امام صادق (ع) از دیدگاه دیگران

امام صادق (ع) از دیدگاه دیگران

 

12 تیرماه امسال
مصادف است با سالروز شهادت ششمین اختر تابناک ولایت و امامت، حضرت امام جعفر صادق (ع).

گرچه این امام
بزرگوار، دوران زندگی خود را، چه در عهد امویان و چه در عهد عبّاسیان به سختی و
دشواری گذراند و همواره ناظر فروریختن مصیبت ها و بلاها بر سر یاران و پیروان و
خویشان خود بود ولی با این همان چندسال بهروزی و خوش اقبالی که از احتضار و مرگ
حکومت امویان تا به رشد رسیدن حکومت عباسیان، ادامه داشت، فرصتی طلائی برای امام
بدست آمد که برای بازگشائی درهای مکتب افتخارآفرین اسلام محمدی قیام کند و مردم را
به وظایف خویش آگاه سازد و احکام و دستورهای الهی را پخش و نشر نماید و علوم آل
بیت را به همگان برساند. و این آوازۀ بلندی که امام ششم (ع) در نزد بیگانگان نیز
دارند، نتیجه همین چند سال است که تا اندازه ای آزادی داشتند و توانستند قطره ای
از دریای بیکران علم و دانش خود را به دیگران افاضه نمایند و لذا رواست که سخنان
دیگران را دربارۀ امام صادق (ع) بازگو نمائیم چه ما که افتخار انتساب و محبّت به
خاندان عصمت و طهارت داریم، امام صادق (ع) را مانند دیگر امامان و پیشوایان مذهب،
معصوم و مبرا از هر عیب و نقص می‌دانیم و معتقدیم آنان مانند جدّ بزرگوارشان
پیامبر بزرگ اسلام (ص) از سوی خداوند به این منصب الهی، منصوب شده اند و آنان- بی‌گمان-
شایسته ترین انسانها برای نگهداری دین و بافضیلت ترین بندگان حق اند.

باز هم برای چندمین
بار، تاریخ تاریک را زیر سئوال می‌بریم که چرا رویدادهای دوران امام صادق (ع) را
آنچنان که هست برای ما بازگو نمی‌کند و تحت تأثیر بازیهای سیاسی قدرتمندان غاصب،
در مسیرهای منحرف قرار می‌گیرد و راه های ناهموار را برای دورشدن از حقایق مکتب
اهل بیت پیش می‌گیرد و بجای اینکه نسلها در آینه او بنگرند، او در آینۀ دیگران می‌نگرد
و در نتیجه امانت و حقیقت خود را از دست می‌دهد. وگرنه چرا تاریخ نگاران- جز عدۀ
معدودی- درباره برخی شخصیتهای بی‌ارزش قلم فرسائی می‌کنند ولی شرح حال امام صادق (ع)
را که هر بخش آن کتابی مستقل است، نادیده می‌گیرند و تاریخ نویس بزرگی مانند «ابن
کثیر» به همین بسنده می‌کند که در کتاب تاریخ خود بنویسید: «در سال 148 هجری،
(امام) جعفر صادق از دنیا رفت!».

ولی علی رغم همۀ تعصب
ها و گروه گرائی ها و سکوت یا انحرافی که در تاریخ دیده می‌شود، بسیاری از
اندیشمندان اسلامی زندگی امام صادق (ع) را مورد بررسی قرار داده اند و با اینکه در
این بررسی ها بیشتر آنها راه احتیاط و کتمان حق را پیمودند و کمتر از مرزهای ترس و
گروه گرائی گذشتند، با این حال در مقام بیان فضیلت امام صادق (ع)، حقیقت های زیادی
را آشکار ساختند. پس چه بهتر که مقدمه را قطع کنیم و به سخنان برخی از آنان گوش
فرا دهیم:

* ابو
حنیفه گوید:

«فقیه تر از جعفربن
محمد نیافتم. هنگامی که منصور او را به اینجا آورد، مرا طلبید و به من گفت: ای
ابوحنیفه! مردم دلباختۀ جعفربن محمد شده اند. من از تو می‌خواهم سئوالهای دشواری
را برای او آماده کنی! من هم چهل سئوال مشکل را برای پرسش از او آماده ساختم. پس
از آن منصور به دنبال من فرستاد. من به «حیره» آمدم و بر او وارد شدم، دیدم جعفربن
محمد در طرف راست او نشسته است. هنگامی که به او نظاره کردم، آنچنان هیبت و جلال
جعفربن محمد مرا فراگرفت که هیچگاه از منصور چنین هیبتی نیافته بودم. بر او سلام
کردم، به من اشاره کرد، نشستم. از آن پس رو به ایشان نموده و عرض کرد: یا ابا
عبدالله! این ابوحنیفه است!

