معاد

آیت الله حسین نوری

معاد

قسمت پنجم

سوّمین برهان معاد

اهمیّت حقّ در اسلام

ظلم = تجاوز به حقوق

ظلم به فرد ظلم به اجتماع

قبح فطری و عقلی

مکافات دنیوی مجازات اُخرَوی

همانطور که در مقاله قبل گفته شد
سوّمین برهان «معاد» این است که در صحنه این جهان بسیاری از افراد بجای اینکه قدرت
و امکانات خود را در جهت احیاء ارزشهای انسانی و تأمین و رفاه بشر و شکوفا ساختن
استعدادهای خداداد و رعایت حقوق و عدالت اقتصادی و اجتماعی بکار ببرند، آنرا در
راه تجاوز به حقوق دیگران  و استثمار و استعمار
انسانها و سلب آزادی و بالأخره در راه ظلم و ستم بکار میاندازند.

و میدانیم ظلم بهر شکلی که صورت
بگیرد به فرد یا به اجتماع، ظلم است و تجاوز به حقوق بهر نحوی که باشد فرهنگی،
سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، مادّی، معنوی، جسمی و روحی، تجاوز به حقوق است و بهر
اندازه ای که شعاع آن وسیعتر و آثار زیانبار آن بیشتر باشد بهمان نسبت گناهِ آن
بزرگتر است.

و از طرفی چون مجازات بیشتر این ظلم
ها در این دنیا صورت نمی گیرد لذا بر «خداوند عادل» لازم است صحنه دیگری بوجود
بیاورد تا در آن احقاق حق بعمل آید و انتقام مظلوم از ظالم گرفته شود (این مطلب بر
اساس برهان عقلی و آیات قرآنی در مقاله قبل توضیح داده شد).

ونیز در مقاله قبل گفتیم چون عدالت
بمعنای رعایت حقوق و ظلم به معنای تجاوز و تعدّی به حقوق دیگران است لذا برای
شناخت مفهوم کامل عدالت و ظلم باید حقوقی را که در اسلام مقرّر شده است درست
بشناسیم و بهمین مناسبت برخی از حقوق اسلامی را متذکر شدیم.

اکنون در دنباله آن بحث می گوئیم که
در اسلام دامنه حقوق بسیار گسترده است و بر هر فرد مسلمان لازم است که در این مورد
توجه و دقّت بیشتری مبذول نماید.

حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام در
خطبه ای که در آغاز خلافت خود در رابطه با مسئولیّت های فراوانی که بعهده افراد
گذارده شده است ایراد نمودند فرمودند:

اِتّقُوا الله في عِبادِهِ وَ
بِلادِهِ فَاِنّکُم مَسئُولُونَ حَتّی عَنِ البِقاعِ وَ البَهائِمِ.[1]

یعنی: «از خداوند درباره بندگان و
شهرهای خدا بترسید زیرا شما حتّی درباره زمین ها و چهارپایان نیز مسئولیّت دارید»
(یعنی نقاط زمین و چهارپایان نیز بعهده شما حق دارند”).

و چون دامنه حقوق بسیار وسیع است و
بحث کامل درباره آنها به تألیف کتاب و بلکه کتابها احتیاج دارد لذا در این مقاله
به ذکر نمونه هائی از آن اکتفا می کنیم:

الف ـ حقّ برادر دینی

هر فردی از افراد مسلمان در هر جای
دنیا باشد بر عهده مسلمانان دیگر این حقّ را دارد که نسبت به سرنوشت او از لحاظ
فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی بی تفاوت نباشند و باندازه امکانات خود گامهائی
در راه تأمین رفاه و ترقّی و آزادی وی و همچنین در رفع ظلم ومحرومیّت در صورتی که
مستضعف و مظلوم باشد بردارند.

حضرت کاظم «ع» در مقابل خانه کعبه
ایستاده آنرا چنین مخاطب قرار داد: ای خانه کعبه چقدر حقّ تو بزرگ است ولی سوگند
بخدا حقّ مؤمن از حق تو عظیم تر است.[2]

حضرت پیغمبر اکرم «ص» حقوق یک فرد
مسلمان بر مسلمانان دیگر را در 30 حقّ خلاصه کردند که ما تعدادی از آنها را در
اینجا میاوریم:

1ـ از لغزشهای او چشم پوشی کردن.

