قطعنامه 425 شورای امنیت در لبنان به نفع کیست؟

قطعنامه 425 شورای
امنیت

در لبنان به نفع
کیست؟

درباره قطعنامه شماره
425 صادره از شورای امنیت سخن زیادی به میان می آید و موضع گیری های بسیاری برای
اجرای آن انجام می گیرد و آن را به عنوان وسیله نجات و راه آزادی جنوب لبنان و حتی
حل قضیه لبنان معرفی می کند بعضی ها نیز آن را این گونه تصویر می کنند که نه مانعی
در مقابل مقاومت علیه اسرائیل است و نه تاثیری بر ادامه نبرد با آن و هیچ صلح و
امنیتی را برای اسرائیل تضمین نمی کند.

در همین حال حمله
علیه موضع مخالف با این قطعنامه شدت می یابد و آن را عدم شناخت و یا کوتاه نظری
متهم می کنند حال این سوال مطرح میشود که این قطع نامه در چه جو سیاسی صادر شده و
چه چیزی مسبب موضع گیری های مختلف بین المللی یا محلی نسبت به آن می باشد؟ یا
محتوی این قطعنامه چیست و موضع گیری اسلام در مخالفت با آن بر چه بر اساسی است؟

جوّ سیاسی

بعد از جنگ رمضان در
سال 1973 میلادی که هم زمان با بستن شیرهای نفت کشورهای عربی به روی ایالات متحده
آمریکا و اروپای غربی و دیگر کشور های پشتیبان اسرائیل به وقوع پیوست، دولت آمریکا
متوجه شد که چه خطرهای بزرگ نظامی امنیت منطقه و امنیت دست پرورده اش اسراعیل را
بر اثر برقراری دشمنی و نبرد میان اعراب و اسرائیل تهدید می کند. و هم چنین آمریکا
متوجه شدت ضرر و زیانی شد که بر منافع اقتصادی خود و هم پیمانانش در اثر به کار
گیری حربه نفت در نبرد وارد می شود.

از این رو ایالات
متحده آمریکا بعد از مطلع شدن از این که هدف سادات از جنگیدن، در اصل یک هدف سیاسی
بوده است نه آزاد سازی زمین های اشغالی با زور اسلحه بلکه منظور از بین بردن حالت
رکود سیاسی است که بر قیه زمین های عربی اشغال شده حکم فرما است – حرکت سریعی در
جهت ایجاد یک راه حل مسالمت آمیز برای خاتمه دادن به اختلافات موجود انجام داد و
به دین منظور «سایروس  و انس» وزیر امور
خارجه وقت آمریکا می گوید:

رابطه متقابل میان
نفت اعراب و منافع استراتژیک و اقتصادی غرب صنعتی در برقراری آرامش در خاورمیانه و
بالا گرفتن شدت مسابقه بین ایالات متحده و شوروی در جهان سوم تاثیر آن بر امریکا
که می توان آن را با یک جنگ بزرگ پنجم میان اعراب و اسرائیل محاسبه کرد، موجب یک
تحول اساسی در گرایش ما جهت ایجاد حل مسالمت آمیز و دائم برای اختلاف ها می شود.

بر اساس این نظریه
فعالیت دولت آمریکا و ملاقات هایش با مسئولین و ملاقات هایش با مسئولین عرب بیشتر
شد به خصوص پس از موفقیت کیسینجر وزیر خارجه آمریکا در زمان ریاست نیکسون و جرالد
فورد در سیاست گام به گام که منتهی به امضای موافقنامه اول و دوم سینا شد که
توانست نیروها را در جبهه سینا از هم جدا و درگیری ها را متوقف کند و هم چنین
موافقت نامه اول و دوم سینا شد و توانست نیروها را در جبهه سینا از هم جدا و
درگیری ها را متوقف کند و هم چنین موافقت نامه آتش بس در جبهه بلندی های جولان را
به امضاء برساند.[1]

