معیارهای گزینش

درس هايي از نهج البلاغه

معیارهای گزینش

قسمت اول

آیت الله العظمی منتظری

خطبه 229

{وَ مِن خُطبةٍ لَه (ع)}

{تَخْتَصُ بِذکرِ المَلاحِم:}

ألا بِأبِی و أمِی هم مِن عِدَّةٍ أَسمآؤُ هُم فی السَمآء معروفةٌ، وَ فِی الأرضِ
مَجهولةٌ، الافَتَوقَعوا ما یکون مِن إِدبار أمورِکُم، و أِنقطاعِ وُصَلِکُم، و
استعمالِ صِغارِکُم،

درسهائی از نهج البلاغه 

موضوع بحث، تفسیر خطبه 187 نهج البلاغه با شرح محمدعبده و یا خطبه 229، با شرح
فیض الاسلام می‌باشد.

«و من خطبه له (ع)تختصّ بذکر الملاحم»

از خطبه های حضرت امیر (ع) که مخصوص است به یادآوری ملاحم

فتنه های بزرگ

ملاحم، جمع ملحمه است بمعنای فتنه های بزرگ. شاید به این دلیل، فتنه های بزرگ
به آن می‌گویند که در فتنه‌ها و آشوب های بزرگ، مردم به ستیز و جنگ با هم برمی‌خیزند
و از این روی، گوشت با گوشت برخورد می‌کند. و معنای تحت اللفظی ملحمه هم، محل
برخورد گوشت ها با همدیگر است زیرا ملحمه اسم مکان است. در هر صورت، عرب فتنه ها و
آشوبهای بزرگ را ملحمه می‌نامد.

حضرت در این خطبه از فتنه های بزرگی که در آینده پیش خواهد آمد و مردم با آنها
مواجه خواهند شد، خبر می‌دهد. در پیش بینی آینده و خبر از حوادث و رویدادها دادن،
یا آن شخصی که از آینده خبر می‌دهد، علم غیب دارد و یا اینکه وقایع را ملاحظه و
بررسی کرده و با تیزبینی خود و خبره بودن در شرایط اجتماعی و سیاسی و با توجه به
روحیّه افراد، می‌تواند آیندۀ سیاسی اجتماعی آنها را پیش بینی کند چرا که نظام عالم،
نظام علّت و معلول است و نظام اجتماعی بشر هم نظام علّی و معلولی است، پس با بررسی
اوضاع حاضر اجتماعی، ممکن است، شخص خبیر به آن اوضاع، از آنچه بر سر مردم در آینده
می‌آید، تا اندازه ای مطّلع شود.

پیش بینی حوادث

در هر صورت، حضرت امیر (ع) بی‌گمان هم مسائل اجتماعی و روحیّه افراد را خوب
درک می‌کرد و هم از علم غیب برخوردار بود. البتّه علم غیب همانگونه که در آیۀ 56
از سورۀ نمل آمده است، مخصوص خداست، می‌فرماید:«قل لایعلم من فی السموات والارض
الغیب الا الله» و همچنین در آیه 59 سوره انعام می‌فرماید:«وعنده مفاتح الغیب
لایعلمها الاّهو»- و نزد خدا است کلیدهای غیب و جز او کسی آنها را ندارد. ولی
مقداری از علم غیب را خداوند به پیامبرش تعلیم کرده و پیامبر اکرم (ص) نیز به حضرت
علی (ع)تعلیم داده است. پس کسی اوّلا ً و بالذّات از علم غیب خبر ندارد چرا که
مختصّ خداوند است ولی اگر خداوند بخواهد مقداری از علم غیب را به پیامبرش تعلیم می‌دهد
که داده است و پیامبر هم به حضرت امیر (ع)تعلیم داده است و لذا در موارد زیادی از
خطبه ها و روایتهای حضرت مشاهده می‌کنیم که از آینده خبر می‌دهد، چه آینده ای
نزدیک و چه آینده ای دور که بدون شک آیندۀ دور نمی‌تواند معلول شرایط اجتماعی آن
زمان باشد. و همچنین دیگر امامان معصوم از مغیبّات خبر داده اند و در کتابها محفوظ
است.

