روش­هاي تربيت اخلاقي

اخلاق و تربيت اسلامي

قسمت ششم

حجة الاسلام محمد حسن رحيميان

روش­هاي تربيت اخلاقي

بديهي است كه انسان بدون داشتن انگيزه و هدف، ‌هيچگونه حركتي را انجام نمي­دهد
و حركت به سوي تهذيب نفس و كسب فضائل اخلاقي نيز از اين قاعده، مستثني نيست و
روشهاي تربيت اخلاقي بر اساس انگيزه­هائي كه براي اخلاق منظور شده، پايه گذاري
گرديده است كه مي­توان به طور عمد آنرا به دو روش تقسيم كرد.

روش اول روشي است كه بدون كمك وحي و گر چه حكيمانه ولي در محدوده جهان مادي
اخلاق را مورد نظر قرار داده و انگيزه آن را مصالح زندگي و محبوبيت اجتماعي دانسته
و علم اخلاق و روش تربيتي آن را روي اين خط تنظيم كرده­اند.

روش دوم روش انبياء است كه برخلاف روش اول كه بر اساس بينش محدود بشري بنا
نهاده شده و به جاي تكيه بر مصالح و انگيزه­هاي زندگي اين دنيا كه فناپذير است،
روي مصالح و انگيزه­هاي جهان باقي و عالم قيامت تكيه كرده­اند و اساس اخلاق را بر
محور ايمان به خدا و روز جزا و سعادت اخروي قرار داده­اند. در قرآن مجيد آيات
فراواني در اين زمينه آمده است و از باب نمونه در مورد صبر و پاداش صبر پيشه­گان
مي­فرمايد:

«اِنّما يُوَفيَّ الصّابِرُونَ اَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ».

(زمهر آيه 10)

همانا پاداش صابران، بيرون از حساب داده مي­شود.

و در مورد كيفر ظلم و ستم پيشه گان مي­فرمايد:

«إنَّ الظَالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ».

(ابراهيم آيه 23)

همانا براي ستمگران، عذابي دردناك است.

و بالجمله در اين روش براي ترغيب به كارهاي خوب،‌ وعده پاداش نيك و نعمت بهشتي
و براي بازداشتن از كارهاي زشت، وعده عذاب و كيفر داده شده است و طبيعي است كه اين
روش متناسب با جهان بيني الهي مكتب وحي است و انسان را در پرتو ايمان به مبدأ هستي
از دايره دنياي فاني و مظاهر آن به جهان باقي و ابدي و عالم غيب سوق مي­دهد.

بر مبناي اين روش، انسان در چهارچوب تعليمات الهي و ايمان به مبدأ و معاد كه
زمينه در نهاد و فطرت او دارد تمام كارهاي نيك را به عنوان عبادت خدا و اطاعت از
دستور او كه خير و سعادت جاوداني را در پي دارد انجام مي­دهد و از همه زشتيها و
منكرات بخاطر آن كه مورد نهي خداوند هستند و موجب عذاب الهي است دوري مي­ورزد.

بنابراين، در مكتب انبياء تمام خوبيها و محاسن و فضائل اخلاقي و كارائي كه از
آنها نشأت مي­گيرند از مصاديق عبادت خدا محسوب مي­شوند و همانگونه كه قبلاً‌ گفتيم
اخلاق از مقوله عبادت است و از آنجا كه شناخت خدا و ايمان به او و بدنبال آن
عبادت، داراي مراتبي است، طبعاً پي آمدها و تأثيرات آن نيز روي انسان مختلف است و
اخلاق نيز كه نوعي از عبادت به حساب مي­آيد، داراي مراتب و آثار متناسب مي­باشد.

تا اينجا به اين نتيجه رسيديم كه در مكتب اخلاقي انبياء الهي،‌ انسان در پرتور
ايمان به خدا و معاد و تعليمات ديني و به انگيزه تنعم جاوداني و رهائي از عذاب
دوزخ به اصلاح نفس و درمان بيماريهاي آن پرداخته و متخلق به اخلاق حسنه مي­شود و
از كارهاي ناشايست، اجتناب و به عمل صالح روي مي­آورد.

