شرح صدر و ده نكته هايى اخلاقى از كلمات امام خمينى ره

شرح صد و ده نكته اخلاقى از كلمات امام خمينى(سلام الله عليه)
ياسر جهانى‏پور
نكته 1: (تنبه ازغفلت)
ازخواب بيدار شو از غفلت تنبه پيدا كن،و دامن همت به كمر زن و تا وقت است فرصت را غنيمت بشمار وتا عمرباقى است و قواى تو در تحت تصرف توست و جوانى برقرار است واخلاق فاسده برتو غالب نشده وملكات رذيله برتو چيره نگرديده چاره‏اى كن ودوايى براى رفع اخلاق فاسده وقبيحه پيدا كن، راهى براى اطفاء نائره شهوت وغضب پيدانما.(1)
شرح: برطبق آنچه علماى اخلاق پيرامون شناخت نفس و ويژگى‏هاى آن گفته‏اند،نفس آدمى داراى قوا و نيروهاى بسيارى است كه از آن ميان چهار قوه به عنوان رييس قواى ديگر مى‏باشند؛به عبارت ديگرنفس منشأاعمال بسيارى است كه عامل اصلى اين اعمال چهار چيز است: اول:شهوت. دوم:غضب. سوم:وهم وخيال و چهارم:عقل. كار اين قوا آن است كه انسان را به سوى آنچه اقتضاى آن را دارند سوق دهند. در اين ميان انسان اگرتلاش كند و سعى در تعديل قوا نمايد، عقل تمام نيرو و تلاش خود رابه كار خواهد گرفت تا اين سه قوه را درحد ميانه و اعتدال نگه دارد.پس عقل آنچه رامطابق خواسته اسلام و خداوند است انجام مى دهد و وظيفه اصليش جلب منافع و دفع مضرات در حد نياز و كنترل خيال است.اين قوا دائم با يك ديگر در حال نزاع و درگيرى‏اند به اين ترتيب كه هر گاه انسان ميل به شهوات نمايد، قوه شهوت غالب شده، هرگاه غضب آلود گردد، قوه غضب غالب شده و به همين ترتيب قواى يكى بر ديگرى غالب مى شوند، در اين حال است كه مى‏گوييم: نفس لوّامه،امّاره يامطمئنه.پس اينكه خداوند در قرآن اين اصطلاحات را براى نفس به كار برده است نه به دليل تعدد نفس انسان، بلكه به لحاظ تعدد قواى آن و حفظ وحدت و ظهور كثرت در عين وحدت است.آنچه انسان را در تعديل قوا يارى مى‏نمايد، همت عالى و عزم جزم همراه با اطمينان است. بنابراين بهترين اوقات براى اطفاء نائره شهوت و غضب هنگام جوانى است كه نيرو و عزم و اراده درانسان قوى‏تر است.
يكى ازمهمترين نكاتى كه توجه بدان بسيار ضرورى است اين است كه نتيجه غالب گشتن قواى سه گانه شهوت وغضب و وهم و دچار افراط شدن انسان در توجه به آنها، اثرى جز غفلت از ياد خدا نخواهد داشت.مهمترين و بهترين نتيجه ارسال انبياء و اولياء و كتب الهى بيرون آوردن بشر از خواب غفلت بوده است. غفلت به تصريح آيات و روايات عامل سقوط انسان در ورطه هلاكت ونابودى و يكى از غليظترين حجابهايى است كه انسان را از رسيدن به مقصود و مطلوب باز مى‏دارد؛ زيرا تا غفلت باشد،بيدارى نيست و وقتى بيدارى نباشد هيچ سلوك و حركتى به سوى معبود صورت نخواهدگرفت. ما در نكات بعد در اين رابطه بيشتر توضيح خواهيم داد.(2)
نكته 2: (محاسبه نفس)
مراقبت و محاسبه نفس در تشخيص راه خودخواهى و خداخواهى ازجمله منازل سالكان است.(3)
شرح: به لحاظ آنكه يكى از قوا و نيروهاى اصلى نفس انسان نيروى شهوت است ،اگر در كنترل عقل قرار نگيرد انسان را از راه سعادت دور كرده و به وادى گمراهى مى‏كشاند.محبت كه از اثرات اين نيروست بمثابه شهوت اگر در راه صحيح خود نباشد موجب بدبختى وگمراهى انسان مى شود؛بنابراين يكى از وظايف مهم سالك در سلوك عنايت به مسئله مراقبه و محاسبه نفس بايد باشد. مراقبت همانطوركه ازاسمش معلوم است مواظبت از خود است در گناه نكردن هرطوركه مقدور و ميسور است.محاسبه نفس همانطوركه در روايات ائمه و كلمات بزرگان وارد شده زمانى از روز يا شب است كه در آن وقت سالك به حساب اعمال روز خود رسيدگى مى‏كند و فرموده‏اند: بهترين زمان آن آخر شب و موقع خواب است كه در آن وقت خيال سالك راحت‏تر و فارغ البالتر از امور دنيوى است. هر چند محاسبه به اين صورت شايد بيشتر از چند دقيقه طول نكشد ولى براى آن كسى كه عزم جزم نموده است براى سلوك، بسيار مفيد فايده و مؤثّر خواهد بود. اما بهترين حالت آن محاسبه دائمى اعمال خود است؛اگر محاسبه متوقف به زمان خاصى نباشد در پيشگيرى از ارتكاب به گناهان بسيار مفيد خواهد بود؛ در صورتى كه پس ازبيدارى از غفلت اطفاء نائره شهوت وغضب تا حدى شده باشد.
