علی، جان پیامبر

فَمَن
حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَو نَدع اَبنآئنا وَ
اََبنآئَکمُ وَ نِسآئَنا وَ نِسآئَکمُ وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم ثُمَ نَبتَهِل
فَنَجعَل لَعنِهَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ.

«پس آن کسي
که در مورد عبدي با ت به جدال و مخاصمه پرداخت پس از آنکه تو را باحوال او آگاهي
آمد- که بنده و فرستاده خداست نه آنچه نصاري گويند- پس بگو بيائيد ما پسرانمان حسن
وحسين و زنهايمان فاطمه زهرا و جانهايمان علي را و نيز فرزندان و زنان و مردان
برگزيده شما را فرا خوانيم سپس بدرگاه خدا بدعا و تصرع اصرار ورزيم تا دورغگويانرا
به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.

 

علی، جان
پیامبر

در سپیده دم
نوزدهم رمضان، شمشیر ابن ملجم مرادی آن سیه روز بد بخت نه تنها محراب مسجد کوفه
بلکه افق طبیعت و صفحه تاریخ را به خون آغشته کرد و بهترین انسان روی زمین را به
شهادت رساند. چه لحظه‏ای بود! سالها أمیر المؤمنین (ع)انتظار آن لحظه را می کشید و
با فرا رسیدن آن فریاد زد: «به خدای کعبه رستگار شدم» و دشمنانش نیز منتظر چنین
لحظه ای بودند که با شنیدن این خبر نفس راحتی کشیدند که دیگر مزاحم تاخت و تازهای
آنها و مدافع مظلومان و مستعضعفان رخت از جهان بر بست و میدان خالی شد.

شهادت او شب
قدر را قدر و منزلتی افزون و ماه مبارک رمضان را جلوه و جلالی خاص و محراب و مسجد
را قداستی تازه بخشید. وه! چه نادان بودند آن مردم که یگانه مظهر آیات الهی را به
قصد قربت کشتند؟! و چه تأثیری آن تبلیغات شوم داشت که مجسمه تقوی و پرستش به گونه
ای معرفی شده بود که اهل شام از شهادت او در مسجد شگفت زده شدند: مگر علی هم نماز
می‏خواند؟! عجبا! مگر نماز بدون ولایت او قبول است؟! ساده لوحی مردم و تزویر و
تدلیس مشتی خود فروخته و هجوم تبلیغاتی دشمن چنان جوی به وجود آورده بود که قاریان
قرآن به نام اسلام و پیروی از سنت رسول اکرم (ص) از هر سو شمشیر به سوی او که جان
پیامبر و نفس نفیس او بود کشیدند و عاقبت آن شقی بدسگال، ستون دین را در سحرگاه
قدر منهدم ساخت. گوئی او نبود که بارها رسول خدا (ص) اعلام فرموده بود: «علی برادر
من، وصّی من، خلیفه و جانشین من، جان من و خود من است»؟! یعنی در همه چیز بجز نبوت
و برتری مانند من است. این سخن گزاف نیست بلکه سرّی است از اسرار الهی.

علی، نفس
پیامبر

خداوند در
آیه مباهله می فرماید: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا
و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی
الکاذبین» این آیه پس از توضیح درباره حقیقت حضرت مسیح (ع) که مورد مناقشۀ نصارای
نجران با رسول اکرم (ص) شده بود می فرماید: اگر کسانی پس از این علم که برای تو
(از سوی ما) آمده است مناقشه و جدال کنند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را
دعوت و شما فرزندان خود را دعوت کنید، ما زنان خود را بخوانیم و شما زنان خود را،
ما نفوس خود را فرا خوانیم و شما نیز نفوس خودتان را، پس آن گاه مباهله کنیم و
لعنت خدای را بر دروغگویان قرار دهیم. به اتفاق مفسرین شیعه و سنی بجز بعضی از
تازه نویسان متعصب تنها کسی که مصداق «ابناءنا» قرار گرفت، صدیقه طاهره فاطمه زهرا
سلام الله علیها بود و تنها مصداق «أنفسنا» أمیر المؤمنین (ع)بود.

آری! رسول اکرم(ص) با این چهار ولّی خدا به مباهله رفت و نصارای نجران با
مشاهده آن چهره های ملکوتی – طبق نصیحت بزرگان خویش – دانستند که با فرستاده ی
خداوند متعال روبرو هستند، تسلیم شدند و دست از مباهله کشیدند گر چه تعصب  و مصالح کشیشان طمعکار و دنیا پرست گرویدن آنها
به دین اسلام شد.