2ـ عیب های او را پوشاندن.

3ـ در حال درماندگی و احتیاج او را
مورد ترحّم قرار دادن.

4ـ عذر او را قبول کردن.

5ـ هر گاه کسی بر غیبت کردن از او
مبادرت کرد در برابر غیبت کننده ایستادن و از برادر دینی دفاع کردن.

6ـ همیشه نسبت به او خیر خواه بودن و
او را نصیحت کردن.

7ـ هنگامی که مریض شد از او عیادت
نمودن.

8ـ هنگامی که از جهان درگذشت در
تشییع جنازه وی شرکت کردن.

9ـ دعوت او را اجابت نمودن.

10ـ هدیه او را قبول کردن.

11ـ احسان و نیکی او را جبران نمودن.

12ـ در برابر نیکی ها و خدمات او از
او تشکّر کردن.

13ـ خانواده او را حفظ نمودن.

14ـ حوائج او را برآوردن نمودن.

15ـ وساطت او را پذیرفتن.

16ـ گمشده او را پیدا کردن و باو
رساندن (در صورت امکان).

17ـ جواب سلام او را دادن.

18ـ با گفتار گرم و پاکیزه با او صحبت
کردن.

19ـ او را چه در حال مظلوم واقع شدن
و چه در حال ظلم کردن کمک کردن.

از آن پس حضرتش این جمله را توضیح
دادند و فرمودند: یعنی: در حال مظلوم واقع شدن از او دفاع کند و او را تنها نگذارد
و در حال ظلم کردن جلو ظلم او را بگیرد و نگذارد که ظلم کند.

20ـ آنچه را که برای خود می پسندد
برای او هم بپسندد و آنچه را که برای خود نمی پسندد و ناروا میداند برای او هم
ناروا بداند.[3]

ب ـ حقّ پدر و مادر

قرآن مجید در 4 مورد در رابطه با
حقوق پدر و مادر که یکی از مهمترین حقّ ها است میفرماید: «و بالوالدین احسانا» که
یک مورد از آن باین ترتیب است:

وَ قَضی رَبُّکَ اَلاّ تَعبُدُوا
اِلاّ اِیّاهُ وَ بِالوالِدَینِ اِحساناً اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَ
اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما اُفٍ وَلا تَنهَرهُما وَقَل لَهُما
قَولاً کَریماً وَ اخفِض لَهُما جَناحَ الذُُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ وَ قُل رَبِّ
ارحَمهُما کَما رَبَّیاني صَغیراً[4].

یعنی: «خداوند حکم کرده است که غیر
از او هرگز نپرستید و درباره پدر و مادر احسان و نیکی بعمل بیاورید و اگر یکی از
آنها یا هر دو بدوران پیری رسیدند هرگز کوچکترین کلمه ای که آنها را آزرده خاطر
سازد بآنها مگوئید و آنان را از خود مرنجانید همواره با آنها با تکریم سخن بگوئید
و پروبال تواضع را در برابر آنها بگسترانید و درباره آنها دعا کنید و بگوئید
پروردگارا آنان را مشمول رحمت خود قرار بده چنانکه آنها مرا در دوران کودکی تربیت
کردند».

حضرت صادق «ع» در تفسیر این آیه
فرمودند: «احسان» درباره پدر و مادر این است که مصاحبت با آنها را بر اساس احترام
و حُسن رفتار انجام بدهی و قبل از اینکه آنها اظهار احتیاج کنند در تأمین احتیاجات
آنها بطور کامل کوشا باشی حتّی نگاه تو بر چهره آنان باید آمیخته با محبّت و
احترام باشد و صدای خود را از صدای آنها بلندتر نکنی و در موقع راه رفتن از آنها
جلوتر نیفتی و در هنگام نشستن پیش از آنها ننشینی و به نیابت از آنها و بقصد آنها
عبادتها را به انجام برسانی.[5]

ج ـ حقّ فرزند

البتّه فرزند نیز بر عهده پدر و مادر
حقوق فراوانی دارد که در احادیث مذهبی توضیح داده شده است که از آنجمله بیان حضرت
امیر مؤمنان «ع» در این مورد است:

حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوالِدِ اَن
یُحَسِّنَ اِسمَهُ وَ یُحَسِّنَ اَدَبَهُ وَ یُعَلِّمَهُ القُرآنَ[6].