سپس دولت آمریکا در
زمان کارتر به سرعت اوضاع خاورمیانه را مطالعه کرده و هیئت های ویژه ای را برای
بررسی وضع، طرح و پیشنهادهای لازم تشکیل داده تا آن چه را که هنری کیسنجر شروع
کرده بود با گام هایی بلند تر و گسترده تر از آتش بس برای رسیدن به حل مسالمت آمیز
تکمیل نمایند و بر این برنامه فعالیتی فشرده و ملاقات های کارتر با روسای عرب و
مسئولین رژیم اشغالگر قدس ترتیب داد. و در اول اکتبر سال 1977 بیانیه مشترک آمریکا
و شوروی به عنوان دعوت به انعقاد کنفرانس در ژنو جهت ایجاد صلح در خاورمیانه صادر
شده و این به صورت یک اعتراف از ایالات متحده نسبت به نقش شوروی در رابطه با به
دست آوردن راه حل مسالمت آمیز در خاورمیانه تلقی میشود و نیز اقراری بود بر قدرت
شوروی در تاثیر گذاشتن بر مشکلات منطقه و بیان گر همکاری جهانی برای آن انهاء حالت
ناآرامی و حل مسئله درگیری موجود، زیرا این ناآرامی در صورت منفجر شدن می تواند
منطقه را به وضعیتی منجر کند که خطر روبرو شدن دو ابر قدرت را در پی داشته باشد.

ولی سادات که برای برقراری
یک راه حل مسالمت آمیز عجله فراوان داشت و شدیداً معتقد به توانائی آمریکا در حل
این مشکل بود نتوانست ظهور نتایج فعالیت های و ملاقات های انجام گرفته جهت انعقاد
کنفرانس ژنو متنظر بماند لذا دست به اقدام عجولانه ای زد که به بازی های تبلیغاتی
بیشتر شبیه بود. تا به گام های حساب شده معقول. و چیزی به دشمن داد که تصور آن را
هم در تمام عمرش و از اول تاسیس رژیم غاصبانه اش نمی کرد و آن این بود که چون
سادات برای هر گونه راه حل دست و پا می زد لذا در 19 نوامبر 1977 به شهر قدس رفته
و در «کنیست» دشمن سخنرانی کرد و بدین وسیله اولین اعتراف عملی مبنی بر به رسمیت
شناختن دولت اسرائیل را انجام داد و از تمام موانعی که میان رژیم با کشورهای منطقه
وجود داشت عبور کرد و هم چنین اولین گذشت علنی عربی از قضیه فلسسطین را به
ثبت  رساند و مشکل موجود را به سرزمین های
عربی اشغالی در سال 1967 و به حق ملت فلسطین در برقراری یک دولت خود مختار در
کرانه باختری و نواز غزه محصور کرد.

این اقدام نمایشی
خائنانه، سادات را در دام اسرائیل آمریکائی گرفتار کرد زیرا «مناخم بگین» مقدار
تنزل سادات از مواضع قبلی خود را درک کرد و متوجه عدم توانائی وی برای بازگشت به
مواضع قبلی و هم چنین میل شدیدش برای ایجاد راه حلی که بتواند توجیه سیاسی مناسبی
برای این اقدام او بوده و موقعیتش را در منطقه محفوظ نگه دارد و وی را در راس قدرت
باقی بگذارد، شد. در ضمن بگین متوجه حرص و اصرار آمریکا برای ایجاد یک حل و فصل
مسالمت آمیز شد لذا بیشتر در موضع اش محکم شده و شدیدا بر طرح ها اصرار ورزیده و
دنبال فرصتی برآمد تا از مزاحمت های مقاومت فلسطین رها شود و این تنها جبهه موجود
در جنوب لبنان را خاموش نماید.

در 11 مارس 1978 یک
عملیات چریکی در جاده حیفا تل آوو انجام گرفت که منجر به شهادت تعدادی از افراد
گروه چریکی کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از افراد دشمن شد و به دنبال آن مناخم
بگین سفرش را به واشنگتن جهت مذاکره با کارتر درباره راه حل های تسویه در
خاورمیانه عقب انداخت و طی نامه ای به کارتر نوشت: نیروهای دفاع اسرائیلی به طرف
جنوب لبنان حرکت خواهد کرد تا پایگاه های سازمان آزادی بخش فلسطین را منهدم سازد.

و این بار جواب
اسرائیل مانند بمباران های انتقامی معمولی که به دنبال هر عملیات چریکی انجام می
گرفت نبود زیرا دشمن با بیش از بیست هزار سرباز وارد جنوب لبنان شد و تا عمق 10-15
کیلومتری پیشروی کرد و حدود 640 کیلومتر مربع از خاک لبنان را اشغال نمود.

