رسول اكرم(ص)
از ديدگاه قرآن
17 ربيع الاوّل ميلاد
مسعود پيامبر گرامي اسلام(ص) و امام صادق(ع) بر مسلمانان جهان مبارك باد.
در شمارۀ گذشته بمناسبت
رحلت پيامبر گرامي اسلام (ص)، بخشي از مديحه سرايي خداوند متعال در قرآن و بياناتي
كه نمايانگر عظمت و علو مقام آن حضرت در پيشگاه قرب احديّت است، بمقداري كه عقل
قاصر و بيان عاجز ما اقتضا داشت آورديم.
و در اين شماره بمناسبت
ولادت با سعادت آن حضرت نيز بخشي ديگر هر چند كوتاه همراه با بياناتي چند از مولي
اميرالمؤمنين (ع) در بيان برخي صفات و خصوصيات آن حضرت ميآرويم تا اگر خود موفق
به تأسّي و الگو قرار دادن آن اخلاق حميده نشويم، مسلمان رهجويي موفق شود و ما را
نيز نصيبي عنايت گردد.
ولادت پيامبر اكرم(ص)
مشهور ميان علماي شيعه
است كه ولادت آن حضرت در 17 دربيع الاول- عام الفيل- واقع شده است. عام الفيل همان
سالي است كه «ابرهه» حاكم يمن به دستور شاه حبشه (اتيوبي فعلي) لشكري فيل سوار به
مكه معظمه گسيل داشت تا خانه خدا را از ريشه و بن بركند و مردم را به طواف بر گرد
خانهاي كعبه مانند كه خود ساخته بود وادار سازد! خداوند پرندگاني را بر آنان
فرستاد كه هر يك سنگي در دهن داشتند و بر سر آن پيلان و پيل سواران افكندند و آنان
را هلاك ساختند. اين واقعه شگفت انگيز براي عرب تا قبل از هجرت رسول اكرم (ص) مبدأ
تاريخ شد كه تاريخ هر حادثهاي را بر اساس آن تعيين ميكردند.
هنوز دو ماه از آن حادثۀ
عظيم نگذشته بود كه بزرگترين آيت الهي در زمين نمودار شد و خورشيد جهان غيب از افق
مكّه طلوع نمود و بيت المعمور بيت الله الحرام متّصل شد و نخستين جلوۀ نور خدا در
قالب آخرين كاملترين پيامبر متجلّي گشت و
سر سلسلۀ ملكوتيان به عالم ملكي پاي نهاد و واسطۀ فيض حق بر غيب و شهود، بيواسطه
به افاضه نور پرداخت و پردهدار عالم قدس بيپرده در مجمع انس پديدار گشت و تاج
كرامت از عرش الهي بر تارك انسان خاكي نهاده شد.
لحظهاي كه حضرتش پاي به
عرصۀ وجود نهاد، آيات شگفت انگيزي در جهان پديدار شد. ايوان انوشيروان چنان بخود
لرزيد كه چهارده كنگره از آن فرو ريختت. آتشكدۀ پارس كه هزار سال فروزان بود،
خاموش شد.
يا ايِّها النَّبي انّا
اَرْسلناكَ شاهِداً و مَبَشِراًو نذيراً و داعياً اِلي الله باذنهِ و سراجاً
مُنيراً
درياچۀ ساوه خشكيد. بتها
در همه جا سرنگون شدند. شهابها در آسمان فراوان شد كه قريش به خيال پراكنده شدن
ستارگان سراسيمه گشتند و پنداشتند كه پايان جهان فرا رسيده، غافل از اينكه پايان
جهل و جاهليت است. كاهنان كه تا آن روز بساط گسترده و بازار گرمي داشتند، ناگاه
درهاي آن علم شيطاني را بسته ديدند و موبد موبدان شب در خواب ديد كه شتراني چموش
در حالي كه اسباني اصيل را ميكشند، از دجله گذشتند و چون انوشيروان تعبير آن را
جويا شد، آگاهان از كتب آسماني او را از آيندۀ غم انگيز شاهنشاهي آگاه ساختند.