بهر حال طبق این آیه، مصداق انفسنا، تنها امیرالمؤمنین (ع)است زیرا بدون شک
رسول اکرم (ص) مامور به دعوت خود نبود چون دعوت کننده غیر از دعوت شده است پس نفس
رسول اکرم (ص) طبق این آیه امیرالمؤمنین علیه اسلام می باشد.

نور محمد «ص» و علی «ع»

در روایاتی که مربوط به خلقت نور رسول اکرم (ص) وارد شده تاکید بسیار بر این
مطلب است که خداوند از ابتدا نور محمد و علی «صلی الله و علیهما و آلهما» را یکی
آفرید و همچنان این نور یکی بود و در صلبهای انبیا و اولیا منتقل می شد تا به صلب
عبدالمطلب رسید و از آن پس دو قسمت شد: یک بخش به عبدالله و دیگری به ابوطالب
انتقال یافت.

درخت محمد «ص» و علی «ع»

و همچنین در روایات بسیار مکرر شده است که رسول اکرم (ص) فرمود: تمام مردم از
درختهای مختلف آفریده شده اند و درخت من و علی(ع) نزدیکتر وجود داشت به عنوان
نمونه حضرت ابوطالب که پدر او و عموی رسول اکرم(ص) است از این جهت به آن حضرت
نزدیکتر می باشد زیرا او واسطه انتساب آنها است و برادران امیرالمؤمنین (ع)با او
در این جهت مساویند. بنابراین منظور نکته ای باریکتر و معنائی دقیقتر است.

در میان آندو، نوعی وحدت  و یگانگی است
که عقول ما از درک آن عاجز است. در موردی از آن حضرت درباره اصحاب چیزی پرسیدند و
او نام افرادی را برد. راوی سؤال کرد: پس علی را چرا نام نبردید؟

فرمود: «شما سؤال از مردم کردید نه از خودم». یعنی او خود من و جان من است.
بدون شک معنای خود بودن این نیست که همه احکام ظاهری بر این وحدت حمل شود زیرا در
این صورت باید علی (ع) پیامبر باشد وهمچنین ازدواج او با صدیقه طاهره نادرست خواهر
بود بلکه منظور، وحدت از جهات معنوی و ماورائی است و همچنین وحدت در مرحله تبلیغ و
دعوت و نشر دین و رساندن پیام الهی است. از همان آیه مبارکه می توان استفاده کرد
که دعوت شدگان يعنی آن چهار تن پاک در دعوت و ادعای مورد نظر که مستوجب مباهله شده
است، با حضرت رسول (ص)  شریکند و لذا لفظ
کاذبین به صیغه جمع در مورد آنان بر فرض ادعای خصم، صادق است.

و بر همین اساس در فرستادن سوره ی براءت و تبلیغ آن به اهل مکه، دستور الهی بر
تعیین آن حضرت نازل شد. این قضیه نیز از وقایعی است که مورخین شیعه و سنی بر آن
اتفاق دارند.

داستان برائت از مشرکین

رسول اکرم (ص) با مشرکین قریش پیمان متارکه جنگ و عدم تعرض به مسافران از دو
طرف داشتند که بعضی از مشرکین این پیمان را شکستند و بعلاوه رفتار نا مناسبی در
مسجد الحرام در حال طواف داشتند که آیات اول سوره توبه، پایان پیمانها با ضرب
الاجل چهار ماهه را اعلام کرد و همچنین مشرکان را از ورود به مسجد و طواف ممانعت
نمود.

رسول اکرم (ص) آیات اول سوره توبه را به ابوبکر که آن سال امیر حاجیان بود
سپرد تا بر مشرکان بخواند و به آنها چهار ماه مهلت دهد که تا پایان پیمان بتوانند
تصمیم مناسبی بگیرند. ابوبکر در میان راه بود که جبرئیل امین (ع) بر رسول خدا (ص)
نازل شد و دستور الهی آورد که این اعلامیه وحی خداوند است و از قبیل اعلامیه های
معمولی حکومتی نیست و وحی را تنها تو یا کسی که از تو باشد حق دارد به مردم اعلام
کند. تعبیر وحی طبق بعضی روایات سنی و شیعه چنین است: «انه لایؤدی عنک الا انت او
رجل منک» تبلیغ رسالت را کسی نمی تواند بعهده بگیرد بجز شخص خودت یا مردی که از تو
باشد.

