سفارشهاي اميرالمؤمنين (ع)

درسهائي از نهج البلاغه

خطبه 230

آيت الله العظمي منتظري

سفارشهاي اميرالمؤمنين
(ع)

وَ مِنْ خُطَّْبةٍ لَّهُ
(ع):

اوصيكم أَيها النّاسُ
بِتَقوي اللهِ، وَ كثَرَةِ حَمْده عَلي الآئه إِليكُمْ، وَ نَعمائِه عَلَيكُم، وَ
بَلائه لَدَيكُم فَكُم بِنِعمَةٍ، وَ تَدارَكُكُمْ برَحْمُةٍ،

موضوع بحث ما بررسي و
تفسير خطبه 188 نهج البلاغه با شرح مرحوم محمد عبده و يا خطبه 230 با ترجمه مرحوم
فيض الاسلام مي­باشد. حضرت امير (ع) در اين خطبه مي­فرمايند:

«اُوصيكم ايها النّاس
بتقوي الله»

سفارش مي­كنم شما را به
نهگداري حريم الهي

معناي وصيّت

وصيّت به معناي توصيه يا
سفارش كردن است و اينكه برخي از افراد خيال مي­كنند وصيَّت، مربوط به سفارشهاي پس
از مرگ مي­باشد، اشتباه است زيرا وصيّت بمعناي مطلق سفارش كردن است چه در امور
زندگي باشد و چه در مورد مسائل پس از مرگ.

وَصّي يُوَصِّي از باب
تفعيل يا أوصي يُوصي از باب افعال به معناي سفارش كردن است. و در اينجا هم حضرت
تمام مرد م را به مسائلي كه در جمله­هاي بعدي مشخّص شده و براي دين و دنياي آنان
سودمند و نافع مي­باشد، سفارش مي­كنند.

طرف خطاب امام

ايها الناس: خطاب به
عموم مردم است، و گر چه ممكن است طرف خطاب حضرت در اثناي ايراد خطبه، همان افرادي
باشد كه پاي منبر حضرت در مسجد كوفه نشسته بودند ولي مطالبي را كه بزرگان ايراد مي­كنند،
و در سخنان خود مردم را مورد خطاب قرار مي­دهند هرگز براي قشر خاصّي و در زمان
مخصوصي نيست بلكه براي همۀ افراد جامعه مي­باشد، مانند خطابهاي قرآن كه بدون شك
مربوط به جامعه زمان پيامبر صلي الله عليه و آله نمي­باشد بلكه تمام مردم را تا
روز قيامت مورد توجّه و خطاب قرار مي­دهد.

در اين مورد بحثي در
علوم اصول هست كه آيا خطابها مخصوص به مشافهين است يا أعم است يعني آيا خطابي كه
ميكنند تنها به آنهائي است كه در همان لحظه خطاب به جلوشان قرار دارند و طرف سخن
آنان مي­باشند يا اينكه به همۀ مردم است. البته در اينجا نوع سخن فرق مي­كند يعني
اگر كسي نوكرهايش را در خانه جمع كرده و به آنها دستور مي­دهد يا فرزندانش را مورد
خطاب قرار مي­دهد، آن دستور مخصوص نوكرها و آن سخنان مخصوص مشافهين- فرزندانش- مي­باشد.

اينكه بعضي از بزرگان مي­گويند:
خطابات قرآن و خطابهائي كه در كلمات پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) ديده مي­شود،
مخصوص به مشافهين است يعني آنهايي كه انسان لب به لب با آنها سخن مي­گويد، و بعد
ما بايد بوسيله اجماع ثابت كنيم كه ما با آنها شريك در تكليف هستيم! اين كلام
صحيحي نيست زيرا آنجا كه كلمۀ ناس و مردم در سخنان و معصومين آمده، بدون ترديد
تمام ملّتها را تا قيام قيامت دربر مي­گيرد.

خداوند تبارك و تعالي كه
در قرآن مي­فرمايد: «ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً»- از براي
خداست بر مردم حج خانه خدا كه هر كس مستطيع باشد بايد حج خانه خدا را انجام دهد،
اين تكليفي است كه تمام مردم را در جهان و تا روز رستاخيز مورد توجه قرار مي­دهد.
آنجا كه در روايت مي­خوانيم «حلال محمد حلال الي يوم القيامة و حرام محمد حرام الي
يوم القيامة» به ما مي­فهماند كه كلام پيامبر و ائمه معصومين براي افراد زمان
خودشان نيست بلكه هر چه را تكليف كرده­اند و دستور داده­اند چه بصورت امر مولوي
باشد و چه به صورت امر ارشادي همه مردم را دربر مي­گيرد و خطاب به همه است.

