یاران امامان

ياران امامان

زكريابن آدم قمي

سيد محمد جواد مُهري

«خداوند او را در مورد رحمت خود قرار دهد، چه روزي كه به دنيا آمد و چه روزي
كه از دنيا رفت و چه روزي كه دگربار برانگيخته مي­شود. همانا او تمام روزهاي
زندگيش را در عرفان و شناخت حق تعالي مي­گذراند و همواره خدا را ياد مي­كرد و در
راه خدا صبور و بردبار بود و به آنچه خدا و رسولش دوست داشتيد قيام مي­كرد. خدا او
را بيامرزد، از دنيا رفت در حالي كه ايمانش پابرجا بود و هرگز بيعتش را نكول نكرد
و در دين خدا چيزي را عوض ننمودف پس خدايش پاداش دهد، پاداش خواسته­اش، و بهترين آرزويشرا
برآورده كند…»[1]

اين سخن والا از امام جواد سلام الله عليه دربارۀ زكريّا بن آدم قمي نقل شده
است و اين ارزنده­ترين گواه بر صدق و راستي و خلوص و امانت و وفاي به عهد و تقوي و
بردباري و پابرجائي و عرفان و ايمانِ يكي از زبده­ترين ياران و ا صحاب امامان عليهم
السلام است. همو كه زندگي خود را صرف در خدمت به امام و پيشوايش حضرت رضا سلام
الله عليه نمود و در يكي از سفرهاي حج، همراه و رفيق حضرت و تا روز وفاتش وكيل و
منورد اطمينان او بود. همو كه تمام گفتارها و رفتارهايش نشاني از يك عارف به حق و
يك پارساي پرهيزكار و يك يار دانشمند امامان دارد و بقدري نزد امام هشتم عليه
السلام قرب و منزلت و آبرو داشت كه روزي به خدمتش عرض كرد:

«اِنّي اُريدُ الْخُرُوْجَ عَنْ اَهْلِ بَيْتي فَقَدْ كَثُرُ السُّفَهاءُ
فيهِم»- من قصد دارم، از وطنم بيرون روم و فاميلم را ترك گويم زيرا جاهلان بسياري
در بين آنها پيدا شده­اند.

حضرت در پاسخ فرمود:

«لا تَفْعَلْ‌ فَإِنَّ اَهْلَ بِتِكَ يُدْفَعُ عَنْهُمْ بِكَ كَما يَدْفَعُ
عَنْ اَهْْلِ بَغْدادَ بِأَبِي الْحَسَنِ الكاظِمِ عَلَيهِ السَّلامُ»- اين كار را
نكن (و به جائي ديگر مهاجرت ننما) زيرا بوسيلۀ تو، بلا از اهل بيت و خانواده­ات
دفع مي­شود، چنانچه بلا بوسيلۀ امام كاظم عليه السلام، از اهل بغداد (كاظمين) دفع
مي­گردد.

در اين سخن بزرگ، اولاً‌ امام هشتم«ع» بقدري نسبت به اين يار وفادارش احترام
مي­گذارد كه او را با پدر بزرگوارش امام هفتم«ع» مقايسه مي­كنمد. ثانياً- حضرت به
او مي­فهماند كه داراي آنچنان مقام و منزلتي نزد خداوند است كه وجود مباركش، بلا
را از وطنش (قم) و خانواده و فاميلش برطرف مي­سازد، يعني او يكي از اولياي خدا و
اوتاد روي زمين است كه خداوند بوسيلۀ وجود آنها در زمين، بليّات را از اهل زمين
دور مي­نمايد.

وانگهي چه بسا حضرت او را از مهاجرت و بيرون آمدن از قم منع مي­فرمايد تا
اينكه وجود او پناه و ملجأ بيچارگان باشد و نادانان، از علم بسيار او استفاده كنند
و مجلس درس و بحثش برقرار باشد و مردم نيازهاي مادي و معنوي خود را بوسيله او
برطرف سازند و در نتيجه مايۀ خير و بركت براي بستگان و هموطنان خويش باشد. و
همينطور هم بود.

علي بن مسيّب مي­گويدك خدمت امام رضا سلام الله عليه مشرّف شدم و عرض كردم:

راهم دور است و در هر فرصت نمي­توانم به خدمت شما برسم، پس مسائل و احكام دينم
را از چه كسي دريافت نمايم؟

حضرت در پاسخ فرمود:

مِن زَكَريّا بن آدمَ القُمِيِّ،‌ المَأمُون عَلَي الدّين و الدّنيا»- از
زكريا بن آدم قمي، همان كسي كه دين و دنيايش را محفوظ نگهداشته است.