علماي يهود چون آن علامات را در تورات ديده بودند، مضطربانه از محفل قريش جويا
شدند كه آيا نوزادي امشب به دنيا آمده و چون آن حضرت را ديدند و نشانههاي نبوّت را
در او مشاهده نمودند، فرياد برآوردند كه دوران نبوّت بني اسرائيل سرآمد و قريش را
مطلع ساختند كه اين نوزاد، بيني گردنكشان را به خاك خواهد ماليد.
سحرگاه جمعه 17 ربيع
الاول در خانه عبدالله بن عبدالمطّلب، همراه با دميدن سپيدۀ صبح، فجر نبوت نتابيد
و افق تاريك بشريت را روشن و منوّر ساخت. يتيم به دنيا آمد و در سنّ شش ماهگي مادر
را نيز از دست داد.
جدّ بزرگوارش عبدالمطّلب
(ع) كه قدر آن درّيتيم را ميشناخت، با دل و جان به خدمت او پرداخت و پس از وي بر
اساس وصيتش، عموي آن حضرت جناب ابوطالب (ع) افتخار خدمت را يافت و بحق كه حق خدمت
را ادا كرد. حليمۀ سعديه دايۀ آن حضرت بود و فاطمه بنت اسد مادر گرامي ولي
اميرالمؤمنين (ع)، بجاي مادر متكفّل امور او شد.
شمائل پيامبر(ص)
شمائل آن حضرت چنان
جذّاب و خيره كننده بود كه هر كس او را ميديد ميگفت: كسي چون او نيامده و نخواهد
آمد. امام حسن مجتبي (ع) گويد: از دائي خود هندبن ابي هاله- فرزند خديجه عليها
السالم از شوهر سابق- خواستم كه رسول خدا (ص) را توصيف كند زيرا در اين كار هنرمند
بود.
وي گفت: «آن حضرت چهرهاي
با هيبت و عظمت داشت، در عين حال همچون ماه شب چهارده ميدرخشيد. داراي قامتي متوسط
بود. سر مباركش بزرگ، موها نه چندان پيچيده و نه چندان صاف، اگر آنها را شانه نميكرد،
انباشته ميماند و از گوشش تجاوز نميكرد. رنگ رخسارش سفيد، پيشاني گشاده و ابروها
به هم نزديک؛ در ميان آنها رگي بود كه در حال خشم، پر ميشد. بيني او كشيده و
باريك و درخشنده بود. موي صورت پر ولي كوتاه، گونهها صاف و دهاني ريز و مرتّبي
بود. گردن مباركش همچون نقره ناب ميدرخشيد. اندامي معتدل و پر و بهم پيوسته داشت
شكم و سينه او يكنواخت و شانهها پهن «در روايتي از اميرالمؤمنين (ع) است كه من
شانهاي پهنتر از شانه آن حضرت نديدم) و مفاصل درشت. آن چه از بدنش پيدا بود
بسيار سفيد و نوراني. شكم و سينه از مو عاري بود بجز همان خطّ مرتّب از گلو تا ناف
و دستها و شانهها و قدري از بالاي سينه كه پر مو بود. دستهاي مباركش بلند و كف
دست گشاده و خشن و همچنين كف پاي مباركش خشن بود دستها و پاها متناسب و مستقيم. كف
پا كم گوشت و گودي آن معتدل. چون راه ميرفت گويا از زمين كنده ميشد ولي قدري به
راست و چپ متمايل بود، آرام ميرفت ولي فاصله قدمها بسيار، چنان كه گوئي از بلندي
سرازير ميشود، و چون به سويي ميچرخيد با تمام بدن برميگشت، همواره ديد را بر
زمين دوخته بود و ببيشتر با گوشۀ چشم نگاه ميكرد و هر كس را ملاقات ميفرمود، در
سلام سبقت ميگرفت».