دشمن نمی توانست این
تعداد از نیروهایش را به راه انداخته و این مقدار زمین را اشغال کند مگر با
استفاده از جوّ سیاسی موجود در منطقه و اطمینان از موضع آمریکا و ناتوانی مصر برای
هر گونه تحرک نظامی بعد از سفر سادات به قدس و نیاز وی به همکاری اسرائیل و هم
چنین اطمینان اسرائیل از ناتوانی سوریه جهت بازسازی و به حرکت در آوردن جبهه
جولان.

هدف از این تهاجم
کاملا بر زبان رهبران دشمن آشکار بود زیرا بگین اعلام کرد که «دولت عبری به
فلسطینی ها اجازه نخواهد داد که از جنوب لبنان برای حمله به اسرائیل استفاده کنند.»

هم چنین رئیس ستاد
مشترک وقت اسرائیل «مردخای گور» اعلام کرد:

«حال که شورای امنیت
وضعیت را بررسی می کند چنین بر می آید که این یک مساله نظامی محض نیست بلکه مساله
ای سیاسی است و ما امیدواریم که هر توافق سیاسی انجام گرفته بتواند تمام جنوب
لبنان را شامل شده و جلوی فعالیت خراب کاران در تمام لبنان می گیرد.»

وی در سخنانش ادامه
داد:

«کشورش سعی می کند
توافق نامه ای بر همین اساس با دولت لبنان نیروهای راستگری لبنانی و نیروهای
بازدارنده عرب به امضا رساند و شکی نیست که توسط این سه عنصر و به خصوص سوری ها می
توان جلوی فعالیت خراب کاران را گرفت»!.

بدین ترتیب معلوم می
شود که هدف جلوگیری از فعالیت های چریکی (فدائی) در جنوب و رسیدن به توافق دولت و
میلیشیاهای مارونی و نیروهای بازدارنده برای خاموش کردن جبهه جنوب لبنان و کامل
نبودن کمربند امنیت اطراف فلسطین اشغالی می باشد و این هدف ، هم می تواند در خدمت
برنامه های مسالمت آمیز باشد که آمریکا از آن حمایت کرده و هم می تواند آمریکا را
نسبت به منبع ناآرامی در منطقه مطمئن سازد و کشورهای عربی را به سوی حرکت در راه
مسالمت آمیز سوق دهد. و از طرفی نیز نشان هنده این است که بگین توانسته است در
نامه خود رضایت کارتر را درباره حرکت دادن و تهاجم نیروهایش به جنوب لبنان بر این
اساس که نتیجه آن در خدمت فعالیت آمریکا خواهد بود جلب نماید. ولی غافل از این که
نگه داشتن نیروهای اسرائیل در جنوب لبنان مزاحم این فعالیت است زیرا بقای این
نیروها کشورهای عربی وابسته به آمریکا را در رودربایستی بر سر دوراهی قرار داده و
موجب باقی ماندن حالت ناآرامی خواهد شد و در نتیجه برنامه سازش با اسرائیل به
تعویق خواهد افتاد.

لذا ایالات متحده به
سرعت جهت وادار ساختن نیروهای اسرائیلی بر عقب نشینی وارد میدان شد بر این اساس که
حرکت نظامی اسرائیل باید تا کامل شدن حرکت سیاسی در شورای امنیت و صدور قطعنامه
425 متوقف شود زیرا این حرکت سیاسی می تواند همان هدفی را برای اسرائیل تامین کند
که در وارد شدنش به جنوب لبنان داشت و این مسئله توسط نیروهای بین المللی انجام
پذیر خواهد بود.

این یک سیاست کاملا
به نفع آمریکا است زیرا از طرفی اسرائیل با بازوی نظامی اش اوضاع را تغییر می دهد
و از طرفی آمریکا تلاش در جهت تثبیت این تغییر می کند آن هم با راه حل های سیاسی .
به این وسیله آمریکا بدون آن که موقعیت و نقش خود را در منطقه به مخاطره اندازد به
نتیجه مطلوب دست می یابد و روابطش نیز با کشورهای عربی محفوظ می ماند یعنی آمریکا
می تواند با قدرت نظامی اسرائیل به نتایج سیاسی مناسب برای منافع و برنامه های خود
و برای مصلحت و امنیت منافعش در منطقه برسد و خود را نیز به صورت کسی که بر
اسرائیل فشار می آورد تا از زمین های اشغالی عقب نشینی کند درآورد و این مسئله در
چگونگی برخورد آمریکا با تهاجم اسرائیل به لبنان در سال 1982 وسعی آن در به اجرا
گذاشتن تواقف نامه 17 سپتامبر به بهانه این که می خواهد عقب نشینی اسرائیل را از
لبنان تضمین کند، به وضوح دیده می شود.

