رابطه­ ی ضروری بین انسان و دین

هدایت در قرآن

رابطۀ ضروری بین
انسان و دین (2)

آیت الله جوادی آملی

در چند شماره گذشته
مطالبی درباره فطری بودن اصول دین (توحید، نبوت و معاد) بیان شد که در ضمن آن مشخص
گردید: در جهان هستی هر موجودی که از قابلیت تکامل برخوردار باشد، دارای حرکت و
هدفی مشخص است و حرکت که خروج از قوّه به فعلیّت است چنانچه بسوی هدفی معین نباشد،
هرج و مرج پیش خواهد آمد.

حرکت بسوی کمال

انسان که یکی از
موجودات قابل تکامل این عالم است، از این قانون کلّی مستثنی نیست، و از اینرو
چنانچه نمی‌توان انسان را فاقد حرکت تکاملی در نظر گرفت، حرکت او را نیز نمی‌توان
از هدفی معیّن بی‌بهره دانست، چه اینکه اگر فاقد حرکت فرض شود، یا باید برای این
باشد که از آغاز دارای جمیع کمالات آفریده شده و یا از قابلیّت کمال بی‌بهره باشد،
در صورتی که هیچکدام درباره انسان، متصوّر نیست، یعنی نه از اوّل بطور کامل خلق
گردیده و نه کامل شدنش محال می‌باشد.

بنابراین انسان نیز
مانند دیگر موجودات متحرّک این جهان، موجودی است که پیوسته از نقص به کمال در حرکت
بوده و بین این نقص و کمال او رابطه است، و از این رابطه در قرآن کریم به طریق،
صراط و سبیل الله تعبیر شده است، چنانچه در سوره «نحل» در مورد زنبور عسل نیز از
آن به «سُبل ربّک» تعبیر شده است:

«§NèO ’Í?ä. `ÏB Èe@ä. ÏNºtyJ¨W9$# ’Å5è=ó™$$sù Ÿ@ç7ߙ Å7În/u‘ Wxä9èŒ 4 ßlãøƒs† .`ÏB $ygÏRqäÜç/ Ò>#uŽŸ° ì#Î=tFøƒ’C ¼çmçRºuqø9r& ÏmŠÏù Öä!$xÿÏ© Ĩ$¨Z=Ïj9 3 ¨bÎ) ’Îû y7Ï9ºsŒ ZptƒUy 5Qöqs)Ïj9 tbr㍩3xÿtGtƒ[1] – و سپس
(ای زنبورهای عسل) از میوه های شیرین تغذیه نمائید و راه پروردگارتان را به اطاعت
بپیمائید، آنگاه (که از شیره گلها مکیدید) از درونشان شربت شیرینی برنگهای گوناگون
بیرون آید که در آن شفا برای مردم باشد، در این کار نشانه قدرت الهی برای ژرف
اندیشان پدیدار است.

[ذَلَل و ذلول به
معنی آرام و رام بودن است زنبور عسل در طیّ راه خدا و سبیل الله کاملا ً مطیع و
آرام است و چنین نیست که سرکشی و سرپیچی از خود نشان دهد]

اسلام، راهنمای انسان
به سوی کمال است.

راهی هم که انسان را
از قوّه به فعلیّت می‌رساند، راه خدا است و بنابراین انسان نیز دارای سبیل الله
است، زیرا همانگونه که او با جمیع کمالات، چشم بدنیا نمی‌گشاید، تکامل او نیز محال
نمی‌باشد، پس برای تکامل او راهی وجود دارد و چنین نیست که از هر راهی که حرکت
نماید، به مقصدی که کمال است نائل گردد.

انسان مانند یک معدن
و یا بذر گیاه و درختی نیست که تحت تأثیر عوامل طبیعی پس از مدتی تبدیل به فلزی
گرانبها و یا گیاهی سرسبز و درختی تنومند گردد، بلکه موجودی متفکّر و اندیشمند و
آزاد است که کمال او در پرتو همین اندیشه صحیح و انتخاب آزاد و درست او است.

