قطعنامه 425 شورای امنیت در لبنان به نفع کیست؟

قسمت دوم

قطعنامه 425 شوراي امنيت
در لبنان به نفع كيست؟!

موضع فلسطينها:

علي رغم آنكه قطعنامه،
وجود مسلحانۀ فلسطينها را به صراحت ذكر نكرده، ولي مقاومت فلسطين متوجه شد كه متن
قطعنامه و نقش نيروهاي بين الملل با موقعيت آنها برخورد دارد، لذا موضع فلسطين
نسبت به اين قرارداد در ابتداي كار بصورت بي­اعتنائي به آن بود. زيرا بيم آن ميرفت
كه اين قطعنامه به عنوان لغو توافقنامۀ قاهره ميان آنها و دولت لبنان تلقّي شود كه
در آن به فلسطينيها اجازۀ فعاليت در جنوب لبنان و متشكل نمودن خود در لبنان را مي­دهد
و بخصوص آنكه در صورت بروز تضاد ميان تعهدات اعضاي سازمان ملل در برابر مقررات
منشور ملل متحد با هر تعهد بين المللي ديگر، قوانين بين المللي، اولويت را به
تعهدات مربوط به آن منشور مي­دهد لذا از ترس آنكه بر اساس اين قانون، عده­اي
توافقنامۀ قاهره را ملغي تلقي كرده و فلسطينها از فعاليت مسلحانه در جنوب لبنان
منع شوند، فلسطيني­ها هر گونه قيدي بر حركت مقاومت فلسطين را رد كرده و دربارۀ
قطعنامه شوراي امنيت اينگونه سخن مي­گويند:

«امكان ندارد ما چيزي را
بنام آتش بس بپذيريم، و ما اين مسئله را به استناد قانون ملل متحد مي­گوئيم، آنهم
به آنگونه كه از آن درك كرده­ايم و مقرّ طبيعي نيروهاي بين المللي همان نقاط
برخورد است» (جورج حبش- النهار 31/3/78)

و دربارۀ فرستادن
نيروهاي بين الملل به جنوب، عبدالمحسن ابوميزر، سخنگوي رسمي سازمان آزاديبخش
فلسطين مي­گويد:

«هيچكس در دنيا انتظار
هر گونه تصميم گيري را در اين باره از ما نداشته و ما حق آنرا نيز نداريم زيرا ملت
ما هنوز خارج از كشورش زندگي مي­كند.» (السفير)

پس فلسطينها موضع اوليۀ
خود را نسبت به قطعنامه اعلام كردند و هر گونه نقشي براي نيروهاي بين الملل كه
مانع از فعاليت آنها باشد را رد كردند، ولي در واقع با دبير كل سازمان ملل، براي
استقرار نيروهاي بين المللي همكاري كرده تا اينكه عقب نشيني نيروهاي اسرائيلي را
تضمين و نيروهاي خود را بازسازي و در منطقه مستقر كنند كه در اين ميان بارها با
نيروهاي بين الملل برخورد كرده خصوصاً با نيروهاي فرانسوي كه سعي مي­كردند فلسطينيهاي
مسلّح را از ورود به منطقۀ تحت كنترل خود منع كنند و در نتيجه فرمانده نيروهاي
فرانسوي «سالون» بر اثر تيراندازي بعضي از فلسطينهاي مسلّح به شدت زخمي شد.

فلسطينيها در جنوب لبنان
خود را محكم نگه داشتند زيرا مي­دانستند كه خلع سلاح آنها در اين منطقه نقش سياسي
آنها را نيز در بحث پيرامون مسئله فلسطين منتفي كرده و مجال موفقيت بزرگي را به
راه حلهاي آمريكائي، مخصوصاً بعد از امضاي قرارداد كمپ ديويد كه در جهت نفي سازمان
آزاديبخش فلسطين از طرح صلح عمل مي­كردند مي­دهد. لذا كوشش زيادي براي استقرار
مجدد نيروهايشان در منطقۀ تحت كنترل نيروهاي بين المللي نموده و مانع از تسلط اين
نيروها بر «پل قاسميه» و دسترسي به «شهر صور» شدند. در همين حال فلسطينها وانمود
كردند كه كمك به برقراري آرامش در جنوب لبنان مي­كنند، زيرا اعلام كردند كه از
سرزمينهاي لبنان به سوي زمينهاي اشغالي آتش نخواهند گشود و به ارتش لبنان اجازۀ
عبور از «پل قاسميه» را خواهند داد تا در مرز مستقر شوند كه البته اسرائيل با
استفاده از ميليشياهاي مرزي به رهبري «سعد حداد» مانع از اين استقرار شدند.