از اين گذشته، اگر ما به
تاليفات مؤلفين نظري بيافكنيم، مي­بينيم در مقدّمۀ كتابها- مثلاً- نوشته شده است:
«بدان»! آيا مورد خطاب يك شخص بخصوصي است يا اينكه هر كسي را تا قيام قيامت مورد
خطاب قرار داده است؟ بدون شك غرض مؤلف، همۀ مردم است نه يك فرد و نه چند فرد.

بنابراين، اينجا كه حضرت
امير (ع)، مي­فرمايد «ايها الناس»- اي مردم، نه تنها به آن جمعيتي كه در محضر
مباركش نشسته­اند و گوش به سخنانش مي­گيرند، خطاب مي­كند بلكه او به عنوان رهبر و
پيشواي مسلمانان، تمام مسلمين بلكه تمام بشر را در تمام نقاط جهان و تا قيام قيامت
مورد خطاب قرار مي­دهد. ما هم كه جزء مردم هستيم، مورد توجه و خطاب حضرت مي­باشيم.
هم اكنون ببينيم سفارش حضرت چيست؟

سفارش به تقوي

حضرت امير (ع) ما را
سفارش مي­كنند به تقواي پروردگار يعني حريم خدا را حفظ كردن، كراراً تذكر داده­ام
كه «تقوي» بمعناي پرهيزكاري- همانگونه كه بسياري از مترجمين ترجمه كرده­اند- نيست
زيرا «تقوي» از مادۀ «وقايت» است و لذا «ت» تقوي در اصل «واو» بوده است. «وقوا» از
مادۀ وقايت بمعناي نگهداشتن. پس «تقوي الله» يعني حريم خدا را حفظ كردن. خدايي كه
خالق و پروردگار شما مردم است و مالك زمين و آسمان و كلّ وجود است و تمام اختيارات
شما بدست او است و شما بندگان بي­چون و چراي او هستيد، مي­بايست كه حريم خدا را
نگهداريد، مطيع اوامر او باشيد، واجباتش را انجام دهيد و از محرماتش اجتناب ورزيد،
تمام اين معاني كه ذكر شد در كلمه «تقوي» نهفته است.

پس تقوي بمعناي
پرهيزكاري نيست بلكه بمعناي نگهداري است. تقوا داشته باش يعني حريم خدا را حفظ كن.
چگونه است اگر كسي مي­خواهد به ديدار پادشاهي برود، به او مي­گويند: «عليك بتقوي
هذا الرجل»- حريم اين مرد را حفظ كن، زيرا داراي قدرت است و لذا سفارش مي­كنند كه
او را به خشم وا نداريد؛ حال خدائي كه خالق و پروردگار جهانيان است و ما همه
بندگان و مخلوقات ضعيف او هستيم و هر چه داريم از او است،‌و هر چه هم خواسته
باشيم، بايد از او درخواست كنيم، ما كه بنده اوئيم و او خالق و صاحب اختيار ما
است، عقل، حكم مي­كند كه دستوراتش را انجام دهيم و از محرماتش اجتناب ورزيم و اين
است معناي حفظ كردن حريم الهي.

«و كثرة حمد علي آلائه
اليكم و نعمائه عليكم و بلائه لديكم»

(و شما را سفارش مي­كنم)
كه بسيار ستايش خداوند كنيد بر نعمتهايي كه به شما داده و نعمتهائي كه شما را
احاطه كرده و آزمايشهائي كه از شما مي­كند (در خير و شر).

ستايش در برابر نعمتها

«كثرة حمده» بمعناي
بسيار ستايش كردن و شكر كردن خداوند است كه در حقيقت ذكر خاص بعد از عام است،‌
زيرا يكي از مصاديق تقوا و نگهداشتن حريم الهي، همان حمد و ستايش پروردگار است.

فرق حمد و شكر اين است
كه شكر تنها بر نعمت است ولي حمد هم نعمت را دربر مي­گيرد و هم غير نعمت را،
بنابراين استعمال حمد در نعمت هم صحيح است.

آلاء: جمع «إلي» و «ألي»
بمعناي نعمت است، كه در حقيقت جمعش إئلاء مي­شود و چون اجتماع دو همزه ثقيل است
لذا يكي از آنها قلب به الف شده، آلاء تلفظ مي­گردد. «إلي» مانند «مِعي» كه جمع آن
«امعا» است.

اينكه در جملۀ حضرت
«آلائه اليكم» آمده است يعني بر نعمتهايي كه به سوي شما است،‌ گويا مي­خواهد
بفرمايد: نعمتهاي الهي كه متوجه شما شده و به سوي شما سرازير گشته است.