یعنی: حقّ فرزند بر پدر این سه چیز
است:

1ـ برای او نام خوب انتخاب کند.

2ـ در تعلیم وتربیت صحیح او کوشش
نماید.

3ـ مخصوصاً قرآن را به او بیاموزد.

د ـ حقّ مجلس

بطور کلّی در فرهنگ اسلامی دامنه
حقوق باندازه ای وسیع است که انسان در هر جریانی با حقوق فراوانی مواجه میشود
مثلاً از دیدگاه اسلام حتّی نشستن در یک مجلس، هر چند یک لحظه هم باشد موجب می
گردد که آن مجلس حقّی بر عهده کسانی که در آن مجلس شرکت نموده اند بوجود بیاید که
در این رابطه حضرت رسول اکرم «ص» فرمودند:

«هر مجلسی که در آن شرکت می کنید حقّ
آنرا ادا کنید».

از حضرتش سؤال شد که حقّ مجالس چیست؟

در پاسخ فرمودند:

1ـ چشمهای خود را از نگاههای ناروا
بپوشانید.

2ـ جواب سلام افرادی را که وارد آن
مجلس میشوند بدهید.

3ـ به افراد جاهل علم و آگاهی
بیاموزید.

4ـ امر به معروف کنید.

5ـ نهی از منکر نمائید.[7]

هـ ـ حقّ حیوان

حتّی برای حیوانات نیز بر عهده
صاحبانشان حقوق بسیاری ذکر شده است که برای نمونه یکی از صدها حدیثی که در این
مورد وجود دارد را ذکر می کنیم:

حضرت پیغمبر اکرم «ص» فرمودند از
برای حیوان بر عهده صاحبش چند حقّ است:

1ـ در هر منزلی که فرود میآید پیش از
انجام هر کاری، علوفه در اختیار آن بگذارد.

2ـ در هر نقطه ای که در راه پیمودن،
به آب میرسد لازم است آنرا بر آن حیوان عرضه بدارد تا اگر تشنه باشد سیراب گردد.

3ـ هرگز بر چهره آن نزند.

4ـ در موقع توقّف بر پشت آن ننشیند
مگر در هنگام جهاد در راه خدا (در این قبیل موارد گاهی نشستن بر پشت حیوان در حال
توقّف ضرورت پیدا می کند).

5ـ هرگز بیش از اندازه طاقت، بار بر
پشت آن ننهد.

6ـ هرگز بیشتر از آنچه آن حیوان طاقت
دارد آنرا راه نبرد.

7ـ داغ بر چهره حیوان نزند.

8ـ در موقع لغزیدن آنرا نزند.[8]

و بالأخره باید توجه داشت که در هر
گامی از گامهای زندگی و در هر لحظه ای از لحظه های عمر، انسانها با چندین حقّ از
حقوق متقابل از قبیل حقّ رهبر، حقّ رعیّت، حقّ پدر و مادر، حقّ فرزند، حقّ شوهر،
حقّ همسر، حقّ خویشاوندان، حقّ معلّم، حقّ متعلّم، حقّ برادر و خواهر دینی، حقّ
همنشین، حقّ بزرگترها، حقّ زیردستان … مواجه می باشند که رعایت آنها لازم و
تخلّف از هر یک از آنها ظلم محسوب می شود.

البتّه همه ظلم ها یکسان نیست و هر
اندازه که حقّ مهمتر و تخلّف از آن، اثر تخریبی بیشتر داشته باشد ظلم، در رابطه با
آن بزرگتر خواهد بود وعاقبت وخیم تری خواهد داشت. مثلاً: آزادی یکی از حقوق مهمّ
انسانها است و سلب آزادی ظلم بزرگی است. استقلال نیز در هر یک از ابعاد خود،
سیاسی، فرهنگی، اقتصادی یکی از حقوق بزرگ انسانها است و هر نوع اقدامی که علیه این
قبیل حقوق انجام بگیرد ظلم و جنایت بزرگی است. و نیز روشن است که گناه ظلم به
جوامع وملّت ها از گناه ظلم به فرد بسیار بزرگتر است وکسانی که این قبیل ظلم ها را
مرتکب می شوند مرتکب جنایت بزرگی می گردند و نیز کسانی که به منابع طبیعی ملّت هاـ
از قبیل معادن، زمین ها، دریاها، نهرها و جنگلهای یک ملّت چشم طمع میدوزند و یا
دستبرد می زنند مرتکب بزرگترین ظلم ها و جنایت ها می شوند.

