شريعت قبل از بعثت

شريعت قبل از بعثت

قسمت چهاردهم

بخش دوم

حجة الاسلام والمسلمين
رسولي محلاتي

بحث پاياني اين بخش:

در پايان بحث از ماجراي
بعثت رسول خدا(ص)- طبق وعده­اي كه داديم- لازم است مقداري هم درباره شريعت و آئيني
كه رسول خدا(ص) قبل از بعثت از آن پيروي ميكرده بحث شود، زيرا اين مطلب از نظر
تاريخ مسلم است كه:

اولاً- رسول خدا(ص) در
تمام دوران زندگي قبل از بعثت خود، لحظهاي در برابر بتها پرستش نكرد، و از آئين
مشركين و بت پرستان و سنتها و مراسم شرك آلود و غلط ايشان پيروي نكرد، و از «أكل
ميته» و ذبائحي كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بود نمي­خورد؛ و اينكه درصحيح بخاري و
مسند احمد بن حنبل آمده است كه گويند:

براي رسول خدا(ص) سفره
غذائي حاضر كردند، و زيدبن عمرو بن نفيل[1] را
نيز بر سر آن سفره خواندند، ولي زيد از حضور بر سر آن سفره خودداري كرده گفت:

«انا لاآكل مما تذبحون
علي انصابكم، و لاآكل الاّ ماذكر اسم الله عليه»

من از آنچه شما بر بتهاي
خود ذبح ميكنيد نمي­خورم و جز آنچه را نام خدا بر آن برده شده نخواهم خورد. و در
نقل احمد بن حنبل هست كه رسول خدا(ص) بر سر سفره­اي با سفيان بن حارث غذا ميخورد و
زيد از آنجا عبور كرد و آن دو او را به خوردن دعوت كردند و او چنين پاسخي داد…[2]

مخدوش و غيرقابل قبول
است و از اينرو خود اهل سنت و آنها كه صحيح بخاري را صحيحترين كتابهاي حديثي
ميدانند نتوانسته­اند آنرا بپذيرند و در صدد توجيه برآمده كه از آنجمله سهيلي در
كتاب «الروض الانف» گويد:

«كيف وفق الله زيدا الي
ترك ما ذبح علي النصب و ما لم يذكر اسم الله عليه و رسول(ص) كان اولي بهذه الفضيله
في الجاهليه لما ثبت من عصمة الله تعالي له»[3]

يعني چگونه خداوند به
زيد اين توفيق را عنايت كرد كه از خوردن ذبحي كه براي بتها ذبح شده و يا نام خدا
بر آن جاري نشده بود خودداري كند، ولي به رسول خدا(ص) چنين توفيقي نداد، با اينكه
رسول خدا(ص) به چنين فضيلتي سزاوارتر بود بخاطر عصمتي كه از سوي خداي تعالي داشت:

و آنگاه در صدد پاسخ و
توجيه برآمده و گويد:

«ليس في الروايه انه قد
اكل من السفره و بان شرع ابراهيم انما جاء بتحريمن الميته لابتحريم ما ذبح لغير
الله تعالي فزيد امتنع عن اكل ما ذبح لغير الله براي رآه لابشرع ماتقدم»

يعني- در روايت نيامده
كه آنحضرت از آن سفره چيزي خورد، و از اين گذشته شرع ابراهيم ميته را حرام كرده
بود نه آنچه را كه نام خدا بر آن جاري نشده بود، و از اينرو زيد طبق راي خود از خوردن
آن غذا خودداري كرد نه بخاطر شريعت گذشته.

ولي براي خواننده محترم
روشن است كه اين پاسخ نميتواند اشكال و شبهه را از ذهن انسان رفع كند و بهتر آن
است كه اصل حديث را كه بگفته ايشان برخلاف دليلهائي است كه عصمت رسول خدا(ص) را
ثابت كرد مردود بدانيم و آنرا نپذيريم.

و هميچنين حديث «استلام
اصنام»- دست و صورت ماليدن به بتها بعنوان تبرك و احترام- كه در روايات ايشان آمده[4] و
روايات ديگري كه حكايت از مشاركت آنحضرت در مراسم شرك آميز آنها آمده همگي مردود و
مخالف با مباني و اصول خود آنها در باب نبوت آن بزرگوار است.

