بررسی آیه میثاق

هدایت در قرآن

بررسی آیه میثاق

آیه الله جوادی آملی

 «øŒÎ)ur x‹s{r& y7•/u‘ .`ÏB ûÓÍ_t/ tPyŠ#uä `ÏB óOÏd͑qßgàß öNåktJ­ƒÍh‘èŒ öNèdy‰pkô­r&ur #’n?tã öNÍkŦàÿRr& àMó¡s9r& öNä3În/tÎ/ ( (#qä9$s% 4’n?t/ ¡ !$tRô‰Îgx© ¡ cr& (#qä9qà)s? tPöqtƒ ÏpyJ»uŠÉ)ø9$# $¯RÎ) $¨Zà2 ô`tã #x‹»yd tû,Î#Ïÿ»xî ÷rr& (#þqä9qà)s? !$oÿ©VÎ) x8sŽõ°r& $tRät!$t/#uä `ÏB ã@ö7s% $¨Zà2ur Zp­ƒÍh‘èŒ .`ÏiB öNÏdω÷èt/ ( $uZä3Î=ökçJsùr& $oÿÏ3 Ÿ@yèsù tbqè=ÏÜö7ßJø9$#[1]».

ای (پیامبر) به یاد
آور هنگامی که پروردگارت از صلب آدمی زادگان ذریه آنان را بر گرفت و آن ها را بر
خویشتن گواه ساخت و فرمود آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری گواهی می دهیم
برای این که در قیامت نگوئید ما از این مساله ( خداشناسی و توحید) غفلت داشتیم یا
نگوئید پدرانمان پیش از ما به شرک گرائیدند و ما هم که فرزندانی پس از آنان بودیم
(چاره ای جز پیروی از آن ها نداشتیم) آیا ما را به آن چه گرایش گران به باطل عمل
می کنند کیفر می نمائی؟

تفسیر آیه میثاق

آیات فوق از آیات
میثاق شمرده می شود و از این نظر که اخذ میثاق به همراه علت آن بیان شده است مشابه
آیه ای است که درباره خبر فاسق در سوره مبارکه حجرات وارد شده است: یا ایها الذین
آمنوا جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم
نادمین. ای کسانی که ایمان آورده اید چنان چه فاسقی خبری برایتان آورد درباره آن
تحقیق کنید تا مبادا از روی جهالت به جمعی آسیب برسانید و سپس آن چه از شما سر زده
است، پشیمان گردید.

چنان چه ملاحظه می
کنید در ایه فوق علت تحقیق از درستی و نادرستی خبر رسیده از سوی فاسق بیان شده
است، در آیه میثاق نیز علت میثاق به این صورت تبیین شده است که مشرکان در قیامت
نگویند، از خداشناسی و توحید بی خبر بوده و یا این که تربیت خانوادگی و محیط شرک
آلود اجتماعی! شرک به خدا را بر آنان تحمیل نموده است.

ضمنا از آیات یاد شده
دو مطلب زیر استفاده می شود:

1.               
تعلیل در آیه ،
عمومیت داشته و بنابراین اخذ میثاق مربوط به تمام انسان ها است چه این که اگر اخذ
میثاق از عده ای معین به عمل می آمد برای دیگران جای عذر در قیامت باقی می ماند و
این معنا با عمومیت تعلیل سازگار نیست.

2.               
گرفتن میثاق به صورتی
انجام پذیرفته که برای احدی جای ابهام باقی نماند تا در نتیجه بتواند در روز قیامت
بر خداوند احتجاج نماید.

بنابراین آیات مزبور
درباره میثاقی است که خداوند از بنی آدم درباره یکتائی و وحدانیت خویش گرفته است
ولی این میثاق چگونه و در کجا اخذ گردیده است هیچ گونه اشاره ای در آیه نشده است.

البته در بعضی از
روایات این خصوصیات به این صورت توضیح داده شده که گرفتن میثاق هنگامی به عمل آمده
که ذریه آدم از خود او یا از گل وی بیرون آمدند و آن گاه به آنان خطاب شد: الست
بربکم ، آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی پاسخ دادند «بلی شهدنا،» آری شهادت می
دهیم و سپس به صلب آدم بازگشتند.