«ونعمائه عليكم»- و
نعمتهاي خدا كه احاطه كرده است شما را. «علي» براي استعلاء است، گويا حضرت مي­فرمايد:
از هر جا حساب بكني، محاط به نعمتهاي الهي هستي: وجودت از خدا است، بينائيت، گوش و
دست و پايت، توانائيت، هوائي كه استنشاق مي­كني، خوردنيهائي كه نوش جان مي­كني،
آشاميدنيهايي كه مي­آشامي و ديگر نعمتهاي بي­پاياني كه از آنها برخورداري، همه از
خدا است، پس نعمتهاي خدا بر سراسر وجودت احاطه كرده است.

وبلائه لديكم: «لدي» به
معناي حضور است و بلا بمعناي آزمايش و امتحان است. در قرآن مي­خوانيم: «لتبلونَّ
في امولكم و انفسكم»- در مالها و جانهايتان آزمايش مي­شويد.

آزمايش الهي

پس بلا بمعناي امتحان است
ولي امتحان دو نوع است: خير و شر. نعمتهاي خدادادي كه مورد استفاده و بهره­برداري
انسان است يك نوع امتحان بشمار مي­آيد و همچنين جنگ و يا حوادث و مصيبت­هاي
روزگار، امتحان بنوعي ديگر مي­باشد.

ممكن است خداوند يكنفر
را بوسيله اموال زيادي كه به او مي­دهد، مورد امتحان قرار دهد تا معلوم شود اين
اموال را در راه خير و صواب مصرف مي­كند يا در راه شر و نادرستي. و ممكن است ديگري
را بوسيله مرض و بيماري يا فقر و ناداري مورد آزمايش قرار دهد، و برخي نيز ممكن
است از هر دو راه امتحان  شوند. در دومين
آيه از سورۀ «ملُك» مي­خوانيم:

«الذي خلق الموت والحيوة
ليبلوكم ايّكم احسن عملاً»

خداوند كه مرگ و زندگي
را آفريده تا شما را بيازمايد كه معلوم شود كداميك بهتر عمل مي­كنيد.

آري! خداوند زندگي و مرگ
را خلق كرده است كه معلوم شود شما آدم خيرخواهي هستيد كه به جامعه و مسلمانها خدمت
مي­كنيد يا اينكه مانند صدّام مي­شويد كه صدها دام براي بشر مي­گسترانيد؟ البته
آزمايش به اين معني نيست كه خداوند از واقع شما اطلاع ندارد- العياذبالله- بلكه
براي اين است كه استعدادهاي دروني بايد شكوفا شود؛ آن كس كه در روحش خباثت و حبّ
نفس و جاه طلبي است بايد رو شود و آن كس كه روح خداپرستانه و بشردوستانه دارد نيز
بايد شناخته شود تا سيه روي شود آنكه در او غش باشد.

در هر صورت، حضرت
اميرالمؤمنين در اين جمله سه تعبير در مورد نعمت دارند:

1-   
آلائه اليكم: نعمتهايي كه متوجه شما است و از سوي خداوند سرازير شده است.

2-       نعمائه عليكم: نعمتهايي كه سراسر وجود شما را احاطه كرده و
تمام لحظات زندگيتان را پوشانيده است.

3-       بلائه لديكم: آزمايش بوسيله نعمتهايي كه در حضور شما است،
يعني نعمتهائي كه همواره از آنها برخورداريد، وسيله آزمايشتان مي­باشد.

«فكم خضَّكم بنعمة و تدارككم
برحمة»

پس چه بسيار نعمتهائي كه مخصوص شما قرار داد و رحمتي كه شما
را دربر گرفت.

چقدر خداوند مخصوص كرده است شما انسانها را به نعمتهاي
فراوان خويش كه هرگز قابل احصا و شمارش نيست، «و ان تعدّوا نعمت الله لاتحصوها»- و
اگر بخواهيد نعمتهاي خدا را بشماريد، نمي­توانيد آنها را به شمارش درآوريد (سوره
نحل- آيه 18) آن همه نعمتهائي كه به خود شما داده بدون واسطه يا به حيوانات و ديگر
موجودات داده است كه در نتيجه همۀ آنها در اختيار شما و براي استفاده شما است.

ابر و باد و مه و خورشيد
و فلك در كارند تاتواني بكف آري و به غفلت
نخوري

همه از بهر تو سرگشته و
فرمانبردار     شرط انصاف نباشد كه تو فرمان
نبري

در حديث قدسي وارد شده
است:

«يا ابن آدم! خلقت
الاشياء لاجلك و خلقتك لأجلي»

اي فرزند آدم! همه
موجودات را براي تو  آفريدم و تو را براي
خودم خلق كردم.