آنگاه علي بن مسيب ادامه مي­دهد: من به قم بازگشتم و هر گاه سئوالي داشتم، به
خدمت زكريا بن آدم مي­رسيدم و از او مي­پرسيدم و او در تمام موارد، پاسخگوي من بود
و مشكلاتم را رفع مي­كرد.

عبدالله بن صلت قمي گويد: در روزهاي آخر عمر امام جواد سلام الله عليه، بر آن
حضرت وارد شدم، شنيدم مي­فرمود:

«جزي الله صفوا نبن يحيي و محمد بن سنان و زكريّا بن آدم عنّي خيراً فقد وفوا
لي»- خداوند از طرف من به صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم، پاداش خير
دهد چرا كه اينان نسبت به من وفا كردند.

احمد بن محمد بن عيسي قمي گويد:

روزي غلام امام جواد سلام الله عليه بر من وارد شد و نامۀ امام«ع» را آورد كه
به من دستور داده بود، به خدمتش مشرف شوم. هنگامي كه به خدمت حضرت در مدينه،
درمنزل بزيع رسيدم سلام كردم و داخل شدم. ديدم حضرت ياد صوفان و محمد بن سنان و
ديگران را مي­كنند و از آنها به نيكي نام مي­برند، همچنان كه غير از من بسياري، از
آن حضرت شنيده بودند.

در دلم گفتم: خوب استف نام زكريا بن آدم را ببرم تا شايد، حضرت از او نيز يادي
كنند و براي او دعائي نمايند. پس از آن به خود بازگشتم و گفتم: من كي هستم كه چنين
جسارتي بنمايم؟ حضرت خود بهتر مي­دانند كه چه مي­گويند و چه مي­كنند.

آنگاه ديدم حضرت رو به من كرده فرمودند: اي ابوعلي! در مثل شخصيتي مانند
ابويحيي (زكرياي قمي) شكّّي به دل خود راه نده، چه خدمتهاي او نسبت به پدرم و مقام
و منزلتي كه نزد آن حضرت و همچنين نزد من داشته، بر كسي پوشيده نيست…

روايتهائي كه زكريّا بن آدم مستقيماً از امام نقل كرده و يا بوسيلۀ ديگران نقل
كرده و يا از او نقل كرده­اند، به چهل روايت مي­رسد. جالب اينجا است كه در بعضي از
روايتها پس از ذكر نام ايشان، گفته­اند: صاحب الرضا عليه السّلام- يار امام رضا
عليه السلام، و شايد به همين نام، بدون ذكر نام خودش نيز در سخن بعضي از علما و
اصحاب آمده باشد. او نه تنها از اصحاب و ياران مخلص و صدّيق امام هشتم سلام الله
عليه بوده كه دوست و رفيق آن حضرت نيز به شمار مي­رفت تا اينكه در يكي از سفرهاي
حج حضرت، از مدينه تا مكه همسفر ايشان بود و حضرت از وجود چنين ياري اظهار خرسندي
و سرور مي­كرد. زهي سعادت.

اين مرد بزرگوار، پس از سالها خدمت به اسلام و مسلمين در قم درگذشت و در جائي
كه اكنون به نام «شيخان» است معروف است، به خاك سپرده شد. او داراي بارگاهي است
معروف كه از همان زمان تا امروز، مردم به زيارتش نائل مي­شوند و بزرگان دين افتخار
همجواري او دارند.

 



[1]
. «عَنْ مُحَمَّدِبنِ اُسْحق وَ‌الحَسَنِ بْن مُحَمَّد،‌ قالا: خَرَجْنا
بَعْدَ وَفاةِ زَكَريّا بنِ آدَم بِثَلاثَةِ اَشْهر نَحْوَ الْحَجِّ، فَلَتَلقّانا
كِتابُهُ (الامام الجواد) عَلَيه السَّلامُ في بَعْضِ الطريقِ فَاِذا فِيْهِ:
ذَكَرْتَ ماجَرَي مِنْ قَضاءِ اللهِ بِهِ فِي الرَّجُل المُتَوَفي رَحَمُه اللهُ
يَوْمَ وِلدَ وَ يَوْمَ قِبُضَ وَ يَومَ يُبْعَثُ حَيّاً، فَقَدْ عاَشَ أيّامَ
حَياتِهِ عارِفاً بِالحَقِّ قائلاً بِهِ صابراً مُحْتَسِباً لِلْحَقِّ قائِماً بِما
يُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُوْلُهُ،‌وَ مَضي رَحِمَهُ اللهُ غَيّرَ ناكِثٍ وَ لا
مُبَدِّلٍ فَجَراهُ اللهُ اَجْرِنيَّتِهِ وَ‌أَعْطاهُ خَيْیَ اُمْنِيَّتِهِ…».