در میان چنین جوّ
سیاسی ، قطعنامه 425 شورای امنیت صادر شد ، حال ببینیم موضوع کشورهای بزرگ و هم
چنین نیروهای محلی نسبت به این قطعنامه چیست؟

مواضع

قطعنامه 425 در 19
مارس 1978 یعنی چهار روز بعد از تهاجم اسرائیل در طی فقط چند جلسه از سوی شورای
امنیت صادر شد و قبل از برقراری آتش بس یک گروه از نیروهای بین المللی تشکیل و به
مناطق درگیری اعزام شدند و به این سان این قطعنامه به عنوان یکی از سریع ترین
قطعنامه ها در تاریخ ملل متحد چه از نظر صدور و چه از نظر اجرا  و تشکیل و اعزام نیروهای بین المللل به  شمار می رفته و این سرعت حاکی از یک توافق بین
المللی درباره آن و انطباق درباره آن و انطباق با خواسته آمریکا است.

موضع آمریکا

آمریکا کوشش زیادی
برای صدور این قطعنامه می نمود و سعی کرد نیورهای بین المللی با سرعت بیشتری تشکیل
گردد و آمادگی خود را برای در اختیار گذاشتن تعدادی از هواپیماهایش جهت انتقال
نیروهای بین المللی به جنوب لبنان اعلام نمود و بدین صورت در راستای عقب نشینی
نیروهای اسرائیلی و جایگزینی آن ها با نیروهای بین المللی عمل کرد.

این مواضع نشان دهنده
شدت تمایل و مصلحت آمریکا در صدور این قطعنامه و ارسال نیروهای بین الملل است زیرا
آمریکا می خواست عملیات تسویه ادامه یافته و تمام موانع از جلوی راهش برداشته شود
و این هدف را در مقدمه قطعنامه ملاحظه می کنیم که حاکی از این است که شورای امنیت
باور دارد که :

وضعیت فعلی مزاحم
تحقق یک صلح عادلانه در خاورمیانه است و عملیات تسویه پیشرفت نخواهد کرد مادامی که
جنوب لبنان میدان نبرد و مرکز فعالیت های چریکی است از این رو آمریکا از ضربه
اسرائیلی برای رسیدن به وضعیت مناسب جهت فعالیت خود در منطقه و برقراری امنیتی در
جنوب لبنان که به مصلحت اسرائیل باشد استفاده نمود.

برای اولین بار
آمریکا با چنین شدت عملی به راه افتاد و یک قطعنامه بین المللی را در چنین سطحی به
تصویب می رساند و رسیدن نیروهای پاسدار صلح جهت جایگزینی اسرائیلی ها تضمین می کند
و برای آن که همان نقشی را بازی کند که ارتش اسرائیل باید در جنوب انجام می داد
اقدام به ایجاد یک منطقه امن که مانع هر گونه فعالیت علیه اسرائیل باشد کرد.

پس در این صورت آمریکا
سعی کرده است تا امنیت اسرائیل را توسط نیروهای بین الملل تضمین کرده و دوستی
کشورهای عربی موید سیاست آمریکا را با عقب نشاندن ارتش اسرائیل به دست آورد و به
این وسیله از طریق تسویه تمام موانع را برطرف نموده حالت ناآرامی را از جنوب لبنان
زایل کرده و مقاومت فلسطین را از هر گونه تاثیر در روند قضایای سیاسی باز داشته
است زیرا توانسته است آن را به کار گیری آخرین سرزمینی که می توانست روی آن حرکت
کند در جنوب لبنان منع کند.

تمام موارد فوق
برنامه های تسویه را سرعت بخشیده که در نتیجه قضیه فلسطین را بعد از خلع سلاح
فلسطینیان به پایان رسانده و بسیاری از کشورها را از وحشت نجات داده. کشورهایی که
به خاطر وجود همان سلاح نسبت به ورود در عملیات تسویه و موافقت با آن تردید داشت.
ایالات متحده اگر چه در تصویب رساندن این قطعنامه موفق شد و توانست ارتش اسرائیل
را به عقب بکشد و نیروهای بین المللی را جایگزین کند لکن پس از آن، تلاش های خود
را برای اجرای قطعنامه و گسترش نیروهای بین المللی تا مرز لبنان دنبال نکرد. البته
علل زیر می تواند باعث عدم پیگیری قضیه توسط آمریکا باشد:

الف: بروز تحولاتی که
در اوضاع منطقه بعد از امضای موافقت نامه کمپ دیوید در 17 سپتامبر 1978 به وجود
آمد.

