سفارشهاي اميرالمؤمنين (ع)

درسهائي از نهج البلاغه خطبه 230

قمست دوّم

سفارشهاي اميرالمؤمنين(ع) 2

آيةالله العظمي منتظري

اَعُورْتُم لَهُ فَسَتَركُمْ، و تَعَرَّضْتُمْ لِأَخذِهِ فَأَمْهَلَكُم و
أوُصيكُم بِذِكْرِ المَؤْتِ وَ إِقلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ وَ كَيفَ غَفْلَتُكُم
عَمّا لَيسَ يُغْفِلُكمُ، وَ‌طَمَعُكُمْ فِمَن لَيسَ يمْهِلُكُمْ

در شماره گذشته، قست اول از سفارشهاي اميرالمؤمنين«ع» به مردم را مورد بحث
قرار داديم و اينك به دنبال سفارشهاي آن حضرت:

«اَعورتم له فستركم».

كارهاي زشت خود را براي او آشكار كرديد و او شما را پوشانيد.

ستارالعيوب

خداوند متعال كه بر شما منّت نهاد و آن همه نعمتهاي فراوان را بر شما ارزاني
داشت و با رحمت خود شما را تدارك كرد، يكي از آن نعمتهاي بي شمار خداوند، همين است
كه شما كارهاي زشت و قبيح انجام مي­دهيد و آنقدر گناه و معصيت از شما سر مي­زند و
خداوند با فضل و رحمتش، آنها را از ديدگان مردم مي­پوشاند چرا كه خدا ستّار العيوب
است.

عورت به معناي چيز قبيحي است كه بايد پوشانده شود و در اينجا تمام گناهان و
معصيت­ها به عنوان عورت يا چيزي كه عيب است ظاهر شدن آن آمده است. هر چه ما تخلف
كنيم از فرمان خدا و هر چه در برابر او خود را به گناه آلوده سازيم، كار عيب و زشت
انجام داده­ايم و اگر بنا بود هر گناهي كه ما مرتكب مي­شويم انسانها بر آن واقف
شوند، آبروي ما مي­رفت و نمي­توانستيم بين مردم زندگي كنيم و خداوند كه ستار
العيوب است اين عيب­ها و زشتي­ها را پوشانده است و اين چه نعمت بزرگي است كه هرگز
كسي نمي­تواند آن را شكر و ستايش كند.

«و تعرَّضتم لأخذه فأمهلكم».

خودتان را در معرض اينكه خدا شما را مؤاخذه كند قرار داديد ولي به شما مهلت
داد.

اينقدر كارهاي خلاف و جرم از شما سر زد كه جا داشت خداوند هر بار شما را مورد
مؤاخذه قرار دهد و كيفرتان دهد ولي همواره به شما مهلت داه است تا اينكه شايد به
خود آئيد و از كارهاي زشت خود پشيمان شويد و توبه كنيد و به سوي او باز گرديد. پس
نبايد از اين مهلت­هايي كه خدا به شما داده است، سوء استفاده كنيد كه يك وقت شما
را خواهد گرفت، «اَخْذَ عَزِيْزٍ مُقْتَدرٍ»، و آنگاه فرصت بازگشت و توبه نخواهيد
داشت.

در اينجا يك نكته اخلاقي نهفته است كه قابل توجه برادران و خواهران بويژه
جوانان پرشور انقلابي است:

افشاگري نكنيد

در روايات معصومين عليهم السلام به ما دستور داده­ند كه اخلاقمان مانند اخلاق
پروردگار باشد «تخلّقُوا بِأَخلاقِ اللهِ». يكي از صفتهاي «سَتارُ العُيُوب» بودن
است. خداوند كسي را به زودي مفتضح نمي­كند و كارهاي زشت او را برملا نمي­سازد.
اينكه برخي از افراد از مسئولين يا سخنرانان مي­خواهند: افشاگري كنيد!! افشاگري
يعني مفتضح و رسوا ساختن افراد و اين كار پسنديده­اي نيست، تنها در موردي صحيح است
كه يك نفر فاسد مي­خواهد متصدّي پستي مهم شود و اگر افشا نگردد به ضرر جامعه تمام
مي­شود، آن هم به اندازه­اي كه آن شخص فاسد به پست نرسد،  حتي در چنين مواردي كه به ضرر جامعه است،
افشاگري محدود روا است امّا اگر يك نفر تحت شرايطي در گذشته- مثلاً- رئيس دانشگاه
بوده و نخست وزير وقت يا شاه خائن به دانشگاه رفته و او ناچار به ملاقات شده است،‌
اكنون او را در منگنه قرار دهيم و او را رسوا سازيم، نه تنها به زيان جامعه است كه
گناهي است بس بزرگ.