(بحار- ج 16- ص 148)
حُسن خلق و سعۀ صدر
از صفات بارز و شگفت
انگيز رسول گرامي (ص)، حُسن خلق و سعۀ صدر و تحمل و بردباري است. خداوند در اين
باره در سورۀ قلم فرموده است: «و انك لعلي خلقٍ عظيم»- براستي اخلاق نيكوي تو
شكوهمند است. خداوند در مواردي بر ساختههاي دست خويش آفرين ميگويد و اين نيز از
آن موارد است حقّا اخلاق پيامبر (ص) شگفت آور است كه هر چه در اين باره گفتهاند و
سرودهاند، اندكي از بسيار و قطرهاي از بحرزخّار است.
و اين حسن اخلاق و
جذابيّت از آن است كه او بالاترين تجلّي رحمت خداوند است بر جهانيان كه خداوند
فرمود: «و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين» (انبيا- آيۀ 107) و ما تو را فرستاديم
مگر اينكه رحمتي بر جهانيان باشي. در اين آيه، ذات آن حضرت، رحمت شمرده شده است و
اين از باب مبالغه نيست بلكه ذات آن حضرت رحمت خداوند است بر جهانيان از جهت هدايت
و راهنمايي و رهبري. و اين معني كه عطوفت او تجلّي رحمت خداوند است در آيۀ 159
سوره آل عمران به وضوح بيان شده: «فبما رحمة من الله لِنت لهم ولو كنت فظاً غليظ
القلب لانفضّوا من حولك»- اين همه نرمي و عطوفت تو از رحمت خداوند است و اگر خشن و
درشتخووقسي القلب بودي، همه از دور تو پراكنده ميشدند.
و در سورۀ توبه، آيه 128
نهايت محبت و علاقه مهرباني آن حضرت را نسبت به تك تك افراد امّت با شيواترين و
مؤثرترين تعبير بيان فرموده است:
«لقد جاء كم رسولٌ من
انفسكم عزيزٌ عليه ما عَنتّم حريصٌ عليكم بالمؤمنين رؤوفٌ رحيمٌ» پيامبري براي شما
آمده است كه از خود شما است و آنچه بر شما گران آيد بر او سخت ميگذرد و بر سعادت
و خوشبختي شما حريص است و نسبت به مؤمنان مهربان و باعطوفت است.
در اين آيه مباركه، بر عطوفت
و مهرباني رسول اكرم (ص) نسبت به خصوص مؤمنان تاكيد شده است ولي صفات ديگر را بطور
عموم ذكر فرموده يعني اختصاص به مؤمنين ندارد و خطاب به تمام مردم است كه: او از
خود شما است و از سختي و محنت شما رنج ميبرد و با حرص و ولع، سعي در هدايت شما
دارد.
اين مطلب كه رسول اكرم
صلي الله عليه و آله هدايت مردم حريص بود و كوشش بسيار مينمود و بر گمراهي مردم
نهايت تأسف را داشت، در چند جاي قرآن مورد اشاره واقع شده و خداوند متعال پيامبرش
را تسلّي داده است. در سورۀ كهف، آيۀ 6 ميفرمايد:
«فلعلك باخعٌ نفسك علي
آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث أسفاً»- اي پيامبر! نزديك است خود را از تاسّف
برآنان بكشي كه به قرآن ايمان نياوردهاند.
گويا پيامبر گرامي آنقدر
از گمراهي آن مردم اندوهگين بود كه نزديك بود از آن افسوس، جان بدهد و لذا خداوند
او را تسليت و دلداري ميدهد و او را از اين همه حسرت منع ميفرمايد. و در سورۀ
شعرا آيه 3 و 4 ميفرمايد:
«لعلّك باخعٌ نفسك الاّ
يكونوا مؤمنين، ان نشأ ننزّل عليهم من السّماء آيةً فظلت اعناقهم لها خاضعين»-
شايد تو جان خود را از افسوس بر عدم ايمان آنان از دست بدهي، اگر ما بخواهيم آيتي
از آسمان بر آنان نازل مينمائيم كه همه در برابر آن خضوع كنند.
