قرآن، کتاب مبین

فتنه و ایمان

قسمت یازدهم

«قرآن و سنن الهی
در اجتماع بشر»

قرآن، کتاب مبین

آیت الله محمدی
گیلانی

* پاسخ
اشکال وجود متشابهات در قرآن مبتنی بر مقدماتی است که شناخت آنها ضرورت وجود
متشابهات را اثبات می‌کند، مقدمه اول، شناخت خود قرآن است * قرآن خود را
کتاب مبین می‌شمارد * حقیقت کتاب مبین در منطق قرآن * دلالت آیه
پنجاه و نهم از سورۀ انعام و آیه بیست و یکم از سوره حجر بر اینکه کتاب مبین دون
غیب مطلق، و مستقر ثابت همۀ موجودات از گذشته و حال و آینده است * مراد از
غیب مطلق و غیب نسبی * نسبت کتاب مبین بموجودات همانند برنامه عمل مدوّن
بنفس آن عمل است * قرآن مجید، همین کتاب مبین تنزّل یافته در لیله مبارکه
قدر در ماه رمضان است که خداوند متعال با جعل تألیفی کتاب مبین را قران عربی
گردانید * اتحاد انزال و جعل * منزلگه این انزال کجا است؟ آیا قلب
اطهر رسول الله صلی الله علیه و آله است و مراد از بیت معمور همین قلب در مقام
شهود ذاتی است؟ آیا نسبت قرآن منزل بکتاب مبین، نسبت مثل بغرض مقصود از کلام است؟
چه میدانی؟

پاسخ اشکال وجود
متشابه «دلالت آیه به معنی شبهه انداز» در قرآن کریم مبتنی بر معرفت مقدماتی است
که با شناخت آنها نه فقط این مشکل حل می‌گردد، بلکه ضرورت وجود متشابه در قرآن
کریم روشن می‌شود، و نتیجۀ معرفت صحیح آن مقدمات، همانا لزوم وجود متشابهات در
قرآن است، و نخستین مقدّمه از آن مقدّمات، شناخت خود قرآن عظیم است بآنگونه که خود
را تعریف می‌نماید، و حقیقت خویش را وراء آنچه که با فهم عادی و متعارف درک می‌کنیم
می‌شمارد.

قرآن، کتاب مبین

توضیح اجمالی این
مقدمه آن است که در آغاز برخی از سور هشدار می‌دهد که قرآن مورد تلاوتتان «آیات
الکتاب المبین» است چنانکه در سورۀ یوسف علیه السلام و سورۀ شعرا و سورۀ قصص این
تعبیر بالفاظه آمده است، و از اوائل بعضی از سور دیگر همین معنی استفاده می‌شود، و
بنابراین، قرآن همان آیات کتاب مبین است، و اما کتاب مبین چیست؟ در آیات بسیاری
کتاب مبین را توصیف می‌نماید که مستقرّ همۀ اشیاء و امور خرد و کلان قبل از نشأه
ماده و طبیعت است و همۀ موجودات و حوادث پیش از پذیرفتن نقش صنع و آفرینش در جهان
متحوّل و سیّال با همۀ مشخصات و حدود کلا ً بدون استثناء در کتاب مبین موجودند،
چنانکه بعد از پذیرفتن نقش وجود عینی مادّی نیز با آنها معیّت داشته و پس از
انقضاء و گذشت وجود مادی آنها، نقش وجودشان در کتاب مبین محفوظ است، و آن کتاب
مشتمل بر علم فعلی «نه علم ذاتی» خداوند متعال بهمۀ اشیاء و امور است و هیچگونه
تغییر و تبدیل و ضلال و نسیان در آن راه ندارد، و آن کتاب از نظر رتبه نظام هستی
در قوس نزول، دون مفاتح الغیب، واقع شده است.

در آیۀ پنجاه و
نهم از سورۀ مبارکه انعام می‌فرماید: «وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الاّ هو و یعلم
ما فی البرّ و البحر و ما تسقط من ورقه الاّ یعلمها ولا حبّه فی ظلمات الأرض ولا
رطب ولا یابس الاّ فی کتاب مبین».