از كلام امام خمينى اين نكته معلوم مى شود كه مراقبت هريك ازسالكان باتوجه به مدارج سلوكشان متفاوت است. سالك چون دراوايل سلوك به فكر آن است كه از گناه دورى كند، بالطبع مراقبه‏اش متضمن همين مطلب بوده و فراترنمى‏رود؛چون از اين حد گذشت مراقبه دقيق‏تر شده و به مرحله تشخيص خودخواهى از خداخواهى مى‏رسد كه اين مرحله ازمشكل‏ترين وسخت‏ترين مراحل سلوك است و گذر از آن نياز به رياضتى عظيم دارد. در اين مرحله بسيارى ازسالكان به لحاظ آنكه عزم الهى نداشته و از ابتدا به دنبال كرامات و شگفتيها و امور خارق العاده بوده‏اند دچار هلاكت معنوى و دور افتادگى از حق شده‏اند.امام مى‏فرمايند:پس اى عزيز بيدارشو و غفلت و مستى را از خود دوركن و در ميزان عقل بسنج اعمال خود را قبل از آنكه در آن عالم ميزان كنند و حساب خود را بكش قبل از آنكه از او حساب كشند و آينه دل را از شرك و نفاق و دورويى پاك كن و مگذار زنگار شرك و كفر او را طورى بگيرد كه به آتش‏هاى آن عالم پاك نگردد نگذار نور فطرت مبدّل به ظلمات كفر شود.(4)
مرحوم ملااحمدنراقى در كتاب شريف معراج السعاده مى‏فرمايند:محاسبه آن است كه در هر شبانه روزى وقتى را معين نمايد كه درآن وقت به حساب نفس خود برسد و طاعات و معاصى خود را موازنه نمايد پس اگر آن رامقصر يافت درمقام عتاب و خطاب درآورد والا شكر پروردگار نمايد و مراقبه آن است كه:هميشه متوجه خود و مراقب ظاهر و باطن خود باشد كه معصيتى از او صادر نشود و واجبى راترك ننمايد.(5) خداوند در قرآن وائمه در روايات فراوان به مسئله محاسبه نفس اشاره كرده و گوشزد نموده‏اند كه پيش ازمحاسبه دار قيامت به حساب اعمال خود برسيد. ازآن جمله حق فرمود: ياايهاالذين آمنوااتقوالله ولتنظرنفس ماقدّمت لغد(6) و نيزپيغمبر(ص) فرمود: محاسبه اعمال خود را بكنيد پيش از آنكه حساب شما را بكنند واعمال خود را بسنجيد پيش از آنكه به ترازوى محشر آنها را بسنجند.(7)
نكته‏3: (حب دنيا)
پس استغراق دربحر لذائذ و مشتهيات قهراً حبّ به دنيا مى‏آورد و حبّ به دنيا قهراً تنفر از غير آن آورد و وجهه به ملك غفلت از ملكوت آورد…و پر واضح است كه تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى از حبّ به دنيا و غفلت از حقتعالى و آخرت است و حبّ به دنيا منشا هر خطيئه است.(8)
تحقيق درآيات و روايات و آثار بزرگان دين نشان مى دهد كه بزرگترين و مهمترين عامل دورى از ياد خدا حبّ دنيا و ماديات و به عبارت ديگر دنياپرستى است. دنيا در تعريف امام هر چيزى است كه انسان را از حقتعالى به خودمشغول كند(9) حتى اگرجزو امور معنوى باشد.بايد دانست كه اگر نفوس يكسره متوجه به دنيا و تعمير آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منكوس هستند و ميزان در انتكاس قلوب غفلت ازحق و توجه به دنيا و تعميرآن است.(10)