اگر در يك باغي قدم مي­زنيد،‌
مي­بينيد باغبان درختهاي باثمري را كه كاشته است،‌ آبياري مي­كند ولي در ضمن آن
درخت­ها، علفهاي هرزه بي­فايده نيز سيراب مي­شوند ولي هدف باغبان از اين باغ و
زحمتي كه مي­كشد و آبياري كه در نيمه­هاي شب مي­كند، آن ميوه­هاي شيريني است كه از
آن درخت­ها بدست مي­آيد نه آن علفهاي هرزه. يعني اگر بخاطر آن ميوه­هاي شيرين
نبود، هرگز باغبان بيچاره استراحت و آسايش شب خود را فداي آبياري آن درختان نمي­كرد
ولي طبيعي است كه وقتي آب مي­دهد، هم درختهاي باثمري آبياري مي­شوند و هم علفهاي
هرزه بي­خاصيت.

هدف از خلقت عالم ماده و
طبيعت هم اين است اين عالم در اثر حركت تكاملي و حركت جوهري، انسانهاي كاملي مانند
پيامبر اكرم (ص)و اميرالمؤمنين (ع) يا مخلصين و بندگان صدّيق و شايستۀ خداوند به
اين جهان طبيعت راه يابند و از آن بهره برند، «لولاك لما خلقت الافلاك» نيز به
همان معني است كه هدف از خلقت و آفرينش عالم مادّه كه پست­ترين عوالم هستي و حركت
جوهري به طرف تجرّد بالا برود تا يك عقل كلّي مانند پيامبر اكرم(ص) در آن پيدا شود
كه اگر نبود خداوند افلاك را ايجاد نمي­كرد. اين است هدف از خلقت ولي خواه­ناخواه
در اين ميان كه باغبان خلقت، درختهاي ثمردار را آبياري مي­كند، علفهاي هرزه­اي
مانند ابوسفيان­ها، معاويه­ها، يزيدها و صدّام­ها نيز پيدا مي­شوند وگرنه هدف اصلي
خلقت همان موجودات كامل است.

چقدر خداوند سبحان نعمت­ها
را مخصوص شما انسانها آفريده است، از خاك كه جماد است نباتات و گياهان مي­رويند و
بسياري از اين گياهان جزء حيوانات مي­شوند و آن حيوانات و نباتات جزء وجود شما مي­گردند
يا براي خدمت به شما در اختيارتان قرار مي­گيرند، همه براي اين است كه تو انسان
كاملي بشوي كه در قوس صعود به مرحله عقل كل برسي، جائي برسي كه جبرئيل امين با آن
همه مقامي كه داشت عرض كرد: لو اقتربت أنملة لاحترقت»- اگر به اندازه انگشت كوچكي
پيش روم، خواهم سوخت؛ آنجائي كه قاب قوسين اوادني است و يك انسان كامل به آنجا راه
يافت.

چون گذشت احمد ز سدره و رصدش    وز مقام جبرئيل و از حدش

گفت او راهين بپر اندر پيم                 گفت رورو من حريف تونيم

باز گفت او را بيا اي
پرده سوز             من به اوج خود نرفتستم
هنوز

گفت بيرون زين حدّاي خوش
فرّمن       گر زنم پرّي بسود پرّ من

تدارك به رحمت و تدارككم
برحمة: معني تدارك اين است كه اگر كسي در جائي وا ماند، يك نيروئي به كمك او
بشتابد و او را ياري رساند. اصل معناي درك اين است كه دوّمي برسد و جاي اوّلي را
پر كند يعني نيروئي كمكي خلأ را پر نمايد. در معناي درك «لحوق» نهفته است كه لحوق
بمعناي چيزي است كه متأخراً مي­آيد و جاي گذشته را پر مي­كند. به عنوان مثال اگر
در بياباني گرفتار شويد و نان و آب شما در حال تمام شدن باشد،‌ در آن حال اگر
يكنفر پيدا شود و به شما نان و آب برساند، مي­گويند: او شما را تدارك كرده است.
اگر مثلاً به يك بيماري و يا حادثه­اي گرفتار شوي، خداوند از ناحيۀ غيب كمبود شما
را جبران مي­سازد يا مصيبت شما را با رحمت واسعۀ خويش تدارك كرده است- «تدارككم
برحمة»- يعني چه بسيار مواردي كه شما گناه كرده­ايد و خداوند وسايل توبه و بازگشت
شما را فراهم ساخته كه گاهي بوسيلۀ يك آيه قرآن يا شنيدن يك اندرز، انسان را از
سقوط  در منجلاب گناه مي­رهاند و به ساحل
نجات مي­رساند و از گرفتاريهاي گوناگون رهائي مي­بخشد، و اينها همه تدارك برحمت
است كه اميد است همۀ ما را مورد لطف قرار دهد و با رحمت واسعۀ خويش تدارك كند.

ادامه دارد