پيام شهيد
اين وصيت نامهها انسان را ميلرزاند و بيدار ميكند.
امام خميني
قسمتي از وصيتنامه شهيد سيد مهدي خالقي
اينجانب وصيت ميكنم اگر من به مرگ طبيعي مردم مرا تشيع جنازه نكنيد زيرا تا
جايي كه شهداي بخون خفته انقلاب هنوز جان نثار اين درخت پربار يعني اسلام عزيز
ميكنند دحسّ ميكنم كه حتي جسدم از آنان خجالت ميكشد. ولي اگر شهيد شدم از آشنايان
خود ميخواهم كه دنبال جنازه من گريه نكنند زيرا نميخواهم دشمن شاد شود و در ضمن
اگر خواستيد براي من خيرات بدهيد چيزي نميخواهم جز اينكه از اين روحانيّت و اين
انقلاب دفاع كنيد. همين براي من بس است.
قسمتي از وصيتنامه طلبه شهيد سيد كمال خالقي
اين پيام سرورمان حسين(ع) است كه در روزهاي خونين و آتشين به زينب(ع)
ميفرمايد: «مبادا در زجر و شكنجهها و مصيبتهاي بعد از شهادت من چيزي بگوئي كه
اجرت را كم كند». و يقيناً شما نيز اينچنين هستيد. شهيد ميدهيد، استقامت ميكنيد،
اطاعت ميكنيد تا جهان آزاد شود گر چه خيل شهدايمان هر روز افزون شود.
الان كه من اين وصيت نامه را مينويسم نميدانم سرنوشتم چه خواهد شد آيا سعادت
شهادت نصيبم ميشود يا به مرگ ديگر خواهم مرد؟ آيا خدا ميخواهد از كساني باشم كه
بدون حساب و بدون خوف در صحنه قيامت حاضر ميشوند. و با افتخار به صف حسينيان
ميپيوندند، البته به خواست خداوند بايستي راضي بود، ولي خداوند جز خير چيزي براي
انسان نميخواهد.
اما عزيزان و سروران با اين مسائلي كه مطرح شد گويي بر دشمنان باري را كه
گذاشتهاند خيلي سنگين است، انقلابي را براي احياي اسلام شروع كرديم اين خيلي مهم
بود اما مهمتر از آن ادامه و ابقاي آن است. حضور خود را در صحنه نبايد ترك كنيم،
بهيچ صورت شانه خالي كردن از زير مسئوليتها ديگر قابل توجيه نيست. اخلاق و روش ما
و طرز زندگي ما ديگر بايد كم كم اسلامي شود، الهي شود. با تأكيد ميگويم كه بايستي
بينش ديني و علمي خود را بالا ببريم چرا كه بايد بسراغ ديگر ملتها رفت، ملتها
گروهي تشنه انقلابمان هستند و گروهي بسختي در جهل و فسادند كه در برابر هر دو
وظيفه ما ترفيع درجات علم و ايمان است. اگر انسان نظري به ملل كشورهاي اروپايي و
آمريكائي و ديگر كشورهاي فاسد بكند غصه ميخورد آرزوي مرگ ميكند كه اينها چگونه
اصلاح خواهند شد. خيلي مسئوليتمان سنگين است. سعي كنيم براي آمادگي صدور انقلاب هر
چه زودتر خودمان را از نظر اخلاقي اصلاح و از نظر فكري قوي كنيم. بهرحال راه دشوار
است و طولاني و غوطه وري در ماديات، هر چه هم نام الهي بودن و اسلامي بودن بر آن
بگذاريم باز هم مسئوليم. خداونداً ما در اين راه نصرت عطا كن كه بدون ياري تو نجات
نمييابيم.
قسمتي از وصيتنامه شهيد مهدي نوري
سخني دارم با آن دسته از مردمي كه براي حضور خود در جبهههاي اسلام عليه كفر
بهانه ميتراشند و خود را فريب ميدهند بدانيد كه براي دفاع از مسلمين و حراست از
مرزهاي يك كشور اسلامي هميشه و مادام العمر زمينه مساعد نيست، «آگاه باشيد كه تنها
يك فرصت زماني بوجود ميآيد تا انسان خود را و خدا انسان را در جرگه امتحان قرار
دهند و نتيجه را به تماشا بنشينند» و در اينجا حقير به شما اطمينان ميدهم كه پس
از پايان اين فرصت ناگهاني و اتمام اين هياهوي الهي جز ندامت و پشيماني سودي
نخواهيد برد و اينجاست كه متذكر شوم «هم اكنون از «يوم التغابن» قيامت بترسيد قبل
از اينكه روز حسرت در اين دنيا شما را دچار شود.»
واي كسانيكه در پي امرار معاش خود، دنيا را رها نميكني هشدارتان باد كه
زندگي شما و هستي شما بر روي خون مقدس و پاك شهيداني سوار شده است كه دنيا را محل
گذر و كشتهاي آنرا فريب و فريبهاي آنرا وسوسههاي شيطان دانستند و با يك ارادهاي
پولادين به تمامي آنها پشتپا زدند و سرمشق و راه و روش زندگي را به آيندگان
آموختند.
«اكنون كه موقع ياري دين خدا و سنت پيامبر و راه امام حسين(ع) رسيده است آن
عده از افرادي كه خود را معتقد و مؤمن به اسلام و قرآن ميدانند بايد به حسابرسي
از خود بپردازند بايد نفس خود را در دادگاه عقل خود استنطاق كنند تا سيه روي شود
هر كه در او غش باشد.»
و اما در مورد خودم ميگريم كه بندهاي بودم گنهكار و روسياه خود به درون خود
آگاهم كه چهها كردهام وليكن آنگاه كه وظيفه خود را احساس كردم لحظهاي درنگ را
جايز ندانستم و «خداي سبحان را گواه ميگيرم براي اجراي دستور اسلام كه از جانب
رهبر عزيزمان ابلاغ شد از جان خود دست شستم و روز بروز براي كسب رضاي خدا با شوقتر
و پرشورتر قدم برميداشتم ولي در عين حال دعاي سوزان حضرت سجاد را هم بر لب دارم
كه:
«ولئن ادخلتني النار لاخبرن اهل النار بحبي لكن.