اگر انسان موجودی
متفکّر و انتخابگر است، پس بین او و تکامل، تنها یک رابطه فطری وجود دارد و آن
سبیل الله و اسلام است، زیرا اگر هر دین و مکتبی او را به کمال مطلوبش نائل گرداند
و میان کمال او و تمام آنها رابطه باشد، هرج و مرج پیش خواهد آمد، زیرا ادیان و
مکتبهای مختلف نقیض یکدیگرند و اگر یک مکتب و مکتب نقیض آن هر دو انسان را به کمال
مطلوب برساند، معنایش اینست که در عالم نظم و قانونی حاکم نیست و راهی مشخص برای
تکامل قرار داده نشده است، و انسان از هر راهی که حرکت نماید به مقصد و مقصود می‌رسد،
در صورتی که انسان همانگونه که ممکن نیست هم تشنۀ آب گوارا باشد و هم تشنه سمّ و
هر دو بتواند عطش او را فرو نشاند، مکتب ها و ادیان نقیض یکدیگر نیز نمی‌توانند
کمال او را تأمین نمایند پس طبعا ً بیش از یک دین و مکتب در عالم نخواهد بود که
بین انسان و آن دین و مکتب، رابطه تکاملی وجود داشته باشد و آن اسلام است.

علل پیدایش مکتب ها

علل و عواملی که باعث
پیدایش این ادیان و مکتبهای فراوان و گوناگون در عالم شده است می‌توان آنها را در
سه عامل زیر خلاصه کرد:

1-   
جهان بینی های مختلف.

2-   
کیفیّت استنباط و
برداشت از این جهان بینی ها.

3-   
انگیزه های مختلف در
تبیین احکام و قوانین.

برخی جهان بینی ها
متّکی به مبدأ است ولی معاد در آن مطرح نیست، صاحبان اینگونه جهان بینی ها معتقدند
که انسان پس از مرگ تبدیل به مواد طبیعی عالم شده و همه چیز با مردن او پایان می‌یابد
مانند عقیده مشرکان حجاز در عصر بعثت. و در بعضی جهان بینی ها، نه مبدأ وجود دارد
و نه معاد و پیروان آن ها می‌گویند: انسان از خاک برخاسته و دوباره خاک می‌شود و
دیگر هیچ. و در بعضی دیگر مبدأ و معاد بصورتها و اشکال مختلف و گوناگونی مطرح است،
و روشن است که احکام و قوانینی که در این مکتبها تبیین می‌گردد متناسب و هماهنگ با
جهان بینی خاص آن مکتب خواهد بود، گذشته از اینکه انگیزه ها در نحوه تدوین قانون
نقش دارند. در هر صورت هر جهان بینی و مکتبی، برای خود قوانین و موادی وضع می‌نماید
که بسود خویش یا گروه و یا کشوری خاص و احیانا ً جامعه بزرگ بشری باشد، و بر فرض
اینکه جهان بینی واحدی هم بر جهان حاکم می‌بود و به انگیزه واحدی نیز قوانین و
احکام و تبیین و تدوین می‌شد، کیفیّت استنباط و نحوۀ برداشت و تطبیق مصالح و
مفاسد، خود باعث پیدایش اختلاف می‌شد، زیرا انسان گاه دچار اشتباه و سهو و نسیان
می‌شود و در نتیجه، در برداشت و تطبیق اشتباه می‌نماید و بدین ترتیب است که ادیان
و مکتبها و قوانین مختلف و ضد و نقیض بوجود می‌آید و از سوئی انسان هم نمی‌توند با
تمام اینها رابطه تکاملی داشته باشد، زیرا اختلافات همیشه اختلافات در فروع نیست،
مثلا ً نظیر نماز احتیاط نیست که کسی بگوید می‌توان آن را نشسته و یا ایستاده
خواند که جزء امور احتیاطی و فروعات است، بلکه گاه اختلاف در مسائل اصولی و
زیربنائی است که رودر روی هم قرار دارند و از اینرو آنچه انسان را به مرحله کمال
انسانیت می‌رساند، اسلام است، و تمام انبیا برای رساندن اسلام به جامعه مبعوث شده
اند، و هر کس جز اسلام، دینی را برگزیند پذیرفته نیست« `tBur Æ÷tGö;tƒ uŽöxî ÄN»n=ó™M}$# $YYƒÏŠ `n=sù Ÿ@t6ø)ムçm÷YÏB.[2]
عقل که بمثابۀ چراغ است برای ارائه راه تکامل انسان کافی نیست بلکه اسلام که
آورنده اش پیامبران الهی اند راه تکامل و صراط مستقیم است چه اینکه هرگز کسی تنها
با چراغ به مقصد نمی‌رسد بلکه باید صراط مستقیمی وجود داشته باشد تا بتوان با چراغ
آن را پیمود، البته اگر از این چراغ هم محروم باشد، نمی‌تواند میان سامری و حضرت
موسی فرق بگذارد و بدام سامری خواهد افتاد.

