ولادت امام مجتبی علیه السّلام

ولادت امام مجتبی
علیه السّلام

بنا به نقل
مورخین در نیمۀ مبارک رمضان سال دوم یا سوم هجرت ولادت با سعادت سید جوانان بهشت،
ریحانۀ رسول الله صلی الله علیه و آله و اولین ثمرۀ درخت پربار ولایت، امام حسن
مجتبی علیه السلام است.

امام مجتبی علیه
السلام هفت ساله بود که جد بزرگوارش و سپس مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها را از
دست داد و سی سال در دوران امامت پدر می‌زیست و مدت امامتش 10 سال بود.

امام مجتبی علیه
السلام شبیه‌ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله و از خوشروترین و زیباترین
مردم بود. چهره‌ای سفید و نورانی آمیخته به سرخی، قامتی متوسط، شانه‌هائی گشاده و
محاسنی پر و زیبا داشت. و چون متولد شد پاک و پاکیزه و مطهر بود و تسبیح و تهلیل
خداوند می‌گفت و آیاتی از قرآن را بر لب داشت.

روز ولادت

در روز فرخنده
ولادتش جدّ گرامش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خانۀ دخترش آمد. اسماء
بنت عمیس از زهرای اطهر سلام الله علیها پرستاری می‌کرد پیامبر فرمود: اسماء
فرزندم را بیاور. اسماء گوید او را در پارچه زردی پیچیده و به حضرت دادم فرمود مگر
من نهی نکردم که نوزاد را در پارچه زرد نپیچید پس او را در پارچه سفیدی پیچیدم و
به خدمتش آوردم آنحضرت اذان در گوش راستش و اقامه در گوش چپش گفت:

پیامبر صلی الله
علیه و آله با این کار اولین آوای توحید را بگوش فرزند خواند گرچه او پیش از ولادت
نیز در عالم غیب از پرتو توحید بهره مند بود و در هیچ مرحله ای از توحید جدا نبود
ولی سر حلقه موحدان باید اولین ندای توحید را در گوش ظاهری او بخواند تا سنّتی شود
که همه، فرزندان خویش را بر اساس توحید پرورش دهند و روش تربیتی را با فطرت توحید
که در سرشت انسان است همگون سازند.

تعیین نام

سپس پیامبر خدا
صلی الله علیه و آله از امیرالمؤمنین علیه السلام خواست تا نام این مولود فرخنده
را معین کند. عرض کرد من هرگز بر رسول خدا سبقت نمی‌جویم. رسول خدا نیز از تعیین
نام فرزند ابا کرد و گفت هرگز بر خدای خویش پیشی نمی‌گیرم خداوند متعال جبرئیل
امین را فرستاد تا هم تبریک گوید و هم برکات آسمان را بر خانواده وحی و رسالت فرود
آرد و نام مقدس «حسن» را بر آن نوزاد مبارک نهد که حسن طلعت او جهان را منّور
ساخته. نام حسن و حسین دو مدال افتخار است که خداوند بر آن سروران جوانان بهشت
آویخت. هرگز قبل از آنها چنین نامی در عرب مرسوم نبود. با اینکه معنائی بسیار جالب
و مناسب دارد چرا که دلالت بر حسن و زییایی خلق و خلق دارد و مردم معمولا ً مایلند
فرزندان خویش را بنامهای نیکو مزیّن سازند ولی گویا خداوند این دو نام ارجمند و
زیبا را از ذهن آن مردم محو نمود که با آنهمه تفنّنی که عرب در استفاده از الفاظ
زیبا دارد هرگز بیاد این دو نام جالب و مناسب نیافتاد تا اولین بار بر این
بزرگواران اطلاق شود.

پیامبر گرامی
اسلام چنان از تولّد این فرزند خرسند بود که همه همواره این عاطفه و مهر سرشار را
از حرکات و کلمات آنحضرت مشاهده می‌کردند و مایه تعجب همگان بود.

علاقه پیامبر

امیرالمؤمنین
علیه السلام گوید شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: این دو پسر
(حسن و حسین) مرا چنان بخود مشغول ساخته اند که نمی‌توانم دیگری را دوست بدارم
خداوند مرا امر کرده که آنها و دوستان آنها را دوست بدارم.

شاید جمله بعد
برای دفع این توهم باشد که دوستی پیامبر نسبت به آنها تنها بدلیل مهر پدری است.
حضرت با بیان امر الهی این توهم را پاسخ گفتند.