اين به آن خاطراست كه كسى كه يكسره متوجه به دنيا و ماديات باشد به طور حتم قلبش از محبت دنيا پرشده است زيراقلب به عنوان رييس بدن اعضاى ديگر را به دنبال خودمى كشاند پس چون چنين شد خانه را بدست غير صاحبخانه سپرده است، دنيا در آن تصرف كرده و شيطان به آن راه مى يابد.نتايجى كه اين امر به دنبال دارد عبارت است از:
اول: اينكه دل به غير صاحبخانه سپرده شده است. منظور آن است،دلى كه بايد خدا در آن تجلّى نموده و ظهور يابد،محل ظهور شيطان و هواى نفس مى‏شود.و اين خود بزرگترين خسران و تباهى براى انسان است.حقتعالى در قرآن كريم به اين حقيقت اشاره فرموده است، در سوره احزاب آيه‏4 مى‏فرمايد: «ماجعل الله لرجل من قلبين فى جوفه». حضرت رسول اكرم(ص) مى‏فرمايند: «حبّ الدنيا وحبّ الله لايجتمعان فى قلب ابداً»(11) حبّ دنيا و حبّ خداوند در يك دل ابداً و هرگز جمع نمى‏شود. همچنين امام على(ع) فرمود:«كما انّ الشمس و الليل لايجتمعان كذلك حبّ الله وحبّ الدنيا لايجتمعان»(12) همانطور كه خورشيد و ماه هرگز با هم جمع نمى شوند دوستى خدا و دنيا يكجا جمع نمى‏شود.
دوم: آن است كه موقع مردن انسان دچار تزلزل خاطر و شك در ايمان خود مى‏شود و دو حالت بسيار عظيم به او دست مى‏دهد يا اينكه بابغض و كينه حقتعالى از دنيا مى‏رود به خاطرآنكه او را از اموالش جدامى‏كند و يا اينكه با فريب شيطان ازگفتن شهادتين با ز مى‏ماند و اينها همه از دوستى دنيا و محبت به آن است.امام مى‏فرمايند:آن كس كه مبتلا به حبّ نفس است و دنبال آن حبّ دنياست درحال احتضار و كوچ بعضى از امور بر انسان ممكن است كشف شود و دريابد كه مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا مى‏كند با غضب خدا و نفرت و دشمنى او كوچ كند و اين عاقبت حبّ نفس و دنياست.(13) در جاى ديگر امام به عنوان مثال نسبت به اين قضيه مهم مى فرمايند: يكى از محترمين قزوين، ملّاهاى خيلى عابد قزوين ظاهراًگفت: كه ما رفتيم عيادت يك نفرآدم كه نزديكيهاى فوتش بود اين آدم گفت كه ظلمى را (نعوذبالله) آن ظلمى را كه خداوند به من كرده به هيچ كس نكرده من اين بچه‏هايم راچطور تربيت كردم چطور حالا مى‏خواهد مرا ببرد. آن مسئله‏اى كه كمر انسان را مى‏شكند اين است كه حبّ انسان به خودش وحبّ انسان به رياستش وحبّ انسان به همه چيزهايى كه موجب حبّ است انسان رابرساند به آن جايى كه اگر نبى اكرم هم از او بگيرند دشمن او مى‏شود و آن وقت هم كه مى‏فهمد خدا دارد مى‏گيرد دشمن اومى شود.(14)
سوم: آنكه بر طبق حديث شريف حبّ الدنيا راس كل خطيئه انسان براى بدست آوردن بيشتر دنيا و طمع به آن به طور حتم مرتكب انواع گناهان مى شود تاجايى كه از ارتكاب هيچ نوع گناهى باكى ندارد واين بزرگترين عامل در سياهى قلب و تيرگى نفس است.