ب: ار بین رفتن جو
تفاهم بین المللی پس از شکست دعوت برای کنفرانس ژنو و نادیده گرفتن نقش شوروی توسط
آمریکا و دور نگهداشتن آن از برنامه صلح پس از امضای معاهده صلح میان مصر واسرائیل
، و عوض شدن کلی اوضاع سیاسی منقطه بر اثر موضع گیری کشورهای عربی مخالف کمپ
دیوید.

به علاوه وقوع یک
تحول دیگر که تاثیر بسیاری بر اوضاع سیاسی گذاشت باعث شد آمریکا مهم ترین مرکز
استراتژیک خود را در جنوب غرب آسیا و رکن اساسی سیاست نظامی اش در منطقه را به سبب
قیام انقلاب اسلامی در ایران از دست بدهد و آمریکا در اصرار برای به امضا رساندن
پیمان صلح میان و اسرائیل تشویق کند و علی رغم خطرهایی را که این پیمان نسبت به
نقش امریکا در منطقه دارد ، شکست بزرگ آمریکا در ایران را تا حدی جبران نماید.

پیروزی انقلاب اسلامی
در 22 بهمن 57 فوریه 1978 اثر بزرگی بر تجدید نظر در سیاست گذاری آمریکا در منطقه
گذاشت و بسیاری از موضع گیری های بین المللی و منطقه ای را تغییر داد (و این
تغییرات بر امکان پیاده کردن قطعنامه 425 تاثیر گذاشته است زیرا منافع ابر قدرت ها
و نیروهای منطقه ای و محلی در صورت اجرای این قطعنامه تغییر کرده است.

موضع شوروی

این قطعنامه نمی
توانست واقعیت پیدا کند مگر با عدم استفاده روس ها از حق وتو در شورای امنیت ، و
اکتفا کردن به رای ممتنع و این رای نه تنها مانع از صدور قطعنامه بوده بلکه به
عنوان برخورد مثبت با آن تلقی می شود، و تغییر این موضوع شوروی را شاید بتوان در
جوّ سیاسی موجود میان آمریکا و شوروی یافت، زیرا روس ها علی رغم و سفر سادات به
قدر هم چنان امید به برقراری کنفرانس ژنو تسته بودند که برای شوروی نقش تعیین
کننده داشت و جهت بحث در حل نزاع و همچنین اقراری به قدرت شوروی در منطقه بود. و
این موضع نسبت به قطعنامه، نشان دهنده تداوم همکاری میان دو ابر قدرت شرق و غرب برای
حل مسئله خاورمیانه و برطرف کردن نا آرامی در جنوب لبنان است! این ناآرامی می
توانست بر تمام منطقه منعکس شده و رویارویی میان دو ابر قدرت را به خاطر تعهداتشان
جهت کمک به هم پیمانشان شدت بخشد.

نماینده شوروی در
شورای امنیت درباره این همکاری ( میان شوروی و آمریکا) می گوید:

هیچ انگیزه ای برای
تاخیر در اجرای مصوبات شورای امنیت نیست و فشار آمریکا بر اسرائیل طبق یک تفاهم
میان واشنگتن و مسکو انجام گرفته است.

رای ممتنع شوروی نشان
دهنده موضوع اساسی روس ها در خودداری از نقش دادن به نیروهای بین المللی برای حل
هر مشکلی در جهان می باشد و هم چنین این رای دست آن ها را باز گذاشته تا در صورت
تغییر اوضاع منطقه در خلاف منافع خود و هم پیمانشان بتوانند وضع خود را تغییر داده
و از پرداخت سهمیه هزینه نیروهای بین المللی سر باز بزنند.

از طرفی عدم شرکت
چنین در رای گیری نشاندهنده عدم اعتقاد چین به ارزش نیروهای بین الملل در هر جای
جهان است. اما موضع انگلستان و فرانسه هیچ گونه اختلافی در محتوا و دیدشان نسبت به
این مسئله با مواضع امریکا ندارد.

