بررسی آیه میثاق

هدايت در قرآن

بررسی آيه ميثاق

قسمت پنجم

آية الله جوادی آملی

مسأله « عالم ذر» از
مسائلی است كه از ديرباز مورد اختلاف نظر ميان دانشمندان و مفسرين بوده است . جمعی
از علماء ، آيه ميثاق و رواياتی را كه در اين زمينه وارد گرديده است، دليل بر وجود
چنين عالمی گرفته و گفته اند : خداوند در آن صحنه تمام فرزندان آدم ابوالبشر را به
صورت ذراتی ريز از صلب وی استخراج نمود و از آنها تعهد و ميثاق يكتاپرستی گرفت .
عده ای از دانشمندان در مقابل اين نظريه ، نظريّه ديگری ارائه داده و گفته اند :
آيه ميثاق و روايات مربوطه ، دارای محتوای واحدی نيستند و دلالت بر وجود چنان
عالمی نمی‌نمايند . و چنانچه قبلا گفتيم بحث در آيه ميثاق در امور چهارگانه زير
خلاصه می شود .

1-   
نظريه « عالم ذر » و
اشكالاتی كه بر آن وارد شده است .

2-    پاسخ به اشكالات ياد شده .

3-    نظريه سيدنا الاستاد مرحوم علامه
طباطبائی رضوان الله تعالی عليه .

4-    نظر نهائی كه از جمع بندی ميان آيه
ميثاق و روايات به دست می آيد .

چنانچه در قسمت گذشته
يادآور شديم از سوی منكرين عالم ذر ، شش اشكال بر نظريه مزبور وارد گرديده و
بنابراين، آيه شريفه و روايات مربوطه ناظر به وجود چنان عالمی نمی‌باشد .

البته اين اشكالات بی
پاسخ نمانده و همان گونه كه ملاحظه نموديد تاكنون چهار پاسخ از جواب هائی را كه
قائلين عالم ذر داده اند ذكر نموديم و اينك می پردازيم به ديگر پاسخ های آنان .

اشكال پنجم عبارت از
اين بود كه روايات گرچه مقبول و مسلّم است ولی در عين حال محتوای آنها غير از
مفادّ آيه شريفه بوده و اشاره به سرشت و فطرت توحيدی انسان است نظير روايت « كل
مولود يولد علی الفطره » كه از فطرت انسان سخن می گويد .

ولی از اين اشكال
چنين پاسخ داده اند كه بسياری از روايات ، صحنه ای را كه ترسيم نموده اند ، همان
صحنه اخذ ميثاق و عالم ذر می باشد ، و بنابراين نمی توان از ظاهر آنها چشم پوشيد و
گفت كه روايات مزبور دلالت بر فطرت اوّليه انسان ها داشته و از سرشت يكتاپرستی
آنها خبر می دهد .

اشكال ششم

اشكال ششم عبارت از
اين بود كه آيه ميثاق و روايات مربوطه هيچ گونه دلالتی بر وجود عالم ذر نداشته و
قابل حمل بر تمثيل است و از آنجا كه تمثيل در كلمات عرب و همچنين در كتاب و سنت
فراوان است ،‌از اين رو مصحّح حمل آنها بر تمثيل خواهد بود . اين نظريه از سوی
مرحوم سيدعبدالحسين شرف الدين «ره » از علمای لبنان و نيز از سوی عده ای ديگر از
علماء اظهار شده است ، و رواياتی را هم كه در اين زمينه وارد گرديده ضعيف دانسته
اند.

معتقدين به عالم ذر
از اين اشكال چنين پاسخ داده اند كه گرچه تمثيل در فرهنگ عرب متداول و معمول بوده
و در قرآن و حديث به كار رفته است ولی تا قرينه ای از داخل و يا دليلی از خارج در
كار نباشد ، نمی توان آيات و روايات را حمل بر تمثيل نمود و تنها وجود تمثيل در
موارد ياد شده مصحّح چنين حملی به حساب نمی آيد ، و در پاسخ از ضعف روايات گفته
اند : چنين نيست كه تمام آن روايات ضعيف باشند ،‌بلكه در ميان آنها روايات قابل
اعتمادی هم وجود دارد .