ولي مشكل بي­اعتمادي در
ميان اهالي جنوب نسبت به فلسطينها بوجود آمده كه علت آن برداشت­ها و برخوردهاي
اشتباهي است كه از سازمانهاي فلسطيني دربارۀ اين اهالي سر مي­زد. نفوذ عناصر ديگري
از اين مسأله، ترس اهالي از عكس العمل اسرائيل نسبت به اعمال فلسطينيها و استقرار
مجددشان، و پشتيباني اين سازمانها از احزاب مختلف لبناني، موجب برخوردهاي ناخوشايندي
در روستاها و مناطق جنوب شد كه دشمن توانست در حملۀ سال 1982 خود، سوء استفادۀ
زيادي از اين برخوردها كرده و به آساني وارد بسياري از مناطق شد و حالتي از
استقبال براي خود را در ابتداي امر ايجاد نمود، ولي آگاهي افراد مخلص و كوششهاي
روحانيون و فداكاري جوانهاي مؤمن، اجازه نداد كه اين حالت استقبال دوام چنداني
داشته باشد و منطقه به سرعت عليه مهاجمين صهيونيست منفجر شد.

ضمناً موضع «الحركة
الوطنيه» (حركت ملّي) نسبت به اين قطعنامه اختلافي با مقاومت فلسطين به دليل
پيماني كه بين آنها بوده و پشتيباني مقاومت از حركت ملّي، نداشت.

جبهۀ لبناني

به ادعاي اين جبهه نگاه
كردن به حملۀ اسرائيل بدون نگاه به فلسطينيهاي مسلّح و فعاليت چريكي آنها كه- بنظر
اينها سبب اين اشغال بوده­اند- مانند نگاه كسي است كه با يك چشم مي­بيند، يعني اين
جبهه حملۀ اسرائيل و وجود مسلحانۀ فلسطينها را مساوي دانسته است، اين مطلب بر زبان
شمعون آمده است:

«ملاحظه مي­كنم مسئوليتي
كه اهميتي به موضوع اشغال جنوب لبنان توسط اسرائيل مي­دهند، قضيه اشغال را فقط از
يك زاويه معيني مي­بينند مثل اينكه خداوند آنها را با يك چشم آفريده است، اسرائيل
بايد عقب نشيني كند و عقب نشيني هم خواهد كرد، ولي من مي­گويم كه در كنار آن بايد
سببي كه اسرائيل را وادار بر حمله به جنوب كرد را معالجه نمائيم. ديگر چيزي بنام
توافقنامۀ قاهره وجود ندارد، بايد وجود مسلحانۀ فلسطينها را از بين ببريم.»
(روزنامۀ النهار- 11/4/78)

يعني جبهۀ لبناني قصد
داشت اين حمله را انگيزه­اي براي لغو توافقنامۀ قاهره قرار دهد و اين كار همان
پايان دادن به وجود مسلحانۀ فلسطينها است كه توسط اين توافقنامه، فلسطينها مجاز
بودند در جنوب بمانند و فعاليت داشته باشند. و اين هدف را جبهۀ لبناني با تغيير
نگهاني اوضاع لبنان در 1975 و برپا نمودن جنگ داخلي، سعي در تحقق آن كرد زيرا بنظر
اين جبهه- وجود مسلحانۀ فلسطينها در لبنان گروههاي مسلّح را قوت بخشيده و آنها را
دلگرم نموده كه اطلاح رژيم و لغو امتيازات مارونيها را مطالبه كنند. بر اساس اين
سياست و براي رسيدن به چنين هدفي، جبهۀ لبناني روابطش را با دشمن اسرائيلي برقرار
كرد و اين روابط در سال 1982 به بالاترين حد خود رسيد. اين جبهه ميليشياهاي مرزي
بفرماندهي سعد حداد را نيز تأييد و براي آنها يك پوشش سياسي ايجاد نمود. اين
ميليشيا در پرتو ايجاد يك پوشش سياسي براي اسرائيل كه بتواند در مسائل داخلي لبنان
دخالت و بر اوضاع محلي آن تأثير گذاشته و تمام مقررات بين المللي را تحت اين پوشش
زير پا گذارد، بهترين خدمت را به اسرائيل كرد بدون آنكه هيچگونه اشكال بين المللي
براي اسرائيل ايجاد شود. ضمن آنكه اين ميليشيا يك كمربند امني در منطقۀ نوار مرزي
تشكيل داده كه امنيت دشمن را تضمين مي­كند.