از آن گذشته حتي اگر كسي در گذشته كژيها و انحرافاتي داشته ولي اكنون واقعاً
خدمتگزار است و از گذشته­اش پشيمان، چنانچه تخصّصي دارد و در يك دانشكده يا
كارخانه مي­توان از او استفاده كرد، نبايد گذشته را به رخ او كشيد، بلكه بايد مجال
بهتر انديشيدن و بهتر كار كردن را به او داد تا جامعه از يك انسان متخصّص و فهميده
و با تجربه، بهره ببرد. «تخلقوا باخلاق الله» براي همين است كه اخلاق الهي را
سرمشق خود قرار داده در رفتارها و كردارهاي روزمرّه­مان مورد استفاده قرار دهيم،
نه اينكه بسنده كنيم به نوشتن و خواندن آنها. اين يكي از اخلاق الهي است كه عيبها
و نقص­ها را مي­پوشاند و آبروي مردم را نمي­برد و ستارالعيوب است و اين خداوند است
كه در قرآن مي­فرمايد:

«يا اَيُّها الَّذينَ اَسْرفُوا عَلي اَنْفُسِكُم لاتَقْنَطُؤْا مِنْ رَحْمَةِ
اللهِ اِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً».

اي كساني كه زياده روي و اسراف بر نفس خود كرده­ايد، از رحمت خدا نوميد نگرديد
كه همانا خداوند تمام گناهان (در صورت توبه و بازگشت) مي­آمرزد.

بنابراين، اگر انساني در جامعه ما باشد كه در گذشته كجرويهائي داشته و
اشتباهاتي از او سر زده و اكنون به اشتباهات خود پي برده و در صدد جبران گذشته­اش
مي­باشد و مي­خواهد به جامعه و اسلام خدمت كند و در محيطي است كه جامعه به او نياز
دارد يا حتي اگر نياز هم نداشته باشد، حال مي­خواهد خدمت كند، اگر تشخيص داديم كه
اكنون هدفش خدمت است، نبايد گذشته­اش را به رخش بكشيم و اگر  كسي افشاگري كرد و شخصيت او را در جامعه خرد و
منكوب كرد و آبروي او را ريخت، برخلاف اسلام و دستور خدا عمل كرده است، مگر چه كسي
است كه هيچ عيب و نقصي ندارد؟ مگر جز انبياء و معصومين عليهم السلام كه خداوند
آنها را از هر رجس و ناپاكي بدور داشته و تطهير نموده است، كسي مي­تواند ادعا كند
كه هرگز گناه و معصيتي از او سر نزده و هيچ عيب و نقصي ندارد؟

پس حال كه خداوند به ما رحم كرده و عيب ما را مي­پوشاند، ما نيز بايد نسبت به
همديگر چنين رفتاري داشته باشيم،‌ عيبهاي يكديگر را افشا نكنيم، شاعر عرب مي­گويد:

كفي المرء نبلاً أن تعدّ معايبه- در بزرگواري شخص همين بس كه عيوبش را بتوان
شمرد.

البتّه اگر كسي پيدا شود كه نه تنها با انقلاب بدبين است بلكه در فكر توطئه و
كارشكني است و اكنون نيز مي­خواهد توطئه كند و اگر به پستي برسد به اسلام و انقلاب
ضربه مي­زند، در اينجا بايد جلوي او را گرفت و نگذاشت به پست و منصبي دست يابد، و
در صورتي كه آدم درستي نيست و هدفش خدمت نمي باشد ولي قصد توطئه­اي ندارد بايد
بهمان اندازه كه به منصب نرسد، او را فقط نزد مسئولين مربوطه افشا كرد نه اينكه در
دنيا آبروي او را ببريم و او را رسوا سازيم. و اگر كسي در گذشته كارهاي ناشايسته
داشته و اكنون متوجه شده و توبه كرده است نه تنها نمي­شود او را رسوا كرد و گذشته­اش
را براي ديگران افشا نمود كه بايد از او دفاع نيز كرد.

و در كوتاه سخن، از غيبت كردن و گذشته­هاي ديگران را افشا نمودن و بديها و
عيوب افراد را بازگو كردن جدّاً بپرهيزيد كه اين گناهي است بزرگ و كيفرش مضاعف
است،‌ و بهمين دليل در روايت آمده است كه غيبت از زنا بزرگتر و شديدتر است. با
اينكه زنا از گناهان كبيره و بسيار زشت و پليد است، با اين حال، غيبت از زنا
شديدتر و بدتر معرّفي شده است زيرا در زنا دو نفر ممكن است به وادي سقوط كشانده
شوند ولي در غيبت چه بسا جامعه­اي به سقوط كشانده شود.

و همين افشاگريهاي ناروا و بيجا است كه گاهي انسجام جامعه را از بين برده،
مردم را به همديگر بدبين نموده و موجب تشتّتت و تفرقه مي­گردد. و در اثر همين
افشاگريها چه بسا افراد متخصّص و ماهر كنار زده شوند و بجاي آنها افرادي متملق و
بي خاصيت سر كار بيايند كه خطر اينها از خطر توطئه­گران اگر بيشتر نباشد، كمتر
نيست.

«و اوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه».

و شما را سفارش مي­كنم به ياد مرگ باشيد و كمتر از آن غفلت ورزيد.