روش پيشگيري

در اين ميان قرآن مجيد كه كتاب آسماني كاملترين اديان الهي است،‌ در كنار روش
فوق الذكر، روش كامل­تر و عميق­تري را ارائه فرموده است كه به يقين بهترين روش
اخلاقي است. فراگيري اين روش و بهره جستن از آن زمينه هر گونه بدي و صفات رذيله
را  در نفس انسان نابود مي­كند و به تعبير
ديگر اين روش به جاي درمان بيماريهاي نفس موجب پيشگيري آنها است.

در اين روش نيز اخلاق و كارهاي اخلاقي را در زمرۀ عبادات مي­يابيم ولي  عبادت در راستاي اين روش كم كم به شكل كاملتري
در مي­آيد و تا آنجا مي­رسد كه انگيزه آن نه به خاطر طمع در بهشت است (عبادت تجار)
و نه ترس از جهنم (عبادت بردگان) بلكه در پرتو شناخت بيشتر خدا و ايمان كاملتر،
فقط او را شايسته عبادت و ستايش مي­يابد و آنچه را انجام مي­دهد تنها براي رضاي او
است.

آنگاه كه انسان از خودآگاهي به خداآگاهي و سپس به خدا باوري صعود كرد نور
ايمان در جان او روشن مي­شود و كمال و جمال مطلق را فقط در مبدأ وجود و خالق هستي
مي­يابد و چنان مجذوب و پاكباخته او مي­شود كه مشتاقانه و با تمام وجود او را مي­پرستد
و تنها جمال و زيبائي را در او مي­جويد:

«اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلسكَ مِنْ جَمالِكَ باَجْمَلِهِ وَكُلّ جَمالِكَ
جَميلٌ اَللّهُمَّ اِنّي اَسِئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ».

(دعاي سحر)

و كم كم فطرت زيبادوستي و حب به اوج شكوفائي پرواز و شعله محبت رو به افزوني و
تزايد و رشد مي­گذارد:

«وَالدَّينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ».

آنان كه ايمان به خدا آوردند شديدترين محبت را نسبت به خدا دارا هستند

(بقره- 165)

و بدين سان در حالي كه حب، به محور حقيقي و اصلي خود تعلق يافته و همواره
كيفيت آن افزون­تر مي­شود، بازتاب آن از مبدأ جمال به تمام آثار و آيات او گسترش
يافته و به تمام موجودات كه جملگي مخلوق و پرورده او هستند كشيده مي­شود و در اين
ميان آنچه را كه از قرب معنوي و انتساب و محبوبيت بيشتر نزد خداوند برخوردار باشد
به همان نسبت محبت بيشتري به آن تعلق مي­گيرد كه نمونه­هائي از آن عبارتند از:
كتاب خدا، احكام خدا، عبادت خدا، بندگان مقرب خدا،‌ خانه خدا و… و از همه بالاتر
فرستاده بزرگ او پيغمبر اسلام و دستورات نجات بخش او و همين ايمان و محبت است كه
با نيروي شگرف انسان را در برابر محبوب و دستوراتش خاضع و خاشع كرده و جز به اطاعت
و پيروي از او و سعي در جلب رضا و تقرب به او به هيچ چيز ديگري فكر نمي­كند چرا كه
محبت و پيروي از محبوب قابل جدائي نيستند و لازمه اين دو نيز محبت متقابل محبوب
است.

«قُلْ اِنْ كُنْتُم تُحِبُّونَ اللهَ فاتِّبعُوني يُحْبِبْكُمُ اللهُ».

(آل عمران- 31)

بگو- اي پيامبر- اگر خدا را دوست مي­داريد از من پيروي كنيد تا خداوند نيز شما
را دوست بدارد.

