فتنه و ایمان

«قرآن و سنن الهي در اجتماع بشر»

آيت الله محمدي گيلاني

فتنه و ايمان

(7)

*در قرآن، مسئول مستقيم
و منحصر اختلاف در مذاهب و فرقهاي متخاصم ديني، علماء و امانتداران كتاب و سنت،
شناخته شده­اند و ريشه اين غَشّ و خيانت به خدا و خلق را «بغي» و برتري جوئي اعلام
داشته است *اعقاب اين امانتداران راهزن، در طول تاريخ سالوسانه مزاحم رهبران بزرگ
بوده و هستند *ريشه مفهوم لغت «بغي» و معني آن در علم اخلاق *حاصل جمع معني آن
عبارتست ازگردنكشي از اطاعت واجب الاطاعه *بيان اميرالمؤمنين (ع) در اين باره در
خطبه قاصعه *اولين اساس نافرماني و معصيت، همين گردنكشي است كه شيطان پيشواي اهل
بغي آن را در دنيا گذاشت *ناله نويسنده فرنگي از كشيشان مذهبي: پول خردي هستند كه
براي حسن جريان معاملات كلام دولتهاي سرمايه داري لازمند *انجيل و فجايع انجيل
سازان در تاريخ *مصاحبه خروشچف با روزنامه نگار امريكائي در نقش روحاني نماها در
تحكيم استعمار.

برتري جوئي امانتداران
راهزن

از فتنه­هاي ابليسي در
هئيت فرشته نمائي، دعواي حمايت از دين الهي و شناخت اسلام حقيقي با تمسك به
متشابهات قرآن مبين و دست آويز نمودن كتاب الهي و روايات شريفه است كه منشأ اصلي
مذاهب مختلفه در دين اسلام بلكه در همه اديان الهي مي­باشد، كه در بحث پيشين
اجمالاً گفته شد، و نمونه­اي چند عرضه گرديد.

در قرآن مجيد، اختلاف
مذاهب و تفرق در دين واحد به حاميان و حاملان شريعت اسناد داده شده و آنان را كه
به موهبت امانتداري كتاب «مصدر اصول و فروع دين» و به عطاياي علم و دليلهاي روشن
از جانب خداوند متعال در ميان امت ممتازند، مسئول منحصر و مستقيم اين اختلاف و
تفرق شناسانده است و ريشه اين غشّ  و خيانت
بخدا و خلق را، صفت ذميمه اي بنام «بغي» متمكن و شوره­زار نفوس خبيثه آنان اعلام
داشته است كه نمونه­اي از آيات مربوط را يادآور مي­شويم:

«… و ما اختلف فيه الا
الذين اوتوه، من بعدما جاءتهم البينات بغياً بينهم» (بقره، 213). هيچكس در كتاب
(كه مصدر اصول و فروع دين است) اختلاف نكرد مگر آنهائي كه بموهبت امانتداري كتاب
ممتاز بودند و بعد از دليلهاي روشن كه از جانب خداوند متعال براي آنان آمد، فقط
بانگيزه «بغي» برتري جوئي بين خودشان در كتاب الهي اختلاف نموده و منشأ تفرقه در
امت واحده گرديدند.

و آيه: «ان الدين عند
الله الاسلام  و ما اختلف الذين اوتوا
الكتاب الامن بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم و من يكفر بآيات الله فان الله سريع
الحساب» (آل عمران- 19)

دين در نزد خداوند فقط
اسلام است، و آنها كه به امانتداري كتاب الهي ممتاز بودند اختلاف و تفرقه افكني
ننمودند مگر بعد از علم و دليلهاي روشني كه از جانب خداوند براي آنان آمد، و اين
اختلاف و تفرقه افكني فقط بانگيزه «بغي» برتري جوئي بينشان بوده (كه كفري است
غفران ناپذير) و هر كس بآيات خداوند متعال كفر ورزد و دلائل روشن را ناديده گيرد
(كيفر خويش را زود مي­چشد) چه خداوند حاصل جمع اعمال هر كسي را زود در كف وي مي­گذارد.