به ياد مرگ باشيد

اقلال از مادّه قِلَّت، مصدر باب افعال است يعني كم غفلت كنيد از مرگ. راستي اگر
ما يقين داريم كه خواهيم مرد و زندگي در دنيا موقّتي است و به پلي مي­ماند كه بر
روي آن بايد عبور كرد تا به آخرت رسيد، و اگر معتقديم در روز قيامت كه حتمي است و
خواهد رسيد، به اعمالمان رسيدگي مي­شود و تام بديها و خوبي­هاي ما، مورد محاسبه
دقيق قرار مي­گيرد، اين اعتقاد سبب مي­شود كه مقداري چشم و گوش خود را باز كنيم و
تندروي و زياده روي نكنيم و بيشتر به ياد مرگ باشيم و آن را به فراموشي نسپريم.

«و كيف غفلتكم عمّا ليس يغفلكم و طمعكم فيمن ليس يمهلكم.

و چگونه غفلت مي­كنيد از چيزي كه هرگز از شما غافل نيست و چگونه طمع داريد از
كسي كه هرگز شما را مهلت نمي­دهد؟!

برخي از افراد را ديده­ايم كه مي­گويند: اينقدر ياد مردن نكنيد و ما را به
وحشت نياندازيد!! اگر اين غفلت از مرگ سبب مي­شد كه مرگ نيز از ما يادش مي­رفت و
غفلت مي­كرد، چه خوب بود ولي شما كه مي­گوئيد اسم مرگ را نياور، بر فرض تو غفلت
كني يا خود را به غفلت و فراموشي وادار سازي، مرگ كه هرگز از تو غفلت نمي­كند و هر
وقت اجلت فرا رسيد به سراغ تو خواهد آمد و يك آن هم به تاخير نمي­افتد «اذا جاء
اجلهم لايستأخرون ساعة و لا يستقدمون» پس چرا تو به فكر مرگ نباشي كه توشه قيامت و
زندگي جاودانت را فراهم سازي. حال كه مرگ حتمي است و هيچ راه فراري از آن نيست و
وقت و موعدش نيز معين نشده است، پس چرا خود را براي آن آماده نسازيم و حال كه مرگ
از غفلت ندارد چرا ما از آن غفلت كنيم؟ و هميچنين اند جنود مرگ و حضرت عزرائيل كه
سراغ كوچك و بزرگمان را خواهند گرفت و هر وقت اجل ما در دنيا تمام شد و سراغ ما
خواهند آمد، پس چه طمع بيجائي است اگر توقع داشته باشيم كه به ما مهلت دهند زيرا
يك آن به ما مهلت نخواهند داد.

داستان حضرت سليمان«ع» را كراراً شنيده­ايد كه جن و انس مسخرش بودند و ابر و
باد تحت فرمانش بود، روزي اظهار خستگي كرد، براي استراحت و آسايش به كاخ خود رفت و
از دربانان و پاسداران خواست هيچ كس را در آن روز راه ندهند تا دمي به آرامش و
آسايش بياسايد و رفع خستگي كند. ناگهان جوان خوش سيمايي نمايان شد گفت: من دستور
داده بودم كسي را امروز راه ندهند، كي تو را به اينجا راه داد؟

آن خدائي كه تو را خلق كرده، مرا ماموريت داد كه به ديدارت بيايم.

–        
تو كسيتي و از من چه مي­خواهي؟

–        
من آمده­ام قبض روحت كنم. عمرت به سر و اجلت فرا رسيده و بايد فوراً تو را قبض
روح نمايم.

–        
امروز را خواستيم به استراحت بگذارنيم!

–        
تاخير لحظه­اي روا نيست. (و روح حضرت را فوراً قبض كرد).

بنابراين،‌ وقتي بنا باشد، سليمان با آن عظمت و بزرگواري را اجازه لحظه­اي
زندگي پس از فرا رسيدن اجل ندهند، ما چه طمع داريم كه مهلت بگيريم. وانگهي جنود
مرگ نيز از سوي خداي بزرگ ماموريت دارند و از خود نمي­توانند بذل و بخششي كند! لذا
توقُع مهلت دادن از آنان، بيجا و ناروا است. تنها انسانهاي پاكي از مرگ هرگز هراس
ندارند و هردم فرا رسد با آغوش باز از آن استقبال مي­كنند كه به حساب و كتاب خود
در دنيا رسيده باشند و آمادگي كامل براي زندگي جاودان داشته باشند و تمام وسائل
زندگي را براي آن عالم فراهم آورده باشند، همچنان سرور و راهبرشان علي (ع) كه
فرمود «و الله لابن أبي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمه»- بخدا سوگند، فرزند
ابوطالب به مرگ مانوس­تر است از كودك به پستان مادرش.

خداوندا ما را توفيق ده كه توشه آخرت را با خود برداريم و هنگام فرا رسيدن مرگ
و آغاز زندگي جاودان، از آن روي گردان نباشيم.