شار مالك در رابطه با
موضع جبهۀ لبناني نسبت به قطعنامه، مي­گويد:

«اين قطعنامه پيش از
آنكه حامي لبنان باشد، از اسرائيل حمايت مي­كند زيرا مسألۀ وجود فلسطينها در لبنان
را چه از نزديك و چه از دور حل نمي­كند.» و اضافه مي­كند: «اين سخن كه لبنان توسط
اين قطعنامه به ضمانتهاي بين المللي جديدي دست يافته است، سخني باطل است، زيرا در
اين قطعنامه هيچ ضمانت جديدي- كه از قبل لبنان داراي آن بوده- وجود ندارد.» و
بدنبال آن مي­گويد: «هدف سازمان ملل تأمين صلح و امنيت جهاني بوده و هيچ موضوع
بخصوصي براي لبنان ندارد.» (تاريخ لبنان الحديث- ج 3- ملحم قربان- ص 456)

اين ديد نسبت به قطعنامه
از موضع جبهۀ لبناني نسبت به وجود فلسطينها گرفته شده زيرا جبهۀ لبناني خواهان
پايان دادن به وجود مسلحانۀ فلسطينها در تمام لبنان و بي­طرف شدن لبنان نسبت به
مسئله نبرد با اسرائيل است.

در اينجا فقط به طرح
مواضع اين قدرتها اكتفا كرديم، زيرا اينها تشكيل دهندۀ نيروهاي فعال و مؤثر در
اوضاع سياسي محلي و جهاني، در آن برهه از زمان بودند بدين سبب كه موضعگيري نسبت به
قطعنامه بسته به جوّ سياسي موجود در سطح بين اللملي، منطقه­اي و محلي بوده و جريان
وقايع سياسي نيز متأثر از مواضع اين قدرتها بود.

1-   
متن قطعنامۀ 425:

شوراي امنيت، پس از
اطلاع بر گزارشهاي نمايندۀ دائمي لبنان و نمايندۀ دائمي اسرائيل و پس از شنيدن
سخنان آنان، با ابراز توجه خاص خود نسبت به دگرگوني اوضاع در خاورميانه و تأثير آن
در رابطه با برقراري صلح جهاني، و ضمن اعلام اينكه وضعيت فعلي مانع از برقراري صلح
عادلانه در خاورميانه است:

1-   
خواهان احترام كامل تماميّت ارضي لبنان وحاكميت و استقلال سياسي آن در ضمن
مرزهاي بين المللي شناخته شده است.

2-   
از اسرائيل مي­خواهد تا عمليات نظامي خود را عليه تماميّت ارضي لبنان فوراً
متوقف ساخته و نيروهايش را بلافاصله از تمام سرزمينهاي لبنان خارج سازد.

3-   
در صورت درخواست دولت لبنان، يك نيروي موقت تحت فرمان خود وزير نظر سازمان ملل
به جنوب لبنان گسيل خواهد داشت تا نسبت به عقب نشيني نيروهاي اسرائيلي مطمئن و صلح
و امنيت جهان را تثبيت و دولت لبنان را در تأمين حاكميت مجدّد خويش در منطقه ياري
بخشد. ضمناً افراد اين نيرو بايد از سوي كشورهاي عضو سازمان ملل تأمين گردد.

4-   
از دبير كل سازمان ملل مي­خواهد تا در مدت 24 ساعت، گزارشي از چگونگي اجراي
اين قطعنامه ارائه دهد.

اين بود متن كامل
قطعنامۀ 425

دبير كل سازمان ملل،
گزارش خود را كه در مادّۀ چهارم قطعنامه آمده است، ارائه كرد و شوراي امنيت، آن را
به عنوان قطعنامۀ 426 تلقي نمود. در اين قطعنامه تعداد افراد نيروي بين المللي و
كيفيت فعاليت آنها بيان شده است. و مهمترين نكات اين قطعنامه به قرار زير است:

–        
اين نيروها شامل چهار هزار نفر مي­باشد (كه بعداً به شش هزار افزايش يافت).

–        
دستورات لازم به «سيلاسويو»- مسئول نيروهاي بين المللي در خاورميانه- داده شود
تا با دو دولت اسرائيل و لبنان تماس گرفته و دربارۀ چگونگي عقب نشيني نيروهاي
اسرائيلي و ايجاد يك منطقه آزاد براي عمليات نيروهاي سازمان ملل بتوافق رسد.

–        
برنامۀ كار نيروهاي بين الملل:

الف- تأكيد بر عقب نشيني
اسرائيل تا مرزهاي بين المللي.

ب- ايجاد يك منطقه
عملياتي با توافق همۀ اطراف دست اندر كار و حفاظت از اين منطقه. و بدينصورت
نيروهاي بين الملل آتش بس ميان اطراف درگير را تحت نظر داشته، خالي بودن منطقه
عمليات از سلاح را تأمين و هر گونه تحرّكي جهت ورود به اين منطقه يا خروج از آن را
با دقت زير نظر گرفته و مانع از ورود افراد مسلّح خواهند شد. بعلاوه گشت زني در
منطقه به عهدۀ آنان مي­باشد.