جعفر فرمود: آری!
(یعنی شناختم).

پس از آن منصور رو به
من کرد و گفت: ای ابوحنیفه آنچه سئوال داری از ابا عبدالله بپرس؟ من هم شروع به
پرسیدن کردم و او هر بار پاسخ می‌داد، می‌فرمود: شماها چنین می‌گوئید، اهل مدینه
چنان می‌گویند و ما چنین می‌گوئیم. خلاصه، گاهی با ما هم جواب بود و گاهی هم با
همه مخالفت می‌کرد تا اینکه تمام چهل سئوالی که آماده کرده بودم، تمام شد و او همه
را پاسخ گفت.

(آنگاه ابوحنیفه چنین
ادامه می‌دهد): و مگر ما روایت نکرده بودیم که اعلم مردم کسی است که به نظرهای
گوناگون مردم، آگاهی و اطلاع بیشتر دارد؟

(تذکره الحفّاظ ذهبی-
ج 1- ص 157)

* مالک بن
انس، رئیس مذهب مالکی چنین گوید:

«مدتی با جعفربن محمد
معاشرت داشتم؛ هرگز او را نیافتم مگر در یکی از سه حالت: یا نماز می‌خواند و یا
روزه‌دار بود و یا قرآن را تلاوت می‌کرد… او از علمای پارسائی بود که از خداوند
نمی‌ترسند».

(کتاب مالک نوشته
محمد ابوزهره ص 28)

«هیچ چشمی ندیده و
هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ انسانی خطور نکرده، افضل از جعفربن محمد الصادق از
نظر دانش و پارسائی و عبادت».

(کتاب توسّل و وسیله
ابن تیمیه- ص 52)

* ابن حجر
عسقلانی گوید:

«جعفربن محمدبن علی
بن الحسین بن علی بن ابی طالب، راستگوترین فقیهان است».

(تقریب التهذیب- ص
68)

* عمروبن
عبید از سران معتزله خطاب به امام گوید:

«مرگ بر آنان که
میراث شما را ربودند و با شما در دانش و فضیلت منازعه کردند».

(کتاب «الامام
الصادق» نوشته رمضان لاوند- ص 20)

* ابن حجر
هیثمی گوید:

مردم پیوسته از دانش
ها و علوم جعفرالصادق نقل کردند و به اطراف روانه شدند و شهرت او تمام آفاق را پر
کرد. امامان بزرگ مانند یحیی بن سعید و ابن جریح و مالک و سفیان ها و ابوحنیفه و
شعبه و ایوب سجستانی از او نقل کردند».

(الصّواعق المحرقه
ابن حجر- ص 120)

* ابونعیم
اصفهانی، احمدبن عبدالله گوید:

«جعفربن محمد، امام
به حق ناطق و کسی که رهبری و پیشوائی را به ارث برده است. جعفربن محمّد الصادق، به
پرستش و خضوع در دربار الهی روی آورد و عزلت و کناره گیری (از ریاست) را
برگزید…».

(حلیة الاولیا- ج 3-
ص 192)

* ابو خلکان
گوید:

«ابوعبدالله جعفر
فرزند محمدباقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین بن علی بن ابی طالب، یکی از
دوازده امام است، طبق عقیده شیعه امامیّه. او از مهتران و سادات اهل بیت بود. او
را صادق لقب دادند زیرا راستگوئی و فضیلت او مشهورتر از این است که یادآوری شود».

(وفیات الاعیان)

* ابوالفتح
محمدبن عبدالکریم شهرستانی گوید:

«جعفربن محمد الصادق
دارای دانشی بسیار و ادبی کامل و چشم پوشی ئی در دنیا و پارسائی و ورعی از تمام
شهوتها است. او مدّتی در مدینه اقامت گزید که به شیعیان و پیروان خودش درسهائی داد
و از اسرار نهان دانش‌ها بر آنها اضافه نمود، پس از آن وارد عراق شد و مدّتی هم در
آنجا سکونت داشت. او هرگز معترض ریاست نشد و نسبت به خلافت با کسی منازعه نداشت!!
و همانا کسی که در دریای شناخت غوطه ور است، هیچگاه در رود کوچکی غرق نمی‌شود و هر
که بر فراز حقیقت بالا رفت، از افتادن نمی‌هراسد».

(ملل و نحل- ج 1- ص
272)

* منصور
دوانیقی، سرسخت ترین دشمنان امام و قاتل آن حضرت، گوید:

«جعفر از کسانی است
که خداوند درباره او فرمود: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عباده» آری! او از
کسانی است که خداوند آنان را برگزید و از کسانی است که در خیرات، بر دیگران پیشی و
سبقت گرفت. و همانا هیچ اهل بیتی نیست مگر اینکه در بین آنان حدیث کننده ای باشد و
حدیث کنندۀ ما امروز جعفربن محمد است».