«ألابأبی و أمّی، هم من عدّه اسماؤهم فی السّماء معروفه وفی الارض مجهوله»

آگاه باشید! پدر و مادرم فدای آنها باد (که در آینده می‌آیند) و نامهایشان در
آسمانها (و برای فرشتگان) شناخته شده است ولی در زمین نشناخته و مجهول است.

«بابی وامی» در کلام عرب زیاد آمده است و معنایش «فدای آنها باد پدر و مادرم»
می‌باشد که در اینجا یا فعل «فدیتُ» محذوف است و یا اسم مفعول «مفدیّ» و در صورت
اول معنای جمله چنین می‌شود: پدر و مادرم را فدای آنها کردم و در صورت دوم: پدر و
مادرم فدای آنها باد.

هم: مبتدای مؤخر است. بابی وامی: خبر مقدم که متعلق است به «مفدیّ» محذوف گویا
ترکیب جمله چنین می‌شود: «هم مفدیّون بأبی و أمی»- آنها محفوظ باشند و پدر و مادرم
فدایشان شوند.

آنها چه کسانی هستند که حضرت، پدر و مادرش را فدای آنها می‌کند؟

من عده: ممکن است «من» تبعیضیّه و ممکن است بیانیّه باشد. ابن ابی الحدید
معتزلی می‌گوید: شیعه امامیه معتقدند مراد حضرت از این اشخاص، یازده امامی هستند
که پس از حضرت می‌آیند، و ممکن است مراد «ابدال» باشند که شخصیتهای والائی هستند و
واسطه های فیض می‌باشند.

در هر صورت، حضرت می‌فرماید: پدر و مادرم فدای آنها باد که در آینده می‌آیند و
شخصیت آنان نزد کروبیّین و فرشتگان معروف و شناخته شده است ولی متأسفانه مردم دنیا
قدر آنها را نمی‌دانند و لذا در دنیا مجهول و شناخته نشده اند. و یا از این جهت،
در دنیا شناخته نشده اند که هنوز به دنیا نیامده اند و در آینده خواهند آمد.

ابن ابی الحدید می‌گوید: مبنای سیدرضی «ره» بر این بوده که قسمتهائی از خطبه
های حضرت امیر (ع)را نقل می‌کرده است و در این خطبه نیز، قسمت اوّل خطبه در نهج
البلاغه نقل نشده و بنا بقول ایشان، آن فراز از خطبه که قبل از این فراز آمده است،
مربوط می‌شده به مطالبی که حضرت درباره شیعیان فرموده است.

بنابراین قول، این احتمال تقویت می‌شود که مقصود حضرت، همان یازده امام معصوم
باشد که ائمه شیعیان می‌باشند. و بدون شک با اینکه عترت پیامبر بودند و پیامبر
اکرم (ص)بارها دربارۀ آنها وصیت و سفارش فرموده بود، معذلک مردم زمین قدر و
موقعیتشان را درک نکردند و آنها را نشناختند.

در روایت معتبری که شیعه و سنی نقل کرده اند و به تواتر رسیده است، پیامبر (ص)می‌فرماید
بدین مضمون: «انی اوشک ادّعی فأجیب و انی تارک فیکم الثقلین ان تمسکتم بهما لن
تضلّوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی»- نزدیک است که دعوت حق را لبیک گویم و همانا
در میان شما دو چیز سنگین و ارزش دار باقی می‌گذارم، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم
که اگر به این دو تمسّک جوئید، هرگز گمراه نخواهید شد. و با اینکه این سفارش را
کرارا ً از حضرت شنیده بودند، معذلک سیاستهای بنی امیه و بنی عباس که بزور بر مسند
صدارت مسلمین تکیه زده بودند، چنین اقتضا می‌کرد که عترت پیامبر را کنار بزنند و
متأسفانه بجز افراد معدودی، حتی برای فراگیری احکام الهی نیز به عترت پیامبر
مراجعه نمی‌کردند. زهی تأسف!!