آري! انسان در چنين مقامي تمام زيبائيها، كمالات و خوبيها را نمودار و پرتوي
از زيبائي مطلق و كمال بي­پايان و حسن بي­كران خداوندي دانسته و به هر چه مي­نگرد
جلوه زيباي او را مي­بيند و بلكه با همه چيز و قبل و بعد هر چيز خدا را مي­نگرد
چرا كه در ديدگاه او هيچ چيز مستقل از خدا نيست.

در اين مقام است كه انسان در مي­يابد كه:

«اِنَّ الْعِزَّةَ‌ لِلّهِ جَميعاً».

همانا تمام عزت از آن خدا است.

(يونس- 65)

و «اَنَّ الْقُوَّهُ لِلّهِ جَميعاً».

به يقين تمام قوت و نيرو از آن خداست.

(بقره- 165)

و «لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ و الأَرضِ».

ملك هستي و ملك آسمانها و زمين همگي از او است.

(در آيات مكرر آمده است)

و….

خدائي كه تمام عزت و قوت مخصوص او است، خدائي كه مالك همه چيز است و در برابر
حقيقت چنين ملكي هيچگونه استقلالي براي هيچ چيز و هيچ كس قابل تصور نيست، خدائي كه
با ايمان و محبت به او ديگر در دل انسان جائي براي غير او نمي­ماند فقط او را مي­پرستد
و تنها از او كمك مي­جويد.

«اِيّاكَ نَعْبُعدُ وَ‌ ايّاكَ‌ نَسْتَينُ».

و سرانجام با تحقق چنين مقامي است كه زمينه تمام رذائل اخلاقي و زشتيها به طور
كلي از قلب انسان رخت بر مي­بندد و با پيوند به مبدأ عزت و قوت است كه ديگر جائي
براي طمع يا ترس از غير خدا باقي نمانده و منشأ بروز هر گونه عمل غير خدائي و ضد
اخلاقي كه براي جلب منفعت و يا دفع ضرر انجام مي­گيرد، منتفي مي­شود و در نتيجه جز
آنچه را كه موجب رضاي خدا و تقرب اوست نخواسته و انجام نمي­دهد.

در راستاي زندگي چنين انسانهائي كار مباح هم انجام نمي­گيرد چه رسد به كار زشت
و ناپسند و حرام خوردن و خوابيدن، دم و بازدم آنها هم براي خدا و در مجراي نيل به
بندگي و پرستش او است و همه تبديل به عبادت مي­شوند و اينگونه مي­شوند  كه قرآن فرموده:

«اِنَّ صَلوتِي وَ نُُسُكي وَ مَحْيايَ وَ‌مَماتي لِلّهِ رَبَّ الْعالَمينَ».

(انعام- 162)

در سير تكاملي اين مكتب اخلاقي، سراپرده روان روح انسان چنان از ايمان به خدا
و محبت او آكنده و مسخره مي­شود كه از هر چه جز او هست دل بركنده و مقام «كمال
الانقطاع اليه» را مي­جويد. مقامي كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مناجات
شعبانه از معبودش طلب مي­كند:

«اِلهي هَبْ لي كَمالَ الأِنقِطاعِ اِلَيْكَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلوبنا
بضِياءِ نَظَرِها اِلَيْكَ حَتّي تَخْرقَ اَبْصارُ الْقُلُوب حُجَبَ النُّورِ
فَتَصِلَ اِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تصيرَ اًرْواحُنا مُعَلقَّةً بِعِزِّ
قُدْسِكَن.

اي خدا من هبه كن مرا حالتي كه از همه چيز به سوي تو دل بركنم و نوراني كن چشم
دل ما را به روشني نظر به سويت تا چشم دل حجابهاي نور را بشكافد و به معدن عظمت
پيوند يافته و روانهاي ما به عزت قدست وابسته شود.

و امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه خدا را چنين مي­خواند:

«… اَنْتَ الَّذي اَشْرَقْتَ الأَنْوارَ في قُلُوبِ اَوْليائَكَ حَتّي
عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ وَ اَنْـَ الَّذدي اَزَلْتَ الأَغْيارَ عَنْ قُلُوبِ‌
اَحِبّائك حَتّي لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ وَ‌لَمْ يَلْجَئوُا اِلي غَيْرِكَ…».