موضع اسرائیل

موضع اسرائیل هیچ
گونه اختلافی با روش همیشگی اش در برخورد با مصوبات بین المللی ندارد و هم چنان
مطابق همان تفکر یهودیت سعی در استفاده نمودن از همه امتیازات در خدمت امنیت و
منافع خود می نماید. زیرا اسرائیل وارد جنوب لبنان نشد مگر برای پایان دادن به
فعالیت های چریکی و جلوگیری از هر گونه فعالیت نظامی علیه امنیت اسرائیل و تضعیف
موقعیت سیاسی فلسطین در جهان که از این ناحیه به دست می آید، آن هم از راه پایان
دادن به نیرویی که جهان را در مقابل این مسئله قرار داده و آن را وادار کند که
نسبت به خطرهایی که به سبب باقی ماندن حالت درگیری و نزاع به انگیزه نبودن راه حل
برای مشکل ملتی که از زمین محروم و با زور و ارعاب از سرزمین خود اخراج گشته و
اینک هیچ جایی در دنیا ندارد می تواند منافعش را در منطقه به خطر اندازد و عکس
العمل نشان دهد زیرا چگونه می تواند ملتی بدون کشور و بدون یک وجود سیاسی آرام
باشد؟

هم چنین هدف از حمله
اسرائیل این بود که برگۀ جنوب لبنان را در دست داشته باشد تا در فعالیت ها و
مذاکرات جاری از آن استفاده و موقعیت ها را به نفع خود نموده و بتواند بیشترین
امتیاز را به خصوص بعد از سقوط سادات در دام به دست آورد به علاوه آن که اسرائیل
سعی می کرد در اوضاع داخلی لبنان و مشکلات موجود در آن جا ایفای نقش نماید و
نیرویی به وجود آورد که در اوضاع سیاسی داخلی لبنان موثر بوده و به اسرائیل اجازه
دهد تا هر رژیم سیاسی که مطرح شود یا نیروهای داخلی بر آن تواقف کند را تحت کنترل
خود درآورد.

پس موضع اسرائیل نسبت
به مصوبات بین المللی که در خدمت منافع و اهداف توسعه طلبانه اش نباشد این است که
آن ها را به دیوار زده و بهانه ای برای توجیه کار خود می آورد و در بعضی از حالات
مصوبه را به گونه ای دیگر تفسیر می کند مانند قعطنامه 242 که بر اساس آن اسرائیل
باید از سرزمین های عربی که در ژوئن 1967 اشغال کرده است عقب نشینی کند ولی اسراعیل
مدعی شد که این قطعنامه دلالت بر عقب نشینی از تمام زمین های عربی نمی کند بلکه
منظور خارج شدنش از سرزمین های عربی یعنی بعضی از سرزمین های عربی است که در این
جا از بعضی اختلافاتی که در ترجمه قطعنامه به زبان های مختلف به وجود می آید
استفاده می کند؛ مانند «ال» تعریف در عربی است که در صورت بودن یا نبودن معنی را
کاملا عوض می کند.

گاهی نیز اسرائیل
نسبت به مصوبات بین المللی شرطهای غیر قابل اجرایی را مطرح و در نتیجه خود را در
برابر این مصوبات متعهد نمی داند و در همه این حالات اسرائیل بر تایید آمریکا تکیه
می کند زیرا آمریکا می تواند از هر گونه تنبیهی که شورای امنیت بخواهد علیه
اسرائیل را اجرا کند جلوگیری نماید. اما در برابر قطعنامه های بین المللی که بر
خلاف منافعش نیست برای اجرای آن اعلام آمادگی می کند و هر چه بتواند از کسانی
مصلحتی برای او در اجرای این مصوبه متعهد نمی داند و در همه این حالات اسرائیل بر
تایید آمریکا تکیه می کند زیرا آمریکا می تواند از هر گونه تنبیهی که شورای امنیت
بخواهد علیه اسرائیل اجرا کند جلوگیری نماید. اما در برابر قطعنامه های بین المللی
که بر خلاف منافعش نیست برای اجرای آن اعلام آمادگی می کند و هر چه بتواند از
کسانی که مصلحتی برای او در اجرای این مصوبه بهره گرفته تا کاملا مطمئن شود که از
هر نظر امنیت و منافع او محفوظ خواهد ماند.