«ألا فتوقعوا مایکون من ادبار امورکم»

هان! منتظر پیش آمدهائی باشید که زندگیتان را آشفته سازد و موقعیت هایتان به
شما پشت کند.

از بین رفتن وحدت

این امامان بزرگواری که پس از این می‌آیند، چون قدرشان مجهول است، لذا قدرت
بدست عدّه ای نااهل می‌افتد که با ائمه حق سروکاری نخواهند داشت، و آنوقت مردمی که
مقیّد به حق و حقیقت اند بیچاره و بدبخت می‌شوند و دنیا از آنها روی برمی‌گرداند.
گویا حضرت می‌خواهد بفرماید: امروز که من رهبر و پیشوای شمایم، شما دارای موقعیّت
اجتماعی خوبی هستید ولی در اثر پیدایش تفرقه و اختلاف میان شما و گسسته شدن پیوند
وحدت و اخوتتان، قدرت از دست شما گرفته خواهد شد و بدست افرادی مانند معاویه و
یزید و دیگر غاصبان خلافت خواهد افتاد، و آنگاه است که ریاست و قدرت از شما گرفته
می‌شود و به شما پشت می‌کند و زندگیتان آشفته می‌شود.

«وانقطاع وصلکم»

همبستگی و انسجام شما گسسته می‌شود

آری! امروز که شما دارای چنین محور وحدت و هماهنگی هستید، مانند ماهی که در آب
است و خبر از بی‌آبی ندارد، قدر رهبرتان را نمی‌شناسید و نسبت به او بی‌تفاوت
هستید، فردا که یک پلیدی مانند ابن ملجم، رهبر شما را به شهادت برساند، محور و
حافظ وحدت از دست شما می‌رود و آنگاه قدرت به دست دشمنان می‌افتد و دیگر راه چاره
ای جز صبر و یا سازش نخواهید داشت.

بی‌گمان پیروزی در هر جبهه ای ملول هماهنگی و انسجام افراد ملّت است، و همواره
همبستگی و هماهنگی نیاز به محوری دارد که حافظ این وحدت و هماهنگی باشد. مگر وحدت
کلمه و هماهنگی مردم مسلمان ایران نبود که گرداگرد محوری والا و رهبری قاطع جمع
شده بودند، و همین هماهنگی و اطاعت از رهبری، آنان را بر سخت ترین و قوی ترین رژیم
طاغوتی دوران، پیروز و غالب نمود بنابراین، از هم پاشیدن و از بین رفتن وحدت،
سریعترین و مهمترین عامل سقوط و اضمحلال ملّت است.

وصلکم: وصل بمعنای اتصال و همبستگی و انسجام است. «وُصَلَکم» نیز صحیح است که
جمع وصله می‌باشد و بهمان معنی است.

«واستعمال صغارکم»

و کهترانتان زمام امور را بدست خواهند گرفت.

بکارگیری آدمهای نالایق

کار بجائی می‌رسد که بجای افراد متین و باتجربه، افرادی کوچک- چه از نظر سنّی
و چه از نظر اجتماعی- سرکار نخواهند آمد و قدرت را بدست خواهند گرفت. ممکن است
مراد از «صغار» آدمهائی باشد که از نظر سنّی، عمرشان کم است و تجربه ندارند و سرد
و گرم دنیا را نچشیده اند و در نتیجه توان اداره کردن امور را ندارند و هم مراد از
«صغار» افراد بی‌شخصیت و نالایق و پست باشد که خودیّت و شخصیّت ندارند، متملّق و
بله قربان گو! هستند و خلاصه استانداران و فرمانداران و والیان افرادی باشند که
تسلیم محض سردمداران می‌باشند و مجری نیات پلید آن فاسدان هستند گرچه ممکن است از
نظر سنّی نیز، از عمر زیادی برخوردار باشند.