امام خمينى مى فرمايند:اينكه درروايات ماهست كه حبّ الدنيا رأس كل خطيئه اين يك واقعيتى است واساس حبّ دنيا هم ريشه حبّ دنيا هم حب نفس است كه آن هم حبّ دنياست، تمام فسادهايى كه در بشريت پيدا شده است از اولى كه بشريت تحقق پيدا كرده است تا كنون و تا آخر منشأش همين حبّ نفس است.از حبّ نفس است كه حبّ به جاه، حبّ به سلطنت، حبّ به مقام حب به مال وحب به همه انگيزه‏هاى شهوانى پيدا مى‏شود و انبياء اساس كارشان اين بوده است كه اين حب نفس را تا آن مقدار كه ممكن است سركوب كنند ونفس‏ها را مهار كنند.(15)
نكته: بايد توجه داشت دنيايى كه به آن اشاره كرديم به عالمى كه در آن هستيم اطلاق نمى شود بلكه دنيا چيزى است كه انسان را از خدا منقطع و از ياد او غافل گرداند يعنى هرچيزى كه انسان مستقلاً به آن توجه كند و ميل و گرايش و علاقه‏اى به آن پيدا كند واين ميل و گرايش در عرض توجه به خدا قرار گيرد، دنياست.
علّامه مجلسى(ره) مى‏فرمايد:بدان آنچه ازمجموع آيات و اخبار ظاهر مى‏شود به حسب فهم ما اين است كه دنياى مذمومه مركب است از يك امورى كه انسان را باز دارد از طاعت خدا و دوستى او و تحصيل آخرت.پس دنيا و آخرت با هم متقابلند هرچه باعث رضاى خداى سبحان و قرب او شود از آخرت است اگرچه به حسب ظاهر از دنيا باشد مثل تجارات و زراعات و صناعاتى كه مقصود از آنها معيشت عيال باشد براى اطاعت امر خدا و صرف كردن آنها در مصارف خيريه واعانت كردن بر محتاجان و صدقات و اينها همه از آخرت گرچه مردم آن را از دنيا دانند و رياضات مبتدعه و اعمال رياييه گرچه باتزهد و انواع مشقت باشد از دنياست زيرا كه باعث دورى خدامى‏شود و قرب به سوى او نياورد مثل اعمال كفار و منافقان.(16)
نكته: (4 توبه)
هرچه زودتر دامن همّت به كمر زن و عزم را محكم و اراده راقوى كن و از گناهان تا در سن جوانى هستى يا در حيات دنيايى مى‏باشى توبه كن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود و به تسويلات شيطانى ومكائد نفس امّاره اعتنا مكن.(17)
توبه به معنى بازگشت از گناه و در اصطلاح اهل علم پشيمانى برگناه است.پس از آنكه براى سالك بيدارى حاصل شد و عزم بر سلوك نمود اولين عملى كه بايد طبق دستور علماى اخلاق انجام بدهد،توبه است.يعنى آنكه در دل نيت كند از گناهانى كه در گذشته انجام داده به سوى درستى و نيكى و به سوى خدا بازگشت كند.اين بازگشت متضمن سه اصل است:
اول اينكه: ازگناهان خود حقيقتاً پشيمان شده و عزم بر عدم مراجعت به سمت آنها را نمايد.
دوم اينكه:تمام حقوق ضايع شده ازمردم را جبران كند.
سوم اينكه:حقوقى كه از خداوند ضايع نموده همه را جبران كند.
نكته:پيش از اين معلوم شد كه در جوانى به لحاظ آنكه همّت انسان عالى و قواى پليدآور رشد كامل نيافته‏اند، انسان مى‏تواند راحت‏تر و با سهولت بيشترى بر نيروهاى شيطانى غلبه كند.زيرا براى گناهان اثر سياهى است كه با تكرار در گناه، سياهى در دل بيشتر شده و توفيقات الهى كمتر مى‏شود بالتبع هرچه سن انسان بيشتر شده و بر عمر او افزوده شود گناهان بيشتر مرتكب شده و سياهى و تيرگى گناه بر او بيشتر افزوده مى‏شود بنابراين تا فرصت جوانى باقى است و گناهان انسان زيادتر نشده بهترين موقع براى توبه است.