فلسفه بعثت پیامبران

خداوند در سوره
«نساء» می‌فرماید: * !$¯RÎ) !$uZø‹ym÷rr& y7ø‹s9Î) !$yJx. !$uZø‹ym÷rr& 4’n<Î) 8yqçR z`¿Íh‹Î;¨Z9$#ur .`ÏB ¾Ínω÷èt/ 4 !$uZøŠym÷rr&ur #’n<Î) zOŠÏdºtö/Î) Ÿ@ŠÏè»yJó™Î)ur t,»ysó™Î)ur z>qà)÷ètƒur ÅÞ$t6ó™F{$#ur 4Ó|¤ŠÏãur z>q•ƒr&ur }§çRqãƒur tbr㍻ydur z`»uKø‹n=ߙur 4 $oY÷s?#uäur yŠ¼ãr#yŠ #Y‘qç/y—. Wxߙâ‘ur ô‰s% öNßg»oYóÁ|Ás% šø‹n=tã `ÏB ã@ö6s% Wxߙâ‘ur öN©9 öNßgóÁÝÁø)tR šø‹n=tã 4 zN¯=x.ur ª!$# 4Óy›qãB $VJŠÎ=ò6s?
.  Wxߙ•‘ tûïΎÅe³t6•B tûï͑ɋYãBur žxy¥Ï9 tbqä3tƒ Ĩ$¨Z=Ï9 ’n?tã «!$# 8p¤fãm y‰÷èt/ È@ߙ”9$# 4 tb%x.ur ª!$# #¹“ƒÍ•tã $VJŠÅ3ym[3] .- ما به
تو وحی نمودیم چنانچه به نوح و پیامبران پس از او وحی فرستادیم و به ابراهیم و
اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (بنی اسرائیل) و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و
سلیمان وحی نمودیم و به داود زبور دادیم و (همچنین وحی نمودیم به) پیامبرانی که
داستان آنها را برای تو قبلا ً بیان کردیم و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان
نکرده ایم و همانا خداوند با موسی سخن گفت. پیامبرانی که بشارت دهنده، و بیم دهنده
بودند تا برای مردم بعد از این پیامبران بر خداوند حجتی باقی نماند (و بر همه آنان
اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حکیم است.

در آیات مزبور خداوند
متعال پس از اینکه جریان بعثت تعدادی از پیامبران را تبیین می‌فرماید، در پایان
فلسفه بعثت را به اینصورت بیان می‌نماید: «لِئَلاّ یَکونُ لَلناسِ عَلی اللهَ حُجّةٌ
بَعدَ الرّسُلِ» و این استدلال برای ضرورت وحی و عدم کفایت عقل است. اگر سلسله
جلیله انبیاء مبعوث نمی‌شدند، مردم در روز قیامت احتجاج می‌نمودند که ما را بدون
راهنما در دنیا رها نمودی و ما خود نتوانستیم سبیل الله را تشخیص داده و بپیمائیم
و از اینرو به بیراهه روی و انحراف گرائیدیم. اگر عقل برای هدایت و راهنمائی بشر
کافی بود و اگر فکر و دانش می‌توانست مسئولیت راهبری انسان را بعهده گیرد، زمینه
چنین احتجاجی از میان می‌رفت و چنانچه احتجاج می‌کردند، خداوند در پاسخ به آنان می‌فرمود:
شما با وجود علم و عقل نیازی به راهنما نداشتید.

نیاز به پیامبران
ضروری است

بنابراین انسان برای
پیمودن سبیل ربّ و صراط مستقیم نیاز به پیامبران دارد و نیاز به کسی دارد که از
نظر جهان بینی و از نظر برداشت و استنباط و نیز از جهت تطبیق قوانین بر آن جهان
بینی دچار اشتباه و خطا نشود و انگیزه‌های غیر خدائی در او راه نیابد تا در نتیجه
بتواند بشر را به صراط مستقیم هدایت و رهبری نماید. و این نیاز، ضروری و لازم است.

جهان بینی واقع
گرایانه

در کتاب ارزشمند
«الغارات» که تقریبا ً یک قرن پیش از نهج البلاغه نوشته شده است و بسیاری از خطبه
ها و سخنان حکمت آمیز حضرت امیرمؤمنان (ع)در آن آمده است، جریانی نقل شده است که
می‌تواند نشانۀ گویائی از یک چنان رهبری که جامعه انسانی به آن نیازمند بوده و
انگیزۀ غیر خدائی در او راه ندارد باشد.