ولی انطباق این
روایات بر آیات میثاق مشکل است، زیرا در آیه عبارت من ظهورهم آمده یعنی ذریه بنی آدم
در صورتی که روایات یاد شده به خارج شدن ذریه آدم از گل آدم یا از خود او اشاره
شده است و گذشته از آن در بعضی از این روایات راوی مجهول بوده و شناخته نشده است.
و آنگهی با آیه «اوتقولوا انما شرک اباونا من قبل..» انطباق پیدا نمی نماید، زیرا
اگر ذریه همان هائی باشند که از صلب حضرت آدم اخراج شدند ، دیگر نمی تواند بگویند
شرک ما به دلیل تبعیت از پدران بود چه این که در این صورت حضرت آدم پدر آن ها است
و او موحد و داعی به توحید بوده است نه مشرک و از طرفی دیگر بر او «اَب» اطلاق می
شود نه آباء بنابراین، روایات مزبور نه با صدر آیه سازگار است و نه با ذیل آیه و
نمی توان با تّکاء آن ها به تفسیر آیه پرداخت.

نفی عالم ذر

دلیلی عقلی نیز
برخلاف آن است مرحوم امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان می نویسد: محققین
این احتمال را که ذریه آدم به صورت ذرات بسیار ریزی از صلب آدم در آن روز خارج شده
باشند و خداوند از آن ها پیمان یکتا پرستی گرفته باشد قابل قبول ندانسته اند برای
این که تکلیف بر انسان زنده و عاقل و بالغ تعلق می گیرد و از ذرات ریز بی عقل
چگونه می توان تعهد گرفت.

دلیل دیگری که برای
ناموجه بودن احتمال فوق، وجود دارد این است که اگر اخذ میثاق به این منظور انجام
گرفته است تا فرزندان آدم در دنیا شرک به خداوند نورزند ، آن منظور در حقیقت
عملی  نشده است چرا که بسیاری از افراد
بشر، شرک را بر توحید انتخاب کرده و می نمایند.

ممکن است که در پاسخ
بگوید که مشرک شدن آن افراد به این دلیل است که از آن پیمان غفلت نموده اند چه بسا
انسان مساله ای را به فردی گوشزد می نماید و از گفتن آن هدف خاصی را دنبال می
نماید ولی آن فرد به کلی آن را فراموش نموده و آن هدف انجام نمی گیرد اما پاسخ
مزبور در این مورد صحیح به نظر نمی رسد برای این که اگر غفلت از آن پیمان عامل
گرایش آنان به شرک باشد باید در جریان تحقیقات و تلاش های علمی در مورد مساله
خداشناسی پیمان مزبور حداقل بیاید بعضی بیاید در صورتی که اگر بعضی از آنان هم
موحد می شوند به واسطه همان تحقیقات است نه این که آن میثاق را بیاد اورده باشند و
از سوئی بفرموده مرحوم طوسی در تبیان ، صحنه ها وخاطرات کم اهمیت ممکن است از یاد
انسان برود ولی صحنه های مهم برای همیشه در خاطرها باقی می ماند پس کدام خاطره مهم
تر از شهادت وحدانیت حضرت احدیت می باشد تا بتوان گفت جز موحدین بقیه افراد آن را
فراموش نموده اند؟

اگر چنین خیال شود که
انتقال از عالمی به عالم دیگر و مواجه شدن با مشکلات دنیا آن خاطره و تعهد را از
یاد بعضی برده است می گوئیم: چگونه انتقال از دنیا به عالم برزخ و سپس از آن جا به
قیامت و مشکلات و سکرات موت و برزخ و اهوال عظیم قیامت، انسان را از اعمالی که در
دنیا انجام داده غافل نمی سازد؟ قرآن کریم درباره بعضی از این افراد در قیامت می
فرماید:«و يوم يعضّ الظالم علي يديه بقول ياليتني اتّخذت مع الرسول سبيلاً. يا
ويلتي ليتني لم اتخذ فلاناً خليلا. لقد اضلني عن الذکر بعد ان جائني و کان الشيطان
للانسان خذولا »    