مراتب توبه:براى توبه و بازگشت انسان به سوى خدا همانطور كه بزرگان اخلاق فرموده‏اند مراتبى است. هرچه در آنها بالاتر روند باز مرتبه بالاترى هست. براى توبه پنج مرتبه به شرح زير مى‏توان در نظر گرفت:
1. بازگشت از كفر به ايمان و از ايمان عادتى و تقليدى به ايمان معرفتى و از معتقدات موهوم و باطل به اعتقادات حق و اين پايين ترين مراتب توبه است.
2. بازگشت از معصيت چه صغيره وچه كبيره به سوى طاعت و عدم نافرمانى و از سركشى و تمرّد به بندگى و خودشكنى اعم از اينكه معصيت مربوط به ظاهر باشد مانند دروغ و نگاه به نامحرم و تهمت و تجاوز و يا مربوط به باطن باشد مانند حبّ مال، جاه،مقام، رياست،كبر،حسد،ريا و كينه و..و از اين همه توبه واجب است.
3. بازگشت از مكروهات و خواطر و افكار شيطانى و امور لغو و بيهوده مانند حرف زدن يا خوردن و خوابيدن زياد و يا خنديدن بسيار همراه با قهقهه و امثال آن هر چند عقوبت ندارد؛به خاطر عواقب و تأثيراتى كه ممكن است داشته باشند و نيز به سبب حصول نقصان درنفس و تنزل دادن انسان ازمقام معنوى.
4. بازگشت از قصور يا تقصير در معرفت حق و شكرگذارى و انجام وظايف بندگى آنچنان كه سزاوار و شايسته خداوند متعال است و بالأخره بازگشت ازغفلت به كثرت ذكر.
5. نهايت توبه توبه انبياء الهى و اولياء خاصه حق است از توجه به كثرات و تعينات و عنايت به مخلوقات.از آن جمله است كلام پيغمبراسلام كه فرمود:«انه ليغان على قلبى حتى استغفرالله فى اليوم سبعين مرّه»(18) فرمود: همانا هر روز غبارى برقلب من مى‏نشيند تا اينكه براى رفع آن هر روز هفتاد بار استغفار مى‏كنم.اين استغفار كه در كلام نبى وارد شده عبارت از همان توجهات به كثرات و مخلوقات است. هر چند پيغمبر به لحاظ پيغمبر بودنش بايد كه با مردم سر و كار داشته باشد ولى از اين صحبت و هم كلامى با خلايق اگر غبارى در دل نبى هم حاصل مى‏شده ازآن استغفار مى‏فرموده است.
اگربنده‏اى از همه معاصى حتى ترك اولى نيز منزّه باشد باز در هر مرتبه‏اى از مراتب كمال كه باشد نسبت به مرتبه بالاتر نقصانى در آن هست به طورى كه قناعت كردن بر آن نقصان عين غبن وخسران است.به تعبيرى حال و مقام فعلى نسبت به حال و مقام بالاتر از آن خود نوعى گناه است ولذا توبه از آن لازم است تا به كمك توبه و استغفار از مرتبه موجود به مرتبه بالاتر از آن راه يابد. و براى اين گفته‏اند: «حسنات الابرار سيئات المقرّبين» كمال پارسايان در حق بزرگان نقصان باشد كه از آن استغفار كنند..و بدين سبب است كه روز قيامت را روز تغابن خوانند كه هيچ كس از غبن خالى نباشد آنكه طاعت نكرد تا چرا نكرد و آنكه كرد تا چرا بيش نكرد».(19)
امام خمينى(ره) در بيان توبه مى فرمايند كه مهمترين اثر قبولى توبه بازشدن درهاى رحمت وغيب بر روى توبه كننده است.