در روایت دیگری
عمران بن حصین گوید پیامبر فرمود: ای عمران هر چیزی در قلب انسان جائی دارد و هیچ
چیز در قلب من هرگز جای این دو پسر (حسن و حسین) را ندارد عمران گوید من با تعجب
گفتم تا این اندازه؟! فرمود ای عمران آنچه بر تو مخفی مانده بیش از آنست که می‌بینی.
خداوند مرا فرمان داده که آنها را دوست بدارم…

بارها رسول خدا
صلی الله علیه و آله حسن و حسین را دو ریحانه و دو گل خوشبوی می‌خواند. بارها در
حال نماز بر دوش پیامبر سوار می‌شدند و آنحضرت سجده را طولانی می‌کرد تا آنها خود
فرود آیند و مردم معطّلی را بدلیل نزول وحی می‌پنداشتند ولی آنحضرت توضیح می‌داد
که بخاطر حسن و حسین است که در سجده معطل شدم. و بارها رسول خدا صلی الله علیه و
آله در حال خطبه از منبر به زیر می‌آمد و آنان را بر دوش می‌گرفت و باز می‌گشت.

براستی شگفت
انگیز است! ولی توجه بعظمت رسول خدا صلی الله علیه و آله این مسأله را روشن می‌سازد
که اینها تنها بدلیل مهر پدری نیست بلکه حضرت مطلبی را که بسیار مهم است با این
روش به مردم می‌رساند که با هیچ بیانی نمی‌توانست عظمت آن مطلب را گوشزد نماید.

برخورد با طاغوت
در کودکی

امام مجتبی علیه
السلام همچون سایر امامان از همان اوایل کودکی عظمت و شخصیت فوق العادۀ خویش را
ابراز می‌فرمود. در تواریخ عامه و خاصه آمده است که آن حضرت پنج ساله بود که
ابوسفیان برای تحکیم معاهدۀ مشرکان با مسلمانان به مدینه آمد و هرکس را واسطه قرار
داد حاضر به شفاعت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشدند. خدمت امیرالمؤمنین
علیه السلام آمد آنحضرت نیز نپذیرفت زیرا بعضی از مشرکان پیمان را شکسته و برخی از
هم‌پیمانان رسول الله صلی الله علیه و آله را کشته بودند. ابوسفیان امام حسن علیه
السلام را دید به حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب کرده گفت ای دختر محمد از این
کودک بخواه تا مرا نزد جدش شفاعت کند و با این کار بر عرب و عجم سیادت و آقائی
نماید. امام حسن علیه السلام سوی او آمد و دستی بر بینی او کوبید و دست دیگر را بر
ریش او زد و فرمود: ای ابوسفیان بگو لا اله الا الله، محمد رسول الله تا ترا شفاعت
کند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود حمد خدای را که آل محمد صلی الله علیه و آله
و از ذریّه آن حضرت کسی را مانند یحیی بن زکریا قرار داد که خداوند دربارۀ او
فرمود: «و آتیناه الحکم صبیا».

هیبت و محبوبیت

واصل بن عطا
گوید: بر چهرۀ حسن علیه السلام سیمای انبیا و هیبت پادشاهان بود. و چنان محبوبیتی
میان مردم داشت که هرگاه در بیرون خانه بر بساط مخصوص خویش می‌نشست مردم از دو سوی
گرد می‌آمدند و هرگز از جلوی روی او نمی‌گذشتند بیست بار یا بیشتر پیاده به حج
خانه خدا رفت و حتّی گاهی با پای برهنه راه می‌رفت در حالیکه شتران فراوان همراه
آنحضرت بود مردمیکه سواره از آن راه می‌گذشتند چون او را پیاده می‌دیدند همگی
پیاده می‌شدند. راوی می‌گوید یکبار که چنین شد مردم خسته گشته سعدبن ابی وقاص که
خود یکی از صحابه و از شخصیت‌های عرب بود را دیدند که او نیز به احترام آنحضرت
پیاده شده است از او خواستند که ایشان را وادارد تا سوار شود حضرتش در پاسخ فرمود:
هرگز سوار نمی‌شوم ولی از راه به کناری می‌روم تا مردم به راه خود ادامه دهند.

سخاوت امام مجتبی

جود و سخاوت
آنحضرت زبانزد خاص و عام بود دو یا سه بار تمام دارائی خویش را دو قسمت کرد نیمی
را در راه خدا بخشید و نیمی را نگهداشت و در بعضی از روایات است که دوبار آنچه
دارائی داشت در راه خدا داد غلامان او گفتند دیگر درهمی نمانده که با آن حاجتی را
تهیه نمائیم حضرت فرمود: ولی من امیدوارم که برای اینکار نزد خداوند اجری عظیم
داشته باشم.