[2]

روزی که انسان ستمگر
پشت دست را به دندان گزیده و گوید ای کاش من در دنیا با پیامبر راه دوستی پیش می
گرفتم وای بر من کاش فلان ( کافر و فاسق) را دوست نمی گرفتم که دوستی او از پیروی
حق و قرآن که به من رسید مرا محروم و گمراه گردانید ؛ آری! دوستی شیطان برای انسان
مایه خذلان و گمراهی است و بدین ترتیب می بینیم انسان خاطرات دنیا را فراموش نمی
نماید.

شیخ طوسی می گوید:
اصحاب کهف پس از آن خواب طولانی تمام ان صحنه هائی که پیش از آن با آن رو به رو
بودند یادشان مانده بود ولی آن چه صحنه و میثاقی است که هر چه تلاش می نمایند به
یاد احدی نمی آید؟ و اگر آن طوری که احتمال داده اند درست باشد، باید شبهه تناسخ
قابل قبول باشد چه این که افراد معتقد به تناسخ می گویند انسان ها گرچه می میرند
ولی روح آن ها در پیکر دیگری به دنیا باز می گردد بنابراین انسان های عصر حاضر
همان انسان هائی هستند که در گذشته می زیستند و آن انسان های گذشته انسان های پیش
از خویش می باشند آن هائی که افراد صالح و شایسته بودند روحشان در پیکرهای دیگر در
زندگی جدید و در رفاه و خوشبختی است و کسانی که ناشایسته بوده اند در بازگشت مجدد
به دنیا در فقر و محرومیت به سر می برند تا از این راه به کیفر کردار خویش برسند!!

چنان چه می بینیم اگر
بپذیریم که روح انسان قبل از این زندگی، به عالم هستی قدم نهاده است و تعهد و
پیمان خداپرستی با خدای خویش بسته سپس از دنیا رفته و مجدداً تولدی دوباره یافته و
به جهان بازگشته است به نوعی تناسخ معتقد شده ایم.

بنابراین این تفسیر
که فرزندان آدم در آغاز خلقت آدم ابوالبشر به صورت ذراتی از گل آدم و یا از صلب او
بیرون آمده و خداوند به آن ها فرموده است: « الست بربکم قالوا بلی شهدنا » و سپس
به محل خویش بازگشتند به دلایل مختلفی که بر شمردیم قابل پذیرش نیست و اصلا عالمی
به نام عالم ذر وجود نداشته است آن چه آیه بر آن دلالت دارد این است که انسان
سابقه معرفت نسبت به خداوند متعال دارد که عبارت از همان راه فطرت است که سابق بر
جنبه دنیائی است.

تفسیری دیگر از آیه
میثاق

نظریه دوم در این
مورد این است که منظور از اخذ میثاق گرفتن پیمان و تعهد توحید در همین عالم است نه
عالم دیگر، خداوند متعال انسان ها را به گونه ای آفریده و این جهان هستی را به
طوری خلق فرموده که انسان هم از درون و هم با تماشای عالم می فهمد که برای این
جهان پهناور خالقی است که او رب العالمین است و انبیا هم از بیرون، آیت بودن نفس و
پدیده های عالم را تبیین نموده اند بنابراین در و دیوار جهان شهادت به توحید می
دهند: «و ما من شیی ءٍ الا یسبّح بحمده» ، به طوری که کسی نمی تواند برای انتخاب
شرک به جای توحید، عذرآورد و بگوید:« انا کنّا عن هذا غافلین» و یا بگوید: «انما
اشرک آباؤنا من قبل و کنّا ذریه من بعدهم».