خزائن غیب، نزد
خداوند است کسی جز او بآنها علم ندارد، و آنچه در همه خشکی و دریا است همه را می‌داند
و هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آنکه بآن علم دارد و هیچ دانه‌ای در تاریکیهای
زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتاب مبین است.

آیه شریفه چنانکه
ظاهر است در مقام بیان شمول علم باریتعالی بهمۀ موجودات است، النّهایه هستی مادون
ذات واجب الوجود را بدو بخش تقسیم نموده، بخشی از آن دارای مرتبۀ علیائی است که
نامتناهی و بی‌پایان است، و چون نامتناهی و بی‌پایان است، دست ادراک احدی بآن نمی‌رسد،
و چون از دسترس ادراک ذوی العقول بیرون است پس نسبت بآنها غیب مطلق است و علم بآن
مختصّ بخداوند متعال است.

در آیۀ بیست و
یکم از سورۀ مبارکه حجر می‌فرماید: «و إن من شیئ الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله
الاّ بقدر معلوم».

هیچ چیزی نیست
مگر در نزد ما خزائن آن بنحو بی‌پایان و بی‌اندازه موجود است و نازل نمی‌کنیم مگر
باندازۀ معلوم.

آیۀ شریفه بروشنی
دلالت دارد بر اینکه، آن خزائن نامحدود و بلاقدر است و جملگی اشیاء در آن خزائن
بنحو بساطت ورتق موجودند، و بعد از تنزّل و هبوط از آن خزائن، مبان و ممتاز از
همدیگر شده، و تفصیل و فتق در آنها راه می‌یابد و گرفتار حدود و قیود می‌گردند و
هر یک دارای قدر معلومی می‌شوند که خروجش از حدّ محدود و قدر معلوم ممتنع است و
این قسم، بخش دوم است که ذیل آیه مورد بحث از سورۀ انعام نیز بر آن دلالت داشته
است. و بنابراین، هر دو آیه بهر دو بخش دلالت دارند ولی آیۀ سورۀ انعام با اضافه
بغیب مطلق، بمرتبۀ بی‌پایانی خزائن دلالت می‌کند و آیۀ سورۀ حجر با استثناء به
مرتبۀ بی‌پایانی خزائن اشیاء دلالت دارد، و بحکم لاحدّی ولاقدری، غیب مطلق بوده و
از ادراک هرذی ادراک ممکن الوجود محجوبند و از این جمله است، انسان که شعاع
ادراکاتش محدود است، زیرا مجموعه وجودش که قوای درّاکه‌اش جزئی از آن است، محدود
می‌باشد، و با حجاب محدودیت چگونه بنا محدود احاطه می‌یابد؟

باری اشیاء و
موجودات در خزائن غیب که مرتبۀ پیش از تنزیل و تقدیر است بنحو بساطت ورتق موجودند،
از شعاع ادراک هرذی ادراکی که اسیر اقدار و حدود است بیرون بوده و این عنقاء مغرب
آشیان شکار کس نشود و دام بازچین کانجا همیشه باد بدست است دام را. [1]

بلی بعد از آنکه
از آشیانۀ غیب مطلق در عرصۀ شهادت و مهبط حدود و مقادیر، نزول و هبوط کردند در طوق
ادراک و شعاع علم ما واقع می‌شوند، و در این مرتبه است که هر یک از اشیاء با حدّ
معیّنی و قدر معلومی لباس تحقق پوشیده، و عرصۀ فتق و تفصیل موجودات پدید می‌آید و
موقعیت کتاب مبین که موطن همۀ موجودات بعد از تنزیل از خزائن غیب مطلق است، وجود
می‌یابد چنانکه مدلول ذیل آیۀ مزبور از سوره مبارکۀ انعام است، «یعلم ما فی البرّ
و البحر و ما تسقط من ورقه الاّ یعلمها و لا حبه فی ظلمات الأرض ولا رطب ولا یابس
الاّ فی کتاب مبین» چه همۀ اشیاء جزئی را که اسیر حدود و اقدارند و طبعا ً در
دسترس ادراک واقع شده‌اند و بهمین ملاحظه ممکن است آنها را غیب نسبی در مقابل غیب
مطلق نامید، در کتاب مبین، مستقر می‌داند و در آیات بسیاری، حوادث جزئیه در جهان
طبیعی را نشأت گرفته از کتاب مبین بحساب می‌آورد.