آری! آنانکه شخصیت روحی ندارند، صددرصد مطیع حاکم فاسق خواهند بود و هر چه او
بخواهد، منویاتش را بوسیله آنها اجرا خواهد کرد، این افراد «صغار» ند امّا نه صغار
بمعنای کوچک بودن از نظر سنّی بلکه صغار روحی و فکری هستند و شخصیتشان کوچک و حقیر
است.

اهمیت و ارزش انسان به این است که استقلال روحی و فکری داشته باشد و آنچه را
که عقل می‌پذیرد و مصلحت می‌داند، انجام دهد نه اینکه صددرصد مطیع شخصی فاسد باشد
و مجری منویات او. در هر صورت چه مقصود حضرت صغر سنّی باشد و یا صغر روحی این هر
دو برای جامعه، مصیبت اند اگر حکفرما باشند.

هشدار و تذکر

مسئولین امر همیشه باید توجه داشته باشند که اگر می‌خواهند افرادی را برای پست
های حسّاس بگمارند، و مسئولیتهای سیاسی، اجتماعی به آنها بدهند، باید پست های
سیاسی و اجتماعی را به افرادی کارکشته، سابقه دار و دارای مدیریّت و تخصّص واگذار
نمایند. مسئله تخصّص و مدیریت را کوچک نپندارید که خیلی مهم و سرنوشت ساز است. البته
اگر مدیریت بدون تعهد باشد زیانبار است ولی تعهّد تنها و بقول آقایان، حزب اللّهی
بودن به تنهائی هم دردی را دوا نمی‌کند. اگر چنانچه بخواهیم یک وزارت بهداری را یا
حتّی یک بیمارستان را اداره کنیم، باید وزیر و یا سرپرست آنجا، فردی باشد که هم در
شئون پزشکی آگاهی داشته باشد و هم دارای مدیریّت باشد. تازه در هر بخش از
بیمارستان باید پزشکهائی باتجربه و باتخصّص باشند، یک نفر حزب اللّهی صددرصد
متعهّد، اگر جرّاح قلب نباشد، هرگز نمی‌تواند بیماری را که نیاز به جرّاحی قلب
دارد مداوا نماید، لذا تخصّص و تجربه بی‌گمان لازم و واجب است. البته اگر آن شخص
متخصّص، تعهّدی لااقل در برابر کار خودش نداشته باشد و بخواهد کارشکنی کند و خلاصه
وظیفه شناس نباشد، ضررش بیش از منفعتش است و باید کنار گذارده شود و از آن طرف،
هماهنگونه که بارها تذکر داده ام، تعهّد و حزب اللّهی بودن به تنهائی هرگز دردی را
دوا نمی‌کند، چه در امور پزشکی و چه در امور اداری و اجتماعی و سیاسی مردم.

باید مسئولین امر در اینگونه موارد دقت بیشتری بعمل آورند و افرادی را پیدا
کنند که اگر هم صددرصد متعهد نباشند، لااقل در کار خودشان خیانت نکنند و وظیفه
شناس باشند و کار را خوب انجام دهند، همین اندازه کافی است. کسی که می‌خواهد جرّاح
مغز یا جرّاح قلب باشد، لازم نیست فقیه هم باشد! کافی است که خائن نباشد و کار
خودش را خوب انجام دهد. و از آن طرف اگر شخصی باشد، خیلی هم متعهّد و حزب اللّهی
ولی مدیریت نداشته باشد، بدرد کار نمی‌خورد و باید کار را به کاردان داد. و در این
مورد، هر چه پست بالاتر رود، مسئولیت مهم تر است. یعنی اگر شخصی می‌خواهد استاندار
باشد، باید هم متعهد باشد و هم کاردان و اگر شخصی را به وزارت می‌خواهند منصوب
کنند، باید عقل و تدبیرش خیلی زیاد باشد و دارای استعدادی لازم برای اداره یک
وزارت خانه. اگر فردی استعداد کمی دارد یا در زندگی بی‌تجربه است و یا قدرت تصمیم
گیری و مدیریّت ندارد، هرچند حزب اللّهی و متعهد باشد، نمی‌تواند در رأس یک وزارت
و یا حتی یک اداره قرار بگیرد.