– نيروهاي بين المللي زير
نظر شوراي امنيت بوده و جز با دستور آن، عقب نشيني نخواهند كرد و مأموريت آنها
منحصر در جنوب است.

– نيروهاي بين المللي
اجازه استفاده از اسلحه براي دفاع از خود را دارند و هچنين مجازند جلوي هر نيرويي
كه مانع از انجام مأموريت نيروهاي بين المللي مي­شود، بگيرند.

4- نقد و بررسي مضمون دو
قطعنامه:

– با مطالعۀ دقيق مقدمه
قعطنامۀ 425 مشخص مي­شود آنچه كه شوراي امنيت را نگران كرده بهم خوردن اوضاع
خاورميانه و تأثير آن بر صلح جهاني است كه مانع از برقراري صلحي عادلانه در
خاورميانه است.

پس هدف، نگهداري صلح
جهاني! و نگهداري عمليات صلح ذلّت باري است كه توسط آمريكا و با موافقت شوروي
انجام مي­پذيرد.

اين صلح بين المللي طبق
قانون بين الملل و منشور ملل متحد بمعني حق هر كشور است در زندگي مسالمت آميز و
حفظ امنيت خويش. و در نتيجه اسرائيل كه يك دولت قانوني در سازمان ملل است نيز
نبايد به امنيت آن تجاوز كرد، و وضعيت موجود در جنوب تاثير بر امنيّت اسرائيل و بر
تلاشهاي آمريكا براي برقراري صلحي است كه مساله فلسطين را خاتمه يافته مي­داند و
اسرائيل را به عنوان يك كشور به رسميت شناخته شده از سوي ساير كشورهاي منطقه
معرّفي مي­كند.

–        
مادۀ اول اين قطعنامه عبارت است از يادآوري منشور ملل متحد و مطلب تازه­اي
ندارد و هيچ تضميني براي لبنان در آن نيست جز تاكيد مجدد بر استقلال لبنان كه از
سوي سازمان ملل برسميت شناخته شده و بر اساس منشور اين سازمان لازم است حاكميت،
استقلال و تماميّت ارضي لبنان همچنان محترم بماند.

–        
مادۀ دوم همان است كه در رابطه با پذيرش قطعنامه و تقاضاي اجراي آن فقط بر آن
مادّه تكيه شده است، و در اين بخش تنها يك مطلب در جهت منافع لبنان به چشم مي­خورد
و آن درخواست از اسرائيل است كه فوراً از تمام زمينهاي لبنان عقب نشيني كند و تمام
عمليات نظامي­اش را عليه تماميت ارضي لبنان متوقف سازد، ولي اين دعوت براي عقب
نشيني نيروهاي اسرائيلي يك طرفه نبوده و بدون يك ضمانت اجرايي براي تامين امنيت
اسرائيل و حمايت از آن در مقابل عمليات چريكي نمي­باشد زيرا در ماده سوم مشخص مي­شود
كه اسرائيل در مقابل چه قيمتي بايد نيروهايش را از لبنان خارج سازد.

–        
طبق آنچه در ماده سوم آمده است، بايد يك نيروي موقت زير نظر سازمان ملل و
شوراي امنيّت و بدون دخالت دبير كل تشكيل شود. (فرق ميان اين دو موضوع را بعداً‌
هنگام بحث پيرامون چگونگي فعاليت اين نيروها خواهيم دانست). و هدف اين نيرو برقراري
صلح و امنيت بين المللي است كه در قطعنامه 226 چگونگي فعاليت آنها مشخص شده است.
اين نيرو منطقه­اي خالي از سلاح را ايجاد مي­نمايد كه در آن هر گونه فعاليت نظامي
ممنوع بوده و هر تحركي براي ورود به اين منطقه يا خروج از آن را تحت نظر گرفته و
از ورود افراد مسلّح جلوگيري كرده و اجازه دارد براي دفاع از خود و براي جلوگيري
از هر نيرويي كه مزاحم انجام وظيفه آنها است، از اسلحه استفاده نمايد.

همچنين هدف اين نيرو،
اطمينان از عقب نشيني اسرائيل و كمك به دولت لبنان براي تضمين حاكميّت مجدّدش بر
جنوب لبنان مي­باشد.