و آيه: «و ما تفرقوا من
بعد ماجاءهم العلم بغياً بينهم» (شوري- 14).

سردمداران و امانتداران
دين الهي (كه پيمبران اولوالعزم كلاً بآن مبعوث شدند) فرقه­هاي مختلف نگرديدند مگر
بعد از علم و دليل روشن كه از جانب خداوند براي آنان آمد و اين تفرقه سازي و
اختلاف افكني فقط بانگيزه «بغي» برتري جوئي بينشان بوده است. و آيات ديگري به همين
تعبير يا بعبارات ديگري.

پس سبب منحصر و مستقيم
در پيدايش مذهبهاي باطل و نحله­هاي مختلف و فرقه­هاي متخاصم ديني، همانهائي هستند
كه منصب امانتداري كتاب الهي و تبيين اصول 
عقائد و استنباط احكام متعلق به افعال عباد به آنان موهبت گرديده است و
آنان با علم و آگاهي و بابينات و دلائل روشني كه از جانب خداوند متعال بآنها احاطه
كرده، در دين الهي اختلاف مي­افكنند  و
بدعتها گذاشته و فرقه­هاي متضاد و متخاصمي پديد مي­آورند و آنها را از تعصب بيجا
نسبت به مذهب باطل اشباع مي­كنند تا آنجا كه برخي، برخي را نفرين و لعنت كرده و
خونش را مباح و قتال با وي را جائز و احياناً واجب مي­شمرد و اموال و نواميسش را
غنيمت خويش مي­پندارد، و بدينوسيله وهن وضعف در امت خويش ايجاد مي­نمايند و مآلاً
جملگي فريسه و شكار دشمنان مشتركشان مي­گردند.

اين امانتداران كتاب و
شريعت، تمام مقصدشان از انجام اين خيانت و بزهكاري لايغفر، سيراب نمودن عطش «بغي»
برتري جوئي خويش و علوفي الأرض است و با اين عمل، مرهمي برزيغ قلوبشان كه جذام
درمان ناپذير جانها است مي­گذارند؛ جذامي كه طبيب الهي از علاج آن ناتوان بوده و
برايشان سركه انگبين، صفراء افزا و روغن بادام، خشكي زا و نور برايشان كوري مي­آورد.

خيانت عظمائي را مرتكب
ميشوند كه همتائي براي آن تصور ندارد زيرا خيانتي است دائماً در توالد و تناسل و
در اعصار پياپي عرضاً و طولاً و عمقاً گسترده­تر مي­گرد و جماعتهائي را بدم در مي­كشد
و زحمت شيطان و جنودش را كم مي­كند.

اين امانتداران راهزن و قطّاع
الطريق با اين خيانت بي تا منصب سپهسالاري خيل ابليسي را حائز گرديده و بكريمه:
«اجلب عليهم بخليلك و رجلك» عينيّت بخشيده و بعد از خود اعقابي به نيابت از خويش
مي­گذراند كه در طول نسلهاي آينده، سالوسانه به ابله سازي اقشار مردم ادامه داده و
ميدهند و سپاهي از ابلهان مي­سازند و در مقابل مجدِّدينِ دين الهي و مصلحان بزرگ
كه براي احياء شريعت و اقامه عبوديت قيامت كرده­اند، و احياناً در بعضي از مقاطع
تاريخ، طشت رسوائي بعضي از اهل «بغي» از بام افتاده و قيافه تزوير و سالوسي وي
آشكار شده و موجب فضاحت و رسوائي او گرديده است، و حتّي جامه اين ضرب المثل: «طشت
رسوائيش از بام افتاد».[1]