«اى عزيز اكنون تا حجابهاى غليظ طبيعت نور فطرت را بكلى زايل نكرده و كدورتهاى معاصى صفاى باطنى قلب را بكلى نبرده و دستت از دار دنيا كه مزرعه آخرت است و انسان در آن مى‏تواند جبران هر نقصى و غفران هر ذنبى كند كوتاه نشده دامن همتى بر كمر زن و درى از سعادت به روى خود باز كن و بدان كه اگر قدمى در راه سعادت زدى و اقدامى نمودى و با حق از سر آشتى درآمدى وعذر ماسبق خواستى درهايى از سعادت به رويت باز شود و از عالم غيب از تو دستگيريها شود و حجابهاى طبيعت يك يك پاره شود و نور فطرت به ظلمتهاى مكتسبه غلبه كند و صفاى قلب و جلاى باطن ظهور كند و درهاى رحمت به رويت باز شود و جاذبه الهيه تو رابه عالم روحانيت جذب كند و كم كم محبت حق در قلبت جلوه كند و محبتهاى ديگر را بسوزاند و اگر خدايتعالى در تو صدق و اخلاص ديد تو را به سلوك حقيقى راهنمايى كند و كم كم چشمت را از عالم كور كند و به خود روشن فرمايد و دلت را از غير خودش وارسته و به خودش پيوسته كند»(20)
همچنين درجاى ديگر مى‏فرمايند: «شما كه اكنون جوانيد نيروى جوانى داريد،بر قواى خود مسلط مى‏باشيد و هنوز ضعف جسمى بر شما چيره نشده است اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش نباشيد هنگام پيرى كه ضعف سستى رخوت وسردى بر جسم وجان شما چيره شد و نيروى اراده تصميم و مقاومت خود را از دست داديد و بار گناه و معصيت قلب را سياه‏تر ساخت چگونه مى‏توانيد خود را بسازيد و مهذب كنيد؟ به سن پيرى كه رسيديد ديگر مشكل است موفق به تهذيب نفس و كسب فضيلت شويد.پشيمانى و عزم برترك گناه براى كسانى كه پنجاه يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده ريش خود را با گناه ومعصيت سفيد كرده‏اند حاصل نمى‏شود چنين كسانى تاپايان عمر مبتلايند جوانان ننشينند كه گردپيرى سر و روى آنان را سفيد كند قلب جوان لطيف و ملكوتى است وانگيزه‏هاى فساد درآن ضعيف مى باشد وليكن هرچه سن بالا رود ريشه گناه درقلب قوى‏تر و محكمتر مى‏گردد تاجايى كه كندن آن از دل ممكن نيست.»(21)
نكته‏5: (علم واقعى)
بدان كه هر علم و عملى كه انسان را از هواهاى نفسانى و صفات ابليس دوركند و از سركشى‏هاى نفس بكاهد آن عمل نافع الهى و عمل صالح مطلوب است و به عكس هر علم و عملى كه در انسان عجب و سركشى ايجاد كند يا دست كم از صفات نفسانيه و رذائل شيطانيه انسان رامبرّا نكند آن علم و عمل از روى تصرف شيطان و نفس امّاره است وميزان در سير و سلوك حق وباطل قدم نفس وحق است وعلامت آن را از ثمراتش بايد دريافت.(22)
شرح: هر علمى هر چند الهى باشد در عين نورانيتى كه دارد اگر همراه با عمل نباشد جز ظلمت چيز ديگرى نيست. از اين رو به آن گفته مى شود ظلمت كه غور در اصطلاحات و مفاهيم بيش از حد آن جز باز داشتن از مقصد حاصل ديگرى نخواهد داشت.از مهمترين راههايى كه شيطان براى فريب طالبان علم خواهد برگزيد مى‏توان به سه مورد ذيل اشاره كرد:
1. غرور
عجب و خود بزرگ بينى نسبت به هم سن و سالان خود و فخر فروشى نسبت به آنها.امام مى‏فرمايند:”واى بر معارفى كه عاقبت امر صاحبش را وارث شيطان كند. كبر از اخلاق خاصه شيطان است. او به پدر تو آدم كبر كرد مطرود درگاه شد،تو كه به همه آدم وآدم زاده‏ها كبر مى‏كنى نيز مطرودى.تو كه به واسطه چند مفهوم و پاره‏اى اصطلاحات به خود مى‏بالى و به مردم كبر مى‏كنى معلوم شد از كم ظرفيتى و كوچكى حوصله است و كمى قابليت است. ولى بيچاره اين طالب مفاهيم و اصطلاحات گمان كرده حكمت اينهاست.(23)
2. ريا
كارى در مجامع علمى،پيش بزرگان و عالمان و يا درنزد كسانى كه علمشان كمترازاوست.
