شناخت خداوند

آیت الله العظمی منتظری

درسهائی از نهج البلاغه

شناخت خداوند

موضوع بحث، بررسی خطبه ی 186 از نهج البلاغه با شرح محمد عبده یا خطبه 228 با
شرح مرحوم فیض الاسلام می باشد. در این خطبه، حضرت امیر (ع) درباره ی شناخت خداوند
و صفات و افعال باریتعالی بحث کرده است که در قسمتهای گذشته، مطالبی را در این
رابطه بیان نمودیم.

در بحث گذشته، فرمایشات حضرت پیرامون این مطلب دور می زد که خداوند همانگونه
که قادر است موجودات را از کتم عدم به عرصه وجود بیاورد، بی گمان قدرت دارد که این
موجودات را پس از پیدایش، متلاشی سازد و از بین ببرد «یومÏ
تبدل و الارض غیر الارض ÝVºuq»yJ¡¡9$#ur 7M»­ƒÈqôÜtB ¾ÏmÏYŠÏJu‹Î/»[1] و
در پایان بحث به اینجا منتهی شد که خداوند نابود کننده ی اشیاء و موجودات است  پس از پیدایش آنها تا جائی که هستِ آنها نیست
گردد و مانند طوماری که نوشته ها را در هم می پیچد، تمام زمین و آسمان و افلاک و
کهکشانها و سیارات در هم پیچیده شوند بنحوی که گویا وجودی در اصل نداشته اند «tPöqtƒ “ÈqôÜtR uä!$yJ¡¡9$# Çc‘sܟ2 Èe@ÉfÅb¡9$# É=çGà6ù=Ï9 »[2]. و
اکنون به دنباله بحث:

«ولیس فناء
الدنیا بعد ابتدائها بأعجب من انشائها و اختراعها».

و نابودی
دنیا پس از ایجاد و آفرینش آن، شگفت تر از ایجاد آن از عدم و پدیدار شدنش نمی
باشد.

نابودی جهان

ممکن است
کسی اشکال و اعتراض کند که چگونه خداوند، این عالم را فانی و نابود می سازد؟ باید
توجه داشت که این سئوال در مورد فنای آسمانها و زمین و ستارگان و خورشید جا دارد و
گرنه متلاشی شدن و فناء انسانها و حیوانات و درختان، یک امر محسوسی است که همه آن
را مشاهده می کنیم، و اگر اشکالی باشد در مورد فنای کل طبیعت است.

ثانیاً:
حضرت در پاسخ چنین اشکالی می فرمایند: نابودی و ویرانی جهان آفرینش، هرگز دشوارتر
و سخت تر از ایجاد و ابداع آن نیست و آن خدائی که می تواند جهان ماده را از عدم،
ایجاد و خلقت نماید، می تواند آن را نابود و متلاشی سازد، همچنان که می تواند
دگربار آن را به حالت اولیه باز گرداند.

البته همان
گونه که گفتیم: این اشکال از نظر علم امروز حل شده است زیرا ثبت شده که در همین
نور افشانی خورشید، ذرات آن است که جدا می شود و روزی ممکن است این انرژی پایان
پذیرد و خورشید از نور افشانی باز بماند.

در این جمله
ی حضرت، نکته ای وجود دارد و آن عبارت است از اینکه حضرت درباره ی موجودات عالم
مادّه، لفظ «دنیا» را به کار برده است. دنیا در لغت بمعنای پست و منحط است.

دنیا را که
جزئی از عالم است، به این جهت دنیا به آن می گویند که نازلترین عوالم وجود می
باشد. بدن ما تا در دنیا و عالم ماده است از حیث وجود، منحط است و لذا با مردن،
فانی و متلاشی می شود و از بین می رود ولی وقتی نفس ناطقه ما -آن چیزی که شخصیت ما
به آن است- از این علم ماده به عالم برزخ و علم آخرت منتقل شود، آنجا دیگر دنیا و
انحطاط وجودی نیست. بدن ما دنیا است اما روح ما جزء دنیای فانیه نیست که متلاشی
شود و از بین برود. «žcÎ)ur u‘#¤$!$# notÅzFy$# }‘Îgs9 ãb#uqu‹ptø:$#
»[3]
و همانا دار آخرت، همه اش حیات و زندگی است. پس «فنا شدن» و مفقود شدن که در عبارت
حضرت، آمده است، فقط مربوط به دنیا و عالم مادّه می باشد.

شگفتی
آفرینش

«و کیف ولو
اجتمع جمیع حیوانها من طیرها و بهائمها».

