

ناگهان اصحاب ضحاک ميان خود اختلاف کردند “، و دراين بين مومن طاق سر
افراز بيرون رفت.

خطيب بغدادي از علماي اهل سنت درتار يخ بغداد گويد:

ابو حنيفه، شيطان الطاق (مومن الطاق ) رامتهم به رجعت مي کرد و مومن الطاق هم
او را به تناسخ ارواح. روزي ابو حنيفه به بازار رفت و در آنجا مومن الطاق را ديد
که لباسي  براي فروش در دست دارد. به او
گفت:تو که رجعت را مي پذيري، پس اين لباس را به من بفروش تا پس از مرگ، در رجعت و
بازگشتم به دنيا، قيمت آن را به تو بدهم!

مومن الطاق در پاسخي دندان شکن به او گفت:من اين را به تو مي فروشم به شرط
اينکه کفيلي بياوري که تضمين کند،روح تو درآن وقت، درکالبد يک ميمون نرفته باشد!!
او سرافکنده و خجل شد.

خطيب بغدادي مناظره  ديگري رانقل مي
کند که پس از درگذشت جعفربن محمد ( امام صادق) ونعمان بن ثابت به مومن الطاق گفت
:امامت مرد ! او جواب دادک«اما امامک فمن المنظرين الي يوم الوقت المعلوم»:ولي
امام تو تا روز معلومي که خداوند تعيين نموده زنده خواهد بود [4]

در هر صورت نويسندگان ، مناظرات طولاني جالبي براي او نقل کرده اند که
علامندان مي توانند به کتابهاي مفصل دراين زمينه رجوع کنند. مرحوم طبرسي «ره » در«
احتجاج» خود نيز چندين صفحه به احتجاجهاي ايشان اختصاص داده است.

 

مومن طاق پرواز می کند

ابو خالد کابلی گوید: ابوجعفر مومن
طاق را دیدم که در حرم پیامبر اکرم (ص) نشست و اهل مدینه گرد او جمع شده و از او
می پرسند و او پاسخ آن ها رامی دهد و به قدری بر او ازدحام کرده بودند که هر کس می
خواست به او نزدیک تر شود ناچار پیراهنش را می کشید و از این روی دکمه های لباسش
کنده شده بود.

من به او نزدیک شدم و گفتم : امام
صادق (ع) ما را از سخن گفتن در (ملا عام) منع کرده.

او گفت ایا به شما نیز فرموده است که
مرا منع کنید؟

نه ولی به من فرمود که با کسی صحبت
نکنم.

پس برو و او را هر چه فرمان داده
فرمان ببر و به دستور او عمل کن.

کابلی گوید: من سخت ناراحت شدم و به
خدمت امام صادق شرف یاب شده و داستان خود را با ابوجعفر احول به آن حضرت گزارش
دادم و ان چه به او گفته بودم و او در پاسخ گفته بود برو و هر چه به تو دستور داده
به همان عمل کن همه را به حرت عرض کردم.

امام صادق (ع) لبخندی زد و فرمود ای
باخالد صاحب طاق با مردم که سخن می گوید اگر هم شکست بخورد و بیفتد باز برخاسته و
پرواز کرده و اگرپر تو را بزنند هرگز نمی توانی پرواز کنی! [5] یعنی
او کسی است که به قدری بر سخنانش مسلط است و قدرت استدلال دارد که هرگز شکست نمی
خورد و مغلوب نمي شود و لذا با مردم می تواند سخن بگوید و اظهار حق کند از این روی
او باید به وظیفه اش عمل کند و اما تو (ابو خالد) چون نمی توانی مانند او استدلال
کنی لذا نباید با آنان گفت و گو نمائی

در هر صورت مومن طاق را نمی توان
درچند خط معرفی کرد چرا که او یکی از زبدگان اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما
السلام است  و او کسی است که زندگیش را وقف
مکتب نمود پس ما درباره او چه بگوئیم در جایی که امام صادق آن قدر او را عزیز و
گرامی می داشت که گاهی در محضر مبارکش برخی از مخالفان یا طبیعی مسلکان می امدند و
از حضرت سوال هایی می نمودند حضرت برای این که منزلت و مقام شاگردان دانشمندش من
جمله مومن طاق را به آنان معرفی کند آن ها را ارجاع به ایشان می داد مثلا از زراره
و در زمینه خدا شناسی از هشام بن حکم در زمینه کلام از مومن طاق بپرسند و به این
یاران با وفا مباهات می کرد و تا آن جا به آن ها اعتماد و اطمینان داشت که درباره
شان آن سخن که در آغاز مقاله نقل شده فرمود که چهار نفر محبوب ترین مردم اند نزد
من از زندگان و مردگان برید عجلی زرارة بن اعین محمد بن مسلم و احول مومن طاق.
وهمین سخن آنان را بس است.

 



[1]
. کمال الدین ج 1 ص 166