نظريه علامه طباطبائی

تا اينجا دو امر از
امور چهارگانه ، مورد بحث قرار گرفت و اينك می‌ پردازيم به امر سوّم كه نظريه
مرحوم استاد علامه طباطبائی رضوان الله عليه است .

ايشان نخست به بيان
دو نظريّه قائلين و منكرين عالم ذر پرداخته و سپس نظريه خود را ذكر نموده اند كه
ما در اينجا خلاصه ای از بحث و نظريه ايشان را می‌ آوريم :

به نظر ايشان ، آنچه
معتقدين به عالم ذر از آيه شريفه و روايات فهميده اند اين است كه خداوند ذريه آدم
را در همين عالم از صلب وی استخراج نمود و از آنها ميثاق گرفت تا برای بار دوم كه
به دنيا بازمی گردند بر سر آن عهد و ميثاق خويش باقی باشند و درباره آنها اتمام
حجّت به عمل آمده باشد ، ولی اين نظريه به دلائل زير از نظر ايشان قابل پذيرش نمی‌باشد
:

1-   
اگر می گويند ذرات
ياد شده دارای روح و عقل و ادراك يك انسان كامل بوده اند،‌در اين صورت موجوداتی
مكلّف بوده و گرفتن هر گونه تعهد و ميثاق در زمينه تكليف از مكلف ، كاری لغو و
بيهوده است ، چه اينكه مكلّف به صرف تكليف ملزم به انجام وظيفه خواهد بود و چنانچه
دارای خصوصيات ياده شده نبوده اند قابل اخذ ميثاق نخواهند بود ، زيرا انسان بودن
انسان به نفس او است نه به ذرات تشكيل هنده بدن او ، آنهم ذرّاتی كه پيوسته در حال
تغيير و تبديل اند !

2-    تعهد گرفتن از ذراتی كه بعد ها به
دنيا آمده و در خردسالی يا می ميرند و يا برای هميشه ديوانه می شوند ، چه نتيجه و
اثری در پی خواهد داشت ؟!

3-    اگر ذرات مزبور دارای عقل و ادراك
بوده و با همان عقل و شعور به دنيا آمده اند بايد آن صحنه ميثاق به يادشان مانده
باشد در صورتی كه چنين نيست . اگر می گويند هدف حصول اصل معرفت خداشناسی بوده است
،‌نه به ياد ماندن خصوصيات آن صحنه و از اين رو فراموش شدن آنها ضرری به اصل معرفت
ندارد ، می‌گوئيم : اگر اصل معرفت كافی‌ است ، چرا از آنها اعتراف خواسته و
استشهاد نمود ؟! اين معرفت عقلی در همين دنيا برای بشر  حاصل است و هيچ نيازی به اخذ ميثاق نيست.

4-    آنچه از آيه بر‌می‌آيد اخذ ميثاق از
ذرّيه بنی آدم به عمل آمده نه از خود آدم و از فرزندان بلافصل او و اين تبعيض چرا
صورت گرفته است ؟ اگر بگويند چون آدم ابوالبشر پيامبر خدا بوده و نيازی به گرفتن
تعهّد از وی نبوده است ، می گوئيم : در ميان اولاد او پيامبرانی افضل از او بودند
كه از آنها نيز تعهد گرفته شد ، بنابراين نبوّت هيچگونه دليلی برای چنين استثنائی
نمی باشد .

5-    اصل اخذ ميثاق برای اين بوده است كه
انسان در برابر مسئوليت های خويش مغرور نباشد و در قيامت راه هرگونه عذر و بهانه
ای بر وی مسدود گردد ، بنابراين اگر چنان ميثاقی اخذ شده است ، ديگر چه نيازی به
اعزام انبيا و فرستادن كتاب های آسمانی می‌باشد و مگر همان عالم ذر برای اتمام
حجّت كافی نيست ؟!

6-    صاحبان نظريه عالم ذر می گويند :
كسانی كه ربوبيّت حق تعالی را به قلب پذيرفتند از روی حقيقت در آن عالم « بلی »
گفتند و وقتی هم به دنيا آمدند مسلمان و مؤمن شدند ولی كسانی كه به اعتراف زبانی
اكتفا نموده و نفاق نشان دادند ، در دنيا هم كه آمدند منافق و مشرك شدند.