صاحب «الغارات» می‌نویسد:
زنی بهنگام تقسیم بیت المال بحضور حضرت امیرمؤمنان (ع)برای گرفتن سهمیه خویش،
رسید. وقتی سهم خود را دریافت نمود، متوجه شد که حضرت بین او و دیگر زنان فرقی
نگذاشته است، با ناراحتی به امام عرضه داشت: ای امیرمؤمنان! من زنی از نژاد عرب و
از قبیله شما هستم! چرا بین من و دیگر زنان تفاوت نگذاشتی و به من به اندازه
دیگران از بیت المال دادی؟ حضرت مقداری خاک از زمین برداشته و فرمود: «من بین اجزاء
این خاکها فرقی نمی‌بینم، همۀ ما از خاک آفریده شده ایم و از این رو بین ما تفاوتی
نیست و اگر امتیازی باشد، ملاک امتیاز چیز دیگری است که آنهم عامل امتیاز در بیت
المال نمی‌باشد و من در قرآن نگریسته ام و فرقی میان فرزندان اسماعیل با فرزندان
اسحاق ندیده ام با اینکه این دو، از دو نژاد و قبیله و دارای دو زبان مختلف اند».

بدون تردید هنگامی که
جهان بینی و برداشت و استنباط اینگونه واقع گرایانه انجام گیرد، هیچگونه اختلافی پیش
نخواهد آمد ولی تمام مسأله از همین نقطه آغاز می‌گردد که جهان بینی های غلط و
برداشت های نادرست و یا انگیزه های ناروا در تبیین و تدوین قانون، وسیله اختلاف و
تعدّد مکتبها و ادیان مختلف می‌شود و هرکدام جمعی از انسانها را طی قرنها بدنبال
خویش کشانده و به گمراهی و ضلالت دچارشان می‌سازند، و چنانچه می‌بینیم همه آنهائی
که منشأ این اختلافات شده و یا آنهائی که از ایشان پیروی نموده اند مردمانی عاقل
بوده اند ولی عقل نتوانسته است آنان را به صراط مستقیم و سبیل الله رهنمون گردد و
از پیامبر بی‌نیازشان سازد بویژه هنگامی که جامعه در سطح بسیار پائینی از نظر رشد
و آگاهی علمی قرار گرفته باشد که در آن صورت تبلیغات گمراه گرایانه تأثیر بیشتری
خواهد داشت.

قرآن کریم در این
رابطه می‌فرماید: 3“yŠ$tRur ãböqtãöÏù ’Îû ¾ÏmÏBöqs% tA$s% ÉQöqs)»tƒ }§øŠs9r& ’Í< à7ù=ãB uŽóÇÏB Ínɋ»ydur ㍻yg÷RF{$# “̍øgrB `ÏB ûÓÉLóss? ( Ÿxsùr& tbrçŽÅÇö7è? . ôQr& O$tRr& ׎öyz ô`ÏiB #x‹»yd “Ï%©!$# uqèd ×ûüÎgtB Ÿwur ߊ%s3tƒ ßûüÎ7ム.
Iwöqn=sù u’Å+ø9é& Ïmø‹n=tã ×ou‘Èqó™r& `ÏiB A=ydsŒ ÷rr& uä!%y` çmyètB èpx6Í´¯»n=yJø9$# šúüÏRΎtIø)ãB. £#y‚tGó™$$sù ¼çmtBöqs% çnqãã$sÛr’sù 4 öNßg¯RÎ) (#qçR%x. $YBöqs% tûüÉ)Å¡»sù.[4]
فرعون در میان قومش (علیه موسی به تبلیغات پرداخت) و با آواز بلند گفت: ای مردم!
آیا کشور (با عظمت) مصر از من نیست؟ و این نهرها از زیر قصر من جاری نیست؟ آیا
(عزت و جلال مرا) نمی‌بینید؟ آیا من (برای سلطنت و رهبری) از این مردی که از
خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی‌تواند فصیح سخن گوید، برتر نیستم؟! اگر راست
می‌گوید چرا دستبندهای طلا به او داده نشده است؟ یا اینکه چرا فرشتگان همراه او
نیامده اند (تا گفتارش را تأیید نمایند)؟ او (فرعون) قوم خودش را تحمیق کرد و کوچک
شمرد و در نتیجه از وی اطاعت نمودند و همانا آنان گروه فاسقین و تبهکارانند.