فَبِما رَحمَةٍ مِنَ
الله ِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنْتَ فظّا غَليظ القْلبِ لا انْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ
فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْرَ لَهْمْ وَ شاوِرهُمْ في الاَمِرْ فَاذا عَزَمْتَ
فَتَوكَلْ عَليَ اللهِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المتوكِلينَ
يعني، اي پيامبر! منظور
ما آزمايش است وگرنه وادار كردن مردم به ايمان براي ما آسان است. و در سورۀ فاطر،
آيۀ 8 ميفرمايد:
«فلا تذهب نفسك عليهم
حسرات»- مبادا از حسرت و تأسف بر آنان، جان خود را از دست بدهي.
و در آغاز سوره طه ميفرمايد:
«طه- ما انزلنا عليك القرآن لتشقي»- ما قرآن را نفرستاديم كه در راه تبليغ آن خود
را به رنج و تعب فراوان بياندازي.
آيات در اين زمينه بسيار
است، مراجعه شود به سوره يوسف 103 و نحل 37 و 127 و يونس 99 و مائده 41 و انعام 33
و لقمان 23 و آيات ديگر كه هر كدام به گونهاي از حزن و اندوه فراوان آن حضرت بر
گمراهي مردم حكايت ميكند و به نحوي او را تسلّي و دلداري ميدهد.
مهرباني با مردم
و از آياتي كه نهايت
رحمت و مهرباني آن حضرت را ميرساند، آيه 61 سوره توبه است:
«و منهم الذين يؤذون
النبي و يقولون هو اذن قل اذن خيرلكم يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين و رحمة للذين
آمنوا منكم…»- برخي از منافقين پيامبر را آزار ميدهند و ميگويند او گوش است،
يعني آنچه را بشنود ميپذيرد، بگو اي پيامبر! گوش است در آنچه به نفع شما است؛
ايمان بخدا دارد و امان است براي مسلمانان و رحمت است براي مؤمنان شما…
در شأن نزول اين آيه
روايت شده است كه يكي از منافقين، سخنان آن حضرت را براي دشمنان نقل ميكرد و در
واقع، كار او نمّامي و سخن چيني بود. جبرئيل امين (ع) آن حضرت را مطّلع ساخت،
پيامبر اكرم (ص) آن مرد را خواست و او را ملامت كرد، او انكار نمود كه چنين كاري
نكرده است. حضرت فرمود: از تو ميپذيرم ولي مبادا چنين باشي. او به ميان دوستان
خود رفت و گفت: محمد گوش است، خدا به او خبر داد كه من سخن چيني ميكنم و او
پذيرفت و چون من انكار كردم، اين را نيز پذيرفت. سپس آيه كريمه نازل شد. يعني گوش
بودن او در موردي است كه به نفع شما است يعني عذر شما را ميپذيرد و براي شما محلّ
امن و اماني است، درشتخو و سختگير نميباشد ولي رحمت خاصّۀ خداوند است بر خصوص
مؤمنان واقعي.
از جهتي ديگر نيز آن
حضرت بر آن مردم رحمت بود كه با همه گردنكشي و بد رفتاريشان، مورد خشم الهي و عذاب
واقع نميشدند. خداوند در اين باره ميفرمايد:
«و ما كان الله ليعذبهم
و انت فيهم» (انفعال- 33)- خداوند هرگز آنها را تا تو در ميانشان هستي، عذاب نميكند.
روش زندگي حضرت
در پايان شمهاي از
اخلاق گرامي و روش زندگي آن حضرت را از زبان مولاي متقيان اميرمؤمنان (ع) ميآوريم
كه او بهتر از هر كس آن حضرت را ميشناخت.
فرمود: «هر گاه به منزل
ميرفت، وقت خود را سه قسمت مينمود: قسمتي براي عبادت و قسمتي براي خانواده و
قسمتي به خود اختصاص ميداد و در آن قسمت خاص نيز به وسيله اصحاب به كار مردم
رسيدگي ميكرد وقتي براي خويش باقي نميگذاشت. و از سيرۀ آن حضرت بود كه اهل فضل
را احترام خاصّي مينمود، هر يك به اندازۀ فضيلتش در دين. براي هر كس بمقدار نيازش
وقتي قرار ميداد و با او مشغول بود و از آنان در مورد نيازهاي خود و سايرين
استفسار مينمود و ميفرمود: حاضران، غايبان را آگاه نمايند. و هر كس حاجتي دارد و
نميتواند به من برساند شما مرا مطلع سازيد كه هر كس حاكم را به حاجت حاجتمنداني
كه دسترسي ندارند، آگاه سازد، خداوند گامهاي او را در روز قيامت، ثابت و استوار
سازد.»