چگونه! و
حال آنکه اگر اجتماع کنند تمام جانداران و زندگان دنیا از پرندگان و چهار پایان…

در اینجا،
حضرت مثالی برای آفرینش می زنند و شگفتی آفرینش و خلقت را در پیدایش پشه ای کوچک،
به مثال می آورند تا برای همگان روشن شود که ابداع و اختراع موجودات چقدر مشکل و
دشوار است.

جالب اینجا
است که حضرت از آن همه موجودات بزرگ و شگفت انگیز عالم ماده، سخنی بمیان نمی آورند
و تنها خلقت یک پشه یا مگس را به رخ جهانیان می کشند تا ثابت شود که از بین بردن
جهان، هرگز مشکل تر از آفرینش آن نیست. البته بحث در مشکل و مشکل تر یا آسان و
آسان تر برای تقریب اذهان است و گرنه برای خدای متعال فرق نمی کند، چه یک مگس را ایجاد
نماید و چه تمام عوالم وجود را و چه یک پشه را از بین ببرد یا تمام آسمانها و زمین
را.

حضرت می
فرماید: اگر تمام جانداران و حیوانات- که انسان هم یکی از آنها است- دست بدست هم
دهند، هرگز نمی توانند بدون استفاده از مواد و ذرات عالم، یک پشه ی ناتوان را
ایجاد کنند و بی گمان در برابر خلقت یک پشه ی کوچک، چاره ای جز اظهار عجز و
ناتوانی ندارند.

ممکن است
کسی از تخم مرغ، مرغی را به وجود آورد ولی اوّلاً – آن تخم مرغ مخلوق خدا است و
ثانیاً – آن شرایطی که بتوان تخم مرغی را به مرغ مبدل کرد از حرارت و اکسیژن هوا و
دیگر شرایط،نیز همه مخلوق خداوند است. ولی ابداع و اختراع یک موجود و آن را از کتم
عدم به عرصه ی وجود آوردن، بدون استفاده از مواد جهان برای هیچ کس ممکن نیست.

بهائم: جمع بهیمه
است و آن را به این دلیل بهیمه گفته اند که صداهای آنها برای ما مبهم است.

«و ما کان
من مُراحها و سائمها».

و آنچه را
شبها به طویله باز می گردانند و آنچه از حیوانات که در بیابان ها می چرند.

در ضمن
شمردن جانداران، حضرت اشاره می کنند به حیواناتی که در آغل و طویله مشغول استراحت
شده اند و همچنین حیواناتی که برای چریدن به صحرا و بیابان برده می شوند.

مُراح: هم
اسم مفعول و هم اسم مکان از کلمه «اراح» است. هنگامی که شترها و دیگر حیوانات اهلی
را برای استراحت به طویله باز می گردانند، می گویند: «أرحتُ الابل» یعنی شترها را
آسایش دادم و به آغل برای استراحت آوردم. اسم مفعول این واژه «مُراح» می باشد یعنی
شتری ( یا حیوان اهلی دیگری) که در خوابگاه برای استراحت آورده شده است. و همچنین
به محل استراحت و خوابگاه نیز «مُراح» می گویند زیرا اسم مکان مزیدفیه بر وزن اسم
مفعول است. بنابراین کلمه «مراح» را هم می توان بجای اسم مفعول و هم به جای اسم
مکان بکار برد.

سائم: سام،
سوماً و سُواماً: خرج الی المرعی. یعنی گوسفند یا هر حیوان دیگری به سوی چراگاه
روانه سد. و سائم، حیوانی است که به چرا رفته است.

«و أصناف
أسناخها و أجناسها».

و انواع و
اقسام گوناگون آن حیوانات و جانداران…

حضرت، در
این جمله به تمام تیره ها و جنس ها و انواع مختلف جانداران اشاره فرموده اند. نوع
و سنخ به یک معنی است و اما «جنس» در اصطلاح منطق به معنای عامّی است که زیر آن
انواع است مانند حیوان که جنس است برای انسان و شتر و …

و زیر هر
نوع، اصناف است مانند انسان که اصناف سیاه و سفید و مرد و زن دارد ولی در لغت، جنس
بمعنای منطقی آن نیست.

بنابراین
ممکن است مراد از اجناس – در اینجا- همان اسناخ باشد و عطف، عطف تفسیری باشد یعنی
همه اصناف هر نوع از انسان و شتر و …

«و متبلّدة
أممها و أکیاسها»

و آن دسته
از ملتها که کودنند و آن دسته که زیرک و با ذکاوتند.

متبلّدة:
بلادت یعنی کودنی و کم ذهنی، در صورتی که نقیض آن اکیاس جمع کیّس بمعنای فّطِن و
زیرک می باشد.

امم: جمع
امّت بمعنای ملّت و گروه و دسته است.