در هر صورت، حزب اللّهی بودن بی‌مدیریّت، فایده ای ندارد و متخصّص کارشکن بی‌تعهّد
نیز بی‌ارزش است. پس باید افرادی که عقل و تجربه و استعداد کافی دارند و متعهّد
نیز می‌باشند سرکار بیایند نه آنانکه «صغار» هستند و بی‌شخصیّت و نوکر صفت.

می‌گویند: نادرشاه از بادمجان خیلی خوشش می‌آمد. روزی برایش غذای بادمجان
زیادی تهیه کردند و او هم بیش از اندازه خورد. و در هنگام خوردن، از آن غذا تعریف
می‌کرد. یکی از وزاریش که شاهد قضیه بود، دنبال هم تعریف می‌کرد و می‌گفت: بله،
قربان! واقعا ً بادمجان خیلی خوب است، عقل را زیاد می‌کند، استخوان را محکم می‌کند
وو… نادر هم بیشتر خوشش می‌آمد و می‌خورد. وقتی که غذا تمام شد و ساعتی چند
گذشت، در اثر پرخوری، معدۀ شاه بدرد آمد و ناله اش بلند شد. آن وزیر بله قربان گو
که دید شاه خیلی از بادمجان اذیت دیده فورا ً شروع به بدگوئی و ناسزا گفتن به
بادمجان کرد! نادرشاه عصبانی شد و گفت: چطور آن وقت اینقدر تعریف می‌کردی و حالا
بدگوئی می‌کنی؟ پاسخ داد: قربان! من نوکر حضرت والایم، نه نوکر بادمجان!! اگر حضرت
والا فرمودند، خوب است من تعریف می‌کنم و اگر فرمودند بد است، ناسزا می‌گویم!!!

بنابراین، نباید آنهائی که در رأس کارهای مهم و پست های حساس اجتماعی قرار می‌گیرند،
بله قربان گو باشند و از خود هیچ تصمیمی نتوانند بگیرند. باید دارای عقل و تدبیر و
شخصیت باشند، ضمن اینکه سابقه سنّی و تجربه ای هم حایز اهمیت است.

چرا حکومت ساسانیان شکست خورد؟

از یکی از بزرگان و حکما نقل می‌کنند که از او سؤال شد: ما بال انقراض دوله ساسان؟
چه شد که حکومت ساسانیان با آن عظمتی که داشت، در ایران شکست خورد؟ آن حکیم پاسخ
داد:

«لأنهم استعملوا أصاغر العمّال علی اعاظم الأعمال فلم یخرجوا من عهدتها و
استعملوا أعاظم العمّال علی اصاغر الأعمال فلم یعتنوا علیها»- دلیل شکست ساسانیان
این است که کارهای بزرگ را بدست افراد کوچک و بی‌تجربه و کم شخصیت سپردند و آنها
از عهدۀ چنان کارهای بزرگی برنیامدند (زیرا تجربه نداشتند، و مدیریتشان ضعیف بود)
و آدمهای بزرگ و باشخصیت را سرکارهای کوچک و کم ارزش واداشتند، و لذا آنها هم
اعتنا نکردند. بنابراین کارهای بزرگ و کارهای کوچک زمین ماندند و حکومت از هم
پاشید. «فعاد وفاقهم الی الشتات و نظامهم الی البتات»- کار را به غیر اهلش دادن
سبب شد که وحدت کلمه و هماهنگی آنان مبدّل به تفرقه و اختلاف شد و نظام اجتماعیشان
بهم خورد و از هم پاشید.

تعهّد و تخصص

حضرت علی (ع)در عهدنامۀ خود به مالک اشتر می‌نویسد:

«ثم انظر فی امور عمّالک… و توخّ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات
الصالحه و القدّم فی الاسلام المتقدمه…»

ای مالک! در امور افرادی که به کارهای حسّاس می‌گماری (مانند استانداران،
فرمانداران، قضات وو…) دقّت کن و از آنان افرادی را انتخاب کن که اهل تجربه و
کارکشته باشند و آدمهای باحیا و بزرگمنش باشند و مواظب باش که باید از خانواده
هائی انتخاب کنی که صالح و نیکوکارند و در اسلام سابقه و قدمت دارند.