بنابر آن چه گفته شد
موضع اسرائیل نسبت به قطعنامه 425 نیز از این چهارچوب خارج نمی شود، از طرفی
اسرائیل یک منطقه خلع سلاح شده ای را به دست آورد که در آن هیچ گونه فعالیتی علیه
امینت اسرائیل انجام نخواهد گرفت و نیروهای بین الملل در آن جا وظیفه حمایت از این
منطقه و جلوگیری از هر فعالیت مخالفین را به عهده گرفته اند و از طرفی اسرائیل
نیروهایش را از منطقه خارج نکرد مگر وقتی که مطمئن شد نیروهای سازمان ملل تمام مرز
لبنان را نخواهند گرفت بلکه فقط در منطقه ای که نیروهایش به آن رسیده بودند خواهند
ماند تا در آن جا همان نقش و هدفی را بازی و دنبال کنند که نیروهای اسرائلی می
خواستند به دست آورند.

موضوع اسرائیل نسبت
به قطعنامه را از گفته های رهبرانشان می توانست به دست آورد:

وایزمن در جلسه فوق
العاده هیئت دولت دشمن برای بحث درباره قطعنامه 425 می گوید:

تنها تصمیمی که تا
کنون گرفته شده این است که جنوب لبنان نباید پایگاهی برای خراب کار «چریک ها»
باشد.

حاییم هرتسوگ نماینده
دشمن در سازمان ملل متحد اعلام کرد:

عقب نشینی نیروهای
اسرائیل از جنوب لبنان یک مشکل بزرگی به جای خواهد گذاشت.

و در سخنی از وایزمن
آمده است اسرائیل قصد ماندن در جنوب لبنان را ندارد و آماده است هم زمان با امضای
توافق نامه ای که امنیتش را تضمین کند منطقه را تخلیه کند منطقه را تخلیه نماید.

هم چنین درباره
توافقنامه ای که ممکن است اسرائیل آن را قبول کند می گوید:

شروط ما مشخص است و
آن ها رابه ژنرال سیلاسفیو هماهنگ کننده نیروهای ملل متحد ابلاغ کرده ام و اولین
شرط این است که هیچ چریکی (فدائی فلسطینی) در جنوب رود لیطانی وجود نداشته باشد.

و تاکید می کند که
باید پل های روی رود لیطانی و پل رود حاصبانی تحت کنتزل باشد و به نحوی به چریک ها
( فدائیها ) اجازه بازگشت به جنوب لبنان داده نشود و باید از این بابت اطمینان
اسرائیل حاصل شود و درباره جلسه اش با ژنرال «سیلاسفیو» می گوید:

اسرائیل می خواهد
بداند چه قدرتی به نیروهای بین الملل داده خواهد شد و چه امکاناتی در اختیار دارند
تا چریک های فلسطینی را خارج از جنوب لبنان نگه دارند … از طرفی نیز نباید در
نظر گرفت که سوريائیها می توانند و بر آن ها لازم است که اثر فعالی در عموم فعالیت
های چریکی در جنوب لبنان مانند شمال داشته باشد.

هرتسوگ نیز می گوید:

قطعنامه 425 این نیرو
را به خاطر عقب نشاندن نیروهای اسرائیلی و بازگرداندن صلح بین المللی و امنیت به
منطقه و کمک به دولت لبنان جهت تسلط بر منطقه ایجاد کرد و موضوع اسرائیل نسبت به
این سه عنصر این است که این ها یک واحد متشکل و هماهنگی هستند که باید با تمام
جزئیاتش اجرا شود.