«وما یعزب عن
ربّک من مثقال ذرّه فی الأرض ولا فی السماء ولا اصغر من ذلک ولا اکبر الاّ فی کتاب
مبین».

سورۀ یونس علیه
السلام آیه 61 و آیه سوم از سورۀ سباء که با عبارت: «لایعزب عنه» شروع گردیده:

««و هیچ ذره‌ای
در همۀ زمین و آسمان از پروردگارت پنهان نمی‌گردد و کوچکتر از ذره و بزرگتر از آن
نیست مگر آنکه در کتاب مبین است» و نظیر آن در دلالت بر مطلوب ما، بلکه دلالتش
روشن‌تر است، آیه بیست و دوم از سورۀ حدید است:

«ما اصاب من
مصیبه فی الأرض ولا فی انفسکم الاّ فی کتاب من قبل ان نبرءها انّ ذلک علی الله
یسیر»:

نه هیچ مصیبتی در
زمین- چون فقر و بیماری عمومی و خونریزی و استعمار فکری- و نه در نفوستان- مانند
خوی ظلم‌پذیری و بیمایگی و بی‌غیرتی و غم مانده- اصابت نمی‌کند مگر آنکه قبل از
ایجادش در کتابی «مبین» ثبت است تحقیقا ً چنین کاری بر خداوند آسان است.

با تدبّر در این
آیات ذکر شده و آیاتی که ذکر نشده روشن می‌شود که نسبت کتاب مبین بموجودات عالم
طبیعت، نسبت برنامۀ عمل تدوین شده بنفس آن عمل است، همانگونه که عمل مورد نظر پیش
از وجود عینی و خارجی در برنامۀ مدوّن مربوطه‌اش وجود کتبی داشته و بنحوی تعیّن
یافته و حدود و مشخصات آن معلوم گردیده است همچنان همۀ امور و اشیاء قبل از وجود
عینی طبیعی، در کتاب مبین بگونه‌ای تعیّن یافته‌اند و حدود و اقدار آنها معلوم
گردیده و بتدریج در ظرف مکان و غلتک زمان با اطواری آفریده می‌شوند و این وجود
مادی آنها دستخوش تغییر و تحول است و اما وجوداتشان در کتاب مبین از هرگونه تغییر
و تبدیل محفوظ است و آنچه که در جهان مادی رقم صنع و ایجاد یافته و گذشته یا هم
اکنون موجود یا در آینده موجود می‌شود کلا ً در کتاب مبین است که لوحی است محفوظ و
کتابی است مکنون، از هر تغییر و تحوّل.

بلی قرآن کریم در
نظام قوس نزولی هستی بکتاب و لوحی اشارت فرموده‌اند که تغییر و محو و اثبات در آن
راه دارد که بحث در آن از مقصد این مقاله خارج است: «…Èe@ä3Ï9 9@y_r& Ò>$tGÅ2 . (#qßsôJtƒ ª!$# $tB âä!$t±o„ àMÎ6÷Vãƒur ( ÿ¼çny‰YÏãur ‘Pé& É=»tGÅ6ø9$#» (الرعد-
آیه 38 و 39).

پس حاصل و گزیده
شناختی که قرآن مجید از «کتاب مبین» بما موهبت فرموده‌اند چنین می‌شود که «کتاب
مبین» مرتبه‌ای از هستی در نظام قوس نزول است که دون خزائن غیب مطلق و فوق عالم
محض و اثبات است که موطن اصلی و ثابت همۀ اشیاء و امور محدود و مقدر است و هیچ خرد
و کلانی در جهان طبیعی آفریده نمی‌شود مگر آنکه مسبوق الوجود در کتاب مبین است و
نسبت این کتاب به همه موجوداتی که نقش وجود عینی ماده می‌یابند نسبت برنامۀ عمل
تدوین شده بنفس آن عمل است که همۀ حدود و ثغور عمل مفروض در برنامۀ مربوط وجود
کتبی داشته همچنان همۀ موجودات محدوده قبل از ظهورشان در جهان طبیعت وجودی متناسب
در کتاب مبین دارد که هیچگونه آسیب تغیّر و فساد بر آن راه ندارد.