3. عصبيت ومجادله‏
جروبحث‏هاى بيجا در مباحث علميه. امام مى فرمايند: «يكى از عصبيتهاى جاهليت ايستادگى درمطالب علميه است حمايت كردن از حرفى است كه از خودش يا معلمش يا شيخش صادر شده نه براى اظهار حق و ابطال باطل. معلوم است اين عصبيت از جهاتى زشت‏تر و از حيثياتى نارواتر است از ساير عصبيتها يكى از جهت متعصب زيرا كه اهل علم كه بايد مربى بنى نوع بشرباشد اگر خداى نخواسته خود عصبيت جاهليت داشته باشد حجب بر او تمامتر و مورد مؤاخذه بيشتر واقع گردد.»(24)
آثار معنوى علم واقعى‏
پس از آنكه معلوم شد راههاى فريب عالمان توسط شيطان چيست، مى‏گوييم كه در آيات قرآن و روايات اسلامى براى علوم اصيل و معارف حقيقى و علم عالمان حقيقى يا كسانى كه علم الهى يا هر علم ديگرى را براى خدا و اهداف خدايى مى‏آموزند آثار معنوى چندى بيان كرده‏اند تا با توجه به آن آثار علم الهى حقيقى از نوع غير حقيقى متمايز گردد كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:
1. خوف از خداوند سبحان.
امام على فرمود: «غاية العلم الخوف من الله سبحانه ؛(25) غايت علم خوف از خداوند سبحان است».
2. اخلاص عمل.
امام على فرمود:«ثمرة العلم اخلاص العمل؛(26) ثمره علم اخلاص عمل است.»
3. نورانيت دل.
امام صادق فرمود: علم به تعلّم نيست بلكه آن نورى است كه خداوند متعال در قلب هر كه بخواهد هدايتش كند قرار مى‏دهد پس اگر خواستى علم بدست آورى در درجه اول حقيقت بندگى را در دل خود فراهم كن و علم را براى عمل به آن تحصيل كن و از خداوند مسئلت كن كه توفيق فهم آن را به تو بدهد.(27)
4. خشيت.
امام صادق فرمود: خشيت ميراث علم است و علم شعاع معرفت و قلب ايمان است و هر كه از خشيت محروم باشد عالم نيست هر چند در متشابهات علم به موشكافى بپردازد.(28)
نكته: يكى ازمسائلى كه در تعاليم اسلامى در زمينه علوم معنوى سخت مورد تأكيد قرار گرفته است پيوستگى كامل ميان علم و عمل است.اسلام عمل صاحب عملى را كه از روى علم و آگاهى نباشد سبب تباهى و خرابى بيان كرده است هم تباهى خود و هم ديگران. پيامبر اسلام مى‏فرمايد:آنكه بدون علم به عمل برخيزد بيش از آنكه اصلاح كند سبب تباهى مى شود.(29) از سوى ديگر علمى را كه با عمل توأم نباشد جز وبال براى صاحب آن نمى‏شناسد. پيامبر اكرم مى‏فرمايند: هر علمى وبال براى صاحب خويشتن است مگر علم كسى كه به علم خود عمل كند.(30) از اينجا باب مهمى در زمينه علم و عمل گشوده مى‏شود و آن اين است كه علم الهى از حالت بازيچه و سرگرمى ،يا از روى كنجكاوى آموختن يا براى تفنن ياد گرفتن خارج مى شود و همچنين عملى انجام دادن بدون آگاهى از نتايج آن يا قدم در راه سلوك نهادن بدون شيخ و مراد و كسى كه از اين راه آگاه باشد از عمل صاحب عملان حقيقى جدا مى‏شود.ازنظراسلام عالم بى‏عمل نه تنها از علم خود نتيجه خوبى نمى‏برد بلكه علم او سبب بدبختى و مايه هلاكت و خسران او در دنيا و آخرت است، امام خمينى مى‏فرمايند: «ميزان در علم حصول مفهومات كليه و اصطلاحات علميه نيست بلكه ميزان آن رفع حجب از چشم بصيرت نفس است و فتح باب معرفت اللّه است و علم حقيقى آن است كه چراغ هدايت ملكوت و صراط مستقيم تقرّب حق ودار كرامت او باشد»(31) پس ميزان در شناخت علم حقيقى از غير حقيقى آن است كه با علم حقيقى انسان راه را از چاه باز مى‏شناسد و بوسيله آن حجابها را كنار زده و خدا را از وراى حجب مى جويد بر عكس علوم مجازى و غير واقعى