می گویند
معمولاً انسان هائی که در مناطق معتدل زندگی می کنند، باهوش ترند از آنها که در
منطقه های بسیار گرم یا بسیار سرد به سر می برند. همچنین که برخی دیگر از شرایط
جوّی از قبیل رطوبت و خشکی نیز در بلادت و زیرکی نقش دارند.

«علی احداث
بعوضة ما قدرت علی احداثها»

(تمام این
جانداران اگر اجتماع کنند) بر ایجاد پشّه ای، نمی توانند آن را ایجاد نمایند.

اگر تمام
حیوانات از پرندگان و چرندگان و درندگان و تمام انسانها چه باهوش ها و چه کودن ها
و خلاصه همه ی جانداران عالم، بخواهند یک پشه ی ناتوان کوچک را – بدون استفاده از
شرایط موجود که همه اش مخلوق خداوند است – از کتم عدم ایجاد کنند، بر آن ناتوان و
عاجز خواهند بود.

«و لا عرفت
کیف السبیل الی ایجادها».

و نخواهند
دانست که چکونه است راه رسیدن به آفرینش آن.

ناتوانی
موجودات

آری! این
همه سلاطین و مقتدرین و جبّاران روزگار با هر چه نیرو و توان دارند و با استفاده
از تمام فیزیکدانان و شیمیدانان و دانشمندان مختلف و با بهره گیری از دیگر
جانداران عالم وجود، نه تنها نمی توانند پشه ای ریز و ناتوان را ایجاد کنند که حتی
نمی دانند راه رسیدن به این آفرینش چیست و چگونه ممکن است به آفرینش دست یابند!

همانگونه که
مکرر گفته ایم: انسان و حیوانات در عالم ماده هیچ فعالیتی جز حرکت ندارند. یعنی از
آنها هیچ کاری جز حرکت بر نمی آید؛ آن بنائی که ساختمان را با آن همه زیبائی و
ظرافت می سازد، خیال نشود که این بنا و معمار، ساختمان را از کتم عدم به عرصه وجود
آورده، بلکه او کاری جز حرکت و جابجائی انجام نداده است. کار آن معمار منحصر  می شود در اینکه آهن، گچ، سیمان، آجر و سایر
مصالح ساختمانی را که خداوند آفریده است، از جائی به جائی دیگر انتقال دهد و روی
هم بچیند و با همان اعضای بدنش که خداوند آفریده است، در حرکت و جابجائی آن مصالح
فعالیت کرده تا به آن شکل و ریخت در آورده است.

مخترعی که
هواپیما را اختراع می کند، او نیز کاری جز حرکت انجام نداده است، زیرا آهن و
آلومینیوم و سایر مواد اولیه ای که در ساختن هواپیما به کار می رود، در قالبهای
مخصوصی می ریزد و با فکر خدادادیش آنها را به این صورت کنار هم می گذارد.

آن کسی که
جوجه کشی نیز می کند، کاری جز حرکت انجام نمی دهد؛ او تخم مرغ ها را که مخلوق خدا
است، در مکانی که آنجا نیز مخلوق آفریدگار است، با شرایط و حرارت خاصی که آن نیز
جزئی از آفرینش است، می گذارد و پس از گذشت زمان، تخم مرغ ها مبدل به جوجه می
شوند. پس خالق این جوجه ها، آن شخص نمی باشد بلکه خدا است و آهن انسان، کاری جز
حرکت نداشته است.

«و لتحیرت
عقولها فی علم ذلک وتاهت»

و خردهاشان
در دانستن آن، حیران و سرگردان خواهد شد.

هر چه در
آفرینش پشه مطالعه می کنند، عقلشان بجائی نخواهد رسید چرا که آفرینش این پشه ریز
از فیل هم مهمتر است برای اینکه بیشتر اعضا و جوارح فیل را به اضافه ی دو بال
دارد. همین پشه ی ریز دارای مغزی است که خداوند در آن مغز بسیار ریز، هوش قرار
داده تا بتواند منافع خود را تشخیص دهد. مثال خونی که زیر پوست شما است، یکی از
مواد غذائی بسیار با ارزش برای پشه است، لذا با دقت خودش مسامات بدن را پیدا می
کند و تلمبه اش را در پوست وارد می کند که خونها را از بدن بکشد.

خلاصه حضرت
می فرماید: تمام عقول و خردهای انسانها و حیوانات سرگردان اند در آفرینش شگفت این
حشره ریز و ناتوان و نمی توانند بدانند که چه ریزه کاریهائی با چه دقت در آن به
کار رفته است.

تاه یتیه:
بمعنای تحیر و سرگردانی است. و عطف آن بر تحیّرت عطف تفسیری است.

«و عجزت
قواها و تناهت».

و نیروهاشان
عاجز و مانده می شوند.