نزول قرآن در شب
قدر

اینک با روشن شدن
معنی «کتاب مبین» توجهتان را باین حقیقت معطوف می‌دارم که قرآن مجید، همین کتاب
مبین تنزّل یافته است تا در دسترس عقول و افکار بشر قرار گیرد و با اعتصام باین
حبل الله تعالی بسعادت ابدی دست یافته و به جوارالله عزّوجل عروج کنند، و اگر کتاب
مبین معروض انزال نمی‌گردید، و در لیلۀ مبارکه قدر فرود نمی‌آمده، برتر از ادراک
عقول بوده و از نیل به آن محروم می‌ماندند، این موهبت کبری در سوره‌های متعددی
بیان شده است، در آغاز سورۀ مبارکه دخان می‌فرماید «والکتاب المبین انّا انزلناه
فی لیله مبارکه» سوگند به کتاب مبین حقا ً ما آنرا در شبی مبارک نازل کردیم. و در
سوره قدر می‌فرماید: «انا انزلناه فی لیله القدر» و در آیۀ 185 از سورۀ بقره آمده:
«شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن». آیه مبارکۀ دخان تصریح می‌کند که کتاب مبین را
در شبی مبارک از مرتبۀ عالی نازل فرمودند و آیۀ مبارکه سوره قدر بعد از بیان انزال
و فرود آوردن، شب را تقیّد به قدر می‌نماید و آیۀ مبارکه بقره ماه رمضان را ظرف
فرود آمدن قرآن از مقام علو معرفی می‌نماید که جمع‌بندی این آیات حاصلش این می‌شود:
کتاب مبین بعنایت خداوند متعال جهت هدایت مردمان در لیلۀ مبارکه قدر در ماه رمضان
از مقام متعالیش فرود آمد.

و جامعتر و
روشنتر در دلالت، آیات ابتداء سوره شریفه زخرف است: «والکتاب المبین انا انزلناه
قرآن عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلّی حکیم» سوگند به کتاب مبین
تحقیقا ً ما آنرا قرآن عربی گردانیدیم باشد که در معرض ادراک عقولتان واقع شود، چه
کتاب مبین، موطن درام الکتاب نزد ما دارد که برتر از ادراک عقول و محکم و ممتنع از
نفوذ است.

چنانکه ملاحظه می‌کنید،
وصف قرآن عربی بودن با جعل تألیفی خداوند عزّوجل، عارض کتاب مبین گردیده و بدیهی
است که متعلق جعل تألیفی اعراض مفارق است، مثلا ً می‌گویم: «زید را نویسنده ساختم»
این وصف نویسندگی عرض مفارق و جدا از زید بوده که من با تعلیم و تمرین او را واجد
این صفت کردم و زید نویسنده شد و وصف نویسندگی به حمل شایع صناعی که ملاکش اتحاد
در وجود است بر آن حمل می‌شود. این چنین است وصف قرآن عربی که از اعراض مفارق است
و با جعل خداوند متعال عارض کتاب مبین گردیده و با آن اتحاد در وجود یافته و ظاهرا
ً حقیقت این جعل با حقیقت انزال یکی است یعنی انزال و فرود آمدن کتاب مبین در لیلۀ
مبارکه قدر در ماه رمضان عینا ً جعل و گردانیدن کتاب مبین، قرآن عربی است و گمان
می‌کنیم که بخاطر دارید که انزال از نظر لغت فرود آمدن دفعی از بالا به پائین است
و انزال کتاب مبین یقینا ً از سنخ نزول مکانی نیست پس این سؤال موقعیت دارد که
منزلگاه این حقیقت علیا چه بوده؟ و نسبت این کتاب منزل و قرآن عظیم بکتاب مبین چه
نسبتی است؟