بینوائی وارد
مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله شد عثمان بن عفان را دید و از او حاجت را
خواست وی 5 درهم به او داد بینوا گفت به کسی راهنمائیم کن که مرا کمک نماید عثمان
گفت به آن جوانان روی آور و اشاره کرد به حسنین علیهما السلام و عبدالله بن جعفر،
بینوا پیش رفت و سلام کرد و از آنان کمک خواست امام مجتبی علیه السلام فرمود: ای
مرد سؤال جایز نیست بجز در سه مورد خونیکه به خطا ریخته باشی و از عهده دیۀ آن بر
نیائی و قرضی که بر تو سنگینی کرده و از ادای آن عاجز باشی و فقر و تنگدستی که تو
را به خاک مذلت افکنده باشد آیا چیزی از این سه مورد در تو وجود دارد؟ مرد گفت آری
یکی از اینها در من هست امام مجتبی علیه السلام به او 50 دینار طلا داد و امام
حسین علیه السلام چهل و نه دینار و عبدالله چهل و هشت دینار- بینوا نزد عثمان
برگشت و داستان را باز گفت و از این که آنها بی‌مورد کمک نمی‌کنند اظهار تعجب کرد.
عثمان گفت: اینان کسانی هستند که علم و حکمت را در انحصار خویش دارند.

زهد و تقوی

از امام زین
العابدین علیه السلام روایت شده که فرمود: حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام در
عبادت و زهد و فضیلت بر همه مردم آن زمان مقدم بود و چون به حج می‌رفت پیاده می‌رفت
و گاهی با پای برهنه می‌رفت و چون یاد مرگ و قبر و قیامت و صراط می‌افتاد می‌گریست
و هرگاه به یاد حضور در پیشگاه مقدس خداوند متعال می‌افتاد صیحه ای می‌زد و از هوش
می‌رفت و چون یاد از بهشت و جهنم می‌کرد همچون مار گزیده به خود می‌پیچید و به
خداوند از آتش جهنم پناه می‌برد و بهشت را آرزو می‌کرد.

خلافت و صلح

امام مجتبی علیه
السلام پس از شهادت پدر به اتفاق اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که پیرامون پدر
بزرگوارش بودند خلافت ظاهری را پذیرفت و چون مسأله اصلی آن زمان همچون زمان ما جنگ
با طاغوت شام بود حضرتش با درایت تمام ثغور و حدود مملکت اسلامی را در کنف رعایت
خویش گرفت و لشکریان پدر را به جنگ دشمن بسیج ساخت. جاسوسان معاویه را که به قصد
از هم پاشیدن لشکر اسلام به عراق فرستاده بود دستگیر و اعدام نمود و معاویه را از
پی‌آمد حرکتهای زشتش بر حذر داشت و با وی اعلام جنگ نمود.

ولی افسوس که از
بی‌وفائی و نفاق و زشتخوئی اهل کوفه که همیشه بر پیشانی آنان چون داغ مذلتی است که
هرگز پاک نخواهد شد آن امام مظلوم ناچار شد که جنگ را رها کند و از خلافت ظاهری
کنار رود. فتنۀ کبری و امتحان بزرگ و مصیبت عظمای امت از آن روز شروع شد که امت
ندانسته افرادی را که هرگز لیاقت خلافت را نداشتند بر اهل بیت وحی که از سوی خدا
برای رهبری خلق منصوب شده بودند مقدم داشته. آن بزرگان که ریاست در این جهان را از
عطسۀ بزی کمتر می‌دانستند و ارزشی برای آن قائل نبودند مگر به عنوان وسیله ای که
حقی را بر پا دارند و باطلی را بمیرانند چون چنین پستی و دنائت را در آن مردم
مشاهده نمودند و یافتند که هرگز امیدی به هدایت آنان نیست آنها را به خود
واگذاشتند تا نتیجۀ این بدرفتاری را ببینند. و چنین است که نسلهای بعدی آن جامعه
نیز به آن بلا گرفتار شدند و جز تشتت و فقدان رهبر صالح و مورد اعتماد نتیجه‌ای از
آن رفتار خویش نچیدند و این سنت الهی است. «ولن تجد لسنت الله تحویلا».

خدای را شکر که
به امت قهرمان و مسلمان ایران به فضل پیروی از مکتب ولایت اهل بیت چنان لیاقتی داد
که حتی پیش از ظهور مهدی آن محمد صلی الله علیهم اجمعین از فیض وجود رهبری عظیم
الشأن از همان دودمان پاک بهره‌مند ساخت که اسلام را دوباره حیات بخشیدند و جهان
را از این اسلام خواهی به تلاطم درآوردند. و تا امت لیاقت از خود نشان ندهد خداوند
نعمت رهبر صالح را بر آنها عطا نخواهد فرمود. امید است که به لطف الهی قدر این
نعمت را هرگز فراموش نکنیم و هرگز از فیض آن محروم نمانیم. آمین.