ثانياً از نظر تاريخ
مسلم است كه آنحضرت قبل از بعثت عبادتهائي از قبيل نماز و روزه و طواف و حج و
عبادتهاي ديگري انجام ميداده چنانچه در حديث عايشه و ديگران در ماجراي بعثت اين
جمله بود كه:

«فكان يخلوبغار حراء
فيتحنّت فيه»

و مرحوم فتال نيشابوري
در روضه الواعظين گفته:

« رسول خدا(ص) از اول
تكليف روزه ميگرفت و نماز مي­گذارد، بعكس آنچه در ميان قوم معمول بود و چون به سن
چهل سالگي رسيد خداوند بوسيله جبرئيل او را مامور به ابلاغ رسالت فرمود…»[5]

و اكنون با توجه به اين
دو مقدمه اين بحث پيش آمده كه آيا رسول خدا(ص) در پيروي از مرام مقدس توحيد و عمل
به دستورات و اعمال ديني تابع چه شريعتي بوده؟ آيا شريعت انبياء گذشته و يا شريعت
خود يعني شريعت مقدس اسلام كه بعداً مامور به ابلاغ و اظهار آن گرديد… و در آن
وقت تنها خود آنحضرت مامور به پيروي و انجام اعمال آن بود…

و بنابر آنچه گفته شد
تذكر اين نكته در اينجا لازم است كه به نظر نگارنده طرح اين بحث بنحوي كه در
كتابهاي دانشمندان اسلامي اعم از دانشمندان شيعه و اهل سنت- آمده خالي از نعي
تسامح و بي­دقتي نيست زيرا آن مسئله را به اين نحو و با اين عبارت طرح كرده و گفته­اند:

«اعلم ان علماء الخاصه و
العامه اختلفوا في ان النبي(ص) هل كان قبل بعثته متعبداً بشريعته ام لا…»[6]

و يا اين عبارت كه از
يكي از دانشمندان بزرگ اهل سنت است كه ميگويد:

«و قد اختلف العلماء في
تعّبده قبل البعثه هل كان علي شرع ام لا؟»[7]

يعني علماء اختلاف دارند
در اينكه تعبد و  انجام عبادتهاي آنحضرت
پيش از ماجراي بعثت آيا بر طبق شرعي از شرايع بوده يا نه؟

و وجه تسامح و بي­دقتي
همين است كه اعمال و عبادات آن بزرگوار بطور مسلم بر طبق شريعتي انجام ميشده كه آن
شريعت يا شريعت پيغمبران گذشته بوده و يا شريعت خود آنبزرگوار…

و شايد مرحوم علامه(ره)
در شرحي كه بر مختصر ابن حاجب نگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسي در بحارالانوار نقل
كرده متوجه اين مطلب بوده كه بحث را اينگونه مطرح فرموده:

«اختلف الناس في ان
النبي(ص) هل كان متعبدا بشرع احد من الانبياء قبله قبل النبوه ام لا…»[8]

كه براي اهل تحقيق روشن
است كه اين عبارت از آن تسامح و اشكال خالي است و بهرصورت مسئله آنقدر مهم نيست كه
بيش از اين مقدار وقت شما را بگيريم و اين مقدار هم از باب تذكر بنظر لازم آمد. و
بهتر آن است كه به اصل بحث بازگرديم و بحث را اينگونه طرح كنيم كه: آيا رسول
خدا(ص) قبل از بعثت تابع چه شريعتي از شريعتهاي الهي بوده؟

جمعي معتقدند كه آنحضرت
تابع شريعتهاي پيامبران قبل از خود بوده؟ و گروهي نيز معتقدند كه تابع شريعت خود
يعني شريعت اسلام بوده، با اين توضيح كه در آنزمان بدان حضرت وحي ميشد و به اصطلاح
«نبي» بود، موظف بود بدانچه بر او وحي ميشد بدان عمل كند، ولي «رسول» نبود و وظيفه
نداشت آنها را بديگران ابلاغ كند، تا سن چهل سالگي كه به منصب رسالت مفتخر گرديد و
موظف شد اين آئين مقدس را بديگران نيز ابلاغ كند.