اين ماده (سوم) مستلزم
بحثي عميق و آگاهانه است كه بتواند جداي از واقعيت موجود، تمام ابعادي كه آن را
فرا گرفته و شيوه­اي كه در تحرير آن به كار برده شده است را بررسي كند، زيرا
پذيرفتن اين قعطنامه بمعني تعهد كامل نسبت به تمام متن آن است چون معني ندارد سخن
از واقعيت موجود گفته شود بدون آگاهي از متن قطعنامه و آثاري كه به دنبال اجراي آن
مترتب خواهد شد.

در هر صورت بحث دربارۀ
اين مادّه، مستلزم بحث در دو بخش است:

الف- ماهيّت اين نيروها.

ب- نقشي كه به آنها محول
شده است بر اساس متن قعطنامه و تجربه انجام گرفته.

الف- ماهيت اين نيروها:

در اين بحث استناد مي­كنيم
بر نظر دكتر جورج ديب كه معتقد است اين بخش با زيركي خاصّي برشته تحرير درآمده است
زيرا بر اساس آن مي­توان نيروهاي بين الملل را به يك نيروي باز دارنده يا يك نيرو
براي برقراري صلح تحميلي تبديل نمود.

نيروهاي بين الملل دو
گونه است: نيرويي براي حفظ صلح كه وظيفه­اش نگهداري وضعيتي است كه قبل از درگيري
بوده و نگهداري وضعيتي كه در حين آتش بس به وجود آمده است. و نيروهايي ديگر براي
ايجاد صلح كه وظيفه­اش تغيير حالت موجودي است كه به نظر شوراي امنيت مانع از
برقراري صلح مي­باشد و ايجاد وضع جديدي كه موافق با نظر شوراي امنيت باشد.

شوراي امنيت براي
نگهداري صلح از صلاحيتهايي كه در ماده ششم از منشور ملل متحد به آن داده است
استفاده نموده، ولي براي برقراري صلح، شوراي امنيت نيروهايي را تشكيل مي­دهد كه در
مادۀ هفتم منشور ملل متحد، صلاحيت تشكيلش به اين شورا واگذار شده است.

بخش ششم مربوط به حل
اختلافات از راه­هاي مصالحت آميز است در صورتي كه بخش هفتم مربوط است به تدابير
امنيتي و كيفرهايي كه شوراي امنيت براي رفع و حل هر مشكلي كه بنظرش صلح و امنيت
بين المللي را در اين برهه تهديد مي­كند، به مرحله اجرا مي­گذارد.

تشكيل نيروهاي بين الملل
در سال 1956 در مصر نمونه­اي از نيروهاي حفظ صلح و آرامش است، در صورتي كه نيروهاي
بين المللي كه در سال 1950 در كره تشكيل شد، نمونه­اي از نيروهاي برقراري و تحميل
صلح است. شناختن اين دو نيروهاي بين المللي مي­تواند نتايج حاصل از هر يك از آنها
را براي ما روشن سازد:

1-   
نيروهاي بين المللي براي حفظ و نگهداري صلح:

الف- اساسي­ترين شرط
براي پيدايش اين نيروها در سرزمينهاي هر كشور، موافقت آن كشور است كه در صورت بدست
نيامدن آن موافقت، پيدايش چنين نيروهايي در خاك آن كشور غيرممكن است.

ب- هر گاه كشور مورد نظر
بخواهد، اين نيروها بايد از خاكش خارج شوند.

ج- آخرين شرط براي
پيدايش نيروهاي حفظ صلح در خاك هر كشوري، برقراري آتش بس قبل از آمدن نيروهاي بين
الملل است.

طبق معمول در جهان كه به
صورت يك عُُرف بين المللي درآمده است،‌ هيچ واحدي از نيروهاي اعضاي دائمي شوراي
امنيت در اين نيروها شركت نمي­كند.

2-   
نيروهاي بين المللي براي برقراري صلح:

الف- شرط اساسي براي
وجود اين نيروها، اين است كه شوراي امنيت تشخيص دهد كه وضع در منطقه مورد نظر
بگونه­اي است كه صلح بين المللي را به خطر انداخته است و بر اساس آن، شورا تصويب
مي­كند كه نيرويي جهت برقراري صلح به منطقه درگيري اعزام كند.

ب- عقب نشيني اين نوع
نيروها در اختيار كشور مورد نظر نيست بلكه در اختيار شوراي امنيت مي­باشد. و خود
شورا مسئول اين نيروها است، بعكس نيروهاي حفظ صلح كه مستقيماً زير نظر دبير كل مي­باشد.