«ظلم» علاوه بر اینکه فطرتاً قبیح و
از لحاظ منطق و برهان عقلی کار ناشایست ومحکوم و از دیدگاه اسلام گناه بزرگی است،
دارای عکس العمل و مکافات دنیوی و مجازات اخروی نیز می باشد. عالِم اجتماعی ابن
خلدون در فصل 43 از مقدّمه خود تحت این عنوان: اِنّ الظُّلم مؤذن بخراب العمران
یعنی: «ظلم موجب خرابی آبادیها می گردد.» بر اساس علم جامعه شناسی آنرا اثبات و
نمونه های بسیاری که از دیدگاه جامعه شناسی ثابت و مبرهن است را ذکر می کند.

آیات قرآنی و احادیث فراوانی نیز این
مطلب را ثابت می کنند. قرآن کریم می گوید:

فَتِلکَ بُیُوتُهُم خاوِیةٌ بِما
ظَلَمُوا[9] وَ
لَقَد اَهلَکنا القُرُونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا[10] وَ
تِلکَ القُری اَهلَکناهُم لَمّا ظَلَموا[11] .

حضرت امیرمؤمنان «ع» فرمودند:

الظُّلمُ یُدَمِّرُ الدّیار یعنی :
«ظلم خانه ها را خراب می کند»[12]

مَن ظَلَمَ اَفسَدَ اَمرَه یعنی: «هر
کس ظلم کند کار خود را با دست خود به تباهی می کشاند»[13]

مَن جارَ قَصَّرُ عُمرَه یعنی: «هر
کس ظلم می کند عمر خود را کوتاه و روز نابودی خود را نزدیک می کند»[14]

مَن ظَلَمَ رَعِیَّتَه نَصَرَ
اَضدَادَه یعنی: «هر کس به زیردستان و رعیّت خود ظلم کند بدشمنان خود کمک کرده
است»[15]

و امّا مجازات اخروی ظلم و اینکه آن
موجب عذاب شدید الهی است و اینکه در صحنه معاد یکی از مواقفی که در آن درباره ظلم
هائی که در دنیا صورت گرفته است رسیدگی کامل بعمل خواهد آمد و مجازات شدید صورت
خواهد گرفت و هر اندازه که ظلم از جهت کیفیّت و اثر و از جهت کمیّت مؤثرتر ووسیعتر
و بیشتر صورت گرفته باشد عذاب و مجازات زیادتر در دنبال خواهد داشت مطلبی است که
آن از آیات قرآنی و احادیث فراوان دینی بدست می آید که توضیح بیشتر آنرا برای فرصت
دیگری که بتوفیق خداوند فراهم خواهد گشت می گذاریم و در اینجا تنها با ذکر یک آیه
از قرآن مجید و یک حدیث این مقاله را به آخر می رسانیم:

1ـ !$¯RÎ) $tRô‰tGôãr& tûüÏJÎ=»©à=Ï9 #·‘$tR xÞ%tnr& öNÍkÍ5 $ygè%ϊ#uŽß  4 bÎ)ur (#qèVŠÉótGó¡o„ (#qèO$tóム&ä!$yJÎ/ È@ôgßJø9$%x. “Èqô±o„ onqã_âqø9$# 4 š[ø©Î/ Ü>#uŽ¤³9$# ôNuä!$y™ur $¸)xÿs?öãB[16]

یعنی: «ما برای ظالمان آتشی مهیّا ساخته ایم که شعله های آن (مانند خیمه های
بزرگ) آنها را احاطه می کند و هر گاه از شدت عطش آب درخواست کنند، آبی مانند مس
گداخته سوزان بآنها داده می شود که چهره های آنها را می سوزاند و آن آب، نوشیدنی
بسیار بد و دوزخ نیز منزلگاه بسیار بدی است».

2ـ حضرت پیغمبر اکرم «ص» فرمود:

اِتَّقُوا الظلمَ فَاِنَهُ ظُلُماتٌ یَومَ القیمَةِ[17]
یعنی: «از ستم کردن بپرهیزید که در روز قیامت موجب تاریکیها خواهد شد».

ادامه دارد

 



[1] خطبۀ 167 نهج البلاغه.