هر چه این
دانشمندان وقت بیشتری را برای بدست آوردن راه رسیدن به آفرینش پشه، صرف کنند و
زحمت افزونتری را در این زمینه بکشند، نه تنها نتیجه ای برای آنها حاصل نمی شود که
تمام نیروها و قواشان نیز خسته و مانده می گردد و به بن بست می رسد.

«و رجعت
خاسئة حسیرة»

و با خستگی
و خواری از تصمیم خود باز می گردند.

آن موجودات
بی شماری که برای آفرینش پشه گرد هم جمع شده اند، پس از رنج فراوان، در نهایت
خستگی و با حالی زار و پریشان، با ذلتی افزون ازنقشه ی خود دست بر می دارند و نسبت
به تصمیمی که در مورد آفرینش پشه گرفته اند، نادم و پشیمان شده و اظهار ناتوانی و
عجز در برابر خلقت می کنند.

حسیر: یعنی
خسته و حسر بمعنای خستگی است.

«عارفة
بأنها مقهورة»

در حالی که
همه آگاهند به اینکه مقهور اراده ی حق هستند.

مقهور اراده
ی حق

همه ی
موجودات، مقهور و مسخر اراده ی پروردگارند. بزرگترین شخصیت ها و نیرومند ترین
جباران روزگار در برابر اراده ی خداوند، کوچکترین فعالیت و حرکتی نمی توانند داشته
باشند. نمرود با آن همه جبروت و قدرت مادی که ادّعای الوهیّت! می کرد، در برابر
پشه کوچک و ناتوانی چنان بیچاره شد که آن پشه او را از پای در آورد و نمرود با
تمام نیروهای کمکی که داشت، نتوانست خود را از دست پشه رها سازد.

راجع به
توان و نیروی فوق العاده پشه، نوشته اند که یکی از سلاطین وقتی می خواست دشمنانش
را شکنجه کند، دستور می داد آنها را برهنه کنند و در جائی که پشه ها جمع شده بودند
بیاندازند. پشه ها آنقدر او را نیش می زدند تا از بین می رفت.

شاعری به
همین مناسبت چنین می گوید:

لا تستخفنَّ
الفتی بعداوة        ابداً و ان کان العدوّ
و ضئیلا

ان القذی
یؤذی العیون قلیلة            ولربّما جرح
البعوض الفیلا

دشمن را هر
چند که ضعیف و ناتوان باشد، کوچک مشمار زیرا خاشاکی که در چشم می رود هر چند کوچک
باشد، چشم را بسیار اذیت می کند همچنان که پشه با آن همه ریزی، ممکن است فیل با آن
ضخامت و بزرگی را آزار دهد و زخمی سازد.

پشه چو پر
شد بزند پیل را                با همه تندی و صلابت که او است

بنابراین
نباید پشه را نادیده گرفت که هر چند کوچک باشد؛ اگر از سوی پروردگار مأموریت یافت،
نمرود با آن عظمت را از پای در می آورد. شاعر عرب می گوید:

لاتحقرن
صغیراً فی عداوته               انّ البعوضة
تُدمی مقلهة الاسد

دشمن را
هرگز در دشمنیش کوچک مشمار، چه یک پشه‌ي ناتوان، چشم شیر ژيان را زخمی می سازد.

«مقرة
بالعجز غن انشائها»

اعتراف به
ناتوانی در ایجاد پشه دارند.

در حالی که
تمام نیروهای بسیج شده، در نتیجه کارهایشان اعتراف خواهند کرد که مقهور اراده ی حق
اند، همچنان اقرار و اعتراف می نمایند که از آفریدن و ایجاد کردن آن پشه ی ناتوان،
عاجز و ناتوانند.

«مذعنة
بالضّعف عن افنائها»

و اقرار می
کنند که برای از بین بردن آن نیزضعیف اند.

اینان نه
تنها توان ایجاد پشه ای را ندارند که در از بین بردن آن نیز بضعیف اند. حضرت
نفرموده است ناتوانند زیرا انسان با وسایلی می تواند آن را از خود براند یا از بین
ببرد ولی ضعیف و کم توان است یعنی اگر وسیله ای نداشته باشد، نمی تواند آن را از
بین ببرد. این پشه ی کوچک دارای دو بال است که بمحض احساس خطر، ازمیدان فرار می
کند و خود را از مرگ نجات می دهد، ولی همین که احساس آرامش کرد، باز ممکن است باز
گردد و اذیت و آزار خود را از سر گیرد. خلاصه بزرگترین سلاطین و رؤسای جمهور اگر
گرفتار پشه ای شدند، قدرت نمائی هایشان هیچ تأثیری نخواهد داشت چرا که در برابر
این مخلوق ریز پروردگار درمانده و ضعیف اند.

ادامه دارد

 



[1] –  سوره ی زمر – آیه
67