گروه اول نيز كه عقيده
دارند آنحضرت تابع شريعتهاي پيمبران قبل از خود بوده درباره آن شريعت و آن پيامبر
اختلاف نظر دارند و چهار نظريه درباره آن شريعت ذكر شده:

1-     شريعت نوح (ع)

2-     شريعت ابراهيم (ع)

3-     شريعت عيسي (ع)

و در اينجا نظريه پنجمي
هم ابراز شده و آن اين است كه گفته­اند:

4-     هر چه نزد آنحضرت ثابت شده بود كه شريعت است از آن پيروي
كرده و بدان عمل ميكرد و پيرو شريعت مخصوصي نبود. و بنظر ميرسد غرض ورزي و دست
سياست بازان و قصه پردازان يهود و نصاري هم در اين مسئله راه يافته باشد و براي
اثبات اينكه شريعت اسلام پيرو همان شرايع يهود و نصاري است رسول خدا(ص) نيز تابع
موسي و عيسي بوده به اين بحث دامن زده و احياناً اظهارنظرهائي كرده باشند زيرا
آنها كه باك نداشتند ابراهيم (ع) را يهودي يا نصراني بخوانند هيچ باكي نداشتند كه
رسول خدا(ص) و سلام ابراهيم (ع) را يهودي و نصراني بدانند! و به صرورت هر يك از دو
دسته براي مدعاي خود دليلهائي ذكر كرده­اند و دانشمندان نيز آنها را در كتابهاي
خود بتفصيل نقل كرده­اند كه فشرده­اي از آنرا ميتوانيد در بحارلاانوار مجلسي(ره)
بخوانيد[9] كه
بنظر ما آنچه در ميان دليلهاي دسته اول (يعني آنها كه گفته­اند رسول خدا تابع
شريعتهاي قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث ميباشد چند آيه قرآني است و بقيه
گفتارها اجتهادات و يا روايات ضعيفي است كه از نقل آنها صرفنظر ميكنيم و به نقل
همان آيات اكتفا مي­نمائيم

1-     آيه 90 از سوره انعام است كه خداي تعالي پس از ذكر نام جمعي
از پيمبران چون ابراهيم و فرزندان آن بزرگوار فرمايد:

«اولئك الذين هداهم الله
فبهد اهم اقتده»

آنها هستند كه خداوند
ايشانرا هدايت و راهنمائي فرمود، و تو نيز از هدايت آنها پيروي كن…

و پاسخي كه از استدلال
به اين آيه داده شده آن است كه منظور از اين هدايت و پيروي از آن همان اصول مورد
اتفاق همه اديان است نه فروع شرعيه زيرا پرواضح است كه فروع در اديان گذشته مورد
اختلاف بوده…

نگارنده گويد: مؤيد اين
پاسخ نيز همان نزول آيه است كه پس از بعثت شريعت رسول خدا(ص) قبل از بعثت ميباشد
ندارد…

و از همين پاسخ مي­توان
پاسخ استدلال به آيات ديگري را نيز كه در اينباره شده است دانست مانند آيه:

«شرع لكم من الدين ما
وصي به نوحاً والذي اوحينا اليك و ما وصيّنا به ابراهيم و موسي و عيسي، ان  اقيموا الدين و لاتفرقوا فيه كبر علي المشركين
ماتدعوهم اليه…[10] كه با توجه
به صدر و ذيل آيه بخوبي روشن ميشود كه منظور همان اصول عقايدي است كه در همه اديان
بوده است…

و آيه شريفه «ثم اوحينا
اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفاً…»[11]

كه منظور از پيروي «ملة
ابراهيم» همان اصول عقليه نه فروع شرعيه، بدليل آيه ديگري كه فرموده: «و من يرغب عن
ملة ابراهيم الا من سفه
نفسه[12]»

و پر واضح است كه بسياري
از فروع شرعيه آئين ابراهيم نسخ شده و اگر منظور از «ملة ابراهيم» همه اصول و فروع
بود با توجه به اين آيه نسخ آنها جايز نبود…

و آيه: «انا اوحينا اليك
كما اوحينا الي نوح وا لنبيين…[13]

و بخصوص آيه اخير كه
ظاهراً مربوط به اصل مسئله وحي و كيفيت آن است و ربطي به مسئله مورد بحث ما
ندارد….

و اما دليل گروه ديگر كه
گفته­اند:
رسول خدا(ص) پيرو شريعت و آئين خود يعني آئين مقدس اسلام
بوده روايات بسياري است كه برخي از آنها صراحت در اين مطلب دارد و از برخي با توجه
به روايات و شواهد ديگر استفاده مطلب از آنها ميشود كه از دسته نخست رواياتي است
كه صراحت دارد بر اينكه رسول خدا(ص) قبل از بعثت نيز «نبي» و پيامبر بوده.