ولی اگر چنين مسأله
ای حقيقت دارد ، بايد گفت كه آنجا موطن اتمام حجت نبوده است ، چه اينكه اتمام حجّت
در صورتی ممكن است كه حق آنچنان روشن ارائه شود كه جای ترديد و دو دلی برای‌ كسی
باقی نماند ، نظير قيامت كه در آنجا برای‌ كفر و نفاق زمينه ای باقی نمی ماند ؛
بنابراين نمی‌ توان پذيرفت كه آن موطن برای اتمام حجت بوده و خداوند هم آنها را بر
خويشتن خويش واقف ساخته است .

البته وقتی به فاعلی
نسبت داده می شود و مثلا می گوئيم زيد سخن گفت و يا مسافرت نمود ، ظاهرش اين است
كه اين كار واقعا انجام گرفته است ، مگر اينكه دليلی موجود باشد كه از آن چنين
استفاده گردد كه ظاهر اين جمله مقصود نيست . از ظاهر « قالوا بلی » نيز چنين به
دست می آيد كه ذرّيه آدم همه واقعا اعتراف به ربوبيّت پروردگار و به عبوديت خويش
نموده اند ولی در روايت است كه عده ای از آنها اعترافشان از روی‌ نفاق بوده و
اعترافی قلبی نبوده است .

بنابراين همان اشكال
قبلی پيش خواهد آمد كه در اين صورت اگر حق برای اين عده آشكار نشده است ، آن موطن
چگونه می تواند موطن اتمام حجت باشد و چنانچه حق بر آنها روشن گرديده و در عين حال
اعتراف قلبی ننموده اند ، نمی توان اين مسأله را پذيرفت ، چرا كه آن هنگام هنوز
طليعه حيات انسان ها بوده و سابقه الحاد و كينه و حقدهائی در كار نبوده است تا تحت
تأثير اين عوامل ، عناد ورزند ، و اگر در سوره « نمل » آيه (14 ) درباره فرعونيان
آمده است : « و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علواً » از روی ظلم و سركشی (
آيات و معجزات را ) انكار نمودند در حالی كه در دل به آن يقين داشتند ، برای اين
است كه چنان سوابقی در كار بوده است .

پس بايد يا صحنه اخذ
ميثاق صحنه ای‌ باشد كه قابليت پذيرش كفر و نفاق در آن وجود نداشته باشد و يا
اينكه آن صحنه مسبوق به صحنه ديگری باشد كه آن صحنه چنين باشد وگرنه مثل اين است
كه يك دانش آموزی را ـ مثلا ـ دوبار در يك كلاس امتحان حاضر نموده ، و او را
بيازمايند ، انسان نمی‌ تواند دو بار در همين دنيا بيايد و هر دو بار يكسان باشد.

بنابراين نمی‌توان
پذيرفت كه خداوند عالم ، آدم ابوالبشر را آفريد و از صلب وی ذراتی استخراج و آن را
به ذرات ريز ديگری به تعداد فرزندان او كه تا روز قيامت به وجود می آيند ، تجزيه
نمود و از آنان تعهد و ميثاق يكتاپرستی گرفت و دوباره به صلب آدم بازگشتند ، چرا
كه به اين اشكالات و امثال آنها پاسخ قانع كننده ای داده نشده است .

                                                                                                       ادامه
دارد

 

امام باقر (ع)

« ان الخير ثقل علی
اهل الدنيا علی قدر ثقله في موازينهم و ان الشرخفّ علی اهل الدنيا علی قدر خفّته
في موازينهم » .                                                  (خصال ج 1 ص 12)

انجام كار خير برای
دنيا پرستان همان اندازه سنگين است كه در روز قيامت در ميزان اعمال مردم سنگينی
دارد ، و انجام عمل زشت به همان مقدار بر آنان ( ساده و ) سبك است كه در ميزان
سنجش اعمال ، سبك ( و بی ارزش ) می باشد .