ريشه لغت بغي و معناي آن
در علم اخلاق

باري! مناسب است كه
مفهوم لغت «بغي» روشن شود تا راز اصرار و تكرار قرآن كريم در اسناد اختلاف در دين
و ايجاد فرقه­هاي مذهبي به اين امانتداران اهل بغي (نه امانتداران راستين كه خلفاء
پيمبرانند) معلوم گردد:

راغب در مفردات مي­گويد:
«البغي طلب تجاوز الاقتصاد فيما يُتَحَرّي تجاوَزُهُ… و البغي علي حزبين: احدهما
محمود و هو تجاوز العدل الي الاحسان، و الفرض الي التّطوع، و الثاني مذمومٌ و هو
تجاوز الحق الي الباطل او تجاوزه الي الشُّبَه- الي ان قال: فالبغي في اكثر
المواضع مذموم».

بغي: طلب تجاوز از حدّ
اعتدال در جستجوي چيزي است چه تجاوز كند يا نكند… و بغي بر دو قسم است: يكي از
آن دو، پسنديده و نيكو است و آن تجاوز از عدل است و به احسان، و از فرض به
مستجبّي، و دوّمي نكوهيده است و آن تجاوز از حق بباطل يا تجاز به شبهات است- تا
آنكه مي­گويد-: پس بغي در اكثر مواضع مذموم است.

در جام السّعادات مرحوم
نراقي قدّس سرّه در شمار رذائل متعلق به قوه غضبيّه، بغي را ذكر فرموده سپس در
تعريف آن بياني دارند كه خلاصه ترجمه آن چنين است: «بَغْي، بَذْح هم ناميده ميشود
و آن دشواري اطاعت و پيروي از واجب الاطاعه ميباشد و بمطلق علو و گنده نمائي
احياناً تعبير شده و بهر تقدير، بغي از زشت­ترين انواع كبر و خود بزرگ بيني است كه
بكفر منتهي ميشود…» (ج 1، ص 368).

پس صفوه و گزيده مفهوم
بغي بعد از جمع بندي بين لغت و اخلاق، عبارتست از گردنكشي از اطاعت واجب الاطاعه و
اين گونه گردنكشي از بدترين انواع كبر است كه فرشتگان و ابليس با اين محك، اختيار
و امتحان شدند و فرشتگان از امتحان سرفراز برآمدند و ابليس مردود گرديد، چنانكه
اميرالمؤمنين (ع) در خطبه قاطعه بيان فرموده­اند:

«ثم اختبر بذلك ملائكته
المقربين ليميّز المتواضعين من المستكبرين فقال سبحانه و هو العالم بمضرات القلوب
و محجوبات العيوب: [[اني خالق بشراً من طين فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا
له ساجدين فسجد الملائكه كلهم اجمعون الا ابليس]] اعترضته الحمية فافتخر علي آدم
بخلقه و تعصب عليه لا صله فعدّو الله امام المتعصّبين و سلف المستكبرين الّذي وضع
اساس العصبيّة و نازع الله رداء الجبريه و ادّرع لباس التّعزز و خلع قناع التذلل،
الا ترون كيف صغّره الله يتكبّره؟ و وضعه الله بترفّعه؟ فجعله الله في الدناي
مدحوراً و اعدّ له في الاخرة سعيرا.» (شرح عبده- ج 2- ص 161):

سپس خداوند متعال با محك
كبر، فرشتگان مقرب خويش را آزمود تا فروتنان و منقادان را از گردنكشان گنده نما
جدا سازد با آنكه خداوند سبحان بآنچه در دلها مستور گرديده و بآنچه در پشت پرده­هاي
غيب محجوب است، عالم و آگاه است، فرمود: «من بشري از گِل مي­آفرينم، پس هنگامي كه
ساخته و آراسته­اش كردم و از روح خود در كالبدش دميدم در برابرش بسجده درآئيد،
جملگي فرشتگان يك دفعه بسجده افتادند جز ابليس كه حميّت دامنگيرش شد و بخلقت خويش
بر آدم افتخار كرده و باقتضاء اصل خويش كه آتش است گرنكشي نمود» پس اين دشمن خدا
پيشواي گردنكشان و خود بزرگ­تر بينان است كه اساس برتري جوئي را در دنيا گذاشت و
با خداوند متعال در صفت كبريائي بمنازعه برخاست، و جامه عزت را آرايش قامت نارساي
خود نموده، و پوشش خواري كه برازنده­اش بوده بدور انداخت، آيا نمي­بينيد خداوند
متعال براي تكبر و سركشي وي چگونه كوچك و ناچيزش كرد؟ و بجرم برتري جوئيش، به حضيض
پستي پرتابش نمود؟ در دنيا مطرود و مردودش فرمود و در آخرت براي او آتش افروخته
فراهم ساخت.