رسول اکرم (ص) پیرو این فرمان الهی، علی (ع)را خواست و او را مامور باز پس
گرفتن ماموریت تبلیغ از ابوبکر نمود علی (ع)سوار بر شتر مخصوص پیامبر روانه شد.
ابوبکر در میان راه صدای شتر پیامبر را شنید. سراسیمه روی را برگرداند.
امیرالمؤمنین (ع)مأموریت را به او ابلاغ فرمود. او بخدمت پیامبر (ص) رسید و با
نگرانی پرسید: آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ فرمود: نه، ولی وحی آمده است که
فرمانهای الهی را نباید کسی بجز خودم یا آنکه از خودم هست ابلاغ کند.

این حادثه بسیار گویا است و بنظر میرسد که این نصب و عزل اتفاقی نبوده است
بلکه مطلب بسیار مهمی به جامعه مسلمین گوشزد نموده که این رسالت امتداد دارد و
امتداد آن تنها در شخص امیرالمؤمنین علی (ع) است و تنها کسی است که می تواند
جانشین رسول اکرم (ص) و خلیفه ی او باشد.

پیامبر خدا (ص) گذشته از مواردی که علناً تصریح بخلافت و ولایت آن حضرت نموده
با چنین صحنه هائی عملاً نشان داد که تنها او می تواند حامل رسالت و پیامهای الهی
باشد و همچنین اعلام کرد که این نصب به دلخواه او نیست بلکه دستور و حکم الهی است.

و نظیر این حادثه بسیار است. حاکم نیشابوری از علما و محدثین بزرگ اهل سنت، در
مستدرک خود نقل کرده و گفته است که این حدیث صحیح و معتبر است که رسول اکرم (ص) به
اهل طائف فرمود: «… والذی نفسی بیده لتقیمنّ الصلاة و لتؤتنّ الزکوة اولأ بعثن
علیکم رجلاً منّی او کنفسی…» – قسم بخدائی که جان من در قبضه قدرت اوست، اگر
نماز بر پا ندارید زکات مال را نپردازید، کسی را بر شما می فرستم که از خودم یا
مانند خودم هست…

روای می گوید: مردم پنداشتند ابوبکر یا عمر منظور او است. آن حضرت دست
امیرالمؤمنین علی (ع)را گرفت و فرمود: این.

آیه ولایت

و در شان نزول آیه ولایت : « انما ولیکم الله و سوله والذین آمنوا الذّین
یقیمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون« مفسران شیعه و سنی اتفاق کرده اند که
در مورد آن حضرت نازل شد در آن موقع که انگشتر خود را در حال رکوع به سائل داد.
نکته جالب، مطلبی است که در روایت ابوذر آمده است می گوید: پس از این قضیه رسول
خدا (ص) دست به دعا بر داشت و به همان دعای حضرت موسی (ع) در مورد هارون که از
خداوند خواست او را شریک نبوتش قرار دهد، دعا کرد و از خداوند خواست که علی (ع)را
شریک نبوت قرار دهد و در پی این دعا آیه ولایت نازل شد و این مطلب را اعلام کرد که
گر چه نبوت بتو ختم می شود ولی ولایت باقی است و ولی مؤمنین پس از تو، علی (ع)می
باشد.

سخن گفتن درباره هر جنبه از جنبه های شخصیت والای مولای متقیان مشکل است. او
کسی است که دشمنان، فضائلش را از روی کینه و دوستان از روی ترس پنهان داشتند و در
عین حال کتابها و جوامع، آکنده از ذکر فضائل و مناقب آن حضرت است. همان به که لب
فرو بندیم و طومار را بپیچیم که:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست          که
تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

(اِنَّما ولِیُکُمُ اللهُ وَ رَسوُلُهُ وَ الَّذینَ امَنُو اَلَذّینَ
یُقیمُونَ الصَّلوة و یُؤتُونَ الزَکوة وَ هُم راکِعُون)

(فقط زمامدار و صاحب اختیار شما خدا و پیغمبرش و آن مؤمنان هستند که نماز بپا
دارند و در حال رکوع به مستمندان زکات میدهد، باتفاق جمیع مفسران عامه و خاصه مراد
از این آیه حضرت امیرالمؤمنین علیّ (ع)است.)