در سوره حشر می
فرماید: «Ÿwur (#qçRqä3s? tûïÏ%©!$%x. (#qÝ¡nS ©!$# öNßg9|¡Sr’sù öNåk|¦àÿRr&4»[3]– نباشید
همانند آنان که خدا را از یاد بردند خداوند نیز خودشان را از یادشان برد.این گونه
افراد از مرحله شهود دورند و هیچ گاه به فکر خویشتن خویش نمی باشند و تمام تلاششان
در راه آباد کردن و ساختن دنیایشان می باشد زیرا خود را نشناخته اند تا برای خویش
ارزشی فراتر از مادیات معتقد باشند و با این که به فرموده قرآن کریم «قد تبین الرشد
من الغی» راه هدایت از راه ضلالت مشخص است راه گمراهی را انتخاب می نمایند.

شخصی به حضور امام
صادق (ع)رسیده و عرض کرد: اگر کسی با این همه وسائل گمراهی و گناه به بهشت راه
یافت، کار مهمی انجام داده و انسان موفقی است امام فرمود: بهشت رفتن هنر نیست جهنم
رفتن بدبختی می خواهد. تمام انبیا و اولیا امده اند برای ارائه راه بهشت و هدایت
انسان از درون، در و دیوار عالم نیز همه آیات الهی بوده و انسان را به سوی او فرا
می خوانند گناهی که از انسان سر می زند فورا در نامه عملش ثبت نمی گردد تا مگر
توبه نماید و به فرموده مرحوم علامه مجلسی رضوان الله علیه به هنگام مردن بدن
انسان از سوی پاها شروع به سرد شدن می نماید، تا باز برای انسان این فرصت باقی
باشد که در آخرین لحظات زندگی کلمه لا اله الا الله را بر زبان جاری نماید.

مساله دیگر رحمت
واسعه الهی است که او را با مواجه شدن با مشکلات، هشدار می دهد تا این که به یاد
خدا بیفتد و به او روی آورد، اگر کسی با این همه لطف و نشانه های هدایت به گمراهی
بگراید و به جهنم برود آیا جز شقاوت و بدبختی او چیز دیگری می تواند باشد؟

این نظریه را مرحوم
طوسی در تبیان آورده است در این نظریه من ذریتهم از نظر ادبی بدل از بنی آدم است
ولی این تفسیر که در عالم راه هدایت روشن است صحیح است اما استنباطش از آیه دشوار
می باشد زیرا واشهدهم علی انفسهم که در اقرار به ربوبیت، تعبیر به شهادت شده است
ناظر به آیات انفسی است و به آیات آفاقی کاری ندارد و لذا و اشهدهم آیاته و صنعه .
به جای آن نیامده است بلکه سند میثاق را خود آن ها قرار داده است یعنی آنان را بر
خویشتن خویش آگاه ساخت و سپس فرمود: الست بربکم آیا من پروردگار شما نیستم؟ قالوا
بلی شهدنا گفتند آری شهادت می دهیم، تو پروردگار ما می باشی؛ و به همین دلیل در
روایات وارد شده است «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» هر کس خود را بشناسد خدای خویش را
شناخته است.

ولی در برداشت مزبور
تنها توجه به آیات آفاقی شده است و این خود خلاف آن معنائی است که از «اشهدهم علی
انفسهم» به آن گونه که گفتیم استفاده می شود.

بعضی دیگر گفته اند:
فرشتگان شهادت دادند به ربوبیت حضرت احدیت نه بنی آدم و اشهد هم علی انفسهم ،
معنایش این است مرحوم طوسی می فرماید در آیه کلمه فرشته نیامده و چنین تفسیری خلاف
ظاهر آیه می باشد.

بنابراین تفاسیری که
تا کنون برای این آیه شریفه ذکر شده به جهات یاد شده قابل انطباق بر آن نیست و
باید دید تفسیر صحیح آیه چیست؟ و آیا انسان دارای دو بعد ملک و ملکوت است که جنبه
ملکوتی او شهادت به ربوبیت حضرت احدیت می دهد ولی جنبه ملکی او وی را از یاد
خداوند غافل می سازد یا خیر؟ این خود نیازمند به توضیح جداگانه است که در بحث
آینده انشاء الله مطرح خواهد شد.

 



[1]
. اعراف آیات 172-173