از مجموع آنچه كه در
مفهوم «بغي» گذشت، مدلول «بغيابينهم» روشن ميگردد و راز تكرار و اصرار قرآن مبين
نسبت به اين صفت معلوم ميشود و با تكرار تعبير، خطر اين رذيله را كه اساس آن را
شيطان گذاشت اعلام مينمايد و خلاصه همه گرفتاريها و بدبختيهاي فردي و اجتماعي از
«بغي» نشأت گرفته است، و اين گرفتاري دامنگير همه اديان است چنانكه از آيات مذكوره
استفاده ميشود و شهود عيني نيز گواه صادق، بر آن است، و در همه امم براي اين
رهزنان اخلافي است كه اختلافها را گسترده­تر مي­كنند و جهت اين عمل ابليسي به مزدي
ناچيز قناعت مي­كنند و در اين اعصار بسياري دانسته يا ندانسته دلّال دولتهاي ابر
جنايت شرق و غرب گرديده و بقول «سيلونه، نويسنده ايتاليائي» بطوري كه از او نقل
شده: «كشيشان مسيحي و ميسيونهاي مذهبي پول خردي هستند كه براي حسن جريان معاملات
كلان دولتهاي سرمايه داري لازمند».

انجيل و انجيل سازان

و مناسب است نمونه­اي از
اختلافات واقع در انجيل و انجيل سازان و فجايع آن عاليجنابان عرضه شود:

نوشته­اند: «در طي يك
قرن و نيم يا دو قرن، انجيلهاي متعددي نوشته شد. هر اجتماعي هر قدر هم ناچيز بوده
انجيلي مخصوص بخود داشت مثلاً: انجيل توماس، انجيل ژاك، انجيل نيكودم، انجيل پطرس،
انجيل متاي دوم و انجيل مصريان… بطوريكه در اوائل قرن چهارم ميلادي بي­شك دهها
انجيل نوشته شده بود… بعدها اين مسئله كه كدام يك از انجيلها را بايد صحيح و
«قانوني» و «ملهم از خدا»! دانست بارها در شوراهاي كليسا مابين روحانيون و علماء
ديني به بحث و شور گذاشته شد. كليه انجيلها، هم در خود تناقضاتي داشتند و هم با
يكديگر مغاير بودند به قسمي كه انتخاب از ميان آنها امري مشكل بود. بالأخره شوراي
لائوديسه كه در سال 364 تشكيل يافت، تصميم گرفت كه از آن پس فقط انجيلهاي منسوب به
مَتي و منسوب به مرقس و منسوب به لوقا و منسوب به يوحنا كه هم امروز جزء وصاياي
جديد هستند، مقدس شمرده شوند، ساير انجيلها را منسوخ و مجعول اعلام نمودند…
(امروز) در راس كليساي كاتوليك رومي مردي قرار گرفته است كه او را پاپ روم مي­نامند…
ثروتهاي كليساي كاتوليك از حدّ و حساب خارج است، اين ثروتها در انواع معاملات و
عمليات سرمايه داري بكار انداخته شده است. واتيكان نه تنها صاحب اراضي وسيع زراعتي
و مؤسسات كشاورزي است بلكه مقدار معتنابهي نيز سهام كارخانجات و كارگاههاي مختلف
از جمله راه­آهن­ها و شركتهاي نفتي و غيرنفتي و بانكها را در دست دارد… و عجب
آنكه وجود اين مؤسسه عظيم صنعتي و تجارتي و مالي و اين دستگاه نيرومند فشار سياسي
و فكري، بر مبناي انجيلها توجيه و تطهير شده است! از قرن يازدهم تا قرن سيزدهم هشت
جنگ خونين و ظالمانه بنام جنگهاي صليبي تحت رهبري كليساي كاتوليك بوقوع پيوست ولي
به چه منظور؟