عقل به تنهائی کافی
نیست

بنابراین عقل برای
رهبری بشر کافی نیست، بلکه پیامبران بایست سبیل الله را به مردم ارائه دهند و مردم
در پرتو چراغ عقل و خرد آن را از راههای انحرافی که شیّادان و منحرفان به انسانها
می‌نمایانند، تشخیص دهند. انسان هم بطور فطری همین صراط مستقیم را می‌جوید. ولی
اجمالا ً می‌داند که مبدأ و معادی وجود دارد امّا چه کند که آن مبدأ از وی راضی
شود و در قیامت روسفید محشور گردد؟ عقل آنرا نمی‌فهمد، لذا باید پیامبران بیایند و
این مطالب را به او بگویند و گرنه عقل یک سلسله خطوط و اصول کلی را درک می‌نماید
که در مقام عمل پیاده نمی‌شود. این است که در آیه شریفه می‌فرماید: انبیاء آمده
اند تا خداوند حجت بالغه اش را بر مردم تمام نماید و مردم چنین حجتی در برابر
خداوند نداشته باشند.

پس فطری بودن دین از
نظر مقام ثبوت، محرز و مسلّم است، چنانچه از نظر مقام اثبات جای تردید نیست که شکوفائی
فطرت نیاز به راهنمائی پیامبران دارد.

پیش از آنکه بحث را
در این زمینه به پایان ببریم، حدیثی را بعنوان دلیل و شاهدی دیگر بر فطری بودن دین
نقل می‌نمائیم.

نیاز فطری کودک به
خداوند

مرحوم صدوق «ره» از
صفحه 328 تا صفحه 331 کتاب توحید خویش را اختصاص به روایات فطرت داده است. از جمله
آن روایات، روایتی است که از پیامبراکرم (ص)نقل نموده است که ایشان فرمود:

«لا تَضربُوا اولادَکُم
علی بُکائِهِم فانَّ بُکاءَهُم اربَعَةَ اشْهُر شَهادَةُ انْ لااٍله الا الله و
اربعةَ اشهُرِ الصلوةُ عَلی النَّبی (ص) و اربَعَة اشهُرٍ الدُّعاءُ لِوالِدَیهِ»-
فرزندان خردسال خویش را به خاطر گریه کتک نزنید، چه اینکه چهارماه (اول کودکی)
گریه آنان شهادت به توحید است و چهار ماه دیگر صلوات بر رسولخدا (ص)است و چهار ماه
سوّم دعا و طلب مغفرت برای پدر و مادرشان می‌باشد.

این کودک که هنوز
مهمانی تازه وارد به جهان هستی بحساب می‌آید و چیزی را نیاموخته و نیندوخته است،
ولی همانگونه که از روایت بر می‌آید بطور فطری نیاز به مبدأیی که خواستهایش را
تأمین سازد، احساس می‌نماید امّا نمیداند که آن مبدأ کیست؟ آن کودکی حتی پدر و
مادر خویش را هم که همواره با او در تماس اند نمی‌شناسد، زیرا عقلا ً ممکن نیست
بتواند نیاز خویش را احساس نماید و برای رفع آن زاری کند ولی در جستجوی کسی است که
قدرت بر این کار دارد لذا گریه او شهادت و گواهی بر احساس فطری وی نسبت به چنان
مبدأ قادری است.

رفته رفته چهار ماه
نخست زندگی را پشت سر گذاشته و وارد چهار ماه دوّم می‌گردد ولی در این مرحله وجود
پدر و مادر را که با او سخن گفته و با محبّت وی را در آغوش می‌کشند، احساس می‌نماید
امّا نمی‌تواند آنان را از دیگران تشخیص دهد بلکه تنها آنها را بعنوان واسطه های
فیضی که نیازهای او را مرتفع می‌سازند می‌شناسد، و باین عنوان به آنان احساس محبت
می‌نماید، لذا در طی این چهارماه گریه اش صلوات و درود بر پیامبراکرم (ص) که واسطه
اعظم فیض الهی نسبت به بشر است می‌باشد.

و در چهارماه سوم که
پدر و مادر خویش را می‌شناسد، گریه او طلب مغفرت و دعا برای آنان است. مرحوم استاد
علامه طباطبائی رحمه الله علیه راجع به این روایت فرموده: این روایت لطیف ترین
روایات باب توحید است که گرایش فطری انسان را به خداوند بروشنی و وضوح نشان می‌دهد.

ادامه دارد

 



[1]
-سوره نحل -آيه 96