و فرمود: «آن حضرت زبان
خود را از سخنان زائد و بيهوده باز ميداشت و با مردم الفت و مهرباني داشت و آنان
را از خود نميراند. بزرگ هر قومي را احترام مينمود و او را بر آنان ولايت ميداد.
با مردم محتاطانه برخورد ميكرد ولي خوشروئي خود را از آنان نميگرفت و روي درهم
نمينمود. هميشه از ياران و اصحاب خويش تفقّد و دلجوئي ميكرد و از مردم احوال ديگران
را ميپرسيد. نيكي را تقويت و بدي را تضعيف مينمود. در همه امور ميانه رو بود و
از يك خطّ مستقيم پيروي ميكرد. غفلت نميكرد تا ديگران غفلت نكنند و گمراه نشوند.
از حق تجاوز نميكرد و از آن گذشت نداشت. بهترين مردم را بر گرد خويش جمع مينمود
و كسي را برتري ميداد كه خيرخواهي بيشتر براي مسلمانان داشته باشد و منزلت كسي را
بالا ميبرد كه با مردم مواسات كند و همراهي نمايد.»
و همچنين فرمود: «اگر در
ميان قومي وارد ميشد، هر جا كه جا بود مينشست و به اين كار دستور ميداد و در
مجلس همۀ همنشينان را مراعات مينمود بطوري كه هيچ كس احساس نميكرد ديگري به او
نزديكتر است. اگر با كسي مينشست او را تحمّل ميكرد تا خود برخيزد، و هر كس از او
حاجتي ميخواست برنميگشت مگر با حاجت برآورده، يا پاسخي نيكو. چنان خُلق كريم او
مردم را فرا گرفته بود كه همه او را پدر ميدانستند. و همه در برابر او از حقّ
يكساني برخوردار بودند. مجلس او جايگاه حلم و حيا و راستي و امانت بود؛ صدها در آن
آرام و آداب در آن رعايت ميشد و لغزشهاي آن تكرار نميشد يعني حضرت رسول (ص)آنان
را متوجّه نميساخت كه ديگر تكرار نكنند.»
و فرمود: «آن حضرت هميشه
خوشرو و نرمخو بود، خشونت و درشتي نداشت، پرسروصدا و فحّاش و عيبجو و متملّق نبود.
اگر از چيزي كراهت داشت اظهار نمينمود و كسي از او مايوس و نااميد نميشد. از سه
چيز پرهيز ميكرد: كسي را مذمت و سرزنش نميكرد و لغزشها و اسرار ديگران را جستجو
نمينمود و سخني نميگفت مگر آنكه اميد ثواب داشته باشد. و اگر سخني ميگفت،
همنشينان همه سربريز و ساكت ميماندند و تا او سكوت اختيار نمينمود، سخني نميگفتند
و در خدمتش نزاع و جدال نميكردند و به نوبت سخن ميگفتند. و اگر آنان از چيزي ميخنديدند
آن حضرت نيز تبسّم ميكرد و اگر اظهار تعجّب ميكردند او نيز چنان ميكرد. اگر
غريبي وارد ميشد هرگز ثنا و مدح كسي را بجز در مورد احسان نميپذيرفت و سخن كسي
را قطع نميكرد مگر اينكه از حدّ مشروع بگذرد، آن گاه يا او را نهي ميفرمود و يا
از آنجا برميخاست.»
و در روايت ديگر است كه
اگر كسي با آن حضرت دست ميداد، دست خود را رها نميكرد تا آن شخص دست بردارد.
اميدواريم خداوند به ما
توفيق دهد كه به مقدار ممكن، از اخلاق آن حضرت پيروي كنيم «ولكم في رسول الله اسوة
حسنة»
درود بيپايان خداوند
بر او و خاندان پاكش.