توئي آن كه روشنيها را در دل دوستانت تابان كردي تا ترا شناختند و ترا به
يگانگي خوانداند و توي آن كه اغيار را از سراپرده دل دوستانت زائل كردي تا جز تو
را به دوستي نگيرند و به غير تو پناه نبرند…

 «… فَهّبّْني يا اِلهي وَسَيّدي وَ
مَوّلايَ وَرَبْي صَبَرْتُ عَلي عَذابِك؟َ فَكَيْفَ اَصْبِِرُ عَلي فِراقِكَ».

(دعاي كميل)

خداي من، آقاي من، سرور من و پرودگار من، گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم اما چگوه
بر دوري از تو طاقت آورم.

شرح و بيان اين مرتبه متعالي و سخنان پرمعني و عميق معصومين عليهم السلام كه
فقط چند فراز از آنها مورد اشاره قرار گرفت از وسع مقام و توان ما خارج است، جائي
كه امام امّت اين اسطوره ايمان و معرفت در مقام بيان كلماتي از مناجات شعبانيه خود
را ناتوان مي­بيند.

بهرحال راه به سوي كمال مطلق راهي است بي­پايان و مهم آن است كه انسان در اين
راه قدم گذاشته و به عالم بالا پر كشد و هر چه بيشتر به خدا نزديك­تر شود، خدائي
كه تمام عزت و نيرو مخصوص او است كه هر چه انسان پيوندش با خدا نزديكتر و مستحكم­تر
شود از عزت بي­كران او بهره­مند مي­شود.

«لِلّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَللْمُؤمِنين».

(منافقون- 8)

عزت مخصوص خدا و رسول خدا و مؤمنان است.

و بدينگونه است كه انسان در اين مسير عزت و كرامت راستين را در نفس خويش باز
مي­يابد و ديگر جائي براي ذلت و پستي در او باقي نمي­ماند در حالي كه همين احساس
ذلت است كه منشأ تمام رذائل اخلاقي است كه به نمونه­هائي از اين ريشه يابي در سخن
معصومين عليهم السلام توجه مي­كنيم:

امام صادق عليه السلام:

«ما مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ اَوْ تَجَبَّر اِلّا لِذِلَّةٍ وَجَدَها في
نَفْسِهِ».

(كافي ج 2 ص 236 حديث 17)

هرگز كسي تكبر و تجبر نمي­ورزد مگر بخاطر ذلتي كه در نفس خويش احساس مي­كند.

و در جاي خود ثابت است كه تكبر و تجبر خود ريشه بسياري از مفاسد و رذائل
اخلاقي هستند.

امام عليه السلام مي­فرمايد:

«اَلْغَيْبَةُ جُهدَ الْعاجِزِ«».

غيبت، تلاش انسان عاجز است.

و به تعبير ديگر غيبت نمودار احساس ناتواني در انسان غيبت كننده است.

و امام هادي عليه السلام فرموده­اند:

«مَنْ هانَتْ علَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَاْمَنْ شَرَّهُ».

(بحار ج 17- 214)

كسي كه در درون خويش احساس پستي كند از شر او در امان مباش.

چرا كه پستي و ذلت نفس منشأ تمام بديها است.

ولي انساني كه به خدا ايمان آورده و با مبدأ‌ عزت، قوت و كمال مطلق پيوند
يافته در پرتو ايمان و محبت شديد به خدا متخلق به اخلاق الهي شده و به عنوان خليفة
الله به مرتبه­اي از عظمت،‌ عزت و صلابت دست مي­يابد كه حتي طوفانهاي شهوت، غضب
مصيبت و تهاجم انواع دشمنان هرگز نمي­توانند او را تزلزل كنند.

«اَلْمُؤمِنْ كَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ».

مؤمن همانند كوه ريشه دار و استواري است كه طوفانهاي سخت در او كمترين حركتي
ايجاد نمي­كند.

ادامه دارد