1- مانند روايت مشهوري
كه در كتابهاي شيعه و اهل سنت آمده كه رسول خدا(ص) فرمود:

«كنت نبياً‌ وآدم بين
الروح و الجسد»[14]

من پيامبر بودم در وقتي
كه آدم ميان روح و بدن بود…

و در برخي از كتابها اين
گونه نقل شده است كه فرمود: «كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين»: و براي فهم بهتر
اين استدلال بايد اين مطلب را نيز اضافه كرد كه بعثت پيمبران الهي كه برتر و خاتم
آنها پيامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتي داشته –چنانچه از روايات نيز
استفاده ميشود- كه يكي از آن مراحل «نبوت» است و اين مرحله قبل از مرحله رسالت
بوده و مرحله نبوت آن بزرگواران مرحله­اي بوده كه از طريق فرشتگان و يا در خبرهائي
از جانب خداي تعالي به ايشان داده مي­شد كه مامور به عمل بدان ميشدند ولي مامور به
ابلاغ و رساندن آنها بديگران نبودند و در اين مرحله آنها «نبي» بودند نه رسول و براي
درك بيشتر اين مطلب به روايات زير توجه كنيد كه در باب «طبقات الانبياء و الرسل و
الائمه» از كتاب شريف كافي و جاهاي ديگر نقل شده مانند اين روايت كه كليني(ره)
بسند خود از زيد شهام روايت كرده كه گويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: «ان
الله تبارك و تعالي اتخذ ابراهيم عبداً قبل ان يتخذّه نبياً و ان الله اتخذه نبياً
قبل ان يتخذه رسولا و ان الله اتخذه رسولاً قبل ان يتخذه خليلاً و ان الله اتخذه
خليلاً قبل ان يجعله اماماً فلما جمع له الاشياء قال: اني جاعلك للناس اماماً»[15]

براستي كه خداي تعالي
ابراهيم را به بندگي خويش برگرفت پيش از آنكه به نوبت برگيرد، و خداي تعالي او را
به نبوت خويش برگرفت پيش از آنكه به رسالت برگيرد، و به رسالت برگرفت پيش از آنكه
بدوستي خود برگيرد، و به دوستي برگرفت پيش از آنكه به امامت برگيرد و چون همه
اينها را براي او گرد آورد فرمود «من تو را براي مردم امام قرار دادم»

و نيز بسندش از زراره
روايت كرده كه گويد: از امام باقر (ع) معناي آيه شريفه «و كان رسولاً نبياً» و فرق
ميان «رسول» و «نبي» را پرسيدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود:

«النبي الذي يري في
منامه و يسمع الصوت و لايعاين الملك و الرسول الذي يسمع الصوت و يري في المنام و
يعاين الملك…»[16] و نبي كسي
است كه در خواب (فرشته را) به ببيند و صداي (او را) بشنود ولي به عيان فرشته را
نبيند و رسول كسي است كه صدا را بشنود و در خواب ببيند و در عيان نيز او را مشاهده
كند.

و بسندش از امام صادق (ع)
روايت كرده كه فرمود: «الانبياء والمرسلون علي اربع طبقات، فنبيّ منبّأ في نفسه
لايعدو غيرها و نبي يري في النوم و يسمع الصوت و لايعاينه في اليقظه و لم يبعث الي
احد…»[17]
پيامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهي «نبي» است كه تنها به او خبر رسيده و
از او بديگري تجاوز نكند، و گاهي «نبي» است كه در خواب ببيند و صدا را بشنود و در
بيداري نه بيند و بسوي ديگري هم مبعوث نشده…

و روايت ديگري كه از
يزيد كناسي روايت كرده كه گويد: از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا عيسي بن مريم در
آنهنگام كه در گهواره سخن گفت حجت خداي تعالي بر مردم زمان خود بود؟

امام (ع) در جواب من
فرمود:

«كان يومئذ نبياً حجة
للّه غير مرسل، اما تسمع لقوله تعالي حين قال اني عبدالله آتاني الكتاب و جعلني
نبياً»[18]