آیا منزلگاه آن،
قلب اطهر رسول الله صلی الله علیه و آله بعد از شهود ذاتی بوده و بیت معمور که در
قرآن آمده و روایات فریقین آنرا منزلگاه قرآن شناسانده‌اند همین قلب اطهر‌ است و
می‌توان آیۀ: ‌«Ÿwur ö@yf÷ès? Èb#uäöà)ø9$$Î/ `ÏB È@ö6s% br& #Ó|Óø)ムšø‹s9Î) ¼çmã‹ômur» (طه-
114) را بر این دعوا شاهد گرفت زیرا آنحضرت را نهی می‌کند که پیشی در اظهار قرآن
قبل از انجام وحی نگیرد، پس به مجموعۀ قرآن عالم بوده که چنین نهیی متوجه او شد و
نظیر آن دلالت آیۀ: «ولا تحرّک به لسانک لتعجل به» (سوره قیامه).

گروهی از اهل
تحقیق و معرفت چنین گفته‌اند.

و آیا نسبت این
کتاب منزل و قرآن عظیم به کتاب مبین، نسبت لباس به متلبّس یا نسبت مثال به حقیقت
یا نسبت مثل به غرض مقصود از کلام است؟ و می‌توان برای این فرض اخیر آیاتی را
بشهادت طلبید که از آنجمله است: «šù=Ï?ur ã@»sVøBF{$# $ygç/ΎôØnS Ĩ$¨Z=Ï9 ( $tBur !$ygè=É)÷ètƒ žwÎ) tbqßJÎ=»yèø9$#»‌(عنکبوت-
43)‌ و ‌روشنتر، آیۀ:

«ã@sW¨B Ïp¨Ypgø:$# ÓÉL©9$# y‰Ïããr tbqà)­GßJø9$# ( !$pkŽÏù ֍»pk÷Xr&…» ‌(سوره
محمد‌«ص»-‌ آیه 15) و آیه 37 از سوره رعد، با توجه بآیه: «Ÿxsù ãNn=÷ès? Ó§øÿtR !$¨B u’Å÷zé& Mçlm; `ÏiB Ío§è% &ûãüôãr&»‌(آیه
17- سوره السجده)، چنانکه بعضی از اولیاء الله الاماجد گفته‌اند، بهرحال «انا
انزلناه فی لیله القدر و ما ادریک ما لیله القدر».

صدق الله العلی العظیم

ادامه دارد



[1]
یادآور می‌شوم که مطلب یاد شده منافاتی با ولایت کبری ندارد، زیرا ولی الله الاعظم
که در قرب فریضه‌ای از فناء در افعال و اوصاف سلوک نموده و فانی- فی الله شده و
درباره او «ص» آمده: «وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» ولی درباره داوود «ع»
فرموده «قتل داوود جالوت» ولایت کبری ظلّ ولایت حضرت واجب تعالی است، امام
المحدثین کلینی قدس سره در باب النوادر در کتاب التوحید از اصول کافی این روایت را
از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «ان الله خلقنا فاحسن صورنا و جعلنا عینه فی
عباده و لسانه الناطق فی خلقه و یده المبسوطه علی عباده بالرافه و الرحمه و وجهه
الذی یؤتی منه و بابه الذی یدلّ علیه و خزّانه فی سمائه و ارضه بنا الثمرات
الاشجار و انیعت الثمار وجرت الانهار و بنا ینزل غیث السماء و ینبت عشب الأرض و
بعبادتنا عبدالله ولو لا نحن ما عبدالله.» (ج 1، طبع جدید، ص 144، حدیث 5).

در
قرب نفی می‌فرماید: «… وانه لیتقرّب الیّ بالنافله حتّی احبه فاذا احببته کنت
اذا ً سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصربه و لسانه الذی ینطق به ویده الّتی یبطش
بها…» (اصول کافی، ج 2، از طبع جدید، ص 352، حدیث 8).- ببین تفاوت ره از کجاست
تا بکجا؟.