بسيار ساده لوحانه است
اگر تصوّر شود كه علت جنگهاي صليبي تمايل كليسا به آزاد كردن «مقبره عيسي» بوده
است. دليل اصلي جنگهاي صليبي اين است كه بازرگانان ثروتمند اروپائي مي­كوشيدند راه­هاي
تازه­اي براي تجارت با شرق باز كنند و فئودالها نيز در صدد بودند سرزمينهاي جديدي
فتح كنند تو امّا كليسا ضمن اينكه به طبقه استعمارگر امكان ميداد كه به هدفهاي خود
برسند منافع شخصي خود را نيز از ياد نمي­برد… همه اين كارها با تطهير و تبرك
كليسا انجام مي­گرفت. اين دژخيمان «مقدس»! با تشكيل محكمه تفتيش عقايد پس از انواع
شكنجه­هاي وحشتناك زنده زنده سي و دو هزار نفر را با آتش سوزاندند و حدود سيصد و
چهل هزار نفر را به غير آتش شكنجه داده و انتقام گرفتند… جنگ دوم جهاني سالها در
سرتاسر كره زمين بيداد كرد و براي تمام دنيا روشن بود كه فاشيسم آلماني با فاشيسم
ايتاليائي هم دست شده­اند و تدارك جنگ مخوف جهاني را كه دهها ميليون قرباني خواهد
داشت مي­بينند، كليساي كاتوليك با هر دوي آنان قرارداد اتحاد منعقد ساخت.

خروشچف ضمن يك مصاحبه
مطبوعاتي با روزنامه نگار آمريكائي نقش تبليغات انجيلي را در برده كردن مستعمرات
چنين تعريف كرده است:

«استعمارگران جوياي
منافع، در دوران خود هميشه همراه با سربازان اشغالگر خويش، كشيشاني نيز به كشورهاي
مفتوحه مي­فرستادند و ملتها را به اصطلاح با شمشير و صليب به بند مي­كشيدند، ايشان
با آوردن صليب و انجيل، مذهبهاي خود را به ملتها تحميل مي­كردند انجيل را براي
ايشان باقي مي­گذاشتند، و ثروتهاشان را تصرف مي­كردند!» تلفيق و تلخيص از كتاب
«مفهوم انجيلها» بلي ما خولياي سروري سگ مي­كند بلعام را، و كشيشهاي مسيحي و
آخوندهاي درباري را وسيله تسهيل معاملات كلان دولتهاي سرمايه داري مي­گرداند و
اينها اخلاف اين اسلافند كه مي­فرمايد: «فاما الذين في قلوبهم زيغ…» و «ما
تفرقوا الّا من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم». صدق الله العلي العظيم.

 



[1]
. اين ضرب المثل مربوط است به طشت حاوي خرقه­هاي قاعده­گي زنان كه در زمان­هاي
گذشته بمقتضاي حيا و عفاف، دور از انظار در پشت بام نهاده مي­شد كه در فرصت مناسب
شستشو داده شود و گاهي باد تند، آن را به صحن حياط پرتاب مي­كرده و صداي بلند آن
تمام اعضاي خانه و گاهي همسايگان را نيز متوجه آن صدا مي­نموده و نتيجتاً سرّ
مكتوم فاش مي­گرديد و سب انفعال و شرمساري مي­شد.