وي در آنروز «نبي» و
حجتي بود از سوي خدا ولي «مرسل» و فرستاده بسوي كسي نبود، آيا اين گفتار خداي
تعالي را نشنيده­اي آنهنگام كه عيسي گفت «من بنده خدايم كه كتاب بمن داده و مرا
«نبي» قرارم داده». و از روايت اخير و استشهاد به آيه قرآني بخوبي معلوم ميشود كه
مقام نبوت مقامي است كه ممكن است به پيمبران در گهواره نيز داده شود چنانچه به
عيسي (ع) داده شد…[19] و
بخصوص با توجه به رواياتي كه خداوند هيچ فضيلت و كرامت و معجزه­اي به پيامبري از
پيمبران خود عطا نفرمود جز آنكه آنرا به رسول خدا(ص) نيز عطا فرمود مانند روايت
مفصلي كه از ارشاد القلوب ديلمي نقل شده كه اميرالمؤمنين (ع) بمردي يهودي كه
دراينباره سئوال كرد فرمود:

«فوالله ما اعطي الله
عزوجل نبياً و لا مرسلا درجة و لا فضيلة الاوقد جمعا لمحمد(ص) و زاده علي
الانبياء  و المرسلين اضعافاً…»[20]

بخدا سوگند كه خداي
عزوجل به هيچ نبي و مرسلي درجه و فضيلتي عطا نفرمود، جز آنكه آنرا براي حضرت
محمد(ص) گرد آورده و بلكه چند برابر آنها افزوده است…

2-     دليل دوّم، سخن اميرالمؤمنين (ع) است در «خطبه قاصعه» كه در
نهج البلاغه و كتابهاي ديگر از آنحضرت نقل شده كه درباره رسول خدا(ص) فرمود:

«و لقد قرن الله به (ص)
من لدن ان كان فطيماً اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن الخلاق
العالم ليله و نهاره»

خداي تبارك و تعالي از
لحظه­اي كه پيغمبر را از شير گرفتند بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را قرين او
فرمود تا اخلاق نيكو و صفات پسنديده را به وي بياموزد… و معناي تعليم فرشته جز
همان نبوت چيز ديگري نيست.

و در چند روايت در اصول
كافي آمده كه منظور از «روح» در آيات سوره شوري و اسراء يعني آيه شريفه «و كذلك
اوحينا اليك روحاً من امرنا»[21] و
آيه «يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربي»[22] همين
فرشته بوده، كه يكي از آنها روايت زير است كه كليني بسند خود از ابي بصير روايت
كرده كه گويد: از امام صادق (ع) تفسير «روح» را در آيه «يسئلونك عن الروح» پرسيدم
و آنحضرت فرمود: «خلق اعظم من جبرئيل و ميكائيل، كان مع رسول الله(ص) و هو مع
الائمه و هو من الملكوت»[23]

يعني اين روح، خلقي است
از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل كه بهمراه رسول خدا(ص) بوده و همواره
امامان نيز هست و او از عالم ملكوت (و مجردات و فرشتگان) است. و در روايتي كه صفار
در كتاب بصائر الدرجات روايت كرده اينگونه است كه امام صادق (ع) فرمود:

«ان الروح خلق اعظم من
جبرئيل و ميكائيل، كان مع رسول الله(ص) يسدده و يرشده و هو مع الاوصياء من بعده».

و بلكه در پاره­اي از
روايات آمده كه «روح القدس» كه نامش در قرآن كريم و در روايات آمده نام همين فرشته
بود نه نام جبرئيل و نام جبرئيل روح الامين است كه در قرآن كريم نيز آمده است.

نگارنده گويد: با توجه
بدانچه ذكر شد بنظر ميرسد اين قول دوم نزديك­تر به ذهن و اولي به پذيرفتن و قبول
باشد و از نظر عقل و نقل مانعي براي پذيرفتن آن بنظر نميرسد و از آنجا كه اين بحث
چندان رابطه­اي با بحث تاريخي ما نيز ندارد بهمين مقدار اكتفا كرده و براي تحقيق
بيشتر شما را بكتابهاي كلامي و حديثي ديگري كه بتفصيل در اينباره بحث كرده­اند
ارجاع داده و بدنبال بحث تاريخي خود باز ميگرديم.

 



[1]
. زيدبن عمروبن نفيل از حنفاء بوده است كه در گذشته بتفصيل در مقاله­اي
جداگانه شرح حالش را ذكر كرديم.