(تاریخ یعقوبی- ج 3-
ص 177 و مناقب ابن شهر آشوب ج 2- ص 302)

* ابن ابی
العوجاء گوید:

«این بشر نیست. اگر
در دنیا کسی باشد که هرگاه بخواهد روحانی و ملکوتی شود و هرگاه بخواهد از آن حالت
روحی به درآید، این است».

(الامام الصادق و
المذاهب الاربعه- ج 1- ص 54)

*
عبدالرحمن بسطامی گوید:

«دانشمندان بر در
خانۀ جعفربن محمد صف کشیدند و از چراغ درخشان انوارش، بر گزیدگان بهره گرفتند. او
به اسرار نهفته و دانشهای راستین سخن می‌گفت در حالی که بیش از هفت سال از عمرش
نمی‌گذشت».

(مناهج التوسل- ص
106)

* ابن
الجوزی، عبدالرحمن گوید:

«عبادت و نیایش
پروردگار، جعفربن محمد را از ریاست خواهی بازداشته بود».

(صفوه الصفوه- ج 2- ص
94)

* ابوبحرجاحظ
گوید:

«دانش وفقه جعفربن
محمد، سراسر گیتی را فرا گرفت. گفته شده است که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان
او بودند و همین بس است که شخصیّت والای علمی او را تأیید نماید».

(رسائل الجاحظ
سندوبی- ص 106)

* کمال
الدین، محمدبن طلحه شافعی گوید:

«جعفربن محمد از علما
و سادات اهل بیت است. او دارای دانشهائی بسیار، عبادتی پیوسته، اوراد و اذکاری
دائمی، زهدی روشن و تلاوت قرآنی متوالی است. معانی قرآن را دنبال می‌کند و از
دریای بی‌کرانش، گوهرهائی گرانبها استخراج می‌نماید و به شگفتیهایش پی می‌برد.

او همواره اوقات خود
را بر فرائض و واجبات تقسیم می‌کرد تا خویشتن را بر آنها محاسبه و بازخواست نماید.
دیدار وی انسان را به یاد آخرت می‌اندازد و استماع سخنانش زهد در دنیا را به انسان
عطا می‌کند، و پیروی از دستورها و اوامرش موجب بهشت می‌شود. نورنمایان در چهره اش
گواه است که او از سلالۀ پیامبر است و پاکی و نزاهت کردارش، شهادت می‌دهد که از
خاندان رسالت است».

* جمال
الدین، ابوالمحاسن گوید:

«جعفر صادق فرزند
محمدباقر؛ امام، سید، ابوعبدالله، هاشمی، علوی، حسینی و مدنی است. او را صابر و
فاضل و طاهر لقب بود ولی مشهورترین القابش، صادق است».

(النجوم الزاهره- ج
2- ص 8)

* آلوسی،
مفتی بغداد، گوید:

«این ابوحنیفه است که
از اهل سنّت می‌باشد، با بلیغ ترین و فصیحترین بیان اعلام می‌دارد: اگر آن دو سال
نبود، نعمان هلاک می‌شد. یعنی آن دو سال که در محضر امام جعفر صادق دانش آموخت».

(تحفه اثنی عشریه- ص
8)

* دکتر
احمد امین، نویسنده فجرالاسلام گوید:

«امام جعفر صادق،
بزرگترین شخصیتهای مذهبی تشیع در آن زمان بود بلکه شاید عظیمترین و والاترین
شخصیتهای شیعه در دوران های گوناگون باشد. و در یک کلام، امام جعفر از بزرگترین
شخصیتها در زمان خود و بعد از خود بود».

(الامام الصادق نوشته
اسد حیدر- ج 1- ص 62)

 

مؤمن کیست؟

امام صادق (ع):

اَلمُؤمِنُ مَنْ طاب
مَکْسَبُهُ، وَ حَسُنَتْ خَلیْقَتُهُ، وَ صَحَّتْ سَرِیرَتُهُ، وَ اَنْفَقَ الْفَضْلَ
مِنْ مالِهِ، وَ اَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ کَلامِهِ، وَ کَفیَ النّاسَ شَرَّهُ، وَ
اَنْصَفَ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ.

(اصول کافی- جلد 2 ص
235)

مؤمن کسی است که کسبش
حلال، اخلاقش نیکو و باطنش سالم باشد، زیادی اموالش را (در راه خداوند) انفاق
نموده و از سخن زیادی و بیهوده خودداری نماید، مردم را از شرّ خویش محفوظ داشته و
با انصاف با آنان رفتار نماید.