از این گفتار و امثال
آن واقعیت موضع اسرائیل مشخص می شود اسرائیل مخالف قطعنامه نیست به شرط این که با
تمام جزئیاتش اجرا شود زیرا در این صورت صلح ، امنیت را برای اسرائیل تامین کرده و
چریک ها را از جنوب رود لیطانی بیرون خواهد کرد ، اما باز هم حالت بهره کشی و سوء
استفاده در این سخن کاملا آشکار است که عقب نشینی اسرائیل مشکل بزرگی را به جای
خواهد گذاشت و هم چنین سخن از توافقنامه ای است که علاوه بر آن که امنیت اسرائیل
را تضمین کند قدرتی به نیروهای بین المللی داده شود که بر پل های رود لیطانی و
حاصبانی مسلط شده و مانع از بازگشت چریک ها به جنوب لبنان شوند، هم چنین مسلط شده
و مانع از بازگشت چریک ها به جنوب لبنان شوند هم چنین سعی در تسخیر تمام نیروهای
موجود برای نگهداری امنیت اسرائیل را تضمین کند قدرتی به نیروهای بین المللی داده
شود که بر پل های رود لیطانی و حاصبانی مسلط شده و مانع از بازگشت چریک ها به جنوب
لنان شوند هم چنین سعی در تسخیر تمام نیروهای موجود برای نگهداری امنیت اسرائیل را
نیز داشته باشند که این حالت نیز از این جا مشخص می شود که مسئله اجرای قطعنامه را
با انجام سه عنصر فوق الذکر مربوط کرده و در ضمن این سه عنصر مسئله تسلط دولت لبنان
بر منطقه و هم چنین سخن از لزوم تاثیر فعال سوری ها بر عموم فعالیت های چریکی است.

پس این سخن که این
قطع نامه  در محتوایش مخالف با منافع
اسرائیل است چندان قول دقیق و پر محتوایی نیست زیرا اسرائیل نه تنها به رسیدن به
یک هدف اساسی مفید برای امنیت خود که همان پایان دادن به وجود چریک ها است بسنده
نکرده بلکه سعی در گرفتن ضمانت های بزرگتر دارد که مانع از بازگشت فعالیت های
چریکی شده و تمام نیروها را نیز در این ضمانت شریک کند.

پس در واقع اسرائیل
این قطعنامه را همیشه در اختیار داشته که اگر ابرقدرت های دیگر توسط آمریکا برای
اجرای قطعنامه فشار آوردند اسرائیل به آن اکتفا می کند والا از او می خواهد بیش از
این استفاده کند تا بتواند در درون رژیم لبنان نفوذ کند، و از وجود خود در جنوب
برای رو به رو شدن با تحولات سیاسی آینده در منطقه استفاده نماید. بنابراین می
بینیم که اسرائیل نیروهای خود را از جنوب لبنان خارج کرده ولی قدرتش را توسط
میلیشیاهای مرزی نگه داشته و از راه همین ملیشیاها مانع از انتشار نیروهای بین
الملل در طول مرزها و یا تسلط دولت لبنان بر مرزهای بین المللی خود شد زیرا
اسرائیل نتوانست به توافق لازم با نیروهای مختلف جهت تضمین امنیت مطلوب برسد و هم
چنین متوجه شد که امریکا بعد از امضای قرار داد کمپ دیوید و پیروزی انقلاب اسلامی
در ایران تغییر موضع داده است ضمن این که اسرائیل رابطه محکمی با مارونیها برقرار
کرد که نتیجه آن یک پیمان مسالمت آمیزی برای اسرائیل بود و از این راه تونسته است
در اوضاع محلی و جریانات داخلی لبنان نفوذ کند به این ترتیب توانست آمادگی بیشتری
برای حمله به لبنان در ژوئن 1982 پیدا کند و بشیر جمیل این هم پیمان قوی اسرائیل
دشمن اسلام و اعراب را نصب نماید که در نتیجه اگر رئیس جمهور تحمیلی آن ها کشته
نشده بود و تلاش های آمریکا جهت رسیدن به اهداف سیاسی حمله، به خاطر شکست
توافقنامه 17 مه به شکست منتهی نمی شد ، اسرائیل تمام لبنان را تحت نفوذ خود در می
آورد.

و به این صورت اوضاع
سیاسی تغییر کرد و موازین قدرت به هم خورد مقاومت فلسطین از لبنان اخراج شد و یک
مقاومت اسلامی بر پا خاست و تمام خواب های آمریکا و اسرائیل مبدل به یاس شد و
اسرائیل مجبور گشت تا از قسمت های وسیعی از زمین های لبنان صرف نظر کند.

با تغییر اوضاع و بهم
خوردن قدرت ها ، سیاسیت صهیونیستی بر این شد تا فرصت ها را غنیمت شمرده و جو را
برای برقراری وضعیتی که بتواند در دراز مدت اهداف توسعه طلبانه طلبانه اسرائیل را
در آب ها واراضی لبنان تامین نماید آماده سازد.

 



[1]
. اولین موافقت نامه آتش بس دز جبهه سینا و موافقت نامه آتش بس در جبهه جولان در
سال 1974 و دومین موافقت نامه سینا در سپتامبر 1975 به وقوع پیوست