كه نه تنها انسان را به سر منزل مقصود نمى‏رساند بلكه مملو از آفات بوده و عواقب و نتايج تأسف بارى را بدنبال دارد كه نمونه‏هايى از آن ذكر شد. با اين حساب دانش چه الهى و عرفانى باشد و چه مادى و طبيعى اگر از آموختن آن مقصد خدايى در نظر گرفته شود آن علم براى صاحبش نورى بزرگ و عظيم است اما اگر انسان از آموختن آن به دنبال مقاصد دنيوى و اهداف غيرالهى باشد آن علم براى او، نه نورى است و نه در آخرت او را يارى مى‏دهد. امام مى فرمايند: “هان اى طالبان علوم و كمالات و معارف؛ از خواب برخيزيد و بدانيد كه حجت خداوند بر شما تمام‏تراست و خداى تعالى از شما بيشتر باز خواست فرمايد و ميزان اعمال و علوم شما با ميزان ساير بندگان خيلى فرق دارد و صراط شما باريكتر و دقيق‏تر است و مناقشه در حساب شما بيشتر شود.واى به حال طالب علمى كه در علوم قلبى او كدورت و ظلمت آورد چنانچه ما در خود مى‏بينيم كه اگر چند مفهومى ناقص وپاره‏اى اصطلاحات بى‏حاصل تحصيل نموديم از طريق حق باز مانديم و شيطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما را از طريق انسانيت و هدايت منصرف كردند و حجاب ما همين مفاهيم بى سر و پا شده وچاره‏اى نيست جز پناه به ذات مقدّس حق تعالى(32) و نيز مى‏فرمايند:” اگر انسان خباثت را از نهادش بيرون نكند هر چه درس بخواند و تحصيل نمايد نه تنها فايده‏اى بر آن مترتب نمى شود بلكه ضررها دارد. علم وقتى در اين مركز خبيث وارد شد شاخ و برگ خبيث به بار مى‏آورد شجره خبيثه مى‏شود. هرچه اين مفاهيم در قلب سياه و غير مهذب انباشته گردد حجاب زيادتر مى‏شود، در نفسى كه مهذب نشده علم حجاب ظلمانى است «العلم هوالحجاب الاكبر» لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتراست. علم نور است ولى در دل سياه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سياهى را گسترده‏تر مى‏سازد، علمى كه انسان رابه خدا نزديك مى‏كند در نفس دنيا طلب باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مى‏گردد.(33)
پى‏نوشت‏ها:
1. شرح چهل حديث ،امام خمينى ص 23.
2. براى توضيح بيشتر رجوع شود به مقاله ذكر در آثار امام خمينى ازنويسنده،مجله پاسدار اسلام ش 318.
3. صحيفه امام ج 16 ص 222.
4. شرح چهل حديث، ص 33.
5. معراج السعاده،ملااحمدنراقى،ص 678.
6. سوره حشر، آيه 18.
7.بحار الانوار،علامه محمدباقرمجلسى،ج 70، ص 64.
8. شرح چهل حديث،ص 207 و 208.
9. شرح حديث جنود عقل و جهل،امام خمينى،ص 300.
10. شرح چهل حديث ص 535.
11. تنبيه الخواطر، ورام بن ابى فراس،ص 362.
12. اخلاق اسلامى، محمدعلى سادات،ص 128.
13. صحيفه امام ج 16، ص 226.
14. صحيفه نور، ج 14، ص 20.
15. همان ج 16، ص 160.
16. بحارالانوار ج 70، ص 63 كتاب ايمان و كفر باب حب دنيا و ذمها.
17. شرح چهل حديث ص 233.
18. جامع احاديث شيعه،آيت الله بروجردى،ج 15، ص 497.
19. كيمياى سعادت،امام محمد غزالى، ج 2، ص 323.
20. شرح حديث جنود عقل و جهل،ص 85 و 86.
21. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس،امام خمينى،ص 60.
22. شرح حديث جنود عقل و جهل،ص 339.
23. شرح چهل حديث،ص 78 و 79.
24. ر.ك چهل حديث، حديث هشتم.
25. غررالحكم،ص 234.
26. همان، ص 124.
27. بحارالانوار، ج‏1 ص 225.
28. همان، ج 2،ص 52.
29. تحف العقول،ص 39.
30. بحارالانوار،ج‏2، ص 38.
31. شرح چهل حديث،ص 373.
32. همان،ص 322 و 323.
33. جهاداكبر، ص 28 و 29.