ای مسئولین و دست اندرکاران! به این سخن بزرگ علی (ع)با دقّت گوش فرا دهید و آنها
را نه تنها بخوانید بلکه به مرحله اجرا بگذارید تا به سرنوشت ساسانیان دچار نشوید!

بنگرید! امام (ع)هم تجربه را ملاک قرار می‌دهند و هم سابقه اسلام داشتن و
تعهّد را. در انتخاب کارمندان بویژه آنها که در رأس امور قرار می‌گیرند و پستهای
کلیدی به آنها سپرده می‌شود، باید تعارف و روابط را کنار بگذارید و انسانهائی
باتجربه، با استعداد، مدیر و متعهّد را انتخاب کنید.

تنها روی تعهد پافشاری نکنید

در اینجا مناسب می‌بینم تذکری به جوانان پرشور و علاقه مند به انقلاب در
دانشگاه ها، وزارتخانه ها و کارخانه های کشور بدهم: شما که انجمن های اسلامی تشکیل
داده اید و می‌خواهید مراکزی که در آنها کار می‌کنید، بر اصول اسلام بگردد، به شما
توصیه می‌کنم که فقط حق را مورد توجه خود قرار دهید و در کار افرادی که با آنها
سروکار دارید خدشه نکنید. حزب اللّهی بودن تنها فایده ای ندارد، تخصص و مدیریت
خیلی مهم است. اگر چنانچه یک نفر متدیّن سرکار باشد و نتواند اداره کند، فاجعه
است. پس تنها روی تعهد پافشاری نکنید چرا که تعهّد باید باتجربه و کارکشتگی و
استعداد، هماهنگ باشد. ضمنا ً آن افرادی که در گذشته بی‌تفاوت بوده اند ولی امروز
واقعا ً علاقمند به انقلاب هستند و می‌خواهند خدمت کنند، اینها را از صحنه کنار
نزنید، ما امروز نیاز فراوان به نیروی متخصّص ماهر داریم. بچه ها در دانشگاه
اینقدر بی‌احترامی به استادان دانشگاه نکنند، ما در رشته های مختلف نیاز به
استادانی داریم که در سطح علمی بالائی باشند. استادان دانشگاه ها را برای یک سابقه
کوچک یا یک نقطه ضعفی که در پرونده هاشان است از دانشگاه نرانید، آیا می‌خواهید
استاد متخصص از آمریکا بیاوریم که هم متخصص است و هم جاسوس؟ آیا بهتر نیست از
متخصّصین و کارشناسان کشور خودمان استفاده شود؟! در هر صورت باید با دقّت سبک و سنگین
کنیم و اوضاع را بسنجیم، ما که بدون شک نیاز به استادان ماهر در رشته های گوناگون
دانشگاه داریم بنابراین اگر متخصصی 60%- مثلا ً- اسلامی است، بهتر است از یک
کارشناس آمریکائی یا انگلیسی وو…

بنابراین، مصلحت ها را در نظر بگیرید و اینقدر به افراد کاردان و باسواد پشت
نکنید، اگر کسی در رشته خودش خیانت نکند و وظیفه شناس باشد کافی است. ولی اگر یک
نفر متعهد و حزب اللّهی باشد ولی کاردان نباشد، کشور را به سوی سقوط سوق می‌دهد.

ببینید حضرت علی (ع)به اصحابش در وقتی که قدرت در دست آن بزرگوار است می‌فرماید:
انتظار بکشید روزگاری سخت که شکست بخورید و وحدت و انسجامتان از بین برود! چرا؟
برای اینکه کوچک ها و بی‌تجربه‌ها و بی‌شخصیت ها بر سر کار می‌آیند. بنابراین ما
نباید بدست خودمان افراد بی‌شخصیت و بی‌تجربه را بر سر کار بگماریم که خدای
نخواسته وحدتمان از بین برود.

ادامه دارد