با توجه به اين فرق­ها
مشخص مي­شود كه:

–        
دربارۀ تشكيل نيروهاي بين المللي در جنوب لبنان هيچ اشاره­اي به حفظ صلح در
قطعنامه نشده است،‌ علي رغم آنكه اين نيروها بر اساس مادّه ششم منشور ملل متحد عمل
مي­كنند. بلكه قطعنامه مذكور از واژۀ ديگري در اين باره استفاده نموده و آن تثبيت
صلح و امنيت بين المللي است! و كلمۀ «تثبيت» متضّمن پشتيباني و حمايتي است كه بجز
با نوعي دخالت امكان پذير نمي­باشد و اگر اين دخالت همه جانبه شود بحدّي كه حالت
يك جنگ گسترده را به خود بگيرد، در آن صورت بمعني برقراري وضعيت جديد با استفاده
از زور خواهد بود و اين دقيقاً همان چيزي است كه نيروهاي برقراري صلح انجام مي­دهند
كه همان تحميل صلح با زور اسلحه است.

–        
اين نيروها مستقيماً زير نفوذ شوراي امنيت خواهد بود.

–        
وجود نيروهاي فرانسوي در ميان اين نيروها است علي رغم آنكه فرانسه كشوري است
با عضويت دائم در شوراي امنيت.

–        
عقب نشاندن اين نيروها جز با تصويب شوراي امنيت انجام نمي­گيرد.

تمام اين مسائل
نشاندهندۀ اين است كه طرز كار اين نيروها با كار نيروهاي حفظ صلح تفاوت دارد، و
اين نيروها شبيه نيروهاي برقراري صلح است، هر چند در تشكيلش سخن از ماده ششم منشور
ملل متحد بميان آمده است. و از اينجا مي­بينيم كه با چه زيركي فوق العاده­اي اين
مادّه نوشته شده كه در ظاهر مي­خواهد اين نيروها به عنوان نيروهاي حفظ صلح وارد
شوند هر چند داراي ماهيت ديگري است كه مي­توان آن را به نيروهاي تحميل صلح تبديل
كرد.

و چنين است كه دكتر ديب
مي­گويد:

«اين قطعنامه شامل
مفاهيم نو جهتهاي متعدّدي است كه هدف آن امكان دادن به آمريكا براي برقراري روابط
زير پوشش شوراي امنيت- با هر طرفي مي­باشد كه اوضاع جنوب به آن بستگي دارد بشرط
آنكه از كمترين همكاري شوروي برخوردار باشد».

بدينجهت است كه ملاحظه
مي­كنيم چه خطر جدّي در اين مادّه از قطعنامه نهفته است كه اگر قضاياي منطقه در
جهت خلاف با هر توافقي ميان شوروي و آمريكا دربارۀ مسئله فلسطين و بحران لبنان
باشد،‌ در اين صورت، اين ماده مي­تواند آن نيروها را به نيروهاي برقراري صلح تبديل
نمايد، زيرا متن اين مادّه به آمريكا اجازه مي­دهد تا با همكاري شوروي آن نيروها
را به نيروهاي بازدارنده­اي تبديل كند كه مي­تواند صلح را بزور ايجاد نمايد. و
توافقي كه ميان دو ابر قدرت انجام گيرد مي­تواند با زور اسلحه هر حركتي در جنوب
لبنان كه مخالف با اين قطعنامه يا مانع از اجراي آن است را سركوب نمايد.

ب- نقش محول به اين نيرو
بر اساس متن قطعنامه و تجربه موجود:

بر اساس متن قطعنامه،
هدف اين نيرو ايجاد يك منطقه خالي از سلاح مي­باشد و منع ورود هر مسلّح به اين
منطقه و هر فعاليت مخالف و سركوب هر كس كه مزاحم انجام وظيفه آنها است. منظور از
دادن اين نقش به نيروي بين المللي اين است كه امنيت اسرائيل را تضمين كنند تا در
مقابل، آن را دعوت به عقب نشيني از جنوب لبنان بنمايند، زيرا اين نيروها يك منطقه
فاصلي اطراف مرز فلسطين اشغالي ايجاد خواهند كرد. كه مانع از عبور هر مسلّحي از
آنان يا استفاده از آن براي فعاليتهايي عليه اسرائيل خواهد شد؛ هر چند ظاهر متن،
نشاندهنده اين است كه اين نيروها بايد جلوي هر مسلّح اسرائيلي يا غيراسرائيلي را
بگيرند ولي تجربه نشانگر اين است كه اين نيروها تشكيل نشده­اند جز در خدمت به
امنيت اسرائيل، لذا در طول مرز مستقر نشده بلكه تنها در منطقه­اي كه ارتش اسرائيل
به آنجا رسيده بود مستقر شدند. و اين كار بدينجهت انجام گرفت تا به اسرائيل
اطمينان داده شود كه اين نيروها در مقام سربازان اسرائيلي انجام وظيفه خواهند كرد
و ديگر هيچ نيازي به ماندن ارتش اسرائيل در جنوب لبنان نيست.

اضافه بر آنكه اين
نيروها در مقابل ميليشياهاي مرزي عكس العملي نشان ندادند هر چند كه آنها مزاحم اين
نيروها در انجام وظيفه­شان شدند زيرا از استقرار آنان در منطقه نوارمرزي جلوگيري
كردند.- بعلاوه آنكه حمله اسرائيل در سال 82 قاطعانه ثابت نمود كه اين نيروها مانع
از استفادۀ اسرائيل از منطقه عمليات آنان براي انجام فعاليتهاي خصمانه­اش عليه
اهالي منطقه نشده و از آن هم خطرناكتر، اين نيروها با كمال پستي و بي­شرمي در طول
مدت اقامتشان منطقه را پاكسازي و هر گونه مواد انفجاري و هر كميني را كه سر راه
نيروهاي اشغالگر بود، از ميان برداشتند.

و بدينصورت اين نيروها
زحمت زيادي براي مبارزين مسلمان ايجاد كرده و خدمت بزرگي براي حفظ امنيت سربازان
اشغالگر انجام دادند. بعلاوه آنكه بعضي از اين نيروها از سگهاي تربيت شده پليسي
براي كشف مواد منفجره بطور روزانه استفاده مي­كردند و هنوز هم انقلابيون از اعمال
اين نيروها رنج مي­برند زيرا نمي­توانند از سنگرهاي آنان- مسلحانه- عبور كنند لذا
مجبور مي­شوند از بيراهه بروند و مسافتهاي طولاني را براي رد و بدل كردن اسلحه
بطور مخفيانه و دور از نظر اين نيروها طي كنند؛ در صورتي كه نيروهاي اشغالگر
براحتي و بدون هيچگونه تعرّضي از منطقه تحت نفوذ نيروهاي بين المللي عبور مي­كنند
و اين ماجرايي است كه در درگيري- پس از اسارت دو سرباز اسرائيلي در فوريه گذشته-
واقع شد. و كافي است كه نگاهي به بيانيه­هاي صادره از فرماندهي نيروهاي بين المللي
بيافكنيم تا بدانيم كه در اين مدّت، اين نيرو چه خدمتي به امنيّت نيروهاي اشغالگر
و مزدوران آنها انجام داده­اند، پس مسئله در اين نيست كه مبارزه بايد مخفيانه
بماند كه هست، بلكه مسئله اين است كه بدانيم چه مزاحمتها و اذيتهايي كه اين نيرو
نسبت به انقلابيون انجام داده و چه استفاده­اي به اشغالگران و مزدوران آنها رسانده
است. و دراين باره سخن از خدمات اجتماعي و نقش تبليغي اين نيرو چيزي جز سرباز زدن
از پاسخ دربارۀ نقش امنيِتي آن در خدمت به دشمن و گمراه كردن مردم و ساده انديشان
نمي­باشد.

همۀ اينها بدون در نظر
گرفتن فعاليتهاي اطلاعاتي و جاسوسي اين نيروها در گردآوري اطلاعات امنيّتي از افراد
و رفت و آمدهايشان بخصوص آنهايي كه وابسته به انقلاب اسلامي بوده و از مبارزين
مسلمان به شمار مي­آيند، مي­باشد.

علّت مخالفت با اين
قعطنامه:

چرا مبارزين مسلمان با
اين قطعنامه شوراي امنيت مخالفت مي­ورزند؟ و چه عواملي باعث شده است كه حزب الله
اين قرارداد را ناديده بگيرند؟

در حقيقت، مبارزين
مسلمان حزب الله در مخالفت با اين قرارداد تنها خط رهبري انقلاب را دنبال مي­كنند
زيرا آنها معتقد به ولايت فقيه و رهبري بي­چون و چراي امام خميني مي­باشند. و چون
مي­بينند طرفداري يا موافقت با اين قطعنامه، مخالفت خط رهبري است و مخالفت ايدۀ
امام است، چرا كه امام همواره تاكيد كرده­اند كه «اسرائيل يك غدّۀ سرطاني است و
بايد از ريشه كنده شود»،‌ از اين روي وظيفه خود و هر فرد مسلماني مي­دانند كه در
راه ريشه كن ساختن و نابودي كامل اسرائيل، با تمام وجود به مبارزات پي گير و بي
امان بپردازند و اين قطعنامه نه تنها اسرائيل را به رسميت مي­شناسد كه زيركانه
هدفي جز محو نابودي مسئله فلسطين ندارد،‌ اضافه بر اينكه نقشي را كه به نيروهاي
بين المللي در جنوب واگذار كرده است، نقش محافظت و نگهداري از امنيت اسرائيل و
تضمين ايجاد يك منطقه خالي از سلاح در جنوب لبنان مي­باشد كه با هرنيروئي كه امنيت
اسرائيل در تضاد است، به مبارزه جدّي بپردازد.

آري!‌همين مبارزين
مسلمان لبنان كه علناً مخالفت خود را با برنامۀ خيانت آميز ياسر عرفات كه خواهان
لغو مبارزه مسلحانه با دشمن اسرائيلي شد،‌ اعلام مي­دارد، چگونه امروز مي­تواند با
ايجاد امنيت و آرامش براي صهيونيستهاي اشغالگر موافقت نمايند؟!

بي گمان موافقت بر نقش
نيروهاي بين المللي كه تنها به دستور شوراي امنيت مي­توانند عقب نشيني كنند و ساير
مواد اين قطعنامه مبتذل بمعناي اين است كه جنوب لبنان را دو دستي تقديم شوراي
امنيت كنند و آنگاه خدا مي­داند چه بر سر شهرها و روستاها و مردم اين منطقه خواهد
امد و از اين روي مسلمانان هرگز تن به ذلت نمي­دهند و جنوب را از دست فرزندانش نمي­گيرند
چرا كه تنها ضامن استقلال و سلامت جنوب، سلاحها فرزندانش است.

اگر دشمن صهيونيستي از
بخش بزرگي از زمينهاي «جبل عامل» بيرون رانده شد،‌ دليل عزم و ارادۀ آهنين فرزندان
مجاهد و با ايمان و متعهد اين سرزمينها است و وجود سلاح در دست آنان و توانايي
بكارگيري آن سلاحها مي­باشند ولي اگر اين قطعنامه را پايان يافته و مورد پذيرش
انگاريم، بي گمان طعمهاي دشمن در بازپس گيري و هجوم مجدّد جنوب تازه مي­شود و اگر
اين منطقه را خالي از سلاح پنداريم هرگز نيروهاي بين المللي و همچنين ارتش لبنان
براي يكبار هم در برابر يورش بي رحمانه دشمن، مقاومت و پايداري نخواهد كرد، پس
تسليم شدن در برابر اين نيروها، فرصتي به دشمن خواهد داد كه پس از ايجاد برخي
شرايط، دوباره به جنوبِ مجروح باز گردد و اين بار براي هميشه آن را نابود سازد.

اكنون ديگر شرايط سياسي
سابق كه منحصر در جلوگيري از عمليات فدائيان فلسطيني بود، تغيير يافته و اين بار
هدف دشمنان سركوبي نهضت اسلامي و مقاومت مسلمانان مبارزه و انقلابي لبنان است، چرا
كه با پيروزي اين نهضت مقدس، دشمن براي ابد بيرون رانده خواهد شد و نقشه­هاي تسويه­اي
كه امريكا مجدّانه به انگيزۀ پاين دادن به پيكار با اسرائيل و سركوبي انقلاب
اسلامي، پي تحقيق آنها است، نقش بر آب خواهد شد. پس بايد مسلمانان لبناني، آگاهانه
اين موقعيت خطرناك و حساس را درك كنند خصوصاً كه اكنون بارقۀ پيروزي لشكر اسلام در
جبهه­هاي جنگ تحميلي به چشم مي­خورد و از سويي ديگر دشمن صهيونيستي از هيچ جنايتي
براي حفظ امنيت و موقعيت خويش دريغ نخواهد كرد. و مگر نه اسرائيل به بهانه حفظ
امنيت خويش، نيروگاه اتمي عراق و مقرّ سازمان آزاديبخش فلسطين در تونس را بمباران
كرد، پس چگونه مي­شود عكس العمل آن در صورت پيروزي انقلاب اسلام در عراق و گسترش
اشعۀ تابناكش در جهان را ناديده گرفت؟

و حال كه از مقاومت
فلسطين در مرزهاي لبنان و فلسطين چندان خبري نيست، آيا روا است كه مسلمانان جنوب
لبنان، منطقه را دو دستي تسليم نيروهاي بين المللي كه از بودن سلاح در دست مبارزان
مسلمان جلوگيري مي­كند، بنمايند و آنگاه دست خالي ناظر جنايتها و يورشهاي بي­رحمانه
و تلافي جويانه اشغالگران صهيونيست باشند؟!

بي گمان مسلمانان متعهد
جنوب لبنان كه راه را از رهبر كبير انقلاب اسلامي و اميد تمام محرومان و مستضعفان
مي­جويند، با الهام از رهنمودهاي معظم له، راه را از چاه تشخيص داده و مي­روند كه
با مبارزات پي گير و بي امان خود، لبنان اسلامي را از چنگال استعمار درآورده و
انقلاب اسلامي را در آن